پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا

گزارش بیست و دومین یکشنبه انسان‌شناسی و فرهنگ: ترویج علم در ایران



      گزارش بیست و دومین یکشنبه انسان‌شناسی و فرهنگ: ترویج علم در ایران
روابط عمومی

بیست و دومین نشست از «یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ» در روز 24 فروردین ماه 1393 و در مرکز مشارکت های فرهنگی هنری شهرداری تهران با عنوان «ترویج علم در ایران» برگزار شد. در این نشست که دو فیلم مستند «زندگی همین است» اثر پیروز کلانتری و «هشتاد و یک سیزده» اثر علی همراز پخش شد دو سخنران نیز از نظرگاه‌های مختلف به بررسی ابعاد موضوع پرداختند. دکتر رضا منصوری، عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف و مجری طرح رصدخانه ملی ایران، مسئله‌ای را با عنوان «ترویج علم به چه منظور؟» پیش کشید و دکتر حسین نمک‌دوست، روزنامه‌نگار و مدیر مرکز آموزش و پژوهش همشهری نیز «روزنامه‌نگاری علمی در ایران» را مورد بحث قرار داد.

 

درباره مستندهای این نشست

«هشتاد و یک سیزده» عنوان مستندی 6 دقیقه‌ای از کارگردان جوان کشور، علی همراز است که انگیزه‌ها و شرایط پیرمردی هشتاد و یک ساله و دختری سیزده ساله را که هر دو برای شرکت در آزمون ورودی دانشگاه‌ها دارند تلاش می‌کنند به تصویر کشیده و نشان می‌دهد که مسئله دانشگاه تا چه حد در فرهنگ امروز جامعه ایران واجد اهمیت نزد گروه‌های مختلف اجتماعی است.

پس از آن، مستند 45 دقیقه‌ای «زندگی همین است» به کارگردانی مستندساز شناخته‌شده کشور، پیروز کلانتری پخش شد که با محوریت قرار دادن زندگی و مباحث پنج دانشجوی رشته‌های مختلف، فضای دانشجویی کشور را توصیف و در واقع آسیب‌شناسی می‌کند. این فیلم محصول 1380 است و به تعبیری، فشارهای روانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی وارده بر دانشجویان را روایت می‌کند که عملا فضای علمی را به رخوت کشانده و به نظر می‌رسد علم، آن طور که از نگاهی بیرونی تصور می‌شود، دغدغه اصلی نیست.

برای خواندن بیشتر درباره این مستند می‌توانید از طریق لینک زیر اقدام کنید:

بازنمایی فضای دانشجویی در «زندگی، همین است» پیروز کلانتری

 

