پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

هویت زنانه


هویت زنانه

یكی از تعاریف هویت جنسی عبارت است از آگاهی انسان از طبیعت زیست شناختی و پذیرفتن این طبیعت برای خود

موضوع در نظر گرفته شده، بحث پردامنه‌ای است، از این نظر كه مرزشناسی و تعیین اینكه موضوع، مربوط به كدام حوزه از حوزه‌های علمی است كار مشكلی است. شاخه‌های علوم متعددی با این موضوع می‌توانند درگیر شوند. اما برای طرح موضوع چاره‌ای جز گذشتن از برخی مطالب نیست.

مسأله هویت زن و مرد در پنج بخش مورد بحث واقع خواهد شد. اول، طرح بحث است، بخش بعد مربوط به تعاریف و اصطلاحات مرتبط با موضوع است.

عنوان بخش دیگر، نظریات مختلف در رابطه با موضوع هویت جنسی زنانه و بخش چهارم هم دیدگاه و موضع ما در این رابطه است. و سوالاتی درباره موضوع مورد بحث و توضیح مختصری در رابطه با این سوالات، بحث آخر ماست.

به نظر می‌رسد موضوع هویت جنسی دنباله یك پیوستار كلی در رابطه با بحث هویت است. این بحث می‌تواند با بحث فلسفی و وجودشناسی سوژه مرتبط باشد كه دارای سنت فلسفی است كه در سنت فلسفی شرق و غرب نگاه روشنی نسبت به مسأله سوژه و فاعل شناسایی وجود داشته و در دوران مدرن این نگرش شاهد تحولاتی بوده كه طبیعتاً نگرش فلسفی و تغییرگرای پست مدرنی در این موضوع بسیار مؤثر بوده است.

در سنت فلسفی پیشین درباره سوژه (كه معروف به سنت فلسفی كانتی و دكارتی است)، انسان موجودی است كه توانایی شناخت دارد و به جهان معنا می‌دهد و می‌تواند مناسبت خود را با جهان در یك حركت فعال‌تر ترتیب بدهد، اثرگذار و كنش‌گراست. انسان لوح سفیدی نیست كه همواره پیرامونش در او تأثیر بگذارد. تحولاتی كه در اواخر دوران مدرن و پس از آن اتفاق افتاد به بحث سوژه لطمه وارد كرد. مثل تحولاتی كه برخی از آنها علمی بود و برخی اجتماعی. اولین ضربه‌ای كه بر پیكره مفهوم سوژه وارد شد، تحولی بود كه توسط ماركسیسم ایجاد شد. این تفكر شخصیت و هویت انسان را نتیجه روابط انسان‌ها بر مبنای چرخه كار ـ تولید می‌دانست.

ضربه دیگر را مكتب فروید زد بدین نحو كه او با مخلوط كردن مباحث زیست‌شناسی و روانشناسی تا حدی، بحث سوژه و به تبع آن هویت انسان را وارد مرحله جدیدی كرد. مهم‌ترین اقدام او، چند پاره كردن حریم خصوصی انسان یا شخصیت درونی انسان بود. او انسان را به ساحت super eggo، eggo و Id تقسیم كرد و باعث شد كه انسان‌ها خود را به عنوان حقیقت یك پارچه نشناسند و احساس اقالیم ناشناخته‌ای در وجودشان كردند كه باید آرام آرام بر آن ساحت‌ها تسلط پیدا كنند.

این بحث به طور مشخص در هویت جنسی و بعد جنسیتی متمركز شد لذا از این نظر بسیار قابل توجه بود.

تغییرات دیگری در دوره مدرن بوجود آمد، مثل ظهور گروهی از دانشمندان ساختارگرا و سپس پساساختاگرا كه می‌توان آنها را در برخی نتایج مشترك دانست. بر مبنای ساختارگرایی این انسان نیست كه اطراف خود را می‌سازد و نظم پیشین طبیعی وجود ندارد كه انسان در این نظم قرار بگیرد و خود را با این نظم طبیعی همراه كند بلكه ساختارها هستند كه انسان را می‌سازند. از ساختارها تعبیرات مختلفی وجود دارد كه اصطلاحاً به آن ساختارهای انضباطی گفته می‌شود. این ساختارها مثل نهاد زبان هستند.

