پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
در صحنه بین المللی دعوای داخلی ممنوع است
پیشنهاد میکنم کسانی که از نفوذ لابی سعودی در فرانسه و انگلستان دم میزنند، مدتی در این کشورها زندگی کنند تا ببینند میزان نفوذ لابی سعودی در این کشورها تا چه اندازه محدود و ناچیز است؛ چه رسد به اینکه ما بگوییم آدمی مثل شیخ سابق قطر بخواهد با پول در این دولتها نفوذ داشته باشد. ابدا چنین چیزی نیست.
رفتار فرانسه در این مذاکرات، به ما ثابت میکند که فرانسه نماینده استیصال اسراییل بوده است. اسراییل سالهای سال فشارهای خودش را بر ایالات متحده امریکا متمرکز کرده بود و در این راه با استفاده از نیروی بسیار موثر لابی یهودی در ایالات متحده امریکا و اروپا (به ویژه فرانسه در اروپا) کارشکنیهای فراوانی را مرتکب شد
پیروز مجتهدزاده، استاد ژئو پولتیک در دانشگاه تهران و وجورج واشنگتن آمریکا ممانعت دولت فرانسه از توافق ایران و ۱+۵ در مذاکرات ژنو را مصداقی از نزول کشور فرانسه در عرصه بینالمللی میداند؛ تنزلی که از نظر وی، محصول نفوذ صهیونیستها در فرانسه پس از ژاک شیراک است. مجتهدزاده هر چند که معتقد است دولت فرانسه در مذاکرات ژنو منافع ملی خودش را زیر پا گذاشت، ولی توافق ایران و ۱+۵ را امری گریزناپذیر میداند که دیر یا زود محقق خواهد شد.
چه شد که در مذاکرات ایران و ۱+۵ در ژنو، برخلاف انتظار، فرانسه مشکلساز شد؟
رفتار فرانسه در این مذاکرات، به ما ثابت میکند که فرانسه نماینده استیصال اسراییل بوده است. اسراییل سالهای سال فشارهای خودش را بر ایالات متحده امریکا متمرکز کرده بود و در این راه با استفاده از نیروی بسیار موثر لابی یهودی در ایالات متحده امریکا و اروپا (به ویژه فرانسه در اروپا) کارشکنیهای فراوانی را مرتکب شد. در حقیقت این اسراییل بود که با استفاده از عوامل صهیونیستی خود در سیستمهای حکومتی امریکا و اروپا بیشتر تهدیدهای نظامی و تحریمهای اقتصادی علیه ایران را واقعیت داده بود. اسراییل با به خدمت گرفتن نیروهای عربی خودفروش مانند حسنی مبارک مصر، عبدالله اردن ... حلقه فشار و تحمیل به ایران را تنگتر و تنگتر کرده بود. اما مقاومت تحسینبرانگیز ایران بر پایه «حق» و «حقیقت»طلبی در برابر همه این توطئههای ضد انسانی بود که کمر توطئههای اسراییلی را شکست.
در جبهههای دیگر ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی، به ویژه در عراق و سوریه نیز گردش امور غرب را به سوی ایجاد موازنههای ژئوپولتیکی با ایران هدایت کرد. نتیجه کار این بوده است که بعد از انتخابات دوره یازدهم ریاستجمهوری ایران (خرداد سال جاری) و آشکار شدن خواست ملی ایران برای حل مسالمتآمیز بحرانها، فضای جذاب تازهیی برای غرب ترسیم شود که تشویق شود خود را تا حدودی از اسارت توطئههای اسراییلی و صهیونیستی رهایی دهد و برای نخستینبار در تاریخ اخیر تلاش کند منافع ملی و مصالح استراتژیک و ژئوپولتیکی خود را بر امیال شیطانی اسراییل و صهیونیزم ترجیح ندهد و با ایران به توازنی شرفتمندانه دست یابد.
در این مقطع (دوران پس از انتخابات ریاستجمهوری اخیر ایران) ایالات متحده امریکا تصمیم گرفت منافع ملی و مصالح جهانی خودش را فدای امیال اسراییلی نکند و زیر بار شانتاژهای نتانیاهو نرود. در نتیجه، وضعیت دشواری برای نتانیاهو پیش آمد و در واکنش به احتمال توافق در مذاکرات ژنو، داد و بیداد کرد که اگر این توافق صورت گیرد، معامله قرن به سود ایران و به زیان اسراییل محقق شده است. این یعنی نقطه استیصال. در نتیجه، اسراییلیها پس از ناامیدشدن از امریکا، آتش شانتاژهایشان را بر فرانسه متمرکز کردند.
فرانسه هم مدتی است که اسیر نفوذ خارج از منطق صهیونیسم و اسراییل شده است. فرانسه از دوگل تا ژاک شیراک، فرانسهیی سربلند و گردنفراز بود و حتی در برابر خواستههای شرق و غرب یا شوروی و امریکا، مقاومت میکرد و استقلال بسیار بالایی در روابط بینالملل از خودش به نمایش میگذاشت اما بعد از ژاک شیراک ما شاهد این بودهایم که چگونه فرانسه به بدبختی افتاد. پس از ژاک شیراک برای نخستین بار یک رییسجمهور صهیونیست در فرانسه به قدرت رسید به نام سارکوزی. سارکوزی دولتی تشکیل داد که تقریبا سخت تحت نفوذ صهیونیسم بود. این وضعیت برای فرانسه مصیبتی بود که دیر یا زود باید خودش را نشان میداد؛ برای اینکه آلترناتیو سارکوزی هم در فرانسه، یک صهیونیست بدتر از سارکوزی بود؛ خانم لوپن که هم صهیونیست بود و هم نژادپرست؛ و مردم فرانسه هم از میان بد و بدتر سارکوزی را انتخاب کردند.
از آن به بعد، ما شاهدیم که فرانسه رو به افول دارد و الان هم فرانسوا اولاند جانشین سارکوزی شده است که حتی نیمی از همان اندک وقار و پرستیژ سارکوزی را هم ندارد. در کابینه اولاند هم آدمهای صهیونیست زیادی حضور دارند از جمله همین وزیر خارجه آنها: لوران فابیوس. این فضای سیاسی در کشور فرانسه، محیط بسیار مساعدی برای نتانیاهو فراهم کرد تا او بتواند آتش فتنهگری را بر فرانسه متمرکز کند و این کشور را وادار سازد مانع از تحقق این توافق مهم در مذاکرات ژنو شود. با همه اینها حقیقت نهایی این است که مشکل فرورفتن دولتهای اخیر فرانسه به اعماق لجنزار صهیونیزم مشکل ما ایرانیها نیست. این مشکل به ملت فرانسه اختصاص دارد و این فرانسوی است که باید در اندیشههای سیاسی خود اول بپرسد که او را چه شده است که از دوگل به سارکوزی و اولاند سقوط کرده و چه باید بکند تا گردنفرازیهای ژئوپولتیکی ناشی از اعتلای هویت فرانسوی را تجدید حیات دهد.
ممانعت از توافق ایران و ۱+۵ چه نفعی برای دولت فرانسه داشت؟
هیچ نفعی نداشت؛ فقط خدمت به اسراییل بود. این را دیگر وزیر خارجه و رییسجمهور فرانسه علنا اعلام کردند. این کار دولت فرانسه، مستقیما به زیان منافع ملی فرانسه است. فقط در یک قلم، فرانسه در زمینه تولید و فروش اتومبیل به ایران، متحمل لطمات بزرگی شد؛ چه از نظر مالی و چه از نظر بیکارشدن کارگران فرانسوی. پس منافع ملی فرانسه حکم میکرد که به حصول توافق ژنو کمک کند ولی دولت فرانسه چه در زمان سارکوزی و چه در دولت اولاند، در عمل ثابت کرده است که برای خدمت به امیال نتانیاهو، حتی منافع ملی خودش را هم فدا میکند. ما نباید به این عملکرد فرانسویها پرخاش کنیم چراکه این مصیبت متعلق به ملت فرانسه است. مردم فرانسه باید ببینند که از نظر فرهنگ سیاسی به چه روزی افتادهاند که این افراد را به عنوان رییسجمهور، وزیر و نخستوزیر کشور خودشان انتخاب میکنند.
اسراییل در ازای این خدمت فرانسه، چه کاری برای فرانسه میکند؟
مگر شما تا به حال دیدهاید که اسراییل جز خرابکاری کار مثبتی برای کسی در جای خاصی انجام داده باشد؟ آیا اسراییل در روابط با عربها، هیچوقت نقشآفرینی مثبتی داشته است؟ در رابطهاش با امریکا، اسراییل یکسره یکطرفه عمل کرده و دولتهای امریکا را مستاصل کرده است. یکی از دلایل نامهنگاری اوباما با رهبر جمهوری اسلامی ایران و تلاش او برای حل و فصل مشکلات ایران و امریکا از طریق مذاکره، همین است که امریکای اوباما خواسته است بعد از یک قرن یک شخصیت سیاسی مستقل در مسائل جهانی نشان دهد ولی از دست زیادهخواهیهای دور از منطق اسراییلی بیچاره شده است. در رابطه اسراییل و فرانسه، اسراییل چه کار مثبتی توانسته برای فرانسه انجام دهد؟ موجودیت اسراییل به صورتی است که چیزی ندارد به کسی اضافه کند. در موضعگیری منفی فرانسه و دیگر کشورها علیه ایران، نفوذ صهیونیسم موثر است و نه چیز دیگر. یعنی قواعد روابط بینالملل درباره اسراییل کار نمیکند. اسراییل تابع اصول جاری روابط بینالملل نیست و در این زمینه یک استثنا است؛ مثل بقیه جنبههای حیاتش که همه آنها استثناهای منفی در جامعه جهانی هستند!
مطابق این تبیین شما، دولتمردان کشورهای غربی در مواجهه با اسراییل دچار بیعقلی ایدئولوژیک میشوند؟
ابدا. هیچوقت این طور فکر نکنید. رهبران غربی وقتی به اسراییل میرسند، دچار تنگنای نفسگیر میشوند؛ چون اسراییل از طریق لابیهایی که در ایالات متحده امریکا، انگلستان، فرانسه و دیگر کشورهای غربی دارد، چنان چنگال خودش را در عملکرد سیاست خارجی این کشورها فرو میکند که رهبران این کشورها مستاصل میشوند. وزیر خارجه فرانسه یک صهیونیست آشکار و عیان است. او اختیاری از خودش ندارد که جز این عمل کند. کاری که فرانسه در مذاکرات ژنو انجام داد شدیدا مخالف منافع ملیاش بود. یعنی نفوذ لابی یهودی در این کشورها به صورتی است که اینها را وادار میکند حتی علیه منافع ملی خودشان قدم بردارند. فشارهای مکانیکی سیاسی و تحمیل خواستههای سیاسی از سوی لابی یهودی، به گونهیی است که دولتهای غربی ناچارند به این صورت عمل کنند. مگر شما ندیدید که در یک سال و نیم اخیر، روابط اوباما و نتانیاهو به چه صورتی درآمد که کارشان حتی به اهانتهای حضوری کشیده شد؟ ولی نفوذ لابی یهودی در امریکا به حدی است که اوباما ناچار است نتانیاهو را، وقتی که به امریکا میرود، دوباره بپذیرد و جلوی دوربینها هم لبخند بزند! در چنین برخوردهایی است و در قیاس کارکرد روسای جمهور پیشین ایالات متحده است که ما میتوانیم به شهامت اوباما پی ببریم و همه تلاشمان را بکنیم تا به او کمک شود تا در مسیر حل مشکلات امریکا با ایران، بتواند در برابر این فشارهای کمرشکن ایستادگی کند.
