دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

نگاهی به فیلم «چشم» ساخته جمیل رستمی


نگاهی به فیلم «چشم» ساخته جمیل رستمی

فیلم سینمایی «چشم» سومین ساخته جمیل رستمی پس از فیلم های «مرثیه برف» و «ژانی گه ل» است؛ داستان و فضای هردو اثر قبلی در محیطی بومی و در موقعیتی بکر و دیدنی می گذشت و در این موقعیت همه …

فیلم سینمایی «چشم» سومین ساخته جمیل رستمی پس از فیلم های «مرثیه برف» و «ژانی گه ل» است؛ داستان و فضای هردو اثر قبلی در محیطی بومی و در موقعیتی بکر و دیدنی می گذشت و در این موقعیت همه چیز به نحوی چشم نواز و تجربی، حالتی بومی گرایانه و تلاشمندانه داشت.

اما در فیلم «چشم» جمیل رستمی دقیقا به رویکرد دیگری کاملا متفاوت با فضای فیلم های قبلی اش رو آورده است، به طوری که داستان و فضای فیلم جدیدش در محیط تهران و بدون کمترین مشابهتی با آن دو فیلم قبلی می گذرد. ضمن آنکه در «چشم» بازیگران مشهور و حرفه ای به کارگرفته شده و خلاصه همه چیز با آثار قبلی اش فرق اساسی و جدی دارد.

فیلم «چشم» داستان یک کارگردان سینماست که به خاطر مشکلات مالی به ساخت یک فیلم کمدی مبتذل و بی ارزش رضایت می دهد. ضمن آنکه روابط عاطفی این کارگردان سینما با همسرش دچار چالش های جدی شده و او تصمیم می گیرد برای حل این مشکل با تمهیداتی به همسرش وانمود کند که با یک دختر جوان رابطه ای عاشقانه برقرارکرده و به این نحو تلاش می کند حسادت همسرش را نسبت به خود و موقعیتش برانگیزاند که همین امر هم درنهایت منجر به فاجعه می شود. فاجعه ای که با روی دادن دو مرگ، دامنگیر مرد فیلمساز می شود.

فیلم «چشم» قطعا در مقایسه با آثار قبلی کارگردانش اثری نازل و یک پسرفت جدی و ناامیدکننده به حساب می آید. فیلمی که نه تنها از بکربودن و ارزش های نوآورانه و تجربی و ایده های خلاقانه دوفیلم قبلی کارگردانش درآن اثر و خبری نیست بلکه دیگر از آن تجربه اندوزی ها و تلاش های تحسین برانگیز هم کمتر نشانی با خود ندارد.

شاید بتوان گفت اتفاقی که برای کارگردان فیلم «چشم» افتاده چیزی شبیه همان اتفاقی است که برای کارگردان قصه فیلمش هم افتاده و تن دادن به نوعی ابتذال و بساز و بفروشی درعرصه سینما که گویی حوالت تاریخی بسیاری از استعداد های این سینماست که پس از چندی تلاش حرفه ای و امیدآفرین و چشمگیر، به سراغشان می آید و از آنها آدم هایی می سازد که به سختی و ناچاراً درحصار مشکلات زمانه و مصائب سینمای امروز گرفتارآمده و دیگر نمی توان از آنها همان توقعی را داشت که خودشان، روزگاری با دیده شدن فیلم های اول و دومشان برای مخاطبین و منتقدان پدید آورده بودند.

واقعا افسرده کننده و یأس آلود نیست اینکه کارگردان جوانی از فیلمی همچون «مرثیه برف» یا حتی «ژانی گه ل»، به چیزی شبیه «چشم» برسد و مخاطب حرفه ای و پیگیر این سینما این چنین شاهد افول و سقوط هنری یک استعداد خوب هنر این کشور باشد؟!

آن نماها و میزانسن های سخت و سترگ و دیدنی و حس برانگیز «مرثیه برف» کجا و این سکانس های بی روح و دم دستی و بی حس و حال «چشم» کجا؟ آن بومی سازی بکر و خلاقانه و تلاشمند و امیدوارکننده و نویدبخش کجا و این کپی کلیشه رایج فیلم های آپارتمانی و شمال شهری کجا؟

کاش کارگردان مستعد ما چشم هایش را بشوید و جور دیگر ببیند و بار دیگر مرثیه ای حتی، از برف و باران طبیعت بکری که بدان تعلق دارد، برایمان بسراید!

محمد قمی