دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دماغ دراز پینوکیو


دماغ دراز پینوکیو

از همان کودکی، پینوکیو با دماغ دراز به ازای دروغ گفتن را در خاطر سپرده‌ام. هنوز هم که کوچکترین دروغ را به زبان جاری کرده یا نکرده، احساس می‌کنم که دماغم در حال دراز شدن است. برای …

از همان کودکی، پینوکیو با دماغ دراز به ازای دروغ گفتن را در خاطر سپرده‌ام. هنوز هم که کوچکترین دروغ را به زبان جاری کرده یا نکرده، احساس می‌کنم که دماغم در حال دراز شدن است. برای همین ترجیح می‌دهم که دروغ نگویم، هرچند دروغ گاهی می‌تواند به نفع آدمی باشد! یعنی منفعت‌طلبی و جاه‌طلبی و گریز از خطا و اشتباه و عقده‌مندی ما را به دروغ گفتن وا می‌دارد، و ما در این حال به جای آدم بودن و شایسته بودن، تبدیل به آدمک و موجود ناشایست می‌شویم. اما چطور است که برخی از سیاستمداران برای رسیدن به جاه و مقام، همینطور دروغ از رفتار و گفتارشان سر ریز است و مردم متوجه دماغ‌های بی‌نهایت درازشان نمی‌شوند؟!

شاید هم می‌شوند و می‌بینند که طرف با وعده‌های سر خرمن، و ارائه آمارهای کذب و بهتان و تهمت درصدد است تا خود را بالاتر و آدم‌تر جلوه دهد. اما در اصل خود ناشایست‌ترین آدمک روی زمین است.

پینوکیو رویای پیرمرد ساده‌دلی مانند ژپتوی نجار است که با گربه و ماهی خود زندگی می‌کند، و حالا با ساختن آدمک چوبی و دمیدن روح توسط فرشته آبی، این آدمک جان می‌گیرد، و از همان ابتدا قرار است که به مدرسه برود، اما هر بار به دروغ و با دوز و کلک و گول خوردن روبه‌رو می‌شود، و از مدرسه رفتن باز می‌ماند و دچار دردسر و بیچارگی می‌شود. این رویا به دنبال تحقق دانایی است. چرا باید پینوکیو مدرسه برود، و چرا از آن بازمی‌ماند؟ چرا او باید خواندن، نوشتن و شمردن را بیاموزد؟

پدر ژپتو در اوج فرهیختگی و شعور والای انسانی است، و حالا انتظار دارد که پینوکیو در مسیر درست انسانی قرار بگیرد تا سلسله مراتب فرهیختگی را بپیماید. اما این مسیر چندان هم راحت و سهل‌الوصل نیست چون بشر قاعدتا همیشه با شیطنت و بازیگوشی و عیاشی و خوشگذرانی دمخور است و خیلی راحت خود را با آموزه‌های درست زندگی درگیر نمی‌کند بنابراین خیلی طبیعی است که با تمام خطاهای پینوکیو باز هم فرصت‌های دیگری برای بازگشت او در نظر گرفته شود تا بتواند در این مسیر به شایسته بودن یا آدمیت خود پی ببرد. کشف بزرگی که اگر برای هر یک از ما اتفاق بیفتد، آن‌وقت بی‌هیچ ادعایی تمام رفتار و گفتارمان با آدمیت درمی‌آمیزد.

کارلو کلودی در ۱۱۸ سال پیش در ایتالیا داستان پینوکیو را برای کودکان خلق کرد، تا از این دوران سنی که شخصیت آدم‌ها شکل می‌گیرد، بتواند با آموزه‌های درست انسانی خود را عجین کند. این داستان با تمام تعلیق و کشش خود، و لذتی که به مخاطبش می‌دهد، سر آخر او را به مکاشفات انسانی سوق می‌دهد. همانطور که نگارنده هنوز از دوره کودکی، با دماغ دراز پینوکیو کنار نیامده است و نمی‌تواند حتی کوچکترین دروغ‌ها را به زبان بیاورد با این تصور که مخاطبش با دیدن یک دماغ دراز صدایش درمی‌آید که دروغ نگو!

یعنی دروغگویی آنقدر زشت و پلید جلوه می‌کند که آدمی در هر صورت باید از آن بپرهیزد، چنانچه در آیین زرتشتی ما ایرانیان به کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک تاکید بسیار برای داشتن یک زندگی سالم و معنوی شده است و دروغ آنقدر بد است که داریوش اول خداوندگار را می‌خواهد که سرزمین ما ایرانیان را از هجوم بیگانه، دروغ و خشکسالی در امان دارد بنابراین از این منظر پینوکیو برای ما ایرانیان نیز می‌تواند در مقام نماد و نشانه انسانی در نظر گرفته شود. البته پینوکیو با معصومیت خود از دام چاله دروغ و تزویر و بیچارگی خود را می‌رهاند، و با دیدن جسم آدمک چوبی پی به ناشایست بودن خود در زمان ماقبل آدم شدن خود پی برد. او به شایسته‌سالاری در نظام هستی و زندگی‌اش پی می‌برد و می‌داند که باید چگونه مابقی زندگی‌اش را اداره کند، اما آنهایی که اسیر دروغ‌پردازی‌های کلان می‌شوند و به دیگران رحم نمی‌کنند و مدام به دروغ و ریا می‌پردازند چگونه می‌توانند با این ناشایست بودن به پایان زندگی برسند.

به خاطر همین دماغ دراز و دروغگویی پینوکیو است، که برای همه‌چیز الا اهداف سیاسی از او به عنوان یک نشانه تبلیغی استفاده می‌کنند، حتی در یک تظاهرات بر ضد وعده‌های دروغین سیاستمداران آمریکایی، مردم دماغ‌های دراز پینوکیو را بر صورت‌های خود زدند تا از این همه دروغ و وعده‌های سر خرمن دست بردارند. بنابراین پینوکیو نیز می‌تواند جلوه‌ای بر ضد دروغ و ریا باشد.

رضا آشفته