این نفوذ خارق العاده لابی صهیونیستی، از کجا نشات میگیرد؟ هیچ مبنا و پشتوانه اقتصادی ندارد؟
ابتدا بگویم که واژه لابی صهیونیستی را نباید به کار برد. باید از عبارت «لابی یهودی» استفاده کرد. همین امروز کسی از من پرسید «شما چرا اینقدر میگویی لابی یهودی و پای ادیان را به وسط میکشید؟» عجیب داستانی است! آنها خودشان عنوان «لابی یهودی» را برای خودشان به کار میبرند. من که از خودم این واژه را درنیاوردهام. همه یهودیها صهیونیست نیستند بلکه تعداد صهیونیستها در میان یهودیان خیلی هم کم است. پس ما باید دقت کنیم که واژه «لابی صهیونیستی» را به کار نبریم. بیشتر اینها، لابی یهودیاند که کار صهیونیستها را پیش میبرند. یعنی این طور نیست که فقط صهیونیستها به سود اسراییل لابی کنند. به هر حال، لابی یهودی چیز جدیدی نیست و سابقه زیادی دارد.
بعد از جنگ جهانی دوم، که هیتلر مرتکب آن جنایات علیه بشریت شد و واقعه هولوکاست رقم خورد، یهودیانی که جان سالم به در بردند، به کشورهای خارج از آلمان هجوم آوردند. تعداد زیادی به فرانسه و انگلستان رفتند ولی حجم عظیم مهاجران یهودی به امریکا رفتند. مطابق قانون طبیعت، که افراد در اقلیت به هم نزدیک و با هم متحد میشوند، این یهودیان مهاجر هم در امریکا و اروپا اجتماعاتی برای خودشان تشکیل دادند و به ویژه در زندگی اقتصادی، تبلیغاتی و رسانهیی ایالات متحده امریکا، خودشان را تقویت کردند و موفق شدند چنگال خود را در حوزههای اقتصادی، اطلاعاتی، مطبوعاتی و رسانهیی ایالات متحده امریکا فرو کنند و به این ترتیب به قدرت رسیدند. در دورانی هم که شرکتهای نفتی ایالات متحده امریکا برای کسب طلای سیاه به مناطق نفتخیز دنیا هجوم آوردند، یهودیان در راس این شرکتها بودند؛ یهودیانی که در ابتدا به نفع حلقههای یهودی خودشان که بعدا به لابی بدل شدند و در نهایت به نفع اسراییل از قدرت و نفوذ خودشان استفاده کردند. این گروههای نفوذ بدین شکل کسب قدرت کردند و این قدرت را با انگیزههای صهیونیستی سازماندهی کردند.
کار این سازماندهی به جایی رسیده است که این لابیها به چنان قدرتهای موثری بدل شدهاند که در بسیاری موارد، حتی دولت امریکا را وادار میکنند علیه منافع ملی خودش قدم بردارد. کاری که امریکا در عراق انجام داد، یکی از همین موارد بود. حمله امریکا به عراق، مستقیما خواسته اسراییل بود. شاخ و شانه کشیدن جورج بوش برای ایران هم مطابق خواست لابیهای اسراییل در امریکا بود. در ماجرای سوریه هم، اسراییل خواستار حمله غرب به سوریه بود ولی دیوید کامرون، به شکلی بسیار زیرکانه، تصمیمگیری درباره حمله به سوریه را به پارلمان بریتانیا واگذار کرد و پارلمان هم با حمله نظامی مخالفت کرد. در همه کشورهای دموکراتیک، تصمیمگیری درباره جنگ یا صلح، بر عهده رییس کل کشور است ولی دیوید کامرون برای اینکه از فشار لابی اسراییل رها شود، این تصمیم را به پارلمان واگذار کرد. پس از مخالفت پارلمان بریتانیا، امریکا و فرانسه نیز همین موضوع را بهانه کردند و جنگ علیه سوریه به طور کلی منتفی شد و لابی اسراییل در آن ماجرا، شکست خورد.
برخی تحلیلگران هم معتقدند ممانعت فرانسه از حصول توافق در مذاکرات ژنو، تا حدی هم متاثر از نگرانیهای عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی منطقه بود. شما چه نظری دارید؟
کشورهای غربی برای کشورهای عربی تره خرد نمیکنند! البته عربستان سعودی یک لابی نسبتا متنفذی در امریکا دارد که فقط میان سیاستمداران پول پخش میکند و بیشتر این پول بگیرها از قبل با لابی یهودی سر و سر دارند. ولی در فرانسه و بریتانیا اصلا نفوذ قابل توجهی ندارد. سعودیها میتوانند برخی دولتها را با پول بخرند؛ ولی فرانسه و بریتانیا و امریکا، دموکراسیهای واقعی هستند و نسبت به استقلال سیاسی خودشان بسیار پایبند و حساس هستند و هرگز خودشان را به پول سعودی و شیخ سابق قطر نمیفروشند. من پیشنهاد میکنم کسانی که از نفوذ لابی سعودی در فرانسه و انگلستان دم میزنند، مدتی در این کشورها زندگی کنند تا ببینند میزان نفوذ لابی سعودی در این کشورها تا چه اندازه محدود و ناچیز است؛ چه رسد به اینکه ما بگوییم آدمی مثل شیخ سابق قطر بخواهد با پول در این دولتها نفوذ داشته باشد. ابدا چنین چیزی نیست.
ولی همین شیخ قطر میزبانی جام جهانی فوتبال را با پول خرید!
نه، اشتباه نکنید! قطر با پول میزبانی جام جهانی را خرید ولی دستش پیش همه دنیا رو شد و در نهایت رسوا شد...
به هر حال ثروت، قدرت میآورد.
نه، ثروت اگر هم قدرت بیاورد، به آن طریقی میآورد که برای یهودیان در امریکا آورد. اینکه «ثروت قدرت میآورد» تئوری است. ثروت وقتی قدرت میآورد که شما ثروت را به صورت عاقلانه و حسابشده به کار بگیرید نه به صورت وحشیانه.
الان منافع اقتصادی فرانسه در ایران بیشتر است یا در عربستان؟
اصلا چنین معادلهیی وجود ندارد که فرانسه در نتیجه سبک و سنگین کردن منافع اقتصادیاش در ایران و عربستان، مانع توافق در مذاکرات ژنو شد. سخت در اشتباهید. تصمیم فرانسه صرفا ناشی از فشارهای نتانیاهو بوده است و وزیر خارجه فرانسه هم بعد از ایفای نقش منفیاش در مذاکرات ژنو، صریحا گفت ما نمیتوانیم منافع اسراییل را نادیده بگیریم.
برخی از تحلیلگران داخلی هم گفتهاند که اسراییل و امریکا در قبال ایران اختلاف نظری ندارند و صرفا نقش پلیس بد و پلیس خوب را بازی میکنند. درباره این تحلیل چه نظری دارید؟
به این آقایان باید گفته شود شما نمیتوانید جهان را بر اساس الگوهای افسانهیی قدیمی خودتان بسنجید. ایالات متحده امریکا در زمان جورج بوش تا مدتی نشان داد که با اسراییل تقریبا هماهنگی کامل دارد؛ ولی حتی در اواخر دوران جورج بوش، رابطه بوش و نتانیاهو به هم خورد. در امریکا مثل فرانسه و بریتانیا و آلمان و ژاپن و بقیه دموکراسیها، استقلال و منافع ملی در درجه اول اهمیت قرار دارد. اگر امریکا دچار لابیهای درونی خودش شود، چون در آنجا دموکراسی وجود دارد و رییسجمهور نمیتواند بدون نظارت کنگره دست از پا خطا کند و کنگره هم نمیتواند تاخت و تاز مطلق کند، موازنههایی ایجاد میشود و دولت امریکا به دلیل فشارهای لابیها، تا حدودی جلو میرود. من از کسانی که این حرفها را میزنند، دعوت میکنم برگردند به پنج - شش سال قبل و مناظرههای انتخاباتی اوباما را با دقت و درایت از نو ببینند تا متوجه شوند اوباما در آن فضای سیاسی ایالات متحده امریکا، دست به چه دلیری بزرگی زد که گفت ما میخواهیم مسائل ایران و امریکا را از طریق مذاکره حل کنیم. رقیب جمهوریخواه اوباما، یعنی سناتور مک کین او را حتی به تمسخر گرفت و گفت این آقای اوباما میخواهد برود با احمدینژاد مذاکره کند.
یعنی پیشنهاد اوباما در فضای سیاسی امریکای زمان احمدینژاد بزرگترین تمسخر به حساب میآمد؛ ولی اوباما بر حرف خودش پافشاری کرد و تا این لحظه هم ایستادگی کرده است که مسائل امریکا و ایران باید از طریق مذاکره حل شود. اینکه باید از راه مذاکره پیش رفت، ابتکار اوباما بود و در نامه به رهبر ایران هم مشخص شد. یعنی اوباما سند کتبی به ایران داد که مسائل ایران و امریکا را میخواهد از راه مذاکره حل کند. مذاکره ایران و امریکا چیزی است که اسراییل میخواست؟ اسراییل که تمام انرژی خودش را به کار گرفته است تا مانع از مذاکره یا به نتیجه رسیدن مذاکرات شود. بعضی از مفسرین سیاسی در ایران، به دلیل اینکه مطلقا از سیاست در کشورهای دیگر آگاهی ندارند، به صرف اینکه میبینند جان کری دو جمله علیه ایران به کار میبرد تا لابی اسراییل را خفه کند، اینها آن دو جمله را جملاتی تلقی میکنند که جان کری از صمیم قلب بیان کرده است و بیانش ناشی از لابی عربی بوده است. این طور نیست! ما باید یاد بگیریم که حرفهای سیاستمداران را در برد و کشان «زمان، مکان و موضوع» تجزیه و تحلیل بکنیم. جان کری در اسراییل، باید به گونهیی حرف بزند که اسراییلیها آرام شوند. یعنی جملات او در آنجا، در زمان و مکان اسراییلی بیان شده است و در امارات باید به گونهیی صحبت کند که خوشایند چند شیخ از همه جا بیخبر و زود باور باشد. ما نباید از این نکته غافل شویم.
با توجه به نقشی که فرانسه در این دور از مذاکرات ایفا کرد، شما فکر میکنید در دور بعدی مذاکرات ایران و ۱+۵، توافقی حاصل شود؟
همه طرفهای درگیر مذاکره، ابراز امیدواری کردهاند که این توافق حاصل شود. تا جایی که من اطلاع پیدا کردهام، این فرصت دو هفتهیی برای روشنشدن حساب و کتاب آن پنج کشور دیگر با فرانسه است. یعنی میخواهند فرانسه را در این مدت قانع کنند.