منصوری: ترویج علم به چه منظور؟

اولین سخنران برنامه، دکتر رضا منصوری بود که پس از پخش فیلم، صحبت‌‎های خود را چنین ارائه داد: «بعد از تماشای فیلم آقای کلانتری من تردید دارم در اینجا چه بگویم؟ من در ایران هیچ وقت دانشجو نبودم ولی دانشجوها را امروز  می‌بینم و در خوابگاه‌هایشان هم رفته‌ام. با دیدن این فیلم احساس می‌کنم اسلایدهایی که آماده کرده‌ام، مناسب جلسه نباشد چون طی سال‌های اخیر من به صورتی مداوم از علم صحبت کرده‌ام و حالا می‌بینم اصلا باید از جای دیگری شروع کرد. من تا حدود سال 1382 فکر می‌کردم مشکل ما در ایران اینست که برخی کارشناسان سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی نمی‌گذارند بودجه کافی برای بخش علمی بیاید و به همین دلیل، علم در کشور ما رشد نمی‌کند ولی پس از آن که درگیر مسائل سیاست‌گذاری شدم دیدم داستان اصلا این نیست. بچه که بودم مادر مرحومم مثالی برای ما می‌زد از شخصی که در حمام، متوجه سم‌دار بودن دلاک شد و وقتی خواست به بقیه بگوید دید داخل حمام همه سم دارند و بیرون دوید و دید که نگهبان هم سم دارد و همین طور درنهایت متوجه شد که خودش هم سم دارد! این مثال را زدم که بگویم همه ما داریم مثل همین داستان آدم‌های سم‌دار رفتار می‌کنیم و هیچ کداممان نمی‌خواهیم که در علم، تحولی به وجود آید. من از سال 84 به دنبال همین مفهوم هستم و باور دارم که ما در ایران اصلا نمی‌دانیم علم یعنی چه، حتی در دانشگاه‌ها. وقتی خود ما نمی‌دانیم از مردم و سیاستمداران چه انتظاری داریم؟ از آن زمان به دنبال این هستم که چه طور می‌توانیم این علم را به وجود بیاوریم؟ در همین راستا سال‌ها پیش کاری را انجام دادم که ما قبل و بعد از اسلام چه نهادهای علمی‌ای را داشته‌ایم؟ از قبل از اسلام خیلی اطلاعاتی در دست نیست، فقط جندی‌شاپور است و برخلاف اینکه با افتخار گفته می‌شود که در آن چه‌ها می‌کردیم ولی هیچ وقت محل تفکر آزاد نبوده است. زمان ساسانیان، حوزه دین رسمی بر همه چیز حاکم بوده است. ما می‌گوییم برخی از فلاسفه کشورهای دیگر چون فضای آزاد نداشتند به ایران آمدند. من از اساتید برجسته تاریخ در این باره پرسیده‌ام و گفته‌اند این یک شوخی است. آنها آمدند و دو سال در جندی‌شاپور بودند ولی دوام نیاوردند و رفتند. چون معتقد بودند با زبان فارسی آن زمان اصلا نمی‌شود تفکر فلسفی کرد، ضمن اینکه حکومت نیز اجازه تفکر آزاد را نمی‌داده است. این نهاد نیز بالاخره تعطیل می‌شود و ریاستش به بغداد می‌رود و آنجا شروع به بیمارستان‌سازی می‌کند. بنابراین فقط این سنت پزشکی ما منتقل می‌شود. قرنجهارم هجری  با آل بویه، یک سنت آزاداندیشی به تمام معنا در ایران رشد می‌کند. تقریبا هر دانشمند مهم اسلامی مربوط به این دوران است تا زمانی که طغرل، بغداد را می‌گیرد و خلافت از بین می‌رود و سلجوقیان به وجود می‌آید اما شروع این حکومت، شروع خفت تمام کشورهای اسلامی از جمله ایران است. تمام آزاداندیشی ما مربوط به زمان آل بویه و حکومت‌های محلی است. فارابی، ابن‌سینا و... همه مربوط به این دوره هستند. وجود خواجه نصیرالدین طوسی که در دوران مغول، رصدخانه مراغه را می‌سازد یک استثناء است و دلیلش هم اینست که مغول از منجمان می‌ترسیده و هر امکاناتی را که می‌خواستند در اختیارشان قرار می‌داده چون این‌ها پیشگویی می‌کرده‌اند ولی دغدغه ای برای علم نداشتند. عملا بعد از نیمه دوم قرن 5 هجری و با آمدن سلجوقیان، تفکر ضدشیعی رشد می‌کند و همچنین تفکر ضد آزاداندیشی. در همین راستا افرادی مثل محمد غزالی پیدا می‌شوند که هر نوع تفکر فلسفی را تکفیر می‌کردند، ابن‌سینا را کفر صریح می‌خواندند و... حکومت سلجوقیان هم مبتنی بر قدرت شمشیر بود و اجازه تفکر فقط در چارچوب شریعت را می‌داد و تاسیس نظامیه‌ها نیز بر همین اساس بوده که تنها آموزش شریعت بوده است. انقطاع دوم ما بعد از آل بویه و آمدن سلجوقیان است. دورانی سراسر انحطاط که همین طور پیش می‌آید. افرادی مثل ملاصدرا هم اندک بوده‌اند ولی تاثیرگذاری چندانی نداشته‌‎اند تا به دوران قاجار می‌رسیم که دارالفنون تاسیس می‌شود و پس از آن، دانشگاه در زمان پهلوی. به این معنا می‌گویم گسست، چون هیچ کدام از دانشگاه‌های ما به هیچ معنا مبتنی بر تجربیات فرهنگی گذشته ما نبوده‌اند. مثلا دانشگاه شریف، یک کپی‌برداری از ام‌آی‌تی بوده و هنوز هم از همین شوخی‌ها می‌شود. در تمام این مدت، کار ما کپی‌برداری بوده و هیچ نوع تفکری در چگونگی تاسیس دانشگاه‌های ما وجود نداشته است، از زمان دارالفنون تاکنون. گسست بعدی، پس از انقلاب اسلامی بود که دانشگاه تربیت مدرس تاسیس شد و اسمش نشان می‌دهد که ما چه قدر از تفکر علمی دنیا دور هستیم. من در جریان جزئیات تاسیس آن هستم و وقتی آقای نجفی وزیر علوم بودند ایده اولیه‌اش را هم خودم دادم و می‌دانم چه شد. دانشگاه تهران وقتی که تیمورتاش، وزیر دربار پهلوی اول به عیسی صدیق تلگراف می‌زند که ما دانشگاه و استاد نداریم و پول هم نداریم که معلم خارجی بیاوریم. برای همین می‌خواهیم یک دانشگاه تاسیس کنیم که طب و راه‌سازی شوسه و راه‌آهن را آموزش دهد. این اوج انگیزه پهلوی در اینجا بوده است. باز اسناد دیگری هم هست که یک بار در هیات دولت، رضا شاه و فروغی و دیگران بوده‌اند و بحث شده است که تهران دیگر مدرن شد، به جای بلدیه، شهرداری دارد  و همه چیز دارد و اگر یک «یونیورسیته» هم تاسیس کنیم مثل پاریس و برلن می‌شویم. رضا شاه هم می‌گوید بروید و بسازید. هیچ سندی ما نداریم که دانشگاه را برای چه می‌خواهند تاسیس کنند. در زمان ناصرالدین شاه هم تلگرافی که برای دارالفنون به مخبرالسلطنه در برلن زده می‌شود سندش هست که می‌گوید چند معلم برای ما بفرستید که به بچه‌های ما در برخی علومی که در دولت فخیمه ما وجود ندارد درس بدهند. مخبرالسلطنه به زیمنس می‌رود و دو مهندس پیدا می‌کند و به ایران می‌اورد. ما هیچ سندی نداریم که گذشتگان ما فکر کرده باشند که برای چه اصلا باید دانشگاه داشت؟ یک تصمیم خلق‌الساعه که معلم و مهندس نداریم و بعد یک حرکت این چنینی! دانشگاه تهران هم همین طور بوده است و اینکه الان با این همه مشکل مواجه است علتش به همین طور چیزها برمی‌گردد و اینکه اصلا مبنایش غلط بوده است. در هیچ دوره‌ای من ندیده‌ام که در دانشگاه تهران، عده‌ای سعی بکنند دانشگاه را در ریل اصلیش بیندازند. دانشگاه صنعتی اگر کمی متفاوت است چون مبنایش فرق دارد ولی آن هم خیلی متفاوت نیست. این نشان می‌دهد که ما هیچ وقت آگاه نبوده‌ایم و علم را هم تعریف نکرده‌ایم. تفکر ما طوری است که فکر می‌کنیم علم خواندنی است، پس بیشتر می‌خوانیم. کاری ندارد که! در نظامیه‌ها هم همین طور بود. هیچ کس نمی‌آید بگوید که این چیزها چه ربطی به علم دارد؟ بسیاری از اموری که ما امروزه بر سر آن اصرار داریم علم نیستند بلکه فن‌آوری هستند، آن هم فن‌آوری‌های دهه 30 میلادی اروپا. من نمی‌خواهم فعالیت‌های مهمی را که در کشور صورت گرفته خدشه‌دار کنم بلکه تمام حرفم آنست که تلاش امروزمان را داریم مصروف فن‌آوری‌های 90 سال پیش آن‌ها می‌کنیم. پس خیال نکنیم که به علم روز دست پیدا کرده‌ایم. خلاصه اینکه ما علم را قطعا در دانشگاه‌ها کسب نمی‌کنیم. ما در دانشگاه‌هایمان نمره‌هایی داریم مثل 18:25 یا 16:37 که من نمی‌فهمم این همه دقت از کجا می‌آید؟ در فیزیک، همان هفته دوم یا سوم، اولین درسی که ما به دانشجویان می‌دهیم مبحثی تحت عنوان «ارقام بامعنا» است. در آن می‌گوییم اگر مثلا اعلام شود هوای تهران، امروز 14:25 درجه است، این اعشاری آن بی‌معناست. نهایتا می‌تواند 14 به علاوه/منهای 3-4 باشد. بیش از این دیگر معنا ندارد. اما خود ما که سر کلاس این را درس می‌دهیم همان ترم به دانشجو نمره 14:37 می‌دهیم! ببینید، من دارم از گروه فیزیک دانشگاه شریف صحبت می‌کنم که ما در آن شوراهای بسیار قوی‌ای داریم و خیلی از دعواها و مسائل حاشیه‌ای دانشگاه‌های دیگر در آن وجود ندارد. اما من حتی در این دانشکده نتوانستم بقبولانم که همکار عزیز من، لطفا این طور نمره ندهیم. آن‌ها می‌گویند نمی‌شود چون جو علمی دانشگاه همین است. من خودم همیشه به دانشجویانم می‌گویم نمره‌ای که من می‌دهم همیشه به علاوه/ منهای 3 معنا دارد. بنابراین 17 با 20 فرق ندارد. آنها هم می‌گویند پس به ما بدهید 20! من هم گاهی این کار را می‌کنم تا به آن‌ها بگویم که اصلا این مسائل مهم نیست. که چه؟ من می‌دانم در طرح سوال، تصحیح ورقه و شیوه کار خودم چنین دقتی وجود ندارد. پس آنرا در مورد نمره از کجا می‌آورم؟ این‌ها نشان می‌دهد که ما علم را در کتاب می‌بینیم. علم مدرن اصلا این طور نیست بلکه یک فرآیند پیچیده اجتماعی است که یک برش زمانی‌اش در یک مقطع خاص، مطالبی می‌شود که در کتاب‌ها آمده است و مدام در حال تحول است. بنابراین کتاب امسال با 5 سال دیگر فرق دارد ولی ما بدون استثناء فکر می‌کنیم علم همین دو سه تا کتاب است. تفکر، روش و برنامه‌ریزی غالب ما در همه حوزه‌ها همین است. حال عده‌ای به یک گوشه دنیا می‌روند و کار پژوهشی می‌کنند و مدرکشان را می‌گیرند و حالا به کشور خودشان برمی‌گردند اما بعد از یک مدتی، هم‌دما می‌شوند، مثل ما می‌شوند، آدم‌های کتابی؛ تا در بهترین شرایط، نسل جدیدی بیاید و کمی او فضا را متفاوت کند که تازه به همین نسل جدید هم اجازه نمی‌دهند که بیاید. شرایط دانشگاه تهران را که خودتان بهتر می‌دانید. من حتی به اسم دانشکده می‌توانم بگویم که در کدام دانشکده‌ها، کدام اساتید بامعلومات را برای اینکه استخدام نکنند با دلایل ظریفی رد کرده‌اند چون اگر بیاید مچ بقیه باز می‌شود دیگر. خود من طوری رفتار کرده‌ام که اگر یک فرد باسواد بیاید بی‌سوادی من برملا می‌شود. برای همین نمی‌گذارم او استخدام شود. این قانون همه دانشگاه‌های ماست. یکی از بهترین اساتید فیزیک ما در تهران گفت من می‌خواهم به شهرستان بروم و رفت. آن قدر اذیتش کردند که بعد از دو سه ماه دوباره برگشت همین جا. خوب این به چه معناست؟ یا شخص یکی از بهترین فارغ‌التحصیلان ما در رشته فیزیک که تحصیل‌کرده اروپا بود تقاضا داد که برای تدریس به ایران بیاید. همه اساتید هم او را می‌شناختند که چه قدر قوی است. همه ظاهرا او را تایید و به‌به و چه‌چه کردند که بیاید و خوب است و ولی درنهایت، چه پاسخی برایش نوشتند؟ بیا در آزمایشگاه، استاد کم داریم و فیزیک 1 را تو تدریس کن! یک فرد سرشناس در سطح ببین المللی بیاید اینجا چه کار کند؟ من دیگر روی این موضوع صحبت نمی‌کنم چون مسائل زیاد است. از دیگر مشکلاتی که ما در حوزه علم در ایران داریم، فقدان «اجتماع علمی» است. آقای خسرو خاور چند سال پیش یک کار میدانی هم در این رابطه انجام داد و نشان داد که ما در ایران، اجتماع علمی نداریم. بر همین اساس من مفهومی به نام «سندروم دوره نقل» ساخته‌ام که طی سال‌های اخیر هم زیاد از آن استفاده کرده‌ام. ما داریم علم را منتقل می‌کنیم و در دوره گذار قرار داریم. در این دوران، انواع و اقسام نابهنجاری‌های آموزشی و پژوهشی پیدا می‌شود که کاملا هم طبیعی است. اینکه استاد خوب را استخدام نمی‌کنیم، روی به روی دانشگاه تهران مقاله  آی اس آی می‌فروشیم، پایان‌نامه می‌فروشیم و... بیانگر همین است. من با تخمینی که زدم می‌گویم سالانه 5 هزار رساله در ایران نوشته و فروخته می‌شود! این‌ها فارغ‌التحصیل می‌شوند و بعد از ده سال چه می‌شود؟ این پدیده سندروم دوره نقل، مصادیقش خیلی زیاد است و البته به نظر من خیلی هم طبیعی است. تنها مسئله مهم، پیدا کردن راه خروج از آنست. بعد از این مقدمات به سراغ ترویج علم می‌رویم که مهم است. چند سال پیش زلزله‌ای در بوشهر آمد که من از همکاران خودم شنیدم گفتند که این زلزله نبوده بلکه دشمنان خارجی ایران موشکهای زیرزمینی زده‌‌اند و اشتباها به جای نیروگاه، دو روستا نابود شده است! فکرش را بکنید، این تحلیل فرد تحصیل‌کرده دانشگاهی ماست که یک بار هم از خودش نمی‌پرسد موشک زیرزمینی مگر چند متر یا کیلومتر می‌تواند حرکت کند؟ و بعد در طول راه، چند هزار کیلومتر را طی می‌کند، از خلیج فارس می‌گذرد و چند روستا را فقط تکان می‌دهد؟! ولی باید به این‌ها اثبات کرد که حرفشان غلط است. گاهی مردم عادی یکسری باورهایی دارند که طبیعی است. مثل مدتی پیش که افراد حس می‌کردند پایان جهان است و برخی در خانه‌هایشان نشسته بودند و شمع روشن می‌کردند و... ولی این‌ها افراد تحصیلکرده دانشگاهی ما هستند که چنین فکر می‌کنند... چرا این حرف‌ها زده می‌شود؟ خوب دقت کنید. واضح است کسی نمی‌تواند چنین موشکی بزند. نمونه دیگر، حرف ابن‌خلدون که مثلا نوشته: عوج ابن عنق، فاصله غوزک پایش تا زمین صد و بیست ذراع بود! از این دست نوشته‌ها ما در کتب قدیمی‌مان زیاد داریم. الان هم همین طور است. ظاهرا بعد از هزار سال هنوز همان طوری فکر می‌کنیم. برای همین می‌تواند در دوران معاصر هم  گفته شود: دختر 16 ساله در زیرزمین خانه‌اش غنی‌سازی هسته‌ای راه انداخته است! منطق همه این حرف‌ها یکی است و نشان می‌دهد ما به لحاظ فکری طی هزار سال گذشته، پیشرفت که نکرده‌ایم، هیچ، پسرفت عمیقی هم داشته‌‎ایم. ما کسی مثل ابوریحان در قرن 5 هجری داشته‎‌ایم با دقتی باورنکردنی. حتما شنیده‌اید که آن زمان گفته می‌شد الماس، سمی است و اگر کسی بخورد می‌میرد. او تکه‌ای الماس برداشت و شکست و به خورد حیوانات داد و دید هیچ آسیبی ندیدند و گفت نه، این طور نیست. خیلی پیش از آنکه اروپایی‌ها بخواهند تعداد دندان اسب‌ها را بشمرند. یا او همراه غزنویان که به هند می‌روند تحقیق بسیار دقیقی در حوزه‌ها زبان‌ها انجام می‌دهد که هنوز استاندارد است. خوب ما این افراد را داشته‌ایم ولی الان کدام دانشگاه ما با این دقت فکر می‌کند؟ ما باید این را بپذیریم و قبول کنیم که علم را درک نکرده‌ایم. علم مدرن، یک روش تفکر جدید است که از قرن 17 میلادی  به بعد شروع شده و نسبت انسان را با طبیعت و با جامعه عوض کرده است. همان قدر ابزار پیچیده علمی، پیچیده‌اند که مفاهیمی نظیر سکولار یا لیبرال پیچیده‌اند ولی ما فکر می‌کنیم این مفاهیم را می‌فهمیم و هر کس در مقابلش موضوع‌گیری‌ای هم می‌کند. اصلا این طور نیست و ما واقعا علم را نمی‌فهمیم. چیزهایی که مثلا در مورد مفهوم سکولار گفته می‌شود را من طی دو سال اخیر جمع‌آوری کرده‌ام و واقعا خنده‌دار است و نشان می‌دهد که ما آن را نمی‌شناسیم. مثل آن شعر مولوی می‌ماند که کسی از کسی پرسید آیا زعفران خورده‌ای؟ گفت بله با کباب خورده‌ام، بسیار. یعنی فرق بین زعفران و پیاز را هنوز نمی‌دانیم. بنابراین می‌خواهم بگویم ما علم در ایران، ابدا نداریم و تازه داریم آماده می‌شویم که یادش بگیریم. تا زمانی که اجتماع علمی نداشته باشیم قطعا علم هم نخواهیم داشت. البته افرادی را داریم که تک و تک به اجتماع‌های علمی دنیا متصل هستند و دارند کار می‌کنند ولی اجتماع علمی در خود ایران نداریم، کشوری با 4.5 میلیون دانشجو و 100 هزار نفر هیات علمی و... آنچه ما در مستند آقای کلانتری دیدیم تازه مربوط به دانشگاه تهران است که دانشگاه مادر ماست. کمی از آن دورتر شویم که اصلا دیگر خبری نیست. دانشگاه داریم که مجوز دارد ولی نه اطاق دارد و نه استاد ولی دانشجوی دکتری گرفته و نفری 50 میلیون هم از کدام شهریه گرفته و الان در به در اطاق است! کسی هم نیست که اعتراض کند یعنی چه؟ خوب چرا دانشجو گرفته‌اید؟ به نظرم مهم است که مردم بفهمند چه اتفاقی افتاده که چنین شده‌ایم؟ من 7-6 سال پیش در آمریکا سخنرانی‌ای داشتم و اصل حرفم این بود که شما وقتی با کشورهای اسلامی صحبت می‌کنید اصلا ما را نمی‌فهمید و ما هم شما را نمی‌فهمیم و بعد سعی کردم توضیح دهم که چرا چنین است و مشکل عدم درک، از کجاست؟ با ترویج علم شاید بشود این را عوض کرد. باید به این نکته هم توجه داشت که منظور من از ترویج علم، ترویج داده‌های علمی نیست که بگوییم مثلا آخرین ماهواره در فضا الان دارد چه کار می‌کند؟ نمی‌گویم این کارها بد است ولی اصلش این نیست. آنست که به مردم یاد بدهیم انسان‌های جدید که ما هنوز به این مرحله نرسیده‌ایم یاد گرفته‌اند که سر مفاهیم با هم توافق می‌کنند. ما در فیزیک هم همین کار را می‌کنیم. ما خلق نمی‌کنیم یا آن‌ها را از طبیعت نمی‌گیریم بلکه مفاهیم را می‌سازیم و می‌گوییم در مدل‌سازی، چه‌طور و کجا به کارمان می‌آید و بعد بر سرش توافق می‌کنیم. والسلام! در جامعه‌شناسی هم همین است ولی قطعا وابسته به فرهنگ که باید به آن توجه کرد. نمی‌دانم قضیه «سُکال» را شنیده‌اید یا نه؟ او یک فیزیک‌دان آمریکایی بود و زمانی خواست پست‌مدرن‌ها را دست بیندازد. تعمدا مقاله‌ای نوشت و تمام کلمات مهم فیزیک و جامعه‌شناسی را پشت سر هم ردیف کرد و یکسری چرندیات نوشت. بعد آن را برای یک مجله جامعه‌شناسی در آمریکا فرستاد و این مقاله در آن مجله معتبر منتشر شد. بعد یک مقاله‌ای برای ویراستار نوشت و گفت من شما را دست انداخته‌ام! پس از آن، جنجالی به پا شد. این قضیه مربوط به 15 سال پیش است. کم‌کم این به یک مسئله مهم در فلسفه علم تبدیل شد که با نام خودش تدریسش می‌کنند که چه طور چنین چیزی می‎‌تواند اتفاق بیفتد؟ حالا داستان ما شبیه آن سکال است. من هم می‌توانم همین کار را بکنم. با ترویج علم می‌توان امیدوار بود که مثلا 50 سال بعد، مردم متوجه این قضایا بشوند و طور دیگری فکر کنند. علم به هیچ وجه، معجزه نمی‌کند. امری جدی، ظریف و فشرده است. گاهی تخیلاتی در علم صورت می‌گیرد که خود آدم تعجب می‌کند. الان گفته می‌شود اگر ما بتوانیم موشکی را به اولین سیاره‌ای که در اطرافمان هست و امکان حیات در آن وجود دارد و 4 سال نوری با ما فاصله دارد بفرستیم چه طور می‌شود. پیشتر تصور می‌شود این شدنی نیست چون ما نمی‌توانیم با سرعت نور، موشک را حرکت دهیم. با این سرعت‌ها هم صدهزار سال طول می‌کشد. الان فیزیک وارد این مرحله شده که چه‌طور می‌توانیم ما این سرعت خودمان را بالا ببریم؟ من خودم تا ده سال پیش اصلا فکر نمی‌کردم بشود این طوری فکر کرد ولی الان دارد راجع به آن مقاله علمی منتشر می‌شود که یکسری فرمول‌های خیلی ساده است و می‌بینیم که اگر بتوانیم با فیزیک اتمی فلان کار را بکنیم ممکن است بشود سرعت را بالا برد و... اگر ما بتوانیم به مردم یاد دهیم که مفاهیم و ارتباط بین آن‌ها که مدل را درست می‌کند، ابداع بشر در سیصد سال اخیر و محصول مدرنیت است این کار بسیار مهمی است. سر امور با هم دعوا نکنیم و به سمت توافق برویم. من تصورم بر آنست که ترویج علم به این معنا، مخالفان زیادی دارد. چرا؟ چون در تاریخ ماکم نبوده‌اند متفکرانی که «ترویج علم« را به یک معنی خاص قبیح می‎‌دانسته­اند؛ نه ترویج علم را به معنی ترویج دانش و دانسته­ها، بلکه ترویج تفکر را.