یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

بسوز ای شمع!


بسوز ای شمع!

سپهر ابری
دلم غمگین
شمع این شعر خاموش
دست من
تنها
به روی ابروان غم
خدایا!
شمع من غم پروانه ندارد که بسوزد
داغ اشک چشمان یتیمی دارد
که به دنبال نسیم رهگذر کوچه هاست
که شده سقف …

سپهر ابری

دلم غمگین

شمع این شعر خاموش

دست من

تنها

به روی ابروان غم

خدایا!

شمع من غم پروانه ندارد که بسوزد

داغ اشک چشمان یتیمی دارد

که به دنبال نسیم رهگذر کوچه هاست

که شده سقف دلش آسمان

شده آفتاب هم بازی او

شده مهتاب لالایی او

خدایا!

طوفان درد

شکسته قلب شیشه ای او

خدایا مدعی ست!

که سایه اش تاریک است

دلش با او بیگانه است

که در سینه او غم شعله دارد

خدایا مدعی است

که عشق و هستی رنگی ندارد

شاید او راست می گوید

که دگر جانی ندارد

علی نهایی / ۱۵ ساله

عضو تیم ادبی و هنری مدرسه