چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

معجزه خودشناسی


بنیاد هر جامعه ای را جوانان و نوجوانان آن جامعه می سازند لذا, دریافتن, آنان برای بازسازی جامعه ضروری است برای رسیدن به این مهم, نخست باید شرایطی فراهم آورد تانوجوان و جوان كه بیش از نیمی از نیروی بالقوه فعال جامعه را می سازند خود را بیابند و به ارزشهای وجودی خویش آگاهی یابند

كشف نیروهای درونی نیم تنه جامعه راه را برای طی طریق نیم دیگر هموار می سازد و به این ترتیب فاصله ناخواسته ایجاد شده بین نسلهای اول، دوم و سوم جامعه را كمتر ساخته، به چالش های مستمر بین آنها خاتمه داده و شرایط رسیدن به مدینه فاضله را مهیا یم سازد. به این ترتیب درمی یابیم شناخت خود و رسیدن به هویت از اصلی ترین مسائل مطرح شده در جامعه ما است.

حال سؤال اصلی این است مبانی نظری، فلسفی و علمی این اندیشه چیست؟ چگونه می توان به آن دست یافت؟ به عبارت دیگر آیا می توان برای حل این معضل راه و یا راههایی پیشنهاد كرد و به راستی چه نهاد یا ارگانهایی در دستیابی به این مهم دخیل هستند؟

شناخت خویشتن خویش و ارزشهای اخلاقی انسان ریشه در اندیشه های فلسفی، دینی، علمی، روان شناختی و جامعه شناسانه دارد.

چندین سده پیش از میلاد مسیح در دولت شهر آتن و در عصر پریكلس كه جلوه آشكار دموكراسی در آن دوره بود، مردی اندیشمند متواضع و آرام با نام سقراط ظهور كرد. او كه مبدع فلسفه اخلاق بود، برای نخستین بار از خودشناسی سخن گفت. وی نمونه انسانی بود كه بدون سخنرانی درباره فضائل اخلاقی سعی در برانگیختن دیگران داشت تا به خود آیند و به ارزشهای والای اخلاقی رو كنند و برخلاف بسیاری از فیلسوفان هم عصر خود كه همه چیز را در شناخت جهان طبیعی خلاصه می كردند، شایسته ترین دانش را برای آدمی شناختن خویش و ارزش خویشتن می دانست و این راه را تنها راه بازداری از بیراهه ها و نمایان شدن راه درست ذكر می كرد. بنابراین سقراط دانش را بنیاد هنر اخلاقی می شمرد و معتقد بود اگر آدمی حقیقت خوبی و بدی را بشناسد به بدی نخواهد گرایید و بدكاری از نادانی برمی خیزد. چنین اندیشه هایی در بزرگترین و برجسته ترین شاگرد سقراط یعنی افلاطون جلوه گر بود. افلاطون یا بنیانگذار مكتب ایده آلیسم رسیدن به حقیقت مطلق را یگانه راه خودشناسی می دانست. زیرا معتقد بود برای رسیدن به نور مطلق باید زنجیرهای سردرگمی و جهالت را گشود تا بتوان حقیقت مطلق جهان هستی را مشاهده كرد. افلاطون برترین شیوه را در رسیدن به نور مطلق و شناخت ارزش وجودی، روش گفت و شنود می دانست و بنابراین شیوه دیالكتیك به عنوان راهی برانگیزاننده و هدایت كننده از سوی افلاطون معرفی شد تا انسانها را وادار به شناخت بیشتر كند. (۲) چنین دیدگاههایی بعدها در فلاسفه بزرگ اسلامی نظیر شیخ شهاب الدین سهروردی ملقب به شیخ اشراق بیش از پیش خود را نمایان می سازد. تا جایی كه سهروردی روش اكتشاف و شهود را برای شناسایی حقایق جهان هستی و از جمله خویشتن خویش مهم می شمارد. تكیه حكمت اشراق بیش از آنكه بر اندیشیدن منطقی باشد، بر گونه ای روشن شدگی و بینش درونی است! و در این راه پالایش خویش را از آلودگی ها مهم دانسته تا فرد خود را برای دریافت اسرار حقیقی آماده سازد.

با كمی تأمل درمی یابیم همواره خودشناسی و رسیدن به حقیقت از مؤثرترین فرایندهایی بوده و هست كه می تواند گره های درونی فرد را گشوده وراه را برای تحكیم شخصیت وی هموار سازد بدون شك وجود افرادی با هویت حاصل نشده، می تواند شرایط ایجاد جامعه ای سالم را فراهم سازد. در حالی كه عكس پدیده فوق كلید بسیاری از معضلات اجتماعی است. وجود آسیب های اجتماعی نظیر طلاق، فساد، فحشا و اعتیاد یكی از نتایج بدون تردید عدم دستیابی به هویت و یا به عبارت دیگر بروز هویت های مغشوش و آشفته در جامعه است. شخصیتهای بدگمان، منزوی، غیراجتماعی و گوشه گیر به دنبال حل نشدن تعارضها و كشمكشهای درونی فرد به وجود می آیند. در حالی كه صمیمیت، مهربانی و محبت نتیجه شناخت ارزشهای اخلاقی انسانی است. هویت یابی به عنوان بزرگترین چالش نسل جوان و نوپای جامعه مطرح است. فرایندی كه طی آن نوجوان هم به لحاظ تغییرات بیولوژیكی هورمونی خاص و هم به دلیل دگرگونیهای عمده روانی، عاطفی با معضلات گوناگونی مراجعه می شود.

اریك اریكسون، نظریه پرداز روان شناسی تحولی، یكی از مهمترین مراحل تطور و دگرگونی نسل جوان و جوان هر جامعه ای را طی بحران بلوغ و هویت یابی می داند، بحران خاصی كه رفع شدن یا نشدن آن می تواند روی شخصیت فرد اثر مثبت یا منفی داشته باشد. او با كنار هم قرار دادن دوتجربه عاطفی مخالف در دوقطب مخالف راههای مختلف تكامل را مشخص می كند. گامهایی كه می تواند تا سالها بعد گریبان نسل جوان گذشته را بگیرد و حتی در دوره های بعدی زندگی آنان نظیر ازدواج و تشیكل خانواده خلل عمده ای ایجاد كند. اریكسون مرحله هویت یابی را در برابر سردرگمی نقش مشخص كننده حالت فرد در دوران بلوغ دانسته و معتقد است در این دوره پسران و دختران به علت بحران بلوغ و تغییرات جسمی و روانی عمده، دچار نوعی سرگشتگی، گیجی و عدم تعادل می شوند، ترشحات هورمونی و تغییرات فیزیولوژیكی آنها به نحوی است كه نیروهای جنسی و تخیل سایر جنبه های شخصیتی آنان را تحت الشعاع قرار می دهد به واقع مشكل اساسی این دوره چگونگی دستیابی به احساس هماهنگی و وحدت درونی است، نوجوان در تلاش كشف و تثبیت هویت خویش است و همواره به آن می اندیشد، اینكه او كیست؟و واجد چه نقش یا نقش هایی در جامعه است؟ او همواره از خود می پرسد آیا هنوز به جامعه كودكان و نوجوانان تعلق دارد و یا وارد جامعه بزرگسالان شده است؟ حرفه آینده او چیست و در كدام قشر جامعه جای خواهد گرفت؟ و اینكه چه كسی را به عنوان همسر آینده برخواهد گزید؟ اینها سؤالاتی است كه در نوجوان بحران زده دنیای متلاطمی فراهم می سازد. بنابراین او تلاش می كند در مسیرحل بحرانهای عاطفی، اعتماد به نفس خود را بازیابد و لذا مدام درباره تصویری كه از خویشتن دارد، می اندیشد و آن رابا تصاویری كه احتمالاً دیگران از وی دارند، قیاس می كند.

حال اگر در این همه قیاس، نقش اجتماعی خود را نیابد، بدون شك دچار نوعی سردرگمی نقش می شود و دوره نوجوانی طولانی تری را طی می كند و لیكن اگر بتواند هویت خویش را كشف كرده و خود را بشناسد ، به هماهنگی درونی و وحدت شخصیت دست می یابد.(۳)

پدیده خودشناسی در نظریات جامعه شناختی نیز جلوه گر است. یكی از جامعه شناسان معروف یعنی چارلز كولی (cooly) در این مورد چنین می گوید: «هر كسی خودرادر آیینه دیگران می بیند». (۴) كولی در دیدگاه تعاملی خود به شناسایی خویشتن خویش با توجه به واكنش های دیگران تأكید می كند. وی به قیاس دائمی خویشتن با دیدگاههای دیگران درمورد خویش معتقداست. او می گوید انسان در این همه قیاس به دوباره سازی خویشتن پرداخته و به ارزشهای وجودی خویش پی می برد. از نظر كولی مفهومی كه ما از خود داریم، اینكه چه كسی هستیم و چگونه رفتار می كنیم،حاصل كنشهای متقابل ما با دیگران است، مفهومی كه در دوره كودكی یعنی نخستین مراحل رشد خود، درونی نشده و شكل نگرفته است به تدریج و با ورود به عرصه نوجوانی شكل می گیرد. نوجوان با ورود به موقعیت های اجتماعی جدید، خود را دوباره ارزیابی می كند و این باعث می شود تصور خود در فرد رشد یابد.

با اندكی تعمق در نظریات فلسفی و اندیشه های روان شناختی و جامعه شناسانه فوق در می یابیم خانواده به ویژه والدین، مدرسه و معلمین، گروه دوستان وهمسالان در رسیدن نوجوان به هویت وآگاهی از خویشتن بسیار مؤثرند. هرچند تمامی نهادها و ارگانهای ذكر شده در هر مرحله ای از رشد می توانند تأثیرات عمده ای بر ذهن، اندیشه و شخصیت فرد داشته باشند اما خانواده یكی از با ارزش ترین آنها است.

