چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
وقتی بوسه در ترجمه ها سانسور میشود
\\"مرد سپس مدتی او را نگریست و ناگهان دست
هایش را پیش برد. دست های زن را گرفت.\\"
این روزها سرگرم خواندن ترجمه های مختلفی از داستان کوتاه بانو با سگ ملوس بودم. دوستم لون هفتوان که پیش از این نمایشنامه های سه خواهر و مرغ دریایی از چخوف را در مسکو و تورنتو به روی صحنه برده می خواهد که بر اساس این داستان نمایشنامه ای بنویسیم.
متن های فارسی، انگلیسی و فرانسه و، با کمک لون، روسی کتاب را برای یافتن زبان مناسب گفتگوها مرور می کردم. این مقایسه ها مرا به قلمرو دیگری برد. قلمرو آشنائی که شیرین کاری های ممیزی فرصتی به مرور و ارزیابی کیفیت ترجمه نمی دهد. این یادداشت کوتاه در همین زمینه است.
جمله ای که در ابتدای مطلب آورده ام از بانو با سگ ملوس در مجموعه بهترین داستان های کوتاه چخوف؛ گزیده، ترجمه و با مقدمه احمد گلشیری، است که در سال ١٣٨١ توسط انتشارات نگاه روانه بازار شده است.
همین جمله در جلد دوم مجموعه آثار چخوف، ترجمه سروژ استپانیان، انتشارات توس، ١٣٧٠ این طور آمده است: \\"گورف به او خیره شد و لحظه ای بعد ناگهان او را در آغوش خود فشرد و لب هایش را بوسید.\\"
و همین جمله بار دیگر در همان سال ١٣٧٠ در کتاب چخوف، چخوف نازنین، از نشر قطره، به ترجمه بهزاد برکت و ویراستاری هرمز ریاحی به این صورت است:\\" گورف به او خیره ماند و بناگاه در آغوشش کشید و لب هایش را بوسید.\\"
به طوری که ملاحظه می کنید، گورف در فاصله سال های ١٣٧٠ تا ١٣٨١ در رفتارش تجدید نظر می کند و در محضر خواننده فارسی زبان داستان خود از بوسیدن آنا صرفنظر کرده و به گرفتن دست او رضایت می دهد.
در روزهای اول انقلاب مسئولانی که، با وجود شور و اشتیاق عمومی به تغییرات در شئون مختلف اجتماعی از جمله در امور فرهنگی، جامعه را هنوز آماده وضع مقررات جدید به نحو مطلوب خود نمی دیدند برای نمایش فیلم های سینمایی خارجی از تلویزیون دولتی با مشکل مواجه بودند. در آن هنگام این بحث مطرح شد و در روزنامه ها هم بازتاب داشت که آیا امکان فنی آن هست که رد و بدل شدن بوسه میان همفری بوگارت و اینگرید برگمن را به دست دادن آن ها با یکدیگر تبدیل کرد.
ریزش های به ظاهر بی ضرر کلمات و یا تغییر آن ها به کلمات دیگر برای نویسندگانی که روی هر کلمه نثر خود تا مرز غیر قابل جایگزین بودن کلمات اندیشه می کنند مسلمأ به تمامیت آثار لطمه می زند. میلان کوندرا در این باره می گوید: \\" از زمان مادام بواری تا امروز هنر رمان برابر با هنر شعر شده است، و برای رمان نویس (هر رمان نویسی که ارزش این نام را داشته باشد) هر کلمه نثر امضایی یگانه همچون هر کلمه شعر است.\\"
با این همه ترجمه آثار همین نویسنده که بعضی از آن ها به چاپ های متعدد رسیده دستخوش ممیزی های ناگزیر و سلیقه ای می شود.
در رمان شوخی اثر این نویسنده به ترجمه خانم فروغ پوریاوری و ویراستاری آقای جمشید ارجمند فصل چهارم از بخش پنجم کتاب به کلی حذف شده است. مترجم و ویراستار چاره را در آن دیده اند که در همین فصل با حروف مجزا خواننده را به طور سربسته از اتفاقات غیر قابل ترجمه ای که میان دو تن از شخصیت های داستان لودویک و هلنا می گذرد آگاه کنند و با گوشه چشمی به شگرد خود نویسنده که اصطلا حأ آن را دخالت در متن می خوانند، نتیجه بگیرند که در این فصل لودویک:\\"...از پوچی سرنوشت خود آگاه می شود.\\"
اشاره های جزئی جنسی هم در قسمت های دیگر کتاب حذف و به جای آن از نقطه چین استفاده شده است که البته در مقایسه با جملات اصلاحی بی ربطی که در بعضی ترجمه های دیگر به نام نویسنده تمام می شود دست کم شیوه امانت دارانه تری ست.
در دورانی که به نام اصلاحات از آن یاد می شود این بحث در روزنامه های اصلاح طلبان مدتی به طور جدی مطرح شده بود که به جای کتاب ها بهتر است ممیزی از میان برود. اما اصلاح طلب های اندکی محافظه کارتر و آگاه به دست برتر جناح رقیب، در مقابل یاران خود این طور استدلال می کردند که ممیزی هرگز حتی در پیشرفته ترین جامعه های غربی هم از میان نمی رود، پس بهتر است اجازه بدهیم بماند، به شرط این که محدود به موارد معدود و مشخص باشد.
