دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

نگاهی به نمایشنامه های «محمود دولت آبادی»


نگاهی به نمایشنامه های «محمود دولت آبادی»

تنگنا را شاید بتوان مهمترین اثر نمایشی دولت آبادی قلمداد کرد, زیرا تنها اثر دولت آبادی است که نه فضایی سیاسی و شعارزده همچون ققنوس دارد و نه اثری اقتباسی است که براساس یک داستان شکل گرفته باشد

یک نمایشنامه، جدای از آن که یکی از ارکان تئاتر به شمار می آید، یک گونه ادبی نیز هست؛ سویه ای که در ایران کمتر بدان پرداخته شده و به نمایشنامه نویسی همواره از منظر تئاتر نگریسته شده است. این در حالی است که نمایشنامه نویسی می تواند همپای ادبیات به عنوان یک شکل از نوشتار، حضوری جدی داشته و اغلب نویسندگان بزرگ ادبی گاه به صورت حرفه ای و گاه به شکلی تجربی در این زمینه خود را محک زده اند و از آن بهره گرفته اند.

نویسندگانی مانند کامو، سارتر، دوراس، استاین، گوگول و... و ده ها نویسنده دیگر برای بیان برخی از دغدغه ها و اندیشه های خود از این مدیوم استفاده کرده اند و نمایشنامه نویسانی حرفه ای همچون فرناندو آرابال، یونسکو و... را سراغ داریم که گاه و بی گاه به دنیای داستان نویسی روی آورده اند و این خود نشانگر فاصله کم میان ادبیات و تئاتر است؛ فاصله کمی که نمایشنامه پل ارتباطی آن است.

این نزدیکی میان ادبیات و تئاتر باعث می شود ارتباطی دو سویه میان این دو هنر برقرار شود. تئاتر از غنای زبانی و تکنیک های متنوع داستان نویسی بهره می گیرد و داستان نویسی نیز از امکانات زبان نمایشی، نحوه دیالوگ نویسی و تکنیک های نمایشی استفاده می کند. این ارتباط باعث غنای هر دو هنر و خلق آثاری جدی در هر دو زمینه می شود. این در حالی است که ما شاهد ارتباط ضعیفی میان ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی در ایران هستیم.

داستان نویسان ما جز تعداد انگشت شمار، پای در وادی نمایش ننهاده اند و نمایشنامه نویسان ما جز تعدادی معدود به تجربه در ساحت داستان نویسی دست نزده اند. این ارتباط ضعیف حتی در حوزه نقد و نظر نیز مشاهده می شود؛ چرا که کمتر نویسنده معتبر ایرانی را سراغ داریم که تماشاگر حرفه ای تئاتر باشد و نظر خود را به عنوان یک مخاطب حرفه ای ابراز دارد؛ چه بسا اگر این اتفاق می افتاد تئاتر به مثابه هنری که جایگاهش را در میان نخبگان و قشر فرهیخته جامعه می جوید، انگیزه های بیشتری برای خلق آثار متعالی و والا می یافت و از این رهگذر تماشاگران بیشتری با آثار تئاتری آشنا شده و به سالن های تئاتر می آمدند.

در دهه های ۳۰ ، ۴۰ و ۵۰ به لطف حضور نویسندگانی چون ساعدی، نعلبندیان، فرسی، رادی و دولت آبادی که در هر دو عرصه فعالیت جدی داشتند، این ارتباط در حال شکل گرفتن بود و اگر این روند ادامه می یافت، چه بسا امروزه شاهد حضور پررنگ تر تئاتر در فضای هنری جامعه بودیم.

محمود دولت آبادی یکی از آن معدود نویسندگانی است که در هر دو عرصه ادبیات و تئاتر حضور داشته ، اما اگر حضور دولت آبادی در ادبیات، حضوری مستمر و متداوم است (که حاصل آن آثار مهمی چون «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» است) حضور او در تئاتر، جسته گریخته است، حضوری که شاید بتوان آن را در سه خیزش اصلی به سوی تئاتر طبقه بندی کرد:

۱) حضوری که از سال ۱۳۴۰ و با شرکت در کلاس های آناهیتا شروع می شود و دولت آبادی بیشتر به عنوان یک بازیگر در فضای تئاتر حضور پیدا می کند تا یک نمایشنامه نویس و در همان سال هاست که او نخستین آثار داستانی خود را به چاپ می رساند و خود را به عنوان یک داستان نویس جدی مطرح می کند.

