شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تل آویو در بحران بقا و بی اعتمادی جهانی


تل آویو در بحران بقا و بی اعتمادی جهانی

دولتمردان اسرائیل این روزها بیش از گذشته از زبان تهدید با جهان خارج سخن می گویند

دولتمردان اسرائیل این روزها بیش از گذشته از زبان تهدید با جهان خارج سخن می‌گویند. کارگزاران تل‌آویو اگر در گذشته ادبیات تهدید را فقط برای ارعاب همسایگان عرب و یا امتیازگیری از طرف‌های امریکایی به کار می‌بستند اما در این برهه آنها از بدگویی به سازمان‌های بین‌المللی و یا تهدید نهادهایی مثل اتحادیه اروپا نیز دریغ نمی‌ورزند. «تندخویی و تشویش » در این برهه مشخصه اصلی رفتار زمامداران اسرائیل شده است.

برای پی بردن به ابعاد تشویش حاکم بر اتاق‌های تصمیم‌گیری تل‌آویو کافی است به بیانیه‌های وزارت خارجه این رژیم در روزهای گذشته علیه ترکیه، اروپایی‌ها، مجمع عمومی و شورای امنیت نگاه شود یا مواضعی که ژنرال‌های ارتش اسرائیل علیه کشورهای عربی و اسلامی اتخاذ کرده‌اند از نگاه گذرانده شود.

رژیم اسرائیل هر شش دهه از حیات خویش را با چالش‌های داخلی و خارجی به سر کرده اما نوع بحران‌ها و چالش‌هایی که در این برهه به این رژیم روی آورده قابل قیاس با هیچ دوره‌ای نیست. بحران‌های سال ۲۰۰۹ اسرائیل گونه‌ای تازه دارند و با بحران‌هایی که در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ این رژیم تجربه کرد به طور کلی متفاوت است.

● بحران‌های سنتی و کلاسیک

بحران‌های نیم قرن اول حاکمیت رژیم صهیونیستی چنان که متفکران خاورمیانه تعبیرکرده‌اند، «بحران‌های سنتی» یا کلاسیک بودند. این دست بحران‌ها مشتمل بر ترس و نگرانی‌هایی بوده که سران این رژیم از ابتدای استقرار در سرزمین فلسطین نسبت به بقایا امنیت خویش داشته‌اند. بحران بقا یا امنیت چنان که در دوره‌های گوناگون روابط بین‌الملل تجربه شده در نقاطی بروز می‌کند که پای تحمیل، اشغال یا نوعی قیمومیت در میان باشد. به عبارتی این بحران‌ها در وادی سیاست «همزاد» با رژیم‌هایی هستند که با زور و ارعاب، اراده سیاسی شان را بر کشور و مردم حاکم سازند. بر این اساس «زیستن در ترس و ناامنی » از خصوصیات تفکیک ناپذیر این نظام‌ها است. تا زمانی که واژگان اشغال یا تصرف در کنار نام نظام سیاسی مستقر در تل آویو ذکر می شود این نوع بحران یعنی بحران بقا نیز به قوت خویش باقی است.

در برخی از متون سیاسی، نظریه‌پردازان از این تیپ بحران‌های رژیم صهیونیستی به عنوان بحران موجودیت یا هویت نیز تعبیر کرده‌اند. کانون بروز و ظهور این بحران‌ها، درون سرزمین اشغالی فلسطین و نیز مرزهای مجاور آن با طیفی از کشورهای عربی بوده که صهیونیست‌ها ۴ جنگ پیاپی را برای تحمیل حاکمیت خویش پیش برده‌اند. برای دور ساختن این گروه از بحران‌ها، نگاه کارگزاران امنیتی اسرائیل ابتدا به دو کانون کرانه باختری و غزه و سپس مرزهای شمالی فلسطین اشغالی یعنی جنوب لبنان معطوف شد. حتی در آخرین استراتژی که وزارت جنگ باراک به کنیست ارائه کرد کانون توجه برنامه ریزان این رژیم بر استفاده حداکثری از ابزار قهر و فشار نظامی علیه کانون‌های مولد «بحران‌ بقا» استوار است.

انتظار می رفت که با شکست در جنگ اخیر، تصورات سنتی سران این رژیم درباره مفهوم امنیت و نحوه تعامل با محیط بیرون دگرگون شود حتی برخی از کارشناسان خود اسرائیل از غزه و جنوب لبنان به عنوان مدفن بینش‌های اشتباه ژنرال‌ها تعبیر کردند اما تصلب حاکم بر اندیشه کارگزاران امنیتی اسرائیل چنان بود که راه را بر هر گونه بازنگری و اصلاح بست.

بنابراین در این مدت کارگزاران تل‌آویو به چیزی غیر از بحران های سنتی نمی‌اندیشیدند. یا آنکه قبول نداشتند که اسرائیل غیر از مشکل امنیت در معرض هیچ یک از بحران‌هایی که با نام بحران مشروعیت، بحران هویت یا بحران انسجام و یکپارچگی مطرح هستند، قرار ندارد. حتی گمان کسانی مثل شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی بر این بودکه در صورت شکستن بن بست سازش ، اسرائیل دشمنی‌هایی هم که در فراسوی خاورمیانه عربی نسبت به این نظام وجود دارد را فرو خواهد نشاند. او در سخنرانی سال گذشته خویش در داووس نیز این نگاه خوشبینانه اش را آشکار کرد وگفت که دوران دوری و عزلت اسرائیل تمام شده است و اکنون ماجزو خانواده جامعه جهانی هستیم.

● بحران‌های هزاره سوم

اندیشه‌ای که پرز و دوستان و شاگردانش با‌عنوان«گسترش چتر دوستی اسرائیل در جهان» و انزوای مخالفان منطقه‌ای آن در ذهن می پروراندند با آنچه در عالم واقع رخ می‌نمود هیچ تناسبی نداشت. او نمی‌دانست رشته تصمیم‌هایی که همان گروه میلیتاریست اسرائیل برای عبور از بحران‌های کلاسیک طراحی کرده در میدان عمل موج تازه‌ای از بحران را در جغرافیای سیاست جهانی خلق خواهد کرد به نام بحران بی‌اعتمادی.

سران تل‌آویو در ۶۰ سال گذشته به واسطه چتر حمایت امریکا مشکلات خویش با جامعه جهانی را فقط در این سطح می دیدند که اقدامات خشونت بار علیه مسلمانان فلسطین یا لبنان را توجیه کنند به عبارتی آنها فقط برای تأمین «مشروعیت» تصمیم‌ها و سیاست‌های ارتش یا دولت تقلا می‌کردند و بس.

چنان که جیمی کارتر در کتاب «صلح نه آپارتاید»، اذعان می‌کند زمامداران تل‌آویو هیچگاه تهدید جدی از سوی سازمان ملل یا نهادهاو مجامع جهانی حس نکرده‌اند. تنها نهاد دارنده قدرت تنبیه و مجازات که شورای امنیت بود نیز قطعنامه‌هایش از سوی امریکا وتو می شد.

اما سلسله حوادثی که به صورت توفنده در یک سال اخیر سرزمین‌های اشغالی را درنوردید به آرامش طولانی تل‌آویو از همراهی جامعه جهانی پایان بخشید و این نظام را در وضعیتی تازه به لحاظ امنیتی و استراتژیکی قرار داد که از آن به عنوان «انباشت بحران» در محافل سیاسی تعبیر می‌شود. این نامگذاری به این اعتبار است که بی‌آنکه بحران سنتی این رژیم یا همان بحران بقا و هویت فروکش کند دو گونه بحران خردکننده دیگر با نام بحران مشروعیت یا بی‌اعتمادی دامن این رژیم را فرا گرفته است.

بحران بی‌اعتمادی جهانی حاصل و نتیجه سه رویداد به هم پیوسته و توفنده است که ظرف کمتر از ۹ ماه گریبان این رژیم را دربرگرفت. نقطه شروع این موج بحران کشتارهای غزه در زمستان گذشته است و این که برای اولین بار جهان از چشم دوربین و رسانه با تصویری از بی رحمانه ترین جنایات روبه‌رو شد. تصویر غزه خونین هنوز هم «پس زمینه» همه اقداماتی است که محافل دولتی یا مردمی در اقصا نقاط جهان برای تحریم یا طرد صهیونیست‌ها به عمل می‌آورند. دومین نقطه آغاز بحران بی‌اعتمادی را باید بهار امسال ثبت کرد وقتی که دولت جدید راستگرایان با اندیشه برهم زدن همه مذاکرات و الگوهای تعامل با اعراب در تل‌آویو قدرت گرفت. دولت نتانیاهو بویژه با سپردن رشته دیپلماسی به یکی از افراطی‌ترین چهره‌های این رژیم – اویگدور لیبرمن تصویر یک کابینه جنگ را از خویش به نمایش گذاشت . راندن محمود عباس و دیگر بازیگران سازش هر کدام فرصت‌های بهبود مناسبات تل‌آویو با جهان خارج را یکی پس از دیگری از میان برد. آخرین حلقه بحران بی اعتمادی با گزارش قاضی ریچارد گلدستون – رئیس گروه حقیقت یاب سازمان ملل – نقش بست. اسناد گلدستون از جنایات صهیونیست‌ها مجالی حتی برای دوستان اسرائیل برای دفاع از این رژیم باقی نگذاشت.