اما به نظر نمی رسید ممیزی حتی بپذیرد که محدود به موارد معین و مشخص شود، موضوع بحث هم تنها میدان چالش میان اصلاح طلبان و اصول گرایان نبود، کما این که مترجم صاحب نام و توانایی مانند نجف دریابندری در همین زمان به یکی از روزنامه های اصلاح طلب گفت هنگام ترجمه آثار غربی با توجه به ظرفیت های اخلاقی جامعه و اکثریت نسل جوان آن به صلاحدید خود قبل از ارائه اثرش به ممیزی کتاب مطالبی را اگر لازم باشد حذف می کند.
ایرانیان اهل تعارف هستند. اعتراف به خود سانسوری مترجم برجسته ای مثل آقای دریابندری را شاید باید به حساب تعارفی گذاشت که این بزرگان با ممیزی و ممیزان خود می کنند.
آیا ما نسل خوشبخت تری بودیم؟
در سال هایی که من به دبیرستان می رفتم ترجمه آقای دریابندری از وداع با اسلحه همینگوی دل و دین از جوان های عاشق رمان های نو می ربود. چه غم انگیز است تصور دو دلداده مثل فردریک هنری و کاترین بارکلی که در بستر سوزان عشق خود دم به دم با هم دست می دهند. البته در آن دوران خطر این نوع سانسور وجود نداشت.
در بانو با سگ ملوس به تر جمه آقای گلشیری، آنا سرگه یونای پشیمان از\\" دست دادن\\" با گورف، گله می کند که احترامش با این کار قبل از هر کس نزد خود گورف از بین رفته ، و از این رو احساس می کند فریب شیطان را خورده، و گورف طی نیم ساعت سکوت در حالی که هندوانه می خورد نمی داند به او چه بگوید.
در این نسخه گاهی جمله های روشن هم به صورت سربسته ترجمه شده اند. مثلأ در دوترجمه قبلی، این جمله از زبان گورف خطاب به آنا با ترجمه های انگلیسی و فرانسه مطابقت دارد:
ترجمه سروژ استپانیان:\\" برویم به هتل شما.\\"
ترجمه بهزاد برکت:\\"برویم به اتاق شما.\\"
در ترجمه انگلیسی این جمله واژه \\" Hotel\\" به همین صورت آمده، در ترجمه فرانسه از واژه\\"Chez\\" .استفاده شده که \\" اتاق\\" برای آن معادل مناسبی ست، اما همین جمله در ترجمه آقای گلشیری به این صورت درآمده: \\"خب، بریم دیگه.\\"
پاسخ به این سوال که آیا لزومی دارد به هر قیمتی دست به ترجمه آثار بزرگ ادبی زد یا از این کار دست شست از نظر آقای منوچهر بدیعی بعد از کار سترگش بر روی رمان اولیس اثر جیمز جویس منفی است. این مترجم بلند همت با وجود موفقیت در انتشار بخش هفده شاهکار نویسنده ایرلندی اخیرأ گفت که از انتشار حاصل زحمت چندین ساله اش ظاهرأ برای همیشه ناامید شده است.
برای چخوف، طنزپرداز بزرگ، تغییر رفتار فرصت طلبانه گورف بعد از یک قرن حضور در عرصه ادبیات مدرن دنیا شاید طنز تلخی باشد. اما برای همینگوی، پروست، تولستوی، داستایوسکی ، فلوبر و هر نویسنده بزرگ دیگری که به قول کوندرا ارزش این نام را دارد، چه آن هایی که به تاریخ ادبیات پیوسته اند و چه آن هایی که در قید حیات هستند، تغییر رفتار شخصیت های آثارشان به میل ممیزی و ممیزان خنده آور نیست.
با این همه مترجمان حرفه ای برای آوردن آثار بزرگ ادبیات جهان به قلمرو زبان فارسی در سال های بعد از انقلاب از هنر و همت خود مایه گذاشته اند. آقای مهدی سحابی سال های متمادی از عمر خود را صرف ترجمه اثر عمده مارسل پروست در جستجوی زمان گمشده کرده که جایش در میان بزرگترین رمان های قرن بیستم در زبان فارسی خالی بوده و آن را در ده جلد به چاپ سپرده است. کوه جادو یکی از مهم ترین آثار توماس مان توسط دکتر حسن نکو روح به فارسی درآمده و منتشر شده است. ترجمه های آقای دریابندری از تواین، فاکنر و همینگوی چندین نسل ازخوانندگان فارسی زبان را مجذوب نویسندگان بزرگ امریکایی کرده است.
خوانندگان آثارِ بزرگِ ادبیاتِ دنیا را عمومأ به زبان مادری خودشان می خوانند. حتی کسانی که چند زبان زنده دنیا را به خوبی می دانند، از لذت خواندن ترجمه ای خوب به زبان مادری خود آسان نمی گذرند. کتا ب ها را با درخت ها مقایسه کرده اند، صفحاتشان را هم در بسیاری از زبان ها از جمله زبان فارسی برگ می خوانند. برگ ها با تغییر فصل ها می ریزند، اما درخت اگر زنده باشد باز هم برگ می دهد.
عزیز معتضدی
منبع ـ سایت جدید آنلاین
جمشید فردمنش
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست