یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

محوکننده سیستم های هالیوود


محوکننده سیستم های هالیوود

به بهانه مرگ «آرتور پن», خالق ضد قهرمانان ماندگار سینما

مرگ آرتور پن فیلمساز مشهور و صاحب سبک که روز ۷ مهرماه بر اثر نارسایی قلبی وی در شهر نیویورک امریکا روی داد، هنر سینما را از یکی از بزرگان ۵۰ سال اخیر خود بی‌نصیب ساخت و مردی را از هنر سینما گرفت که با چند فیلم خاص خود در دهه ۱۹۶۰ نه فقط این هنر بلکه زیربنای اجتماعی را در غرب عوض کرد و معنا و مفهومی تازه به سینما بخشید.

پن که در ۸۸ سالگی از دنیا رفت، بعد از ساختن تعدادی از نمایش‌ها و اپیزودها و برنامه‌های دراماتیک تلویزیونی در طول دهه ۱۹۵۰، اولین فیلم بلند خود را در سال ۱۹۵۸ رو کرد که یک کار وسترن از نوع Revisionist آن و با بازی پل نیومن در رل اصلی («بیلی.د.کید»، یاغی معروف) بود و «تیرانداز چپ دست» نام داشت. در آن زمان و حتی پس از آن آرتور پن از دخالت گسترده استودیوی سازنده این فیلم در شکل‌گیری قسمت‌های پایانی فیلم و تغییر دادن فرجام کاراکتر اول آن حرف‌های زیادی زده و گلایه‌های شدیدی را در این خصوص مطرح کرده بود که این ایراد یکی دو فیلم بعدی او را نیز دربرگرفت. با این مقدمات بود که پن با تغییردادن این رویه و ساخت چند اثر بسیار متفاوت و تأثیرگذار بعدی‌اش بدون دخالت استودیوها، اثر فراوانی در تضعیف روند فوق و کند و کم اثر شدن نظام موسوم به «سیستم استودیو» داشت و به واقع او روندهای حاکم هالیوودی و به روایتی، بازی را عوض کرد.

● ارزش بیان

با این حال آرتور پن که در کارهای خود اغلب به ترسیم زندگی یاغیان و افراد بیرون از گود مانده طالب عدالت می‌پرداخت، بعد از «تیرانداز چپ دست» تا پایان عمرش بیشتر از ۱۲ فیلم دیگر نساخت و این به سبب گزیده گویی او و تلاش وی برای ارائه فیلم‌هایی بود که حرفی واقعاً باارزش برای گفتن داشته باشند و موضوع آنها چیزی را بر هنر سینما بیفزاید. از این طریق بود که او فیلم بسیارخوب «معجزه‌گر»، کاری تکان دهنده، تند و واقع‌گرا و شاید هم شاهکارمانند، همچون «بانی و کلاید» و کار دیگری از همین دست نظیر «بزرگمرد کوچک» را ساخت و در کنار آنها «تعقیب» (با دخالت وحشتناک استودیوی مربوطه در سمت پایان آن و قهر او در روزهای پایانی)، Mickey One، «رستوران الیس»، «حرکت‌های شبانه»، «چهار دوست» و «The Missouri Breaks» را هم رو کرد. با این حال بعد از «مرگ زمستان» یک داستان عاطفی جالب اما نه چندان خوش ساخت در سال‌های پایانی دهه ۱۹۸۰ و برخورد سرد منتقدان با آن، پن اشتیاقی به ساخت فیلمی تازه را از خود بروز نداد و ۲۰ سال پایانی عمر او بدون رویکرد مجدد وی به کارگردانی و در بازنشستگی و بیشتر با مطالعه و تحقیق گذشت.

با این حال آرتور پن در دهه ۱۹۶۰ در اوج قدرت و تأثیرگذاری‌اش بود و هر سه کار بزرگش یعنی «معجزه‌گر»، «بانی و کلاید» و «بزرگمرد کوچک» در همان ایام و در سال ابتدایی دهه ۱۹۷۰ عرضه شدند. تأثیر پن بر سینما بیش از اینها بود و همان طور که پیشتر گفتیم، او با تم خاص و نوع پرداخت «بانی و کلاید» و «بزرگمرد کوچک» توانست روند حاکم بر فیلمسازی امریکا را عوض کند و شاخصه‌های آن را تغییر دهد. با این که «بزرگمرد کوچک» با بازی داستین هافمن در رل اصلی فیلم بسیار مهمی بود و پن ۸ سال پیش از‌آن توانسته بود سیستم روایی تازه‌ای را در فیلم «معجزه‌گر» باب کند اما شکی نیست که انقلابی‌ترین و مهمترین کار وی همان «بانی و کلاید» بود و اوج تغییر گرایی وی و به پاخیزی او علیه آن چه رسوم ضروری جامعه خوانده می‌شد و تلاش او برای قهرمان سازی از افرادی که علیه ضدارزش‌های حاکم بر جامعه غرب به پا می‌خیزند و به‌رغم متخلف و سارق بودن مورد تأیید و تحسین مردم قرار می‌گیرند، در همین فیلم جلوه‌گر می‌شد.

● سر حد جنون

توصیف «بانی و کلاید» کار سختی است. این که چطور مردم در طول فیلم جانب دو سارق و قاتل جوان (با بازی وارن بیتی و فی داناوی) را می‌گیرند و آنها را بر پلیس‌هایی که می‌کوشند آنها را از کارهای خلاف‌شان بازدارند ارجح می‌دارند، ریشه در اجحاف‌های دیرپا در جامعه امریکا دارد. فیلم به ما می‌گوید که قطع کمک‌های دولتی به زارعان و کشاورزان از جانب دولت امریکا در دهه بحران‌زده ۱۹۳۰ و در ایام موسوم به «Depression» (افسردگی و کساد اقتصادی) تعدادی از آنها را به سر حد جنون می‌رساند و بانی و کلاید از میان آنها سر برمی‌آورند و تنها چاره‌ای که می‌یابند، سرقت از بانک‌ها است و بدیهی می‌نماید که در این روند با مأموران قانون رودررو شوند و درگیری و فرار، تم حاکم بر قصه باشد. در سکانس پایانی فیلم و در نمایی یک دقیقه‌ای و توأم با شلیک ۲۹ گلوله که از ماندرگارترین سکانس‌های تاریخ سینما توصیف شده، دو سارق جوان به رسم و روال کاراکترهای جذاب پل نیومن و رابرت ردفورد در فیلم «بوچ کاسیدی و ساندنس کید» کشته می‌شوند اما تأثیری که آنان و به واقع فیلم بر پروسه فیلمسازی در هالیوود به طور اخص و در کل غرب به طور اعم می‌گذارد، بسیار بیش از اینها و به درازای زمانی بود که هم اینک نیز ادامه دارد.

«بانی و کلاید» چنان که قبلاً آمد اوج رویکرد آرتور پن به یاغی‌ها و قانون‌شکنان و لاجرم عمده‌ترین تلاش وی برای قهرمان‌سازی از افرادی بود که به هیچ روی نمی‌توانند قواعد بازدارنده و ظالمانه اجتماعی و شغلی در امریکا را قبول کنند و به تبع آن علیه آن روند به پا می‌خیزند و محبوب‌ مردمی می‌شوند که مثل آنها از قوانین ناعادلانه دولتی در امریکا به تنگ آمده‌اند اما برخلاف آنان شهامت به پاخیزی علیه آن را ندارند. قهرمان جلوه کردن کاراکترهای وارن بیتی و فی داناوی در این فیلم مولود کج مداری‌های حاکم بر امریکا در عصر فوق است که گونه‌های دیگر و تندتر آن به گفته خود آرتورپن نیز به اعصار بعدی و زمان کنونی هم بسط یافته است ولی میل به تشریح زندگی ضدقهرمانان در رنج و آدم‌های بیرون از گود مانده طالب عدالت و مساوات چیزی نبود که به کالت کلاسیک سال ۱۹۶۷ او (بانی و کلاید) منحصر و محدود شود و در اکثر کارهای او هویدا بود. حضور و به پاخیزی کاراکتر بیلی دکید در «تیرانداز چپ دست»، کاراکتر مرکزی فیلم «تعقیب»، کاراکتر اصلی و به واقع اکثر شخصیت‌های «بزرگمرد کوچک»، گاوچرانان ناامن و مصالحه ناپذیر «The Missouri Breaks» با بازی مارلون براندو افسانه‌ای و جک نیکولسون ناآرام در رل‌های اصلی، خلافکار و حتی پلیس به تصویر کشیده شده در بطن فیلم «حرکت‌های شبانه» و حتی کاراکتر حقیقی «هلن کلر» غوطه‌ور در خشم ندیدن در تمامی حجم و گستره فیلم «معجزه‌گر»، نماد بارز ضدقهرمانانی هستند که شاید ارائه آنها در سینمای غرب از دو دهه پیش از جولان پن باب شده بود اما به ندرت برش و کارایی از جنس و قماش کارهای او در آثار قبلی رؤیت شده بود و ضد قهرمان‌های آرتور پن جلوه دیگری داشتند و چیز دیگری بودند.

● غیرقابل تبیین

با این حال منتقدان پرسابقه‌تر سینما اکنون و چند هفته بعد از مرگ پن برای ترسیم جایگاه او در هنر سینما مشکل دارند و یکی از دلایل عمده آن، پرهیز او از ساخت حتی یک فیلم سینمایی از دهه ۱۹۹۰ به بعد بود. لئونارد مالتین تاریخ‌نگار معتبر سینما که کتاب اطلاع رسانی او درباره فیلم‌ها و سازندگان و بازیگران آنها در غرب از روز نخست پیدایش این هنر تا امروز را دربرمی‌گیرد و هر سال Up to Date و از نو منتشر می‌شود و نقدهایش پیرامون فیلم‌ها و دستاوردهای آنان نیز پیوسته در نشریات امریکا چاپ می‌شود، در دل پائیز ۲۰۱۰ می‌گوید: «حتی بانی و کلاید به تنهایی هم برای این که آرتور پن را یکی از برگزیدگان تاریخ این هنر بنامیم کفایت می‌کند اما او در برخی دقایق شماری از آثار دیگر خود فیلمسازی جلوه می‌کرد که خودش نمی‌خواست یا نمی‌توانست سطح کارش را به درجه متعالی‌ترین آثار خود برساند.»

پیتر راینر دیگر منتقد فیلم نیز می‌گوید: «این که پن کلاً بسیار کم فیلم ساخت و در ۲۰ سال گذشته در زمان جا افتادن فرهنگی متفاوت در این زمینه کاملاً حاشیه‌نشین و بیکار شده بود، جای او را در میان هنرمندان روز نامشخص و غیرقابل تبیین می‌کند هر چند در انقلابی و متحول بودن او در سالهای اوجش هیچ شکی وجود ندارد.» با این حال راینر هم معترف بود که پن با «بانی و کلاید» تمامی مؤلفه‌ها و قواعد فیلمسازی در امریکا را عوض، «سیستم‌های نامحبوب» و تحمیلی هالیوود را تا حدی محو و روالی به کلی متفاوت را باب کرد. به واقع «بانی و کلاید» با تم تند و واقع‌گرایی خیره کننده‌اش نه تنها استیلای استودیوهای زیاده‌خواه بر روند موضوعی و تعیین بافت فیلم‌ها را کم کرد، بلکه به نوعی پرچمدار و بازکننده راه برای همتاهای پرشمار خود شد که نگرش تازه‌ای را به این حرفه آوردند و از آن قبیل بودند مارتین اسکورسیسی، فرانسیس فورد کاپولا، برایان دی‌پالما و ویلیام فردکین، با همت آنها و بر اثر روحیه‌ای که از آزادی‌خواهی آرتور پن در کار و نحوه فیلمسازی‌اش و پیروزی او در این زمینه در «بانی وکلاید» به وجود آمده بود، این کارگردانان توانستند خالق آثاری تقریباً مستقل و رها از دخالت تام و تمام استودیوهای زیاد‌ه‌خواه هالیوود در کار خویش باشند و نفس بکشند و فیلم‌هایی بسازند که شکننده قالب‌ها و چارچوب‌های موسوم به «سیستم استودیو» بود.

● تنها بازمانده حمله کاستر

بعد از موفقیت عظیم «بانی و کلاید» و جاافتادن این باور که داستان‌های مدرن‌تر، پرداختی رها از کدهای تحمیلی استودیوهای بزرگ و روشن بیان آزادانه تری را می‌طلبد، سینما وارد فصلی تازه از حیات خود شد و در همان فضا بود که خود پن توانست «بزرگمرد کوچک» را بسازد که هر چند آدم‌هایش تندی رفتار دو کاراکتر اصلی «بانی و کلاید» را نداشتند اما همانقدر برملا کننده مظالم و ناآرامی‌های حاکم بر غرب و حتی در مسیر و امتداد یک واقعه تاریخی‌تر و حقیقی‌تر و توأم با افسانه‌ای بزرگتر بودند. این فیلم متمرکز بر سرخپوستی بود که در ۱۲۱ سالگی تنها بازمانده حمله وحشیانه و وسیع ژنرال کاستر فرمانده ارتش سواره امریکا به سرخپوست‌ها در دهه۱۸۷۰ به حساب می‌آید و از آن واقعه و خاطرات تلخ خود می‌گوید و از بازی حساب شده داستین هافمن در دوران جوانی این مرد و همچنین جان وویت بهره می‌گیرد.

در همه حال آرتور پن را کارگردانی می‌شناختند که نقطه قوت کارش گرفتن بهترین بازیها از هنرپیشه‌های تحت هدایت‌اش در فیلم‌های در دست تهیه خود است. ریچارد کورلیس سینمایی‌نویس مشهور مجله تایم می‌نویسد: «پن همپا با سیدنی لومت (که هنوز در قید حیات است) و تعدادی دیگر از کارگردانان، هنر بازیگری را به طور خوب و عمیق می‌شناخت و می‌دانست چه انجام بدهد تا بازیگران تحت اختیارش بهترین نمایش‌ها را ارائه بدهند و او برخلاف بسیاری از کارگردانان صاحب ریشه و پیشینه در تئاتر، به گونه‌ای کار نمی‌کرد که این مسئله در تصاویر و آثار سینمایی وی مشخص شود و به چشم بخورد و برعکس فیلم های او کاملاً سینمایی و صاحب جنبه‌های بصری بودند و چیزهای تئاتری و مشخصه‌های نمایشی و کارهای صحنه در آنها فوران نمی‌کردند و به واقع من هیچ‌چیز که صددرصد و کاملاً تئاتری باشد در بهترین فیلم‌های او چون «بانی و کلاید» و حتی «معجزه‌گر» که فضای آن ذاتاً تئاتری است، مشاهده نکردم.»

● او به اسکار نرسید اما...

این در حالی بود که تا اواخر دهه۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ پن بیشتر به خاطر جولانش در تئاتر و کار در صحنه مشهور و از این بابت مورد توجه بود. او در برادوی نمایش‌های «معجزه گر»، «تمامی راه تا خانه»، «پسر طلایی» و «تا رسیدن تاریکی صبر کن» و همچنین «Sly Fox» را به صحنه برد و شماری از آنها را به فیلم‌های سینمایی برگرداند و میزان استقبال از «معجزه‌گر» و جوایز اختصاص یافته به این داستان در هر دو مدیوم فوق نشانگر مهارت پن در کنار آمدن با قواعد هر دو هنر بود. «آن بنکرافت» به خاطر بازی در این نمایش جایزه تونی (اسکار تئاتر) در شاخه برترین بازیگر زن را تصاحب کرد و پن جایزه تونی بهترین کارگردان را به دست آورد وخود نمایش هم به این جایزه رسید.

چند سال بعد که او اقتباس سینمایی‌اش از این نمایش را عرضه کرد، اضافه بر بنکرافت که پیروزی‌اش را تکرار نمود، پتی دوک ایفاگر رل هلن کلر نیز اسکار نقش دوم زن را به دست آورد. با این حال و به رغم اینکه آرتور پن برای فیلم‌های خود سه بار کاندیدای اسکار شد، این جایزه هیچگاه به وی تعلق نگرفت. جایزه‌ای که شاید برای ارج‌گذاری بر استعدادهای فراوان او ناکافی بوده باشد.

منبع: Empire