آنها معتقدند این نهاد وجود دارد و انسان در نهاد زبان متولد می‌شود. برداشت و شناسایی كه از خود پیدا می‌كند تابع چیزی است كه از او می‌گویند و شناسایی كه دیگران به او می‌دهند. طبیعتاً در بین این تفكرات، بعضی نگاهی افراطی دارند مثل «فوكو» كه معتقد است ساختارها، شخصیت تحمیلی به انسان می‌دهند و انسان، قبل از ورود به ساختارها، شخصیتی ندارد و انسان در برابر ساختاری كه دنیای مدرن برای او تعریف می‌كند، هیچ گونه قدرت گزینش‌گری از خود ندارد. و هویت انسان در مواجهه با ساختاری كه نظام سلطه از ساحت‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، آموزشی برای او تعریف می‌كند شكل می‌گیرد.

البته در این رابطه اختلاف‌ نظرهای مختلفی وجود دارد اما نكته مهم اینكه انسانی كه آمده تا جهان را بشناسد و جهان در اختیار قدرت شناخت او قرار بگیرد، در این تفكر تبدیل به موجودی می‌شود كه ساختارها شخصیت او را شكل می‌دهند. جنسیت با هر معنایی، چه مرادف با جنس، چه اعم از جنس، و چه مخالف آن، یكی از مفاهیم محوری در تشخیص هویت شخصی هر فرد است. هر كودك شناخت اجمالی از جنس یا جنسیت خود پیدا می‌كند ولو اینكه تفسیر علمی از آن نداشته باشد. حال یا خودش به این درك می‌رسد یا بوسیله تعبیراتی كه دیگران از جنس یا جنسیت او بكار می‌گیرند، به این امر واقف می‌شود. و این مفاهیم در مواجهات او با دیگران مؤثر است.

مطلب دیگر اینكه هویت یا احساس هویت امری تقابلی است یعنی انسان‌ها زمانی از هویت خود بحث می‌كنند كه غیر و نقش متقابلی در كار باشد و نقش‌های جنسی هم جزو بارزترین نقش‌ها هستند و این یكی دیگر از دلایل ارتباط هویت با هویت جنسی است.

البته ما مسأله هویت را از مسأله نقش تفكیك می‌كنیم یعنی در مفهوم شناختی هویت برابر با نقش جنسیتی یا جنسی نیست. این دو واژه مرزهای معینی دارند كه این دو را از هم جدا می‌كند، اما این سخن در همه گرایش‌ها مقبول نیست مثلاً در نگرش‌های پسامدرن و فمینیستی، «نقش» عامل مهم پیدایش هویت است. با مقدمه‌ای كه ذكر شد تعریف این واژه‌ها ضروری است. كلمه هویت، متضمن معنای شناسایی است. بنابراین در تعریف هویت جنسی به عواملی كه در این شناسایی به ما كمك می‌كنند بر خواهیم خورد.

یكی از تعاریف هویت جنسی عبارت است از آگاهی انسان از طبیعت زیست‌شناختی و پذیرفتن این طبیعت برای خود.

من در بكاربردن هویت جنسی تعمد دارم چرا كه كسانی كه تعبیر هویت جنسیتی را به‌كار می‌بردند هم، از به‌كار بردن آن تعمد داشتند یعنی جنسیت و افكار جامعه است كه هویت زنانه را می‌سازد و چیزی به معنای جنس زیست‌شناختی یا وجود ندارد و یا چندان معتبر و چشمگیر نیست. و منظور ما از به‌كار بردن هویت جنسی این است كه طبیعت، در ویژگی‌های زیست‌شناختی و حتی برخی از ویژگی‌های روان‌شناختی در تعریف هویت جنسی زنان مؤثر است، طبق دیدگاه فلسفی، ما معتقدیم بین روح و جنس ارتباطی وجود دارد كه نمی‌توان آنها را از هم تفكیك كرد. پس اگر زمانی می‌گوئیم انسان از نظر طبیعی چنین یا چنان است، منظور فقط ویژگی‌های فیزیولوژیك نیست چرا كه بخشی از مختصات جسمانی انسان، به روح، برنامه‌های رفتاری ذهنیت انسان سرایت پیدا خواهد كرد. در نتیجه اگر گاهی كلمه طبیعی را به كار می‌برم، ناظر به هر دو بخش است. این آگاهی در ۱۸ ماهگی در انسان شكل می‌گیرد و در سه سالگی اغلب انسان‌ها، كه در شرایط طبیعی رشد كرده باشند، شناخت پایداری از زنانگی و مردانگی خود دارند.

