پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
باورهای علم دینی
بحث از امكان علم دینی یكی از مسائل مهمی است كه از دیرباز ذهن دانشمندان متدین و به خصوص اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول كرده است. در جهان مسیحیت و غرب با ظهور عصر روشنگری و پدید آمدن نحلههای فلسفی تجربهگرا، علوم جدید كه محصول آن نحلهها بودند، جای دین سنتی را گرفتند و درنتیجه، دین از جوامع علمی كنار گذاشته شد. با وجود این، امرزه شكی نیست كه همه علوم جدید و غیردینی عیوب و نقایصی دارند و دستخوش پارهای كمبودهایند. از این رو چندی است كه در راستای رفع این نواقص در غرب معاصر مساله الهی كردن علم یا علم خداباور مطرح شده است و به طور روزافزون دانشمندان و متخصصان علوم تجربی به سمت دین و معنویت گرایش پیدا كردهاند. در شش سال گذشته دو كنفرانس در این خصوص برگزار شده است كه میتوان به كنفرانس علم در یك زمینه خداباور كه در تابستان ۱۹۹۸ در كانادا برگزار شد، اشاره كرد.
اما در جهان اسلام علاوه بر عیوب و نقایص علوم غیردینی، عوامل دیگری نیز در تسریع حركت دینیسازی یا اسلامی كردن علوم مؤثر بودهاند. وجود علوم جدید و غیردینی برای فرهنگ و باورهای حاكم در جوامع دینی مسائلی به وجود آورده است. محیطهای علمی جوامع اسلامی دچار یكنوع دوگانگی شدهاند; از یك طرف میل به حفظ ارزشهای دینی و اسلامی در آنها وجود دارد و از طرف دیگر علومی آموزش داده میشود كه در آنها جایی برای ارزشهای دینی نیست.(۱) افزون بر این، ركود و انحطاط جوامع اسلامی به دلیل بی توجهی به علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، و در مقابل، پیشرفت و توسعه جوامع غربی به دلیل استفاده از این علوم اندیشمندان مسلمان را بر آن داشت تا نسبتبه علوم جدید و روشهای آن بازنگری عمیقی صورت دهند، چراكه احیای معرفت دینی یا به تعبیری، نواندیشی دینی نیازمند نگرش جدید به علومی بود كه مستقیما در راستای معارف دینی قرار نداشتند. برایند این عوامل، خطور طرح ایجاد «علم دینی» به ذهن پارهای از اندیشمندان مسلمان در دهه دوم قرن بیستم بود. در این دهه برای اولین بار اندیشه اقتصاد اسلامی مطرح شد. اسلامیسازی اقتصاد كه در تقابل با دو مكتب اقتصادی سرمایهداری و سوسیالیستی مطرح شد، ریشه بروز ایده علوم اسلامی گردید.
در سال ۱۹۷۲ «جمعیت جامعه شناسان مسلمان» از طرف انجمن دانشجویان مسلمان در آمریكا و كانادا شكل گرفت. در همین دهه، تلاش برای اسلامی كردن دانش توسط العطاس(۲) و دیگران آغاز گردید كه سعی داشتند بنیانهایی برگرفته از اندیشه اسلامی برای فعالیتهای علمی فراهم كنند. در همین راستا نخستین همایش جهانی در باب تعلیم و تربیت اسلامی در سال ۱۹۷۷ در شهر مكه برگزار گردید. دومین همایش نیز در باب اقتصاد اسلامی در سال ۱۹۷۹ در شهر جده برگزار شد. اما شاید گستردهترین و جدیترین این مساعی كارهایی باشد كه گروهی از دانشمندان در «مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی» كه در سال ۱۹۸۱ تاسیس شد، انجام دادهاند و میدهند. این دانشمندان تا به حال چهار همایش جهانی برپا كردهاند كه یكی از آنها قبل از تاسیس این مؤسسه و در سال ۱۹۸۰ در اسلام آباد، درباره طرح برنامه آموزش بوده. سه همایش دیگر در سالهای ۱۹۸۱ در داكا در باب تحول كتابهای درسی، ۱۹۸۲ در جاكارتا، راجع به روش تدریس و ۱۹۸۷ در خارطوم، درباره راههای اسلامی كردن علوم انسانی و روشهای تربیتی برگزار شد. حاصل مساعی آنان در جهت اسلامی كردن علوم و معارف، در سلسله رسالهها و كتابهایی طبع و منتشر شده است. بعد از آن نیز در بسیاری از كشورهای اسلامی، از جمله عربستان سعودی، مالزی، اندونزی و پاكستان كوششهایی با هدف پدید آوردن علم دینی انجام گرفته است و همچنان ادامه دارد. همچنین بعضی از عالمان و متفكران اسلامی در انگلستان، كانادا، آمریكا و نیز ایران در این جهت فعالند. به طور خلاصه از نظر تاریخی، هسته آغازین آموزه علم دینی به زمان ظهور ناتوانی علوم جدید در شناخت جهان و انسان بر میگردد. این گرایش در بین مسلمانها در قرن نوزدهم و پس از آشنایی با علوم جدید و گرفتار شدن كشورهای اسلامی در قلمرو نفوذ استعمار اروپایی شكل گرفته است.
به هر حال در این جستار برآنیم به بررسی و تحلیل رویكردهای موجود كه به امكان و ضرورت اسلامی شدن علوم باور دارند، بپردازیم و چون بر این باوریم كه امروزه مباحث مطرح شده در باب علم دینی به حدی رسیدهاند كه میتوان از خلال تحلیل عقلی و روش شناختی و به دور از هرگونه شعار گرایی به یك نتیجه معقول رسید، سؤالهای تحقیق خود را اینگونه مطرح میكنیم كه اولا در هر رویكردی، علم دینی به طور اعم و علم اسلامی به طور اخص چیست و چه با تفاوت ماهوی با علوم غیر اسلامی و علی الخصوص با علم سكولار دارد، ثانیا آیا اسلامی كردن علوم ممكن است و ثالثا به فرض امكان علم دینی، آیا باید علوم را دینی كرد یا باید بستر رشد علوم را به نحوی آماده كرد كه علوم در آن، به خودی خود دینی شوند.
پیشفرضها
علم دینی یك سلسله پیشفرضهای عام دارد، همان گونه كه هر كدام از رویكردها نیز پیشفرضهای خاص خود را دارند كه در تحلیل و بررسی رویكردهای علوم دینی باید بدانها اشاره شود.
یكی از این پیشفرضها در باب رابطه علم و دین است. رویكردهایی كه بین علم و دین تعارض میبینند، مثل مادیگرایان و نصگرایان، یا نگرشهایی كه قائل به استقلال دو حوزه علم و دین هستند، نمیتوانند مدعی علم دینی باشند. به عبارت دیگر، مدعیان علم دینی باید به نوعی همپوشی در قلمرو علم و دین باور داشته باشند. از آنجا كه در قلمرو تلاقی علم و دین، روند دینی كردن یا شدن علوم نمود آشكارتری دارد و چون این قلمرو مشترك بیشتر در قلمرو علوم انسانی قرار میگیرد، میتوان قاطعانه گفت كه در نگاه نخست آنچه از دینی كردن یا دینی شدن علوم بیشتر مد نظر است، همین حوزه علوم انسانی است. بر این اساس اگر بخواهیم دینی كردن علوم را نهادینه كنیم، لازم است رابطه بین علم و دین را وضوح معنایی ببخشیم.
اگر به این باور باشیم كه مجموعهای از دادههای حسی است كه یك علم خاص را به وجود میآورد و نظریهها كه جوهره اصلی علوم را تشكیل میدهند، برگرفته از انعكاس وضعیتهای فیزیكی و عینی است و هیچ عامل دیگری در ایجاد آن دخالت ندارد، دیگر نمیتوان به علم دینی باور داشت. از اینجا میتوان نقبی به پیشفرض دوم علم دینی زد، با این تعبیر كه امروزه حداقل پارهای از فیلسوفان و جامعه شناسان علم و معرفتشناسان، عینیت محض در علم را امری دست نایافتنی میدانند، به گونهای كه بحث از تاثیر پذیری علوم از فضای فرهنگی و تاثیرپذیری نظریهپردازان و دانشمندان از ارزشهای حاكم امری مقبول و موجه تلقی میشود. به همین ترتیب، نظریههای علمی، به ویژه نظریات علمی مطرح در حوزه علوم انسانی بدون توجه به خاستگاه تاریخی و تعینات اجتماعی علم، مورد توجه و تحلیل قرار نمیگیرد. نیز بنابر این پیشفرض، علم دینی علمی است كه بر خاستگاه دینی و تعینات جامعه دینی مبتنی است و از فضای دینی حاكم تاثیر میپذیرد.
مفهوم علم دینی
پیش از طرح و بررسی رویكردهای موجود در باب «علم دینی» لازم است مقصود از علم در عبارت «علم دینی» و مراد از خود این تعبیر بیان شود تا محدوده بحث مشخصتر گردد.
معانی علم
در فلسفه علم، سه معنا و مفهوم برای «علم» بیان شده است كه عبارتند از:
۱. شناختیا معرفت: مراد از علم در این معنا كه عامترین معنای آن است، «مطلق آگاهی» استبا هر شیوه و روشی كه تحصیل شود. به تعبیر دیگر، در این معنا دغدغهای برای روش تحصیل علم وجود ندارد; پارهای از آن به روش تجربی حاصل میآید و پارهای دیگر از راه دین یا عقل. بنابراین میتوان گفت كه همه علوم به یك لحاظ، به دو دسته كلی قابل تقسیمند: دسته اول، علومی است كه خدا از طریق وحی به اشخاصی برگزیده، بر بشر مكشوف كرده است كه صورت مكتوب آن، در قالب متون مقدس دینی بر جای مانده است و دسته دوم علومی است كه خود بشر از راه به كارگیری همه قوای ادراكی خود بدا نها دستیافته است.(۳) طبق این معنا، علیالاصول، علم دینی قابل تصور است.
۲. رشته علمی: مراد از علم در این معنا، مجموعه همه گزارههای اثبات شدهای است كه با استفاده از روشهای مقبول و مرسوم در تحقیق، یعنی روش عقلی، باطنی ( كشف و شهود)، تجربی، و تاریخی در باب یك موضوع خاص فراهم آید. به این معنا، علم شامل همه علوم تجربی طبیعی و انسانی و همه شاخههای علوم عقلی و نقلی و نیز عرفان میشود. علم به این معنای وسیع، حاصل به كارگیری مجموع قوای ادراكیای است كه در اختیار همه افراد بشر، بلااستثنا و البته به درجات متفاوت، نهاده شده است.
۳. رشته علمی با روش تجربی: علم به این معنا اشاره به شیوه خاصی از شناخت طبیعت و انسان بر اساس روش تجربی دارد كه ذاتا روشهای معرفت دیگر را كه مبتنی بر مقدمات معرفتشناسانه و وجود شناسانه دیگری است، نفی میكند.
همه اختلافها در ضرورت و امكان علم دینی منحصر در این دو معنای اخیر علم است، اگرچه بیشتر چالشها نسبتبه علوم تجربی، خصوصا علوم تجربی انسانی صورت گرفته است.
علم دینی
مراد از «علم دینی» كه باعث چالشهایی شده است، چیست؟ گاهی مراد از علم دینی، علمی است كه در آن، مجموعه آموزهها و تعالیم یك دین و مذهب خاص در باب یك موضوع كشف، استخراج، تنظیم و تبیین میشوند و احیانا مورد دفاع واقع میگردند. به عبارت دیگر، علوم دینی علومی هستند كه مستقیما برای توجیه و تبیین مفاهیم و آموزههای كتاب و سنتبه كار گرفته میشوند. به این معنا میتوان كلام اسلامی، اخلاق اسلامی و فقه اسلامی را سه علم دینی به حساب آورد. به دلایلی، این تعبیر از دینی كردن علوم مراد و مقصود مدعیان «علم دینی» نیست، چرا كه اولا مدعیان علم دینی معتقد نیستند كه باید روشهای چهارگانه علوم یعنی روشهای عقلی، كشف و شهود، تجربی و نقلی را كنار گذاشت و تنها به سراغ كتاب و سنتیا معجرات علمی ادیان رفت و ثانیا این تعبیر از دینی كردن علوم، علاوه بر اینكه باعث گریز و مخالفت كسانی میشود كه دلداده علماند، با آنچه در كتاب و سنت آمده است، مطابقت ندارد.
گاهی مراد از علم دینی علمی است كه در آن، راجع به پدیده دین، به طور كلی، یا راجع به ادیان بحثهای تجربی، یا عقلی، تاریخی میشود. به این معنا، روانشناسی دین، جامعهشناسی دین، انسانشناسی دین، فلسفه دین، تاریخ ادیان و دینشناسی تطبیقی را میتوان علوم دینی محسوب كرد. اینها علومی هستند كه ناظر به پدیده دینند و درباره این پدیده از نظرگاههای مختلف و با روشهای گوناگون مطالعه و تحقیق میكنند. مراد از علم دینی در این معنا، «مطالعات علمی در باب دین» است. این معنا از علم دینی نه تنها ممكن، بلكه مطلوب و ضروری نیز هست، ولی مسلما مراد غالب كسانی كه از دینی كردن علوم دم میزنند، این معنا نیز نیست.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست