یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

اروپایی شدن اسلام یا اسلامی شدن اروپا


اروپایی شدن اسلام یا اسلامی شدن اروپا

حضور و سکونت بیش از ۱۸ میلیون مسلمان در اروپای مرکزی, نشان از بر هم خوردن تعادل جمعیتی در قاره مسیحی دارد زیستن با دیگرانی که در فضای فکری متفاوتی از ساکنان بومی اروپا تنفس می کنند موجد بحثهای بسیاری در میان روشنفکران مسلمان و اروپایی شده است

حضور و سکونت‌ بیش‌ از ۱۸ میلیون‌ مسلمان‌ در اروپای‌ مرکزی، نشان‌ از بر هم‌ خوردن‌ تعادل‌ جمعیتی‌ در قاره‌ مسیحی‌ دارد. زیستن‌ با دیگرانی‌ که‌ در فضای‌ فکری‌ متفاوتی‌ از ساکنان‌ بومی‌ اروپا تنفس‌ می‌کنند موجد‌ بحثهای‌ بسیاری‌ در میان‌ روشنفکران‌ مسلمان‌ و اروپایی‌ شده‌ است.‌

حضور و سکونت‌ بیش‌ از ۱۸ میلیون‌ مسلمان‌ در اروپای‌ مرکزی، نشان‌ از بر هم‌ خوردن‌ تعادل‌ جمعیتی‌ در قاره‌ مسیحی‌ دارد. زیستن‌ با دیگرانی‌ که‌ در فضای‌ فکری‌ متفاوتی‌ از ساکنان‌ بومی‌ اروپا تنفس‌ می‌کنند موجد‌ بحثهای‌ بسیاری‌ در میان‌ روشنفکران‌ مسلمان‌ و اروپایی‌ شده‌ است.‌ هسته‌ مرکزی‌ این‌ بحث‌ باوجود تنوع‌ مواضع‌ و دیدگاه‌ها بی‌شک‌ بحران‌ هویت‌ است. تعداد بی‌شمار مسلمان‌ در عرصه‌های‌ مختلف‌ جامعه‌ اروپایی‌ از یک‌ سو هویت‌ اروپایی‌ را زیر سوال‌ برده‌ است‌ و حضور طولانی‌ مسلمانان‌ و پدید آمدن‌ نسل‌ جدیدی‌ از آنان‌ که‌ هیچ‌ رابطه‌ای‌ با ریشه‌های‌ سنتی‌ پدران‌ خود ندارد، مشکلات‌ هویت‌ متعددی‌ برای‌ مسلمانان‌ پدید آورده‌ است.‌ مساله‌ این‌ است‌ که‌ زیستن‌ در کنار هم‌، باوجود تفاوت‌ چگونه‌ میسر است‌ و از اینجا بحث‌ ارزشهای‌ فرهنگی‌ و نسبیت‌ و اطلاق‌ آنها در مرکز توجه‌ قرار می‌گیرد.‌ تئوری‌ اسلام‌ اروپایی‌ را باید تلاشی‌ برای‌ حل‌ این‌ مساله‌ دانست. در این‌ پرونده کوتاه‌ ما قصد‌ قضاوت‌ درباره‌ محتوای‌ این‌ نظریه‌ را نداریم. گر چه‌ مرزهای‌ شخصی‌ میان‌ دید گاههای خود و این‌ نظریه‌ قائلیم. اما به‌ نظر می‌رسد طرح‌ نظریه‌هایی‌ چون‌ اسلام‌ اروپایی‌ نشان‌ دهنده‌ آن‌ است‌ که‌ اسلام‌ و جامعه‌ مسلمانان‌ می‌بایست‌ خود را برای‌ چالشهای‌ فرآینده‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ در عصر جهانی‌ شدن‌ آماده‌ کنند.‌

امروز، این امری بدیهی به نظر می‌رسد که اسلام بخشی از پیش‌زمینه دموگرافیک و فرهنگی اروپا را تشکیل می‌دهد. امروز دیگر مسلمانان در اروپا مهمانانی نیستند، که روزی به میهن خویش بازخواهند گشت، بلکه اروپاییانی به شمار می‌روند مومن به دین اسلام، که همواره بخشی از بافت اجتماعی و سیاسی این سرزمین باقی خواهند ماند. مسلمانان -به ویژه، نسل‌های دوم و سوم آن‌ها- به تدریج از انزوای خودخواسته یا تحمیلی در جوامع اروپایی خارج می‌شوند. متاسفانه، تاکنون تنها بیم‌ و هراس -و نه نفع- متقابل دو طرف این تحولات از یکدیگر مطرح بوده ‌است.

پرسش عمده، از نظر ساکنین اصلی این قاره، چنین است که: شما (مسلمانان) دقیقا چه می‌خواهید؟ آیا می‌خواهید اروپا را اسلامی کنید، و مردم ما را از دین خود روگردان سازید؟ من، به عنوان یک اروپایی مسلمان، همواره با این نوع پرسش‌ها روبرو بوده‌ام. برای مسلمانان، هراس از دست دادن دین، فرهنگ و هویت همواره مطرح بوده: آن‌ها، بیم از آن دارند، که به صورت مستعمره فرهنگ اروپایی درآیند، و یا (بدتر) کاملا در آن تحلیل روند. چنین است چالش بزرگی که امروز در برابر مسلمانان در اروپا وجود دارد، و بسیار درخور توجه است. لیکن، پیش از هر چیز، لازم است به چند نکته (از نظر من) اساسی در این بحث اشاره کنم.

بسیار مهم و اساسی است که اسلام، قبل از هر چیز، دینی الهی و جهانی، و طریقی برای حیات و ممات بشر است، و نباید آن را تنها ویژگی فرهنگی مردمی پنداشت که از خارج به اروپا آمده‌اند. در واقع، بدون در نظر گرفتن چنین ابعادی، هر بحثی‌ پیرامون جنبه‌های گوناگون واقعیت اسلام در اروپا -ادغام اجتماعی و سیاسی، پیشرفت اقتصادی، و مباحث و موضوعات دیگر-، اگر نگوییم بی‌نتیجه، لااقل بسیار ناکافی ‌است.

نکته دیگر این که، بحث و تحلیل درباره اسلام و مسلمانان در اروپا باید حول محور تعریفی و درکی باشد، که آن‌ها از خود دارند، و این که چگونه به خود به عنوان یک اروپایی می‌نگرند. با این حال، این نکته، اغلب، در بحث‌های جاری مورد توجه قرار نمی‌گیرد. در این جا، سعی می‌کنم، به این نقص و تاحدی اصلاح آن، بپردازم.

● اسلام، همچون یک مذهب

اگر قبول داریم که جنبه دینی اسلام در اروپا بسیار مهم‌تر از سایر جنبه‌های آن است، پس باید اهمیت پرداختن به مباحث و موضوعاتی چون خدا، وحی، عبادت و عمل به آداب دینی را نیز بپذیریم: جایگاه وحی در ذهنیت مسلمانان چیست؟ درک آنان از زندگی چیست؟ اگر کسی به من به عنوان یک مصری (نسل دوم) زاده شده در ژنو می‌اندیشد، نخست باید ببیند که درباره نقش خود در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم، چگونه می‌اندیشم. باید درکی از تعریف مسلمانانی چون من از نقش و آینده خود و فرزندان‌شان در اروپا وجود داشته باشد. در این جاست، که مباحثی چون ارزش‌ها، محدودیت‌ها، و رفتارهای اخلاقی مطرح می‌شوند.

نکته دوم، تعریف "مسلمان کیست " است. بسیاری از تحلیل‌گران، بین مسلمانانی که به آداب دینی خویش عمل می‌کنند، و کسانی که این چنین نیستند، تفاوت قایل‌اند. ولی، به نظر من، این دیدگاهی نادرست و قایل شدن به دوگانگی کاذبی است. مسلمان کسی است که، صرفنظر از این که تا چه اندازه به اصول مذهبی خویش مومن و پایبند است، "احساس کند مسلمان است. "

نکته سوم، جهانی بودن دین اسلام و وحی نازل شده به پیامبر اسلام است. درک این نکته مهم است، چه اغلب از مسلمانان خواسته می‌شود احساس الهی و جهانی بودن دین‌شان را کنار گذاشته، و آن را در زمینه -اجتماعی، جغرافیایی، و فرهنگی- موجود درک کنند. هر آن چه که من، به عنوان یک مسلمان، درک می‌کنم از نظر من یک امر جهانی و کلی است، حتی اگر نخواهم نقطه نظر خویش را به دیگران تحمیل کنم. پرسش کلیدی این است که، احساس جهانی بودن که ذاتی ایمان به دین اسلام است، چگونه می‌تواند خود را با تنوعات موجود وفق دهد؛ چگونه پیوند من با خدا و وحی، مرا به درک و احترام گذاشتن به تنوع در انسان‌ها و تمدن‌ها رهنمون می‌شود. مسلمانان قصد زنده کردن ارزش‌های جهانی‌شان را ندارند، بلکه می‌خواهند از نقطه نظر همین ارزش‌های جهانی و کلی به تنوعات برسند. نباید از مسلمانان انتظار داشت که ابدی و ازلی بودن مذهب‌ خویش را به فراموشی سپارند.

معنای این سخن آن است که اگر می‌خواهیم گفتگوی برابرحقوقی بین مسلمانان و اروپاییان برقرار شود، لازم است ارزش‌های جهانی اروپاییان با ارزش‌های جهانی مسلمانان وارد گفتگو شوند. اما، امروز همه جا صحبت از نسبیت‌گرایی است، در حالی که جانبداری مطلق از نسبیت‌گرایی خود نوعی معماگویی است. این خود به نوعی دگماتیسم است، که به نسبیت‌گرایی همچون موضوعی مطلق بنگریم.

خلاصه آن که اروپاییان باید واقعیت ارزش‌های جهانی مسلمانان را بپذیرند. اما، معنای این سخن این نیست که مسلمانان قادر به درک مفاهیم نسبیت و تنوع نیستند. بلکه نکته مهم این است که هر گونه گفتگو باید در چارچوب ارزش‌های جهانی اروپایی و اسلامی صورت گیرد. مسلمانان در زندگی روزمره خویش با خدا و مفهوم خاصی از زندگی رابطه دارند، ولی در عین حال قادر به گفتگو با "دیگران " و درک سخنان‌‌شان هستند، و انتظار دارند که سخنان خودشان نیز توسط آن‌ها درک شوند. پس، این احساس تعالی جهانی کاملا با احساس نسبیت بشری سازگار است..

● ابعاد اجتماعی و عبادی اسلا‌م

نباید تصور کنیم، مسلمانان افراد بسته‌ای هستند که نمی‌توانند در جوامع غیردینی ادغام شوند. آثار فلسفی مسلمانان در قرون وسطی، موید نادرست بودن این طرز تفکر است.

از نظر عبادات، مسلمانان مکلفند دقیقا به آن چه توصیه شده عمل کنند. به عنوان مثال، اگر قرار است نماز بخوانم، باید متن مشخصی را بخوانم. ولی، در امور اجتماعی، موضوع به کلی فرق می‌کند. هر کس می‌تواند، تا آن جا که در تضاد و تباین با اصول توصیه شده قرار نگیرد، هر طور که می‌خواهد عمل کند. برای آن که عملی حرام اعلام شود، لازم است نص صریح برای آن باشد. به عبارت دیگر، در حالی که برای عبادت باید نص صریحی وجود داشته باشد که به آن عمل کنیم؛ برای نهی از کاری باید به نص صریح متکی باشیم.

در واقع، این همان اندیشه‌ای بود که از همان آغاز مسلمانان روابط با محیط زندگی خود را بر آن بنا نهادند. مسلمانان در سراسر جهان، آن عناصر را از زندگی و فرهنگ اعراب و سایر ملل اخذ نمودند که در تضاد و تناقض با اصول پایه‌ای و کلی اسلام نبود. چنین بود، که در شمار عظیمی از جوامع ادغام شدند و متقابلا از آن‌ها تاثیر پذیرفتند. به عبارت دیگر، همواره یک جامعه واحد اسلامی که حول دینی الهی و تعهد به جوهر روحانی و الهی آن شکل گرفته وجود داشت. لیکن، در همین جامعه واحد، مناسک و مکاتب گوناگونی از فقه جای خود را داشتند. مسلمانان، در طول سده‌ها، هر آن چه که از فرهنگ‌های بومی‌ سرزمین‌های محل سکونت‌شان خوب به نظر می‌رسید و در تضاد با اصول کلی دین اسلام نبود، به خود پذیرفتند. و همین، دلیل ریشه دواندن اسلام در آفریقا و در اروپاست. امروز نیز احساس ما چنین است. ولی اروپاییان باید کمی صبور باشند. مسلمانان همان کاری را می‌کنند که در گذشته انجام داده‌اند.

اگر اروپاییان می‌خواهند بدانند چرا مسلمانان خواهان سازش با این محیط جدید زندگی خویش (یعنی کشورهای اروپایی) هستند، لازم است از این بعد دوگانه اسلام آگاهی داشته باشند. علت عدم درک این نکته، نادیده گرفتن بعد دینی اسلام است. از این رو، چنین تصور می‌کنند مسلمانان به دو زبان سخن می‌گویند و مقصد نهایی و پنهانی‌‌شان اسلامی کردن اروپاست.

یک اصل مهم در رابطه با امور اجتماعی الاباحه الاصلیه (اصل نخستین اجازه) است، که به مسلمانان اجازه می‌دهد آن چه را که خوب است، از فرهنگ‌های دیگر اخذ کنند. هنگامی که کتاب مسلمان اروپایی بودن را نوشتم، مسلمانی به من مراجعه کرد و گفت بهتر است اسم کتاب را مسلمان بودن در اروپا بگذارید. گفتم، خیر، مسلمان اروپایی بودن مسئله است، چه در واقع آینده من، فرزندانم و بسیاری مسلمانان دیگر است. من یک مسلمان اروپایی‌ام و هیچ تناقصی در این موضوع نمی‌بینم. اگر قرار است کسی به اسلام آفریقایی یا اسلام آسیایی بیاندیشد، چرا من به اسلام اروپایی فکر نکنم؟ این که چنین اتفاقی تاکنون رخ نداده، به خاطر بیم و جهل نسبت به گرایشات اساسی در اسلام است. امروز، بیشتر مسلمانان صحبت از بی‌اعتمادی می‌کنند، چرا که بر اصول متعلق به خود آگاهی ندارند: پدیده تاسف‌آوری که به معنای عدم شناخت از خویشتن است. و چون خود را نمی‌شناسند، از محیط اطراف خویش بیم دارند. همین موضوع، در مورد اروپاییان نیز صدق می‌کند. آن‌ها نیز اغلب آگاهی درستی از خویش ندارند و لذا از مسلمانانی که دگراندیش به حساب می‌آیند و ممکن است احساس بهتری از خود و آینده خود داشته باشند، می‌ترسند. هم اکنون، بسیاری از اروپاییان زیر فشارهای هویتی ادغام کشورهای‌‌شان در جامعه اروپایی، از یک سو، و نیروهای دست‌اندر کار در فرآیند جهانی شدن، از دیگر سو، قرار دارند. شرایطی که آن‌ها را از تاثیری که ممکن است مسلمانان بر جوامع‌ و هویت جمعی‌شان گذارند، بیمناک می‌سازد.

● آینده مسلمانان در اروپا

وضعیت جدید مسلمانان در اروپا، این امکان را به آنان می‌دهد که به ریشه‌های دین خویش بازگشته، یک بار دیگر منابع اصلی آن را بازخوانی کنند. وقتی که صحبت از تجدید می‌شود، منظور همین است. بازخوانی بسیاری از مفاهیم اسلامی بسیار مهم است و این همان چیزی است که هم اکنون در ایالات متحده و اروپا در جریان است،تا در پرتوی اوضاع جدید، با نگاهی جدید به منابع دینی خویش بنگرند.

در واقع، از همان سال‌های دهه ۱۹۹۰، علمای مسلمان -چه از کشورهای مسلمان و چه در اروپا- درگیر گفتگویی بوده‌اند، با هدف ارائه‌ رهنمودهایی برای مسلمانان اروپا پیرامون چگونگی عمل به ایمان در عین شهروند خوب بودن.

در این زمینه به ذکر چهار نمونه اکتفا می‌کنیم: نخستین و مهم‌تر از همه، مفهوم شریعت است. بسیاری از مسلمانان اروپا تصور می‌کنند، این مفهوم پیچیده‌ای است و لذا باید از فرهنگ لغت‌شان حذف شود. من موافق نیستم. من هر روز از واژه شریعت استفاده می‌کنم، ولی تعریف جدیدی از آن دارم، که به تعریف اولیه آن بازمی‌گردد. مراد از شریعت، در معنای اصیل آن، "راهی به سرچشمه " و نه فقط "سیستم قانونی " یا قانون اسلامی است که فقها در حوزه تخصص خود از آن می‌فهمند.

شریعت عبارت است از طریق مسلمانی با حفظ اصول کلی آن در سراسر جهان. از این رو، مسلمانان باید بدون اعتنا به تعاریف ارتدوکس و صوفی‌منشانه از شریعت، تعریف درستی از آن داشته باشند. در واقع، "تمام مسلمانان -اعم از ارتدوکس، سنی، صوفی و شیعه- جملگی درک واحدی از شریعت دارند. "

شریعت صرفا "قانون جزا " نیست، بلکه باید به آن به چشم مظهر ایمان به خدا و فرامین وی نگریست. شریعت عبارت است از مجموعه‌ای از مفاهیم کلی و جهانی درباره خلقت، هستی، مرگ، و راهی برای زندگی که از مطالعه منابع روحانی مسلمانان برآمده است. چنین نگاهی به شریعت بسیار مهم است، چه به تغییر دید مسلمانان نسبت به اروپا منجر خواهد شد.

موضوعی که به آن چه تاکنون اشاره کردیم بسیار مربوط می‌شود، موضوع ادغام مسلمانان در جوامع اروپایی است. البته، سطوح مختلفی از ادغام -ادغام اجتماعی و سیاسی و غیره- وجود دارند و هم اکنون نیز چنین فرآیندهایی در اروپا در جریان‌اند. برای مثال، مسلمانان فرانسه، هم اکنون، شهروندان این کشور به شمار می‌روند. ولی، نوع دیگری از ادغام نیزوجود دارد، و آن ادغام دینی یا فلسفی است. به عنوان مثال، اگر مسلمانان شریعت را نوعی نگاه جهانی تعریف کنند، در این صورت خواهند توانست، در چارچوب وفاداری به ایمان، هر آن چه که از جوامع غربی به نظرشان خوب می‌رسد، در آن جذب کنند. مثلا، هنگامی که می‌بینیم در قوانین اساسی فرانسه یا سایر کشورهای اروپایی موادی وجود دارند که در جهت دیدگاه ما از عدالت است، موضوع فقط این نیست که به خاطر احترامی که برای "قراردادهای اخلاقی " قایلیم، آن‌ها را گرامی می‌داریم. این یک احساس نیاز عمیق است، که ما را وادار می‌سازد در جهت ادغام دینی/فلسفی دو فرهنگ بکوشیم. به علاوه، این یک معامله دوطرفه است. اروپاییان، نیز ارزش‌هایی را از اسلام کاملا آشنا و مورد نیاز عمیق خویش می‌بینند. هر چیز خوبی در اروپا به مسلمانان نیز تعلق دارد. این واقعیت محض و در عین حال احساس نوعی از واقعیت است.