مسأله نقش‌های جنسیتی هم از اصطلاحاتی است كه در منابع به آن برمی‌خوریم. اهداف، انتظارات و اعمالی كه در فرهنگ جوامع مختلف به عنوان اهداف زنانه یا مردانه وجود دارد، نقش‌های جنسیتی می‌گویند.

هویت جنسی می‌تواند مبنایی برای پذیرش نقش جنسیتی قرار گیرد. فمینیسم با ایجاد نظریه تفكیك بین جنس و جنسیت در صدد ایجاد مانعی برسرراه ملازمه بین هویت جنسی و نقش جنسیتی است.

واژه دیگر، قشربندی جنسیتی است كه منظور از آن توزیع نابرابر امكانات و منابع ارزشمندی است كه در جامعه وجود دارد. به طور مثال قدرت اقتصادی، مدیریت‌های سیاسی و حتی مسأله وجهه یا آبرو و حیثیت اجتماعی كه اگر در جامعه مكانیزم‌های مختلف به شكل نابرابر توزیع شود، در نتیجه قشربندی جنسیتی بوجود می‌آید این واژه در مطالعات اجتماعی زیاد كاربرد دارد.

اگر سلسله مراتب مدیریت شكل گرفت، به طور طبیعی افراد در این وضعیت موقعیت‌های مختلف پیدا می‌كنند و اگر امكانات بر این اساس توزیع شود، این قشربندی بوجود خواهد آمد. یكی از مسایل مهم در این شرایط، تفكیك زندگی خصوصی و عمومی است مثلاً در نوشته‌های فمینیستی كه نقش‌های خانگی به طور مداوم تحقیر و تنقیص می‌شوند و در مقابل نقش‌های اجتماعی برای زنان، بیشتر تكریم می‌گردند، خود این امر به آن قشربندی كمك می‌رساند. البته روشن است كه هر چه نگرش آدمی ماده محورتر و لذت‌گرایانه‌تر باشد و بین انسان و تعالی روحی كمتر، رابطه‌ای ببیند و از سوی دیگر به انتظارات مختلف از زنان و مردان را معقول نداند، بیشتر از هر وقت دیگر از سلسله مراتب گریزان است حتی اگر این سلسله مراتب در خانواده باشد. منظورم این است كه این اصطلاح خود دارای مبانی اعتقادی و فكری معینی است كه بومی كردن و دینی كردن آن نیاز به مباحث بیشتری دارد.

واژه دیگر، الگوی انطباقی یا الگوی دو جنسی است كه به شرایطی اشاره دارد كه بیشتر در دهه‌های اخیر بوجود آمده. این الگو نه الگوی سنتی است و نه الگوی رادیكالی. در این الگو، انسان‌ها رفتارهای دو جنس را در نقش‌های جنسیتی از خودنشان می‌دهند.

در این الگو از مرزهای مربوط به جنسیت عبور می‌شود و برخی جامعه‌شناسان معتقدند كه از دهه هفتاد به این سمت این قضیه شدت یافته است به این نحو كه زنان و مردان برداشت اغراق‌آمیزی از زنانگی و مردانگی خود ندارند و این مسأله را كه می‌توان از مرزهای زنانه یا مردانه عبور كرد، پذیرفته‌اند. فمینیست‌ها این الگو را یكی از بهترین الگوها می‌دانند یا حداقل از عبارتشان چنین منظوری فهمیده می‌شود. و این الگو را در قالب آموزش به عنوان نقش‌های جنسیتی به خصوص در بحث هویت جنسی ارائه می‌دهند. بنابراین بحث هویت به نوعی با علوم مختلف در ارتباط است. بحث هویت جنسی یكی از موضوعات مورد توجه جامعه‌شناختی است. مطالعات جنسیت به صورت آكادمیك در حوزه مطالعات جامعه‌شناسی رخ داده و امروزه جامعه‌شناسی زنان دارای متون و منابع درسی است.

زیست شناسی هم به عنوان یك علم به این بحث توجه دارد اما تا قبل از دهه نود، حوزه بحث زیست‌شناختی از هویت جنسی محدود بود. بعد از آنكه اسكن‌ مغزی امكان پذیر شد و ارتباط متقابل فعالیت مغزی با هورمون‌های جنسی كشف شد زیست شناسی با بحث هویت جنسی ارتباط تنگاتنگی پیدا كرد و باید منتظر این بود كه علم زیست شناسی، بسیار بیشتر از قبل درباره هویت جنسی بحث كند.

خانم فریبا علاسوند

حجت ‌الاسلام زیبایی نژاد


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.