دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
رودربایستی با خودت و خدا
میان زمین و آسمان محرم شدم. لباسهای رنگیام را درآوردم و یکدست سپیدپوش شدم. پیش از آن در یکی از دستشوییهای داخل حیاط وضو گرفتم و میان نخلها نشستم. داشتم جورابم را پایم میکردم که زنی با چادر عربی جلویم ایستاد و با دست به پاهایم اشاره کرد. تمام چانه و صورتش خالکوبی بود. اول نمیفهمیدم چه میگوید یا چه میخواهد اما بعد از ایما و اشاره و زبانی دست و پا شکسته به من فهماند که عراقی است و جورابم را میخواهد. لازم به تصمیمگیری بزرگی نبود و سریع جوراب را دادم، او هم دستانش را بلند کرد و دعا کرد. دستش را روی سرم کشید و سرم را بوسید. حالم خرابتر از اینها بود که به چیزی فکر کنم یا حتی ممانعت کنم. آفتاب غروب کرده بود و حیاط مسجد شجره کمی خلوتتر شده بود. نسیم خنکی هم وزیدن گرفت. حالم کمکم جا میآمد. نماز را خواندیم و نیت کردیم و لبیکها را گفتیم.
من آنقدر سریع کار مکهام در تهران درست شده بود که حتی وقت نکرده بودم چیزی از مناسک حج بخوانم. همهاش فکر میکردم وقتی داریم وارد شهر مکه میشویم یا مسجدالحرام باید لبیک بگوییم. یک چیزی مثل فیلم محمد رسولالله(ص) وقتی پیامبر با یارانشان میخواستند بعد از سالها وارد شهر مکه شوند. فکر میکردم میخواهیم برویم مکه را فتح کنیم و باید لبیک بگوییم. خلاصه همان موقع فهمیدم این خبرها نیست و باید وقتی محرم میشویم و داریم حرکت میکنیم سمت مکه که حدود ۴۵۰ کیلومتر فاصله دارد این عبارتها را بگوییم.
محرم شدم و ناگهان خیلی چیزها بر من حرام شد. دیگر نمیتوانستم توی آیینه خودم را ببینم. دلم میخواست ببینم چه شکلی شدهام. نمیتوانستم خودم را بخارانم و خاطرتان باشد که صبح همان روز تنم ریخته بود بیرون و همچنان کمی مانده بود و هنوز تب داشتم. خلاصه خودت را ناگهان در وضعیت جدیدی مییابی. همسفرانم آمدند و سوار ماشینها شدیم. همه لبیک میگفتند. همه یکدست شده بودیم. از مدینه حدود ساعت ۷ شب حرکت کردیم. از این شهر غریب میرفتیم تا نمیدانم کی که دوباره پا به این شهر بگذاریم. نمیتوانم بگویم دلم گرفته بود و باید اعتراف کنم خوشحال هم بودم. توی ماشین در همین فکرها بودم که ناگهان به خودم آمدم و دیدم دارم به انعکاس خودم در شیشه ماشین نگاه میکنم و زود پرده را کشیدم. خندهام گرفت چون ناخواسته خودم را در احرام دیده بودم. همه در اتوبوس آرامآرام خوابشان برد غیر از من و راننده.
یک سوال تمام فکرم را به خودش مشغول کرده بود. زمان میگذشت و من به مقصد نزدیک میشدم اما از رسیدن به جواب خبری نبود. یک عمر شنیده بودم که میگفتند وقتی برای اولین بار چشمت به کعبه بیفتد هر چه از خدا بخواهی خدا به تو میدهد. حامد در آخرین لحظه تاکید کرده بود که دقت کن چه از خدا میخواهی و حالا من در راه مکه بودم، تا چند ساعت دیگر کعبه را میدیدم و نمیدانستم چه میخواهم. وقتی به این مرحله میرسی حاجتهایت را ردیف میکنی بعد میبینی که چقدر خواستههایت از خدا کم است و چقدر حقیر. مدام اهم و فیالاهم میکردم و باز به نتیجه نمیرسیدم. باور کنید خیلی کار سختی است فقط یک چیز از خدا بخواهی. میمانی میان خواستههایت و رودربایستی با خدا و دلت. هراز چندگاهی یکی دو نفر بیدار میشدند و باز به خواب میرفتند تا اینکه به چهارراهی بزرگ رسیدیم. آنجا ایستادیم و تقریبا همه بیدار شدند.
