پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

درس های مارکس برای اخوان المسلمین


درس های مارکس برای اخوان المسلمین

مارکس زمانی که گفت تاریخ تکرار می شود یکباربه صورت تراژدی و یکبار کمدی به انقلاب ۱۸۴۸ نظر داشت که درست پس از ۶ دهه ,آن خیزش دموکراتیک بر علیه مونارشی فرانسه در نهایت به دیکتاتوری بناپارتی انجامید این الگو دقیقا در انقلاب مصر نیز اتفاق افتاد که در این میان لیبرال ها و صاحبان قدرت در نقش خود و اسلامیست ها در نقش سوسیالیست ها بودند

مارکس زمانی که گفت تاریخ تکرار می شود یکباربه صورت تراژدی و یکبار کمدی به انقلاب ۱۸۴۸ نظر داشت که درست پس از ۶ دهه ،آن خیزش دموکراتیک بر علیه مونارشی فرانسه در نهایت به دیکتاتوری بناپارتی انجامید. در سال در۱۸۴۸ در انقلابی دموکراتیک برای براندازی مونارشی کارگران به لیبرال ها پیوستند. به محض اینکه انقلاب پیروز شد لیبرال ها با ترس از خواست های رادیکال طبقه کارگر روبرو شدند و همین ترس زمینه را برای بازگشت قدرت های قبلی فراهم نمود.

این الگو دقیقا در انقلاب مصر نیز اتفاق افتاد که در این میان لیبرال ها و صاحبان قدرت در نقش خود و اسلامیست ها در نقش سوسیالیست ها بودند. این بار نیز صاحبان قدرت توسط توده کنار زده شدند و بعد از این پیروزی، لیبرال ها از تغییراتی که متحدان پیشین خود خواهان آن بودند وحشت کرده و برای جلوگیری از این واقعه آرام ارام به سوی نظم قبلی بازگشتند و درست مانند انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه صاحبان قدرت قبلی از بازگشت قدرت به دست خودشان مسرور و شاد شدند.

در مصر اگر کاهش قدرت ارتش ادامه می یافت و لیبرال ها نیز این موضوع دفاع می کردند دقیقا نظر مارکس عملی می شد.

جای تعجب نیست که لیبرال های مصر با حمایت از ارتش برای انجام کودتا اولین تجربه دموکراسی در مصر را نابود کردند. آنهم بعد از دوسال که آنها دست در دست اسلامیست ها توانسته بودند که رژیم اقتدارگرای مصر را از مسند قدرت به پائین بکشند.

رسیدن به یک دموکراسی پایدار یک فرایند دو مرحله ای است . در مرحله اول باید از رژیم قبلی خلاص شد و در مرحله بعد باید جایگزینی دموکراتیک برای آن فراهم آورد. مرحله اول دراماتیک است و مردم فکر می کنند بازی با سرنگون کردن قدرت قبلی پایان می یابد اما مرحله بعد بسیار سخت تر است. توافق ها و همکاری های زیادی بین گروههای مختلف برای برچیدن بساط حکومت قبلی وجود دارد اما اکثر این همکاری ها بعد از سرنگونی رژیم قبلی با دعوا بر سر اینکه رژیم جدید چگونه باید باشد به پایان رسیده است. نیروهای جدید به مناقشه بر سر قدرت می پردازند و نتیجه آن افتادن طعمه به دهان نیروهای قبلی است.

در سال ۱۸۴۸ در « بهار مردم» برای اولین بار جنبش های کارگری به صورت سازمان یافته وارد عرصه سیاسی شدند و با خواسته های خود لیبرال ها را وحشت زده کردند .طبقه متوسط کارگر خواستار آزاد سازی اقتصاد و تغییرات اجتماعی و سیاسی رادیکال بودند. در حالیکه لیبرال ها خواستار باز شدن محدود عرصه سیاسی بودند کارگران خواستار دموکراسی کامل و مطلق بودند و به این ترتیب زمانی که لیبرال ها احساس کردند که امکان اینکه سوسیالیت ها برنده این بازی شوند زیاد استیک گام به عقب برداشتند و محافظه کار شدند و بازسازی استبداد گذشته را شر کوچک تری به نسبت قدرت یابی کارگران دیدند.

این دقیقا همان چیزی است که در مصر در حال رخ دادن است. زمانی که حاکمان اقتدار گرا در مسند قدرت هستند نهادهای اجتماعی و سیاسی را سرکوب می کنند و سیستم سیاسی به طور عمدی اختلافات و شکاف های اجتماعی را دامن می زند. زمانی که این قدرت های اقتدارگرا سرنگون می شوند نیروهای اجتماعی نسبت به دموکراسی بد بین و خواستار اقدامات و تغییرات رادیکال هستند و این درست همان چیزی است که لیبرال ها که خواستارنظم و میانه روی هستند از آن هراسان اند. این چیزی است که در اروپای ۱۷۸۹ و ۱۸۴۸ و در مصر امروز رخ داد.

مشکل در اینجا نحوه واکنش لیبرال ها است. در اواخر قرن بیستم زمانی که در کشورهای جنوب و شرق اروپا موج دموکراسی به پا خواست از آنجایی که در این کشورها جریان های افراطی و مذهبی وجود نداشت شرایط برای همکاری گروههای مختلف فراهم بود و علاوه بر این، این جنبش ها اولین جنبش های دموکراتیک در اروپا نبودند و همسایگان دموکراتیک می توانستند در راهنمایی این جنبش تاثیر زیادی داشته باشند اما در مصر از یک طرف گروههای افراطی نیز در گیر جنبش علیه حکومت قبلی بودند و از طرف دیگر نه فرهنگ سازش وجود دارد و نه همسایه ای که خود سابقه دموکراسی را داشته باشد و همین موجب ترس و واهمه لیبرال ها می شود.

در سال ۱۸۴۸ شکست نیروهای رادیکال سوسیالیست به بهای ایجاد شکافی عمیق بین لیبرال ها و کارگران صورت گرفت.بعد از اینکه لیبرال ها عملا دموکراسی را از میان بردند ، سوسیالیست های میانه رو و رادیکال رشد کردند. در سال ۱۸۵۰ مارکس و انگلس در اتحادیه کمونیست لندن پیش بینی کردند که به زودی حزبی به نمایندگی از بورژوازی لیبرال برعلیه قدرت کارگران سر کار خواهد آمد و این پیش بینی به حقیقت پیوست. این یک هشدار بود چرا که کارگران این بار تصمیم گرفتند که با زور مقابل این حزب بایستند، این کارگران باید مسلح و سازماندهی می شدند . این چیزی است که که هیچ کس دوست ندارد اسلامیست ها از آن درس بگیرند.

اشتباهی که لیبرال ها در قرن ۱۹ در اروپا انجام دادند این بود که همه سوسیالیست ها را متعصب انگاشتند در حالی که همه سوسیالیست ها افراط گرا نبوده و عده ای مخالف خشونت و طالب دموکراسی بودند. این سوسیالیست ها که بعدها سوسیال دموکرات نام گرفتند خواستار اصلاحات اقتصادی و اجتماعی بودند و تهدیدی مرگبار برای دموکراسی و سرمایه داری نبودند.

عناصر رادیکال و خشونت گرای جنبش سوسیالیستی به همین دلیل با خود اندیشیدند که چرا باید در سیستمی همکاری کنند که در آن هیچ شانسی برای پیروزی ندارند و به این ترتیب سوسیالیست ها تبدیل به بزرگترین نیرو در اروپا شدند و این در حالی بود که لیبرال ها دست به معامله ای ناخوشایند با محافظه کاران زدند و به این ترتیب کشورهای اروپایی در جنگ و اختلاف فرو رفتند.

لیبرال های مصر در حال تکرار این اشتباه هستند. آنها مخالفان خود را افرادی متعب می دانند که با تمام ارزش های لیبرالی مخالف هستند. اما واقعیت این است که نه آن سوسیالیست های اروپا خواهان ایجاد رژیم های استالینیستی بودند و نه این اسلامیست ها خواهان ایجاد رژیم های تئوکراتیک. آنها فقط گروههای میانه روی هستند که با پذیرش قواعد بازی می خواهند بازی کنند.

اسلامیست ها بزرگترین و سازمان یافته ترین نیروی سیاسی مردم مصر هستند و این بسیار حیاتی بود که لیبرال ها و ارتش اجازه می دادند که این گروه نیز خود را در آینده مصر سهیم بداند.

یک قرن بعد از ۱۸۴۸ لیبرال ها و محافظه کاران و سوسیال دموکرات های اروپای غربی یاد گرفتند که باید در کنار یکدیگر برای ایجاد دموکراسی تلاش کنند و این چیزی که مردم خاورمیانه باید به جای تقلید کورکورانه از غرب آن را فرا گیرند.

نویسنده : شری برمن، استاد علوم سیاسی در کالج برنارد و نویسنده کتاب «اولویت سیاست: سوسیال دموکراسی و بنای قرن بیستم در اروپا»

منبع: سایت اصفهان امروز

مترجم: آرین پورقدیری