به نظر شما، این پنج کشور طی این دو هفته دولت فرانسه را قانع میکنند؟
به احتمال بسیار زیاد، بله. کاملا آشکار است که در مرحله کنونی راهی جز این وجود ندارد. من گمان نمیکنم که فرانسه خواسته باشد این مذاکرات را به کلی به دور اندازد. خواسته است با تاخیر در کار لابی یهودی فرانسوی و خود، ناتانیاهو را برای مدتی خوشنود سازد. مذاکرات ایران و ۱+۵ در این مقطع زمانی، به دستور کشور خاصی برگزار نمیشود. خواست همه طرفین درگیر مذاکره این است که توافقی حاصل شود. حداقل ده سال دشوار بین ایران و غرب سپری شده است و این مذاکرات در سطوح گوناگون در جریان بوده است. در این راه دراز و دشوار، چه ایران و چه ۱+۵، لطمات زیاد را تحمل کردهایم. همچنین نباید غافل باشیم که بحرانهای عراق و افغانستان، همگی ناشی از زمزمه دشمن غرب با ایران پس از انقلاب بوده است. آن دو جنگ، شعبات همین زمزمه بودند؛ جنگهایی که غرب را هم گرفتار مشکلات زیادی کرد. حمله غرب به افغانستان و عراق را نباید از مقابله غرب با ایران جدا کرد. وقتی مجموع وقایعی مثل جنگ با عراق و افغانستان، وضعیت سوریه، سقوط اقتصادی، بدهیهای کلان و غیرقابل تحمل و نیز تورمهای شدید - که برخی کشورها، مثل انگلستان، برای مهار آن هزینه زیادی کردهاند را در نظر بگیریم، مشکلات غرب و نیازش به سازش با ایران روشن میشود. از سوی دیگر، مشکلات اقتصادی ایران نیز جدیاند. تورم و تحریم و تنگناهای معیشتیای که ملت ایران با شرف و غیرت قابل تحسیناش آنها را تحمل میکند، امر قابل کتمانی نیست. پس ما و جهان غرب، لاجرم به این مرحله رسیدهایم. این مرحله که فرمایشی نبوده است که با یک ادای اسراییلی یا با یک حرکت احمقانه فرانسوی از بین برود. به عبارت دیگر، طرفین سرمایههای زیادی صرف موفقیت این مذاکرات کردهاند. من گمان نمیکنم شرایط آنها به گونهیی باشد که از مذاکره عقبنشینی کنند. ضمنا ما باید یاد بگیریم که مسائل بینالمللی را، که با سرنوشت کشور و عاقبت ملت ایران مرتبطاند، بر اساس زد و خوردهای پیشپاافتاده داخلی و جناحی تجزیه و تحلیل نکنیم. آقایان! ما در صحنه بینالمللی دعوای داخلی نداریم. آنچه در صحنه بینالمللی رخ میدهد به همه ما، چپ و راست و میانهرو، مربوط میشود.
اهورا جهانیان
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران دولت چهاردهم محمدجواد ظریف پزشکیان ترامپ دولت سیزدهم دولت علی باقری انتخابات رئیس جمهور رهبر انقلاب
هواشناسی پلیس پلیس فتا قتل تهران حجاب شهرداری تهران تعطیلی ادارات عزاداری محرم تیراندازی زلزله گرما
قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو خودرو واردات خودرو بازار خودرو حقوق بازنشستگان بازنشستگان دلار اربعین سایپا مسکن
تلویزیون سینما سریال امام حسین (ع) فرهاد مشیری صداوسیما امام حسین سینمای ایران دفاع مقدس لیلی رشیدی وزارت ارشاد سینمای جهان
دانشگاه تهران محصولات کشاورزی فناوری ماه آزمون سراسری
آمریکا دونالد ترامپ جو بایدن رژیم صهیونیستی غزه روسیه اسرائیل فلسطین جنگ غزه چین ترور ترامپ عراق
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان علیرضا بیرانوند نقل و انتقالات تراکتور باشگاه پرسپولیس رئال مادرید لیگ برتر ایران مهدی طارمی نقل و انتقالات لیگ برتر
هوش مصنوعی سرعت اینترنت عیسی زارع پور اینترنت روزنامه اپل تیک تاک وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات شیائومی گرمایش جهانی
رژیم غذایی گرمازدگی کاهش وزن لاغری استرس بارداری افسردگی صبحانه سکته قلبی