روحانی اتوبوسمان برایمان توضیح داد که اینجا کجاست. آنچه ما میدیدیم تقاطع چند بزرگراه بزرگ بود و در واقع محل غدیر بود. جایی که پیامبر(ص) در آخرین حج خود دست علی(ع) را بهعنوان پیشوای بعد از خود بالا بردند و به مردم معرفی کردند. از چاه غدیر خبری نبود و بقیه ماشینها بدون هیچ توقفی از این مکان تاریخی میگذشتند. ما هم چند دقیقهای ایستادیم و بعد راهمان را به سوی مکه ادامه دادیم. در راه چندین بار به پستهای بازرسی برخوردیم که بهطور مفصل ماشینها را بازرسی میکردند. علت این کار هم این بود که مسافران قاچاق را شناسایی کنند. مسوولان سعودی اعلام میکنند سالانه حدود ۵ تا ۱۰ هزار نفر بهطور قاچاقی وارد مکه میشوند و مناسک حج را بهجا میآورند. این افراد هم از داخل عربستان میآیند و هم از خارج از کشور و عمدتا از کشورهای فقیرنشین آفریقایی، افغانستان، پاکستان و... هستند. برایم جالب بود وقتی فهمیدم مردم عربستان فقط یکبار در عمرشان میتوانند مراسم حج را بهجا بیاورند. اول باور نمیکردم اما بعد وقتی رقم درآمدهای عربستان از حج را فهمیدم این قضیه توجیه پیدا کرد. البته اتوبوس ما را فقط متوقف کردند اما پلیسی وارد نشد و کنترلی نکرد. یکی از همراهانم میگفت اتوبوسهای ایرانی را کمتر میگردند چون تشکیلاتیتر از بقیه کشورها سفر میکنند اما شاید هم چون او همیشه در کاروان بعثه بوده آنها را نگشتند. البته یک بحث دیگر این بازرسیها برای کنترل سرعت رانندگان هم بود چون بسیاری از رانندگان اتوبوسها بالاتر از سرعت مجاز میرانند و هر ساله ایام حج تلفات جادهای هم دارد.
ما به مکه نزدیک میشدیم. هنوز به نتیجه نرسیده بودم. زمانی به جمعبندی نهایی رسیدم که تابلوی جاده نشان میداد به حومه شهر رسیدهایم. ساعت حدود یازده و نیم شب بود اما از همان ابتدای شهر معلوم بود که خواب در این شهر معنایی ندارد. همه مغازهها باز بودند و شهر ترافیک داشت، درست برخلاف مدینه که خیلی زود به خواب میرفت. قرار ما این بود که اول برویم هتل چمدانهایمان را بگذاریم و اتاقها را تحویل بگیریم، بعد همه برای انجام اعمال به مسجدالحرام برویم. سارا معصومی که سال قبل از روزنامه ما مشرف شده بود از قبل هشدار داده بود که هتل در مکه بسیار درب و داغان است. برای همین خودم را از قبل آماده کرده بودم که بیش از سه هفته را ریاضت بکشم. به هتل که رسیدیم تمام تصوراتم نقش بر آب شد و از بین رفت. بعثه به ساختمان جدید نقل مکان کرده بود بنابراین محل بعثه جدید که محل اقامت ما و ۱۴ کاروان شهرستانی هم بود هتلی تازهساز در ۱۶ طبقه و در محله عزیزیه یک بود که یکی از بهترینمحلههای مکه به شمار میرود؛ با نمایی شیشهای و بسیار شیک.
کارها انجام شد و اتاقها را تحویل گرفتیم. اتاق ما در طبقه آخر هتل بود و رو به خیابان. دیگر کاری نمانده بود مگر انجام اعمال ورودی به شهر مکه. اتوبوسها منتظر بودند. کمتر کسی در جمع ما بار اولش بود که مشرف میشد بنابراین همه از ما بار اولیها التماس دعا داشتند. در راه در فکر بودم که تلفنم زنگ زد و دایی دیگرم که در مکه بود پرسید رسیدی؟ و من گیج جواب دادم در راه کعبهام و او ادامه داد در مسجدالحرام منتظرتم.
سعیده اسلامیه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست