سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تاملی تطبیقی بر نشانه شناسی ساختارگرا و پساساختارگرا


تاملی تطبیقی بر نشانه شناسی ساختارگرا و پساساختارگرا

علم نشانه شناسی از زمان پایه گذاری آن توسط فردینان دو سوسور تا به امروز راه درازی پیموده است و از سال ۱۹۶۰ میلادی به بعد تحولات بنیادینی در دیدگاه های اولیه این علم رخ داده و نشانه شناسی ساختارگرا جای خود را به نشانه شناسی پساساختارگرا داده است

علم نشانه شناسی از زمان پایه گذاری آن توسط فردینان دو سوسور تا به امروز راه درازی پیموده است و از سال ۱۹۶۰ میلادی به بعد تحولات بنیادینی در دیدگاه های اولیه این علم رخ داده و نشانه شناسی ساختارگرا جای خود را به نشانه شناسی پساساختارگرا داده است. باید گفت اندیشه متفکرانی چون یلمسلف، لوتمن، بارت، دریدا و اکو تحولات بسیاری در قلمرو نشانه شناسی به وجود آورده است و آن را به گونه یی کاربردی در حوزه های متفاوت هنری از قبیل سینما، تئاتر، درام، موسیقی و... به کار بسته اند. این علم مواضع نظری مختلفی دارد و ابزاری روش شناختی محسوب می شود به گونه یی که زبان شناسان، فلاسفه، جامعه شناسان، منتقدان ادبی، روانشناسان و... از آن در مطالعات خود بسیار بهره می برند.

می توان گفت امبرتو اکو جامع ترین تعریف خود از علم نشانه شناسی را این طور بیان می کند؛ «نشانه شناسی با هر آنچه بتوان آن را نشانه (Sign) نامید، سروکار دارد.» نشانه شناسی تنها به مطالعه آنچه نشانه ها به آنها ارجاع دارند، نمی پردازد بلکه هر چیزی را که در جای چیز دیگری بنشیند، در حوزه مطالعات خود قرار می دهد. در مفهوم نشانه شناختی، نشانه می تواند واژگان، تصاویر، صداها، حرکات یا اشیا باشد. در نشانه شناسی معاصر نشانه ها به تنهایی و مجزا مطالعه نمی شوند بلکه به عنوان جزیی از دستگاه نشانه یی درون آن دستگاه و در ارتباط با نشانه های دیگر مورد مطالعه قرار می گیرند.

به طور مختصر می توان این طور نتیجه گیری کرد که علم نشانه شناسی به چگونگی شکل گیری معنا و چگونگی بازنمود واقعیت می پردازد. فردینان دو سوسور که از او به عنوان پدر زبان شناسی نوین یاد می شود، به مطالعه زندگی و حیات نشانه ها در بطن زندگی اجتماعی می پردازد و در طرح خود که تحت عنوان «نشانه شناسی» مطرح شده است، بر سرشت اختیاری نشانه تاکید می کند. نشانه که موضوعی فیزیکی و معنادار است از ترکیب دال و مدلول شکل می گیرد. از دیدگاه سوسور بین این دو رابطه یی طبیعی یا ضروری برقرار نیست، بلکه رابطه میان آنها از طریق قرارداد، قاعده و با توافقی برقرار می شود که مورد پذیرش جامعه است. سوسور رمز دستیابی به فهم نشانه ها را توجه به رابطه ساختاری آنها با نشانه های دیگر می داند. به طور کلی سوسور توجه خود را بیشتر به خود نشانه معطوف کرده است و توجه چندانی به دلالت آن به واقعیت های بیرونی نشان نمی دهد. در این مدل نشانه شناختی، نشانه مفهومی روانشناختی است که ما آن را در ذهن خود می سازیم و هیچ ارتباطی میان شکل آوایی نشانه (دال) و معنای آن (مدلول) وجود ندارد.

بنابراین در دیدگاه سوسور نشانه امری کاملاً غیرمادی و انتزاعی است. اما از آن جهت که او در تشبیه رابطه یی که میان دال و مدلول برقرار است از استعاره دو روی یک برگه کاغذ که از یکدیگر جدایی ناپذیرند، استفاده می کند، می توان گفت نشانه شناسی او از گونه ساختارگرا محسوب می شود.

او معتقد است دال و مدلول به شدت با یکدیگر پیوند دارند و ارتباطی پی آیند میان آنها برقرار است به گونه یی که هر دالی یادآور مدلولی خاص در ذهن است. یکی دیگر از نشانه شناسان ساختارگرا چارلز سندرس پیرس است که از او به عنوان پدر سنت نشانه شناسی امریکایی یاد می شود. او در طرح نشانه شناختی خود تاکید ویژه یی بر دلالت می کند و در واقع نشانه شناسی را نظریه عمومی شیوه های دلالت تعریف می کند.

از این رو نشانه ، مفسر و موضوع سه ضلع مثلث نشانه شناختی او را شکل می دهند. در اینجا نشانه وظیفه بازنمایی را برعهده دارد و قابل تفسیر است و موضوع هر چیزی است که امکان تفکر یا بحث درباره آن وجود دارد. (شیء، رویداد، رابطه، کیفیت و...) در این رویکرد مفسر کمابیش به منزله معنای نشانه است و در این رابطه سه گانه، نشانه به جای موضوع می نشیند و توسط مفسر مورد تفسیر قرار می گیرد.

برای آنکه ذهن متوجه شود نشانه به چه چیزی دلالت می کند، لازم است تجربیاتی در خصوص موضوع نشانه یا نظام نشانه یی داشته باشد. از سوی دیگر مفسر می تواند خود در مقام نشانه قرار گیرد و توسط مفسری دیگر مورد تفسیر قرار گیرد که این فرآیند به طور دائم ادامه پیدا می کند. درست است که پیرس راه را برای نشانه شناسان پساساختارگرا هموار ساخت اما از آنجایی که او نیز همانند سوسور تاکید خود را روی نشانه متمرکز ساخت در زمره نشانه شناسان ساختارگرا قرار می گیرد. برخی از منتقدان معاصر، نشانه شناسی کاملاً ساختارگرا را نفی کرده و آن را دارای مشکلات زیادی می دانند. البته این به معنای نفی کامل نشانه شناسی ساختارگرا نیست زیرا بسیاری از نشانه شناسان پسا ساختارگرا از قبیل رولان بارت، دریدا، فوکو و اکو در رویکردهای خود بسیار از این گذشتگان الهام گرفتند و با زبان نشانه شناسی ساختارگرا و اصطلاحات آن از جمله «دال و مدلول»، «همنشینی و جانشینی»، «در زمانی و همزمانی» و... سخن می گفتند. آنها ویژگی نشانه را مادی، روندی و بینامتنی خواندند.

مادی از آن جهت که نشانه گاهی فقط نشانه است و به هیچ چیز جز خود دلالت ندارد، روندی به این معنا که نشانه در یک فرآیند ناتمام و تثبیت نشده قرار می گیرد، و بینامتنی به این دلیل که نشانه های یک متن همواره با نشانه های متون دیگر در تعامل و گفت وگو هستند. آنها همچنین منطق حاکم بر تقابل دوگانه ساخت گرایی را پارادوکسی خواندند.

ژاک دریدا درون متن و بیرون متن را برخلاف اعتقاد ساختارگرایان از یکدیگر مجزا نمی دانست و واسازی در متن از این رو اتفاق می افتد که دال ها به مدلول نهایی نمی رسند و ما یکسره معنا را در چند قدمی خود می بینیم، بدون اینکه امکان دستیابی کامل به آن وجود داشته باشد. پساساختارگرایان همچنین در رویکرد نشانه شناختی خود به مطالعه اجتماعی نشانه ها پرداختند و بر بعد اجتماعی کاربرد نشانه ها تاکید کردند.

درست است که سوسور نشانه شناسی را مطالعه نقش نشانه ها به عنوان بخشی از زندگی اجتماعی تعریف می کند اما او نیز مانند پیرس توجهی به کاربرد اجتماعی نشانه ها نمی کند.

در نشانه شناسی پساساختارگرا نشانه بدون مفسر وجودی از آن خود ندارد و مفسر با آگاهی از یکسری رمزگان های نشانه شناختی که برخاسته از قراردادهای اجتماعی است، به تفسیر آنها می پردازد. در واقع در این نوع نشانه شناسی معنا به شکلی انفعالی و به طور مستقیم از نشانه به ما انتقال داده نمی شود بلکه نشانه در نقش واسطه یی ظاهر می شود که ما را قادر می سازد به برساخت معنا بپردازیم.

امبرتو اکو از سردمداران بنام نشانه شناسی که به شدت متاثر از پساساختارگرایان است، در نشانه شناسی نه از «نشانه ها» بلکه از نقش نشانه یی سخن می گوید. نقش نشانه یی، رابطه یی است قراردادی که میان بیان و محتوا برقرار می شود. در این میان باید بدانیم محتوا خود ساخته و پرداخته فرهنگی مشخص است و بر اساس یکسری رمزگان های اجتماعی حاصل می شود. وقتی رمزگان، عناصر نظام انتقال دهنده را به عناصر نظام انتقال داده شده پیوند می دهد، اولی تبدیل به صورت بیانی دومی و دومی به محتوای اولی بدل می شود.

هر گاه پیوندی از این نوع برای جامعه انسانی قابل تشخیص باشد ما با نشانه روبه رو هستیم. از دیدگاه اکو نشانه یک هستی ثابت نشانه شناختی نیست، بلکه زمینه انطباق عناصر مستقل است که منشأ در دو نظام متفاوت با دو سطح متفاوت دارند که بر اساس نوعی پیوند رمزی با هم انطباق می یابند. اکو در نهایت این طور نتیجه گیری می کند که نشانه یی وجود ندارد و آنچه هست فقط نقش نشانه یی است. نقش نشانه یی زمانی تحقق می یابد که دو نقشگر (بیان و محتوا) با هم به نوعی رابطه همبسته دوسویه دست یابند. همان نقشگر می تواند با نقشگر دیگری در رابطه همبستگی دو سویه قرار گیرد و به این ترتیب نقش نشانه یی تازه یی آفریده شود.

بنابراین اکو نشانه را نتیجه مشروط قوانین رمزگردانی می داند که همبستگی ناپایدار و گذرا میان عناصر را موجب می شود، و هر یک از این عناصر می توانند در رابطه همبسته دیگری وارد شوند و بدین ترتیب نشانه تازه یی شکل گیرد.

همچنین باید گفت با توجه به دیدگاه اکو در حوزه نشانه، معنا در دیدگاه نشانه شناختی او واحدی فرهنگی است که می تواند به یک انسان، مکان، شیء، احساس یا هر چیز دیگر ارجاع داده شود. برای مثال در فرهنگ ایرانی عمو، شهر، افسرده، پیشرفت، امید و هنر هر کدام واحدهای فرهنگی محسوب می شوند. این واحد های فرهنگی در فرهنگ دیگر می توانند انواع و تعاریف گسترده تر یا محدود تری داشته باشند.

برای مثال در فرهنگ اسکیمویی برف به چهار گونه متفاوت تقسیم می شود که شناخت آنها مستلزم آگاهی از رمزگان هایی است که به این واحد های فرهنگی معنا می بخشند. البته باید گفت اکو به گونه شناسی نشانه ها اعتقادی ندارد و بر این باور است که فرهنگ و قراردادهای منتج از آن در زمره عوامل تولید نشانه ها قرار دارند. به طور کلی می توان این طور نتیجه گرفت که فرآیند نشانگی فرآیندی پیچیده به شمار می رود که در رابطه مستقیم با ادراک قرار دارد. از این رو در نشانه شناسی پساساختارگرا، نشانه زاییده عملیات پیچیده یی است که در نتیجه تعامل تنگاتنگ شیوه های گوناگون تولید و شناخت به وجود می آید.

پریسا صادقیه



همچنین مشاهده کنید