● اولویت‌ها مهم‌اند

نکته دوم این که مسلمانان باید بین مسائل اساسی و ثانوی تفاوت قایل شوند. برای مثال، مسئله عبادات مهم‌تر از اکل اغذیه حلال و حرام است. در برخورد با اصول، لازم است بدانیم ثابت و متغیر، یا اصل و فرع کدامند. همه چیز در حال تغییر است، و مسلمانان باید خود را با این تحولات وفق دهند. عقلانیت اسلامی حکم می‌کند که مسلمانان، با حفظ ایمان و اصول پایه‌ای خویش، با محیط سازگار شوند، و این همان کاری است که در حال حاضر جوامع مسلمان در اروپا و ایالات متحده مشغول بدان‌اند.

● دعا

سومین موضوع، تعریف دوباره دعاست. دعا بدین معناست که هر مسلمانی، در هر کجا که هست، خود -از طریق سخنان، رفتار و سلوک‌اش با مردم- شاهدی است بر پیام اسلام. این پیام جهانی، همانا سخن خداوند تبارک و تعالی خطاب به پیامبر عظیم‌الشان است که می‌فرماید، "ما ترا جز به رحمت جهانیان نفرستاده‌ایم( "قرآن کریم.) مسلمان واقعی، خیرخواه دیگران است، نه آن که همواره در تلاش باشد که آنان را از دین خود برگرداند.

نکته آخر این که مسلمانان اروپا باید مبشر نوعی فرهنگ اروپایی اسلامی باشند. بدین معنا که، در عین حفظ احترام به فرهنگ مردم اروپا، نقش واقعی خود در اعتلای این فرهنگ را برعهده گیرند. باید یک فرهنگ اروپایی اسلامی واقعی به وجود آوریم، نه این که مسلمان مراکشی یا پاکستانی ساکن اروپا باشیم.

هدف همه این تلاش‌ها اروپایی کردن اسلام است. و اما در مورد اسلامی کردن اروپا، لازم است به چند نکته توجه کنیم: (۱) بسیار مهم است که به خاطر داشته باشیم، اروپا سرزمینی با تاریخ متعلق به خود است. و اسلام، نیز، بر خلاف نظر برخی، جزئی از این تاریخ محسوب می‌شود. میراث اسلام جایی در ذهن و اندیشه اروپاییان دارد، و لازم است همواره این نکته را گوشزد کنیم. (۲) امروز، عرب بودن، مسلمان بودن، و از کشورهای اقماری آمدن، سه نقص عمده در اروپا به حساب می‌آیند. وقتی که گفته می‌شود، کسی به اسلام عمل می‌کند، بسیار امکان دارد که برچسب بنیادگرا بخورد. باید از خود بپرسیم: آیا امکان دارد، هم ذهن بازی داشت و با دیگران مدارا نمود، و هم به واجبات دین خود عمل نمود.

● نتیجه: چالش‌های مشترک

امروز دیگر، آگاهی از نقش و جایگاه کنونی و آینده مسلمانان در اروپا چندان مهم نیست. آن چه که اهمیت دارد، این است که بدانیم چگونه می‌توانیم در رشد و توسعه اجتماعی، اقتصادی، و روحانی جوامع خویش نقش داشته باشیم. مسلمانان تنها کسانی نیستند، که به مسائل بنیادی و اندیشه آموزش روحانی مشغول‌اند. تمام مردان و زنان باوجدان، همه انساندوستان در معنای وسیع خویش، جملگی در این اندیشه‌اند. مسلمانان باید نقش اساسی در این بعد روحانی توسعه جوامع و مردمان اروپا برعهده گیرند.

نویسنده:طارق رمضان