در این دوره که تا سال ۱۳۵۳ ادامه می یابد، دولت آبادی در آثاری چون «شب های سفید» اثر داستایفسکی، «قرعه برای مرگ» اثر واهه کاچا، «نگاهی از پل» نوشته آرتور میلر، «چوب به دست های ورزیل» اثر ساعدی، «شهر طلایی» اثر جوانمرد، «قصه طلسم و حریر و ماهیگیر» اثر حاتمی، «ضیافت و عروسک ها» اثر بیضایی، سه گانه «مرگ در پاییز» اثر رادی، «تمام آرزوها» (تامارزوها) نوشته نصرت الله نویدی، «چهره های سیمون ماشار» اثر برشت و «در اعماق» اثر گورکی بازی می کند و خود نیز کاری بر اساس «راشومون» نوشته آکوتاگاوا بر صحنه می برد. چندین نقد تئاتر نیز از او در مطبوعات به چاپ می رسد که می توان به این نقدها اشاره کرد؛ با خشم به یاد آر نقد اجرایی با همین نام نوشته جان آزبرن، سیری در اندیشه های برشت(نقدی بر کتابی به همین نام)، سودای مرد پیر (نگاهی به نمایشنامه های محاق و مرگ در پاییز اثر اکبر رادی) و غریبه در نارستان(نقدی بر نمایشنامه افول اثر اکبر رادی).

در این دوران پرکار تئاتری و ادبی، دولت آبادی نمایشنامه ای به نام «تنگنا» در سال ۴۷ و نمایشنامه ای کوتاه به نام «درخت» در سال ۵۱ می نویسد. با به زندان افتادن وی در سال ۵۳ و به هنگام بازی در نمایش «در اعماق» وقفه ای در فعالیت های نمایشی او ایجاد می شود که تا زمان انقلاب ادامه دارد.

۲) در همان سال های آغازین انقلاب و با استفاده از فضای به وجود آمده، دومین خیزش دولت آبادی به سوی تئاتر آغاز می شود. اما این بار دولت آبادی بیش از آن که دغدغه بازی یا حضور مستقیم در فضای تئاتر را داشته باشد، دغدغه هایی صنفی دارد و عمده حضورش بر صحنه برای ایراد سخنرانی در مورد تئاتر است. او دیگر جوان پرشور دهه ۴۰ نیست، بلکه سرد و گرم روزگار چشیده و به عنوان نویسنده ای معتبر شناخته می شود و قصد آن دارد با پیوستن به تئاتر، به شکلی جدی هنری را که در جریان تغییر و تحولات، دستخوش دگرگونی های فراوان شده است، به مسیر مطلوب هدایت کند.

در این دوره و در سال ۵۸ دولت آبادی به عنوان دبیر اول سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر انتخاب می شود و به نگارش مقالاتی در نشریه سندیکا در خصوص تئاتر می پردازد که می توان به سخنرانی او در سال ۵۸ در دانشگاه صنعتی شریف اشاره کرد که به مناسبت روز جهانی تئاتر و تحت عنوان «سی و پنج سال تئاتر مبارزه» ایراد می شود یا سخنرانی در تئاتر دهقان در سال ۶۰ تحت عنوان «طرب و تحول». در دوران فعالیت صنفی دولت آبادی در تئاتر او بیشتر درگیر مسائل مدیریتی و مصاحبه های گوناگون درباره تئاتر و سندیکاست.

مصاحبه هایی مانند «تئاتر در محاق» به سال ۵۸ و «سندیکا و ما» به سال ۵۹. آثار نوشتاری چندانی از دولت آبادی در این دوره کوتاه در دست نیست و جدای از نقدی که بر اجرای «کله گردها و کله تیزها» اثر برشت در سال ۵۸ نوشته است، به عنوان مهمترین اثر این دوره او می توان به نمایشنامه «ققنوس» اشاره کرد که در سال ۵۸ نوشته شده و در سال ۶۱ به چاپ می رسد.

این دوران از فعالیت دولت آبادی بسیار کوتاه مدت است و او شاید به قصد آن که برای همیشه از تئاتر کناره گیری کند و به شکلی جدی تر به ادبیات داستانی بپردازد، از تئاتر فاصله می گیرد.

۳) در سال ۶۵ دولت آبادی دوباره و به شکلی غیرمستقیم گذارش به پیچ و خم های درام نویسی می افتد، اما این بار بر حسب یک خواسته و سفارش. در سال ۱۳۶۵ از طرف رادیو اقتباس چندین اثر ادبی جهت نمایشنامه رادیویی به دولت آبادی پیشنهاد می شود که دو نمایشنامه «گل آتشین» اثر نویسنده روس، گارشین و «خانه آخر» براساس داستان «اتاق شماره ۶» اثر چخوف حاصل این پیشنهاد است و بنا به گفته دولت آبادی قرار بود پروژه بعدی رمان عظیم داستایفسکی، برادران کارامازوف باشد که برنامه متوقف می شود.

با پایان نگارش این دو اثر اقتباسی، سومین و آخرین دوره حضور دولت آبادی در دنیای تئاتر را شاهد هستیم. پس از آن دولت آبادی جز چند نوشته کوتاه در مورد اجراهایی که بر صحنه رفته اند (از جمله نمایش «تنبورنواز» محمد رحمانیان در سال ۷۲ ) حضور خاصی در دنیای تئاتر نداشته است و از آن سو آثارش نیز توسط اهالی تئاتر کمتر خوانده شده و کمتر مورد بحث قرار گرفته اند.

آثار چاپ شده دولت آبادی در حوزه نمایشنامه نویسی را می توان به دو بخش تقسیم کرد.

۱) آثار خود نویسنده یا به اصطلاح آثار غیراقتباسی که نمایشنامه های تنگنا، درخت، قتل و ققنوس را دربرمی گیرد، که می توان خود این آثار را نیز به دو دسته مجزا تقسیم کرد:

الف) آثار اجرایی:

یعنی آثاری که قابلیت های اجرایی روی صحنه را داشته باشند.

ب) آثار خواندنی:

یعنی آثاری که صرفاً جهت خواندن نگاشته شده اند و نه برای به صحنه بردن.

از آثار دسته اول می توان به نمایشنامه تنگنا و از آثار دسته دوم می توان به نمایشنامه ققنوس اشاره کرد که خود دولت آبادی هم بر خواندنی بودن و اجرایی نبودن این نمایشنامه تاکید می کند.

۲) آثار اقتباسی که قبلاً بدان اشاره شد و در ادامه این جستار مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

‌● تنگنا

تنگنا را شاید بتوان مهمترین اثر نمایشی دولت آبادی قلمداد کرد، زیرا تنها اثر دولت آبادی است که نه فضایی سیاسی و شعارزده همچون ققنوس دارد و نه اثری اقتباسی است که براساس یک داستان شکل گرفته باشد. نه نمایشنامه ای است برای خواندن و نه نمایشنامه ای رادیویی، بلکه اثری خودبسنده که حاصل دغدغه های اجتماعی نویسنده است.

تنگنا نمایشنامه ای رئالیستی است که از یک الگوی ساختاری ساده (یعنی الگوی آکاردئونی) بهره می گیرد. در این الگو، اثر به راحتی قابلیت کشدار بودن را دارد و می توان شخصیت های آن را به دلخواه جا به جا کرد و بر تعداد آنها افزود یا از آنها کم کرد. این الگو چنان که به وفور دیده ایم، الگویی ایده آل برای سریال های تلویزیونی است. در این الگو شخصیت ها ارتباط چندان محکمی با یکدیگر ندارند و ما شاهد روایت هایی مجزا و سرنوشت هایی جداگانه هستیم و این پاره پاره شدن به دلیل عدم ارتباط محکم شخصیت ها تبدیل به یک ساختار موزائیک وار نمی شود. در نمایشنامه تنگنا نیز فصل مشترک تمام شخصیت ها زندگی در یک خانه قدیمی با اتاق هایی مجزاست؛ اتاق هایی که شخصیت های گوناگون با سرنوشت های متفاوت را در خود می گیرد.

الگویی که بعدها تبدیل به یکی از الگوهای تکراری در ادبیات نمایشی و سینمایی ما می شود که به عنوان نمونه می توان به نمایشنامه هایی چون «ناگهان» از نعلبندیان، «آینه ، مینا، آینه» از یارعلی پورمقدم و فیلم «گوزن ها»ی کیمیایی اشاره کرد که خود دولت آبادی مدعی است این فیلم از نمایشنامه تنگنای او وام گرفته شده است.

هر چند دولت آبادی سعی می کند روابطی میان آدم های نمایش برقرار سازد از جمله رابطه میان جلال، مîه جبین و ناد ر یا رابطه میان جلال و آتکه، اما باز این شبکه روابط به تمام شخصیت های نمایشنامه تسری پیدا نمی کند. البته ذکر این نکته لازم است که دولت آبادی به واسطه امکاناتی که این الگو در اختیارش قرار می دهد، در شخصیت پردازی موفق عمل می کند و شخصیت هایی مستقل خلق می کند. شخصیت هایی که هر کدام روحیات و کنش های خاص خود را دارند که در رو یاروییً آنان در فضای خانه تضادها و تناسبات بیشتر رخ می نمایاند.

همان گونه که اشاره شد، تنگنا نمایشنامه ای رئالیستی است با دغدغه های اجتماعی و این شخصیت پردازی متنوع به او این امکان را می دهد که به بررسی تیپ های مختلف اجتماعی و به خصوص اقشار فرودست جامعه بپردازد.

جلال، فردی است که به کار و تلاش مداوم معتقد است؛ او هر چند در لابه لای چرخ های ماشینی که کارگران را استثمار می کند، له شده، اما باز معتقد است باید به تلاش ادامه داد. برادرش اسماعیل نمونه آدم هایی است که از روستا به شهر مهاجرت کرده اند، اما نمی توانند خود را با قواعد زندگی در کلان شهر تطبیق دهند و سودای برگشتن به روستا را در ذهن می پرورانند. نادر می خواهد از این زندگی فلاکت بار خلاصی یابد و پیشرفت کند؛ پس چاره را در پیوستن به نیروهای حکومتی و پلیس می داند. رحمان(برادر نادر)، نمادی از روشنفکر سرخورده، تهی شده و به پوچی رسیده است.

ناصر که نابیناست و نوازنده ویولن تنها دغدغه اش آن است که در یک کافه استخدام شود و به نوازندگی بپردازد. آتکه (خواهر ناصر) نماد مظلومیت زنانه ای است که در بسیاری از آثار دولت آبادی تکرار می شود، او در زیرزمین زندانی است و حق بیرون آمدن ندارد. او توسط خانواده و جامعه استثمار می شود، اما حق هیچ گونه اعتراضی ندارد. حسین سلمانی آدمی لمپن است که تنها فکر و ذکرش تîلکه کردن مادرش (خاتون) و دیگران است تا آن را صرف عیاشی هایش کند. غلام آدم بیکاره ای است که حاضر است بچه اش را بفروشد.

رحیم عبدالرحیم زاده

منابع و ماخذ

۱- تنگنا، محمود دولت آبادی، نشر قطره، ۱۳۸۳

۲- ققنوس، محمود دولت آبادی، نشر نو، ۱۳۶۱

۳- گل آتشین، محمود دولت آبادی، نشر قطره، ۱۳۸۳

۴- خانه آخر، محمود دولت آبادی، نشر قطره، ۱۳۸۳

۵- ما نیز مردمی هستیم، امیرحسین چهلتن، نشر چشمه، ۱۳۷۳

۶- رد گفت و گزار سپنج، محمود دولت آبادی، نشر چشمه، ۱۳۷۱

۷- قطره محال اندیش، محمود دولت آبادی، نشر چشمه، ۱۳۸۳

۸- نقد و تفسیر آثار محمود دولت آبادی، محمدرضا قربانی، نشر آروین، ۱۳۷۳

۹- نقد آثار دولت آبادی، عبدالعلی دستغیب، نشر ایما، ۱۳۷۸


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.