محیط گرم ، صمیمی و به دور از تنش های روانی و عاطفی از یك سو و وجود روابط مثبت روحی و روانی والدین با یكدیگر و فرزندانشان گامی بسیار مهم برای شناخت بیشتر خویش است، زیرادر پرتو چنین امنیتی است كه می توان به اعتماد به نفس و امنیت روانی نائل آمد. توجه به ارزش های والای اخلاقی و آشنایی جوانان با گرایشهای مثبت اخلاقی توسط والدین می تواند زمینه بروز تجارب ارزشمند اخلاقی و معنوی نظیر عشق، محبت، انسان دوستی، گرایش به همنوع و گذشت را در جوانان بیشتر فراهم سازد. نوجوان با دریافتن معانی والای معنوی سعی در یافتن و یا دوباره سازی آن ویژگیها در خویشتن خویش خواهد داشت. او با یافتن معنای واقعی عشق نه تنها خود را بهتر از پیش باز می یابد بلكه می تواند به اعماق وجود انسانی دیگر هم رسوخ كرده و از جوهر وجود آن دیگری، آگاهی یابد تا به جای انزوا وگوشه گیری در بزرگسالی و پس از ازدواج به صمیمیت برسد. از سوی دیگر مدرسه، معلمین و گروه دوستان نیز در رسیدن به هویت نوجوانان از اهمیت چشمگیری برخوردارند. انسان ذاتاً موجودی اخلاقی و اجتماعی است ودر این میان مدرسه با تمامی متعلقاتش می تواند برای یافتن هویت، مكان مناسب باشد. سرشت انسان گرایش به شناخت حقیقت دارد و محیط آموزشی مناسب می تواند این موجود فطرتاً پاك نهاد را در رسیدن به حقیقت یاری رساند. نهادهای پرورشی جامعه به عنوان یكی از اركان مهم و اساسی قادر هستند با به كارگیری توانایی های بالقوه این موجود دوست داشتنی كه شاهكار خلقت پروردگار یگانه است این همه امكان را به واقعیت مبدل كنند.مدارس تسهیل كننده با معلمینی راهنما و هدایتگر كه امكان و آزادی انتخاب بیشتری را برای دانش آموزانشان فراهم می كنند، قطعاً اثرگذار خواهند بود. محیط آموزشی آزادمنش به جای دیكته كردن صرف عقاید، اندیشه ها و الگوهای رفتاری می تواند زمینه را برای دستیابی به هویت در نوجوان هموار سازد. اجازه فعال بودن در برابر منفعل بودن ، شاد بودن به عوض افسردگی و مؤثر بودن به جای تأثیرپذیری صرف، نوجوان را زودتر به تحكیم شخصیتی خواهد رساند و به طور مسلم جوان پركار و پرتلاش و بانشاط بهتر ومؤثرتر ازنوجوان بیكار و غم زده باتجارب والای اخلاقی نظیر عشق ، صمیمیت و گذشت مواجه خواهد شد.ارائه فرصتهای گوناگون و متنوع به نوجوان وجوان بحران زده، دادن حق انتخاب و فراهم كردن بسترهای علمی و بهره گرفتن از روش هایی نظیر گفت وشنود سقراطی همراه با آموزگارانی حمایت كننده و برانگیزاننده از فاكتورهای مهم دستیابی به هویت است.

همچنین می توان از طریق بالا بردن سطح آگاهی نوجوان نسبت به وظایف ومسؤولیتهای زندگی، او را دریافتن چرایی زندگی یاری كرد. نوجوانی كه در پی یافتن معنای اصلی زندگی باشد باهر چگونگی خواهد ساخت. او با وسعت بخشیدن به میدان دید خود می تواند مسؤولیت های اصلی و مهم زندگی را پیدا كرده و درسایه آنها دست به انتخاب های درست بزند.(۵) هرچند این اقدامات نیاز به زمان داشته و به شكل تدریجی مؤثر می افتد اما می تواند در درازمدت، فاصله بین نسل ها را كمتر كرده و ازمشكلات اجتماعی و روانی نسل نو بكاهد.

حمیرا آزادمنش

مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحد شرق

منابع:

۱ - درآمدی بر فلسفه، نوشته :دكتر میرعبدالحسین نقیب زاده

۲- تاریخ فلسفه غرب، نوشته: برتراند راسل ترجمه نجف دریابندری

۳ - روان شناسی رشد، نوشته: دكتر حسن احدی ودكتر شكوه السادات بنی جمالی

۴- روان شناسی اجتماعی ، نوشته: دكتر هدایت الله ستوده

۵ - انسان در جست وجوی معنی ، نوشته: ویكتور فرانكل ترجمه نهضت صالحیان و مهین میلانی