پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ستایش از سینما و پرواز ۱


گزارش پشت صحنهٔ فیلمبرداری ”هوانورد“ اثر مارتین اسکورسیز

رفیقی که مرا همراهی می‌کرد حیرت‌زده پرسید: ”می‌دونی اون کیه؟“ نمی‌دانستم. ولی خیلی زود فهمیدم که گوئن استفانی، خوانندهٔ گروه No Doubt، است که حالا با موهای نقره‌ای در نخستین حضور سینمائی خود در نقش چین هارلو در فیلم هوانورد ظاهر می‌شود. دلیل این گردهمائی هم، نمایش ویژه‌ای بود که مارتین اسکورسیزی در یکی از سینماهای مونترال به راه انداخته و طی آن می‌خواست کپی فیلم فرشته‌های جهنمی (۱۹۳۰) هاوارد هیوز را - که متعلق به خودش هم بود - به عده‌ای نشان بدهد.برای سینماگری مثل اسکورسیزی که تاریخ سینما را مثل کف دست خود می‌شناسد، شاید تعجب‌آور هم باشد که برای نخستین‌بار با هوانورد فیلمی می‌سازد که مستقیماً با حرفهٔ سینما سروکار دارد.اسکورسیزی گذشته از سری فیلم‌های مستند خود دربارهٔ تاریخ سینما (سفر شخصی مارتین اسکورسیزی در دل سینمای آمریکا، ۱۹۹۵؛ سفر به ایتالیا، ۲۰۰۱؛ و یک مستند دیگر دربارهٔ سینمای بریتانیا که در حال تهیه و تدارک آن است) همیشه ترجیح داده به‌طور غیرمستقیم به سینما بپردازد. در فصل افتتاحیه آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند (۱۹۷۴) اشارتی کوتاه به جادوگر آز و بر باد رفته می‌شود و یا دو نیرو در رانندهٔ تاکسی (۱۹۷۶) در کمال ناشی‌گری، سیبیل شپرد را به دیدن یک فیلم مبتذل می‌برد.قهرمانان رفقای خوب (۱۹۹۰) و کازینو (۱۹۹۵) شاید سر و روی خود را از روی شخصیت‌های فیلم‌های گنگستری تقلید کرده باشند ولی کارهائی را که انجام می‌دهند و سرنوشت آنها، غالباً تصویر پرزرق و برق خیلی از همان شخصیت‌های سینمائی را می‌شکند. در حقیقت، هالیوود همیشه از خدشه‌دار شدن شخصیت‌ها و دنیاهای رویائی خود، هراس داشته و به فیلم‌هائی که در صدد سر درآوردن از انگیزه‌های فیلمسازان بوده‌اند، مظنون بوده است. لوئی ب.مه‌یر که خالق جین‌هارلو بود و بی‌رحمانه تصویر سینمائی خود را کنترل می‌کرد به شدت مواظب بود که لطمه‌ای به این تصویر وارد نشود و اعتقاد داشت که مخاطبان سینمائی نباید چیزی از آنچه پشت صحنه می‌گذرد، بدانند. بنابراین مه‌یر اگر زنده بود قطعاً از فیلمی که به جنون فزایندهٔ هاوارد هیوز می‌پردازد و پیرینگ داستانی هوانورد را تشکیل می‌دهد، به شدت بدش می‌آمد. هاوارد هیوز، بی‌شک، موجودی غیرمتعارف، غریزی و به‌طرز بیمارگونه‌ای وسواسی بوده است؛ ولی آیا ضمناً نابغه‌ای نبود که جاه‌طلبی‌های عجیب و غریب او، به تولید چیزهای حیرت‌انگیزی نیز منجر شد؟ بزرگترین دغدغه و مشغولیت فکری هیوز، بی‌شک، پرواز بود و در فرشته‌های جهنمی، زندگی و کارهای محیرالعقول خلبان‌های جنگ جهانی اول را به کمک شور و علاقهٔ جدید او، سینما، در هم ادغام کرد. فیلمبرداری این فیلم با پول و سرمایه‌ای که هیوز از پدر خود به ارث برده بود در سال ۱۹۲۷ آغاز شد. هیوز، آشکارا، از دو تا از فیلم‌هائی که یکی دو سال قبل‌تر دربارهٔ جنگ جهانی اول ساخته شده بودند، الهام گرفته بود: رژهٔ بزرگ (کینگ ویدور، ۱۹۲۵) و به‌خصوص بال‌ها (۱۹۲۶) درامی که ویلیام ولمن دربارهٔ هوانوردی ساخته بود. ولی هیوز در حال ساختن فیلم بود که یک اختراع دیگر او را غافلگیر کرد: صدا وارد عالم سینما شده بود.بنابراین، هیوز که موجود کمال‌گرائی بود تصمیم گرفت دوباره صحنه‌های دیالوگ‌دار را فیلمبرداری کند و به همراه قطعه فیلم‌هائی که از صحنه‌های چشمگیر پرواز هواپیماها گرفته بود، به‌عنوان یک فیلم ناطق به نمایش درآورد؛ برای این منظور هیوز، جیمز ویل، کارگردان بزرگ انگلیسی را استخدام کرد که تازه به هالیوود رفته بود و می‌رفت یک فیلم دیگر تحت عنوان پایان سفر (۱۹۳۰) دربارهٔ جنگ جهانی اول بسازد. ولی هر دو فیلم با نمایش در جبههٔ غرب خبری نیست (۱۹۳۰) ساختهٔ لوئیس مایلستون - که سرود غمگینانهٔ دیگری بود دربارهٔ جوانان به خاک افتادهٔ جنگ جهانی اول و درست یک‌ماه قبل از نمایش فرشته‌های جهنمی اکران گرفت - به حاشیه رانده شدند. وقتی در تابستان ۲۰۰۳ به دیدار استودیوهای مونترال رفتم که هوانورد را در آنجا فیلمبرداری می‌کردند، شاهد بازسازی خیره‌کنندهٔنمایش افتتاحیهٔ فرشته‌های جهنمی بودم که در ”چاینیز تیه‌تر“ صورت گرفته بود. بخشی از سردرِ ”چاینیز تیه‌تر“ که توسط دانته فررتی بازسازی و ساخته شده، از لابه‌لای عمارت‌های استودیو به چشم می‌خورد. سالن سینمای ”چاینیز تیه‌تر“ که در سال ۱۹۲۷ با نمایش شاه شاهان سیسیل ب.دومیل افتتاح شد، بعدها به مکان برگزاری سالانهٔ پخش جوایز اسکار تبدیل گشت. با وجود عظمت این سردرِ بازسازی شده، باز ناقص به‌نظر می‌رسید.چرا که زرق و برق‌های لازم را قرار بود رابرت لگاتو، مسئول بااستعداد جلوه‌های ویژهٔ آپولو ۱۳، تایتانیک و آرماگدون به آن اضافه کند. به‌علاوه از هتل روبه‌روی آن نیز فقط طبقات زیرین آن ساخته شده بودند و باقی قرار بود به‌صورت دیجیتالی به آن اضافه شود.گپی با لگاتو شناختی نامنتظر در باب نگرش متفکرانهٔ خود در زمینهٔ جلوه‌های ویژه در اختیار شنونده می‌گذارد. با وجود آنکه لگاتو از دنیای تبلیغات وارد عالم سینما شده، ولی علاقه و دانش او در زمینهٔ جلوه‌های ویژه، بسیار وامدار ”روانشناسی توهم“ است که او را با ”تردست“های پیشگام تاریخ سینما پیوند می‌دهد. او که کار خود را در اوایل ظهور جلوه‌های ویژهٔ دیجیتالی با سفرهای سیاره‌ای شروع کرده، شاهد بوده که چطور ”زینت‌“های دیجیتالی از ”نمایش‌های حاشیه‌ای“ به موتور اصلی فیلم‌ها تبدیل شده‌اند.ولی کماکان کار خود را در خدمت داستان می‌بیند و دکورهائی را که به‌صورت فیزیکی و یا با کمک جلوه‌های نوری و دیجیتال ساخته می‌شوند، به‌کار می‌گیرد تا تصاویری توهمی بسازد که توصیف سینمائی آن، پیش از این غیرممکن بوده است. جالب این است که آگاهی از چند و چون به‌وجود آمدن جلوه‌های ویژهٔ تایتانیک یا آنچه در زیر نهفته است، به هیچ‌وجه از کوبندگی تصویری آنها نمی‌کاهد. لگاتو قبل از این نیز با اسکورسیزی و انجام جلوه‌های ویژهٔ ظریفی که کوندون (۱۹۹۷) احتیاج داشته، همکاری کرده و پیش از آنکه در هری پاتر و سنگ جادو (۲۰۰۲) کار کند، قرار بوده جلوه‌های ویژهٔ دار و دسته‌های نیویورکی (۲۰۰۲) را انجام دهد. حضور و شور و شوق لگاتو در اینجا باعث شده که هوانورد، نخستین تجربهٔ بزرگ اسکورسیزی در زمینهٔ استفاده از جلوه‌های ویژه باشد. ولی هنوز دکورهای بیشتری باید ساخته می‌شدند و در آن روزها می‌شد ارتش دستیاران و کارگردان صحنه را دید که دور دانته فررتی - که در حال نظارت بر ساخت دکور بزرگ بعدی بود - می‌پلکند. دانه فررتی، در کنار دکور زدن‌های فی‌البداههٔ او سر فیلم‌های پی‌یر پائولو پازولینی، با فللینی نیز در چینه‌چیتا همکاری داشته و آشکارا از جنبه‌های معماری دکورهائی که می‌زند، لذت می‌برد. بین ساخت دکورهای عظیم دار و دسته‌های نیویورکی در استودیوهای چینه‌چیتا در رم و ساختن دکورهای هوانورد در مونترال، چند ماهی نیز در زمستانی سرد در رومانی به سر می‌برده و بر ساخت دکورهای شهرک آمریکائی کلدمانتین ساختهٔ آنتونی مینگلا نظارت داشته است. چند شب پیش از دیدار از دکورهای خارجی هوانورد، ما را به منطقهٔ صنعتی قدیمی مونترال بردند تا از پروژهٔ بعدی بخش طراحی دکور فیلم بازدید کنیم: بازسازی کامل بخشی از موتورها و بال بزرگترین پروژهٔ هواپیماسازی هاوارد هیوز، که اسم آن را "Spruce Goose" گذاشته بود. این هواپیمای چهارموتوره که به ”هرکولیس“ (هرکول) معروف بود، هنوز که هنوز است معروف‌ترین کار جاه‌طلبانهٔ هاوار هیوز تلقی می‌شود. این هواپیما که در دوران جنگ جهانی دوم و برای حمل و نقل نظامی طراحی شد، کماکان بزرگترین هواپیمائی است که در دنیا ساخته شده؛ ولی هیوز به خاطر محدودیت‌هائی که در آن زمان در استفاده از مصالح فلزی وجود داشت، ابتدا آن را از چوب ساخت. هیوز برای آنکه به مجلس سنا، که او را به هدر دادن سرمایهٔ دولتی متهم کرده بود، ثابت کند که چیزی قلابی نساخته، فقط یک‌بار در سال ۱۹۴۷ با آن پرواز کرد.امروزه نیز حدیث و حکایت دربارهٔ این هواپیمای غول‌پیکر، ادامه دارد: عده‌ای آن را نبوغ‌آمیز و آینده‌نگرانه تلقی می‌کنند و عده‌ای دیگر آن را پای غلبه ”گنده‌بینی‌“های هیوز بر دانش و مهارت صنعتی آن می‌گذارند.گ