مثلا اینکه مردم بدانند طبیعت عسل سرد است یا گرم، به عنوان یک گزارۀ پزشکی، مجاز شمرده می‌شد، اما تفکر در مورد خلقت، نفس انسان، حادث یا قدیم بودن عالم و به خصوص روشهای تفکر آن دوره،مجاز شمرده نمی‌شد و ترویج تفکر علمی را باعث گمراهی مردم می‌دانستند. به هنگام چالش میان «اشعری»‌ها و «معتزله» کسانی پیدا شدند که به سنت سلف بودند و شایسته نمی‌دانستند که معرفت عوام به سطح معرفت خواص برسد. یا در «معراج‌نامه» ابن‌سینا می‌خوانیم: «اما بعد، به هر وقتی دوستی از دوستان ما اندر معراج سؤال‌ها می‌کرد و شرح آن بر طریق معمول می‌خواست. ومن به حکم خطر محترز می‌بودم تا در این وقت که به خدمت مجلس عالی علایی پیوستم. این معنی بر رای او عرضه کردم موافق افتاد و اجازت داد در آن خوض کردن و به ارادۀ خود مدد کرد تا بند کاهلی گشاده شد و جدّ و جهد من بدان ظاهر توانست شد؛ که اگر چه بسیار معانی لطیف و رموز شریف اندر خاطر آید، چون قابلی فاضل و عاقلی کامل نباشد ظاهر نتوان کرد. که چون افشای اسرار با بیگانه کنند غمز باشد و آن گاه مجرم گردد. و گفته اند: "الاَسرار صونوها عن الاغیار". اما چون با مستعد و اهل گویی رسانیدن حق به مستحق روا بود؛ چونان که وضع اسرار به نزدیک جاهل خطا است، منع معانی از عاقل ناستوده است» او خوشحال است که به دربار علاءالدوله رفته و می‌تواند حرف دلش را بزند چون قبلا نمی‌شده است. اما می‌بینیم که او می‌گوید هنوز نمی‌شود همه حرف‌ها را زد و نباید هر حرفی را زد. دنیای مدرنی که بعد از این سیصد چهارصد سال اخیر به وجود آمده ویژگی‌اش همین توافق کردن مردم با هم بر سر امور است. حال به سوال اصلیم برمی‌گردم که ما چرا اصلا باید ترویج علم بکنیم؟ اکثر کسانی که من می‌شناسم پاسخی که برای این سوال دارند آنست که چون در اروپا و آمریکا می‌شود پس ما هم انجامش دهیم. این پاسخ اما خود من را قانع نمی‌کند چون به خودم می‌گویم این شاید در اروپا خوب باشد ولی ما چرا باید این کار را بکنیم؟ توجیه خود من اینست که ما بالاخره در این دوره گذار و برای آنکه آن سندروم دوره قل را که توضیح دادم مرتفع بکنیم باید بالاخره به مردم بگوییم که از خواب 800 ساله بیدار شوید. اتفاق دیگری در دنیا افتاده است. من اصلا به صلاح خودمان نمی‌دانم که چون مجله فلان، یک مقاله‌ای را منتشر می‌کند پس ما هم ترجمه‌اش کنیم یا مثلا کارهایی را که مجلات ترویجی حوزه علم انجام می‌دهند انجام دهیم. واقعا مهم است. حتی می‌شود خبری مثل کشف امواج گرانش اخیر را در رسانه‌ها آورد ولی با این دید که مردمی هستند که خلاقیت به خرج می‌دهند و با هزینه‌های چند هزار دلاری به جای چند میلیارد دلاری دارند کارهایی می‌کنند که چنین دستاوردهایی دارد. بنابراین من فکر می‌کنم ما هنوز داریم کپی‌کاری می‌کنیم و این خوب نیست. نکته‌ای که باید در این جا در نظر بگیریم اینست که شرایط ما با اروپا و آمریکا فرق دارد پس باید شیوه ترویج علممان نیز متفاوت باشد. ما حتی اجاق روشن کردنمان با آن‌ها فرق می‌کند، هر چیزی که فکرش را بکنید! شرایط آن‌ها بسیار با ما متفاوت است. فرضیه کار من در این زمینه آنست که چه افراد دین‌مدار و چه افراد دین‌گریز باید بپذیرند که بدون ورود به مدرنیت، استقلال کامل خودمان را ازدست می‌دهیم و کشور های دیگر ما را مدیریت خواهند کرد؛ و مدرنیت بدون درک علم نوین و بدون مشارکت در تولید آن کسب نشدنی است. هیچ شکی ندارم که ایران نمی‌تواند مستقل شود مگر آنکه مدرن شود و منظورم از این حرف آن نیست که هر کاری آن‌ها می‌کنند ما هم انجام دهیم. نه، بلکه به این معناست که تفکر مدرن را یاد بگیریم. اگر این اتفاق نیفتد دیگران ما را مدیریت می‌کنند. کتاب زمین‌شناسی را نگاه می‌کنید و می‌بینید همان اولش نوشته این منابعی که مثلا کشورهای خاورمیانه دارند برای آن‌ها نیست بلکه برای انسان‌هاست که بتوانند بهتر زندگی کنند. این‌‌ها را خیلی صریح دارند درس می‌دهند و ما را مدیریت می‌کنند. ما چه زمانی می‌توانیم این را نخواهیم؟ وقتی که قدرتمند شویم ولی نه تنها به جهت توان دفاعی، بلکه به جهت توان فکری. نباید کارهایمان واکنشی باشد و این هیچ راهی جز درک منطق علم ندارد. نکته دیگر اینکه باید کوشید تفاهم ملی در مفهوم علم به وجود بیاید و هم مردم به طور مستقیم و هم دولت از امکانات ملی برای علم هزینه بکنند تا جامعۀ ما با «علم» بشود!باز منظورم از این با علم شدن، داشتن اطلاعات صرف نیست بلکه نوعی جهش ذهنی در ما ایجاد گردد. این تنها کار دانشگاه‌ها نیست آن هم با این دانشگاه‌هایی که الان ما داریم. شک ندارم که نود درصد هیات علمی‌های ما همین شرایط فعلی را دوست دارند و تمام نیرویشان را به کار می‎‌گیرند که دانشگاه‌های ما عوض نشود. گزارش خود وزارت علوم است که یک دانشگاه مهندسی دولتی در جنوب تاسیس شده اما بدون هیچ امکاناتی. بنابراین باید به سمت تغییر شرایط جامعه برویم که رسانه‌ها هم در این جا نقشی مهم دارند.

بحثم را با صحبتی از فضل‌الله روزبهان به پایان می‌برم که در کتاب «سلوک الملوک» می‌نویسد: "... پس ثابت شدکه اصلاً به تعلم علوم فلاسفه، سوای آنچه علمای شریعت آنرا داخل علوم خود ساخته‌اند اشتغال ضروری نیست.بنابراین بر شیخ الاسلام واجب باشدکه ازتعلم آن منع کند و اصلاًنگذارد که کسی به درس و افادة آن مشغول گرددکه جمیع فسادات که در اسلام ناشی شده منشأ آن اشتهار علوم فلاسفه است." و منظورش آنست که باید تدریس علوم طبیعی منع شود. گذار از این تفکر، مسئله مهمی است که می‌بایست به شیوه مسالمت‌آمیزی صورت گیرد.»

نمک‌دوست:روزنامه‌نگاری علمی در ایران

دومین سخنران این برنامه، دکتر حسین نمک‌دوست بود که طی سخنانی که پاورپوینت تکمیلی آن به ضمیمه همین گزارش آمده است، گفت: «مارکز در رمان صد سال تنهایی‌اش شخصیت‌های جذابی دارد که با دم زاده می‌شوند. من نمی‌دانستم راز این دم‌ها چیست؟ روزی از آقای حسن میرعابدینی که منتقد معروفی هستند پرسیدم و گفتند روزنامه‌نگاری با مارکز مصاحبه کرد و ماجرای این دم‌ها را پرسید و او گفت: سوال عجیبی می‌کنید؟ مگر شما دم ندارید؟ خبرنگار با تعجب پرسید: مگر شما دم دارید؟ گفت: بله، مثل تمام آدم‌های دیگر، من هم دم دارم! فقط یک نکته‌ای وجود دارد. تا پیش از این که من این کتاب را بنویسم خیلی‌ها دم داشتند ولی رویشان نمی‎‌شد بگویند، اما بعد از آن، مدام دارد برای من نامه تشکر می‌آید که حالا می‌توانیم بگوییم دم داریم! عرضم اینست که حالا مهم است ما هم بتوانیم در جامعه خودمان، بدون رودربایستی، خیلی چیزها را بگوییم و حسن این جلسات هم اینست که چنین فضایی را ایجاد می‌کند.

بحثی که من آماده کرده‌ام بیشتر تکنیکی است با این پیش‌فرض که بتوانیم از اتفاقی که افتاده، بهره‌ای بگیریم. در حقیقت، من به عنوان یک روزنامه‌نگار می‌خواستم امروز دستم را بالا ببرم و بگویم ما در زمینه‌ای تسلیم شده‌ایم و خوب است که شما این موضوع و مبنایش را بدانید و خودتان دیگر پرچم خودتان را به عنوان پژوهشگر و اهل علم، بالا نگه دارید.

همان طور که آقای دکتر منصوری فرمودند، مفهوم علم و بحث کردن درباره آن در جهان غرب بسیار کهن است و از جمله نشانه‌هایش اینست که ما از قرن 19 دو مجله بسیار معروفی داریم که امروز هنوز روی دکه‌ها هستند. این تازه جدای از انجمن‌های علمی‌ایست که در این قرن‌ها وجود داشته است. یکی از این مجلات،scientific American است و دیگری هم popular scienceیعنی ماجرا به بیش از 150 سال پیش برمی‌گردد. با وجودی که در این کشورها ما این مجلات و همچنین انجمن‌های علمی را داریم ولی گویا از 40-30 سال پیش یک نگرانی جدی هم پدیدار شده که نام راه‌حلش را ترویج علم گذاشته‌اند. وقتی وقتی به جامعه مراجعه کرده‌اند مشاهده کرده‌اند میان آن چیزی که ما به آن گفتمان اندیشه و گفتمان علم می‌گوییم با آن چیزی که ما به آن گفتمان عموم مردم می‌گوییم تعاملی نیست و نیازمند پل زدن است. در آن جا که ما باور داریم گفتمان علم وجود دارد این نقص را احساس کرده‌اند حال ببینید وضعیت در بقیه جاها چگونه است.

در این نمودار که مربوط به سال 2010 اروپاست شما می‌توانید ببینید که اطلاعات مردم مثلا در حوزه ورزشی چه قدر بیشتر از حوزه علمی و تکنولوژیکی است. آقای دکتر منوچهر محسنی هم در سال 78 پژوهشی را درباره نشریات علمی، پژوهشی کرده‌اند که همین را نشان می‌دهد. مثلا ایشان می‌گویند 25 درصد مردم فرانسه هنوز با باور گالیله درباره چرخش زمین هم‌عقیده نیستند. در این بافت که گفتمان دانش، نهادینه شده چنین مسائلی هنوز وجود دارد که بحث ترویج علم را جدی می‌سازد. این خیلی با وضعیت ما فرق می‌کند که می‌گوییم در جامعه ما گفتمان علم، ضعیف یا ناموجود است. یکی از راه‌های حل این معضل در 30-20 سال گذشته، ایجاد مفهوم ژورنالیسم علمی بود که در کنار سایر مجلات و نشریات علمی موجود شروع به کار کردند. روزنامه‌نگاری ترویج علم در واقع به عنوان یک راه‌حل مطرح شد که چه‌طور می‌توان از تکنیک‌های روزنامه‌نگاری برای ایجاد آن پل استفاده کرد؟ زمانی که من خدمت دکتر منصوری رسیدم که زیر نظر ایشان مجله دانشگر را منتشر کنیم نگاه من به این قضیه واقعا طور دیگری بود. فکر می‌کردم این راه‌حلی بسیار جدی حتی برای جامعه ماست. اما با توجه به تحولات خصوصا در سال‌های اخیر به نظر می‌رسد مفهوم روزنامه‌نگاری ترویج علم در ماهیت خودش دچار تضعیف شده است. اتفاقات سال‌های اخیر، نگاه ما را به صحنه متفاوت کرده است. من به عنوان روزنامه‌نگار اعلام می‌کنم که ما قافیه را به کلی باخته‌ایم! چرا؟ چون موجی برخاسته که به نظر می‌رسد این مفهوم را تغییر داده، به صورتی که دیگر توقع نمی‌رود ژورنالیست‌ها بیایند و این پل را بزنند بلکه آنها جای خودشان را به دانشمندان داده‌اند. دیگر دانشمندان خودشان باید به طرح مباحثشان بپردازند، آن هم به گونه‌ای که بتواند بیش از پیش مورد توجه مخاطب قرار گیرد. تمام هنر یک روزنامه‌نگار چیست؟ اینکه واقعیت‌های پیرامونش را به گونه‌ای بیان کند که تعداد بیشتری آدم با دقت بیشتری به آن توجه کند. این کار الان جزء مسئولیت‌های خود اهل علم شده است. برای اینکه به این مفهوم برسیم باید چند مفهوم دیگر را بررسی کنیم.

در نظر داشته باشید وقتی که بناست یک جریان رسانه‌ای مسلط داشته باشیم شرایط به گونه‌ای می‌شود که اختصاصی بودن و تاکید بر سخنرانی، اهمیت پیدا می‌کند و تصور بر آن است که مخاطب هم پذیراست و مطالب را گرفته است ولی روزنامه‌نگاری جدید علمی، تسلیم شده، جریان واقعی زندگی ما را به تسلیم واداشته است. . منظورم چیست؟ اینست که پیشتر یک رسانه بزرگ بود که پیامی واحد را به تعداد زیادی آدم می‌رساند، فارغ از آنکه تاثیرگذاریش چه قدر است. آن جا یکی از مسائل ما «معنا» بود و اینکه صاحب‌نظران مختلف می‌گویند معنا چه ‌قدر می‌تواند متکثر باشد و... اتفاقی که طی سال‌های اخیر رخ داد اما به صورتی بود که این تکثر معنا را به رسمیت پذیرفت و آن درک توهمی، کنار رفت. تکثر معناها هم افزایش یافت. یکی از معانی این موضوع آنست که دانشمند الان خودش می‌نویسد، خودش منتشر می‌کند و خودش بازخورد می‌گیرد. در این مجموعه اساسا من روزنامه‌نگار تقریبا بلاتکلیفم. برای همین می‌گویم در نگاه امروزی، انتظار بیشتر را باید از خود دانشمندان داشت که محتوای مورد نظر را تولید بکنند. برای همین، سایت‌هایی ایجاد شده‌اند که خود دانشمندان ایجاد و مدیریتشان می‌کنند و رسانه‌های جریان اصلی، آنرا برمی‌دارند و در خودشان بازنشر می‌دهند.

حال با این مقدمه من می‌خواهم به بحث تکنیکی اصلی خودم بپردازم و آن اینکه جهان ما روزنامه‌نگاران چه بوده و چه شده است؟ همچنین اینکه شما به عنوان مروجان علم چه‌طور می‌توانید از تجربیات و دانش ما روزنامه‌نگاران در راستای اهداف خودتان استفاده کنید؟ اینجا یک سوال بسیار ساده مطرح است و آن اینکه روزنامه‌نگار کیست؟ تعاریف در این باره خیلی زیاد و متکثر هستند و از موارد مسئولیت‌گرایانه تا موارد تکنیکی را دربرمی‌گیرند. آن تعریف حداقلی که کسی بر سرش اختلاف ندارد اینست: او کسی است که سعی می‌کند به چند سوال درباره هر موضوعی پاسخ دهد: کی، کِی، کجا، چه، چرا، چگونه؟ این بسیار کار مهمی است و تعریفی نسبتا جهان‌شمول برای خبر است. حتی در بررسی‌های صورت گرفته توسط انسان‌شناسان در قابل دورافتاده، ویژگی‌هایی که برای فرد خبررسان ذکر می‌شود بسیار شبیه ویژگی‌هایی است که ما برای روزنامه‌نگارانمان ذکر می‌کنیم: فردی که باید سریع بدود، خوب صحبت کند، خوب روایت کند، حافظه خوبی داشته باشد و... اما خبر بسیار چیز مهمی در زندگی ماست و این را کسانی که دور از خبر نگه داشته شده‌اند به ما می‌گویند. یکی از کارکردهای زندان انفرادی و از سازوکارهای مهم سلطه، بی‌خبری است. خبر یک ساخته‌ای هست که بسیار تاثیرگذار است. همین جا اختلاف ما با دانشمندان شروع می‌شود. برای ما چیستی خود رخداد در درجه اول اهمیت قرار دارد ولی برای یک دانشمند چه بسا چرایی و چگونگی مهم است. ما خیلی وقت‌ها در ارائه خبرهایمان به این دو عنصر نمی‌توانیم بپردازیم. ما علاقمند به آخر هر چیز هستیم ولی دانشمندان مایلند فرآیند را توضیح دهند. واقعیت امر اینست و تجربه به ما می‌گوید آن چیزی که گوش‌ها را به سمت خود جلب می‌کند چیستی است. اینجا ما متاسفانه نمی‌توانیم ادامه‌اش را بدهیم و کار دانشمندان است. حال که قرار است جهان ارتباطات به دست خود دانشمندان هم ساخته شود خوب است که این را هم مورد توجه قرار دهیم. همچنین ما به همه موضوعات نمی‌پردازیم و فروش هم ندارد برایمان. به همین دلیل به سراغ چیزهایی می‌رویم که شما با آن آشنا هستید. این هم یکی دیگر از نقاط اختلاف ما با دانشمندان است. ما به دنبال کارهای افراد مشهور هستیم و «شهرت» برایمان یک ارزش است ولی برای آنها اصلا مهم نیست. برای ما «تازگی» و ضرب‌الاجل داشتن مهم است ولی برای دانشمند، دقت و درستی مهم است. مثلا روئیترز الان می‌گوید برای ما دقت، مهمتر از سرعت است ولی باز دقت او از دقت دانشمندان خیلی کمتر است. از نگاه برخی روزنامه‌نگاران ما ساحت علم، ساحتی «عجیب و استثنائی» است در صورتی که به واقع این طور نیست. آنها به کشفیات، علاقمندند و خیلی دوست دارند وقتی خبرشان را خواندید بگویید: عجب! من نمی‌دانستم. برای ما روزنامه‌نگاران هیچ چیز مهمتر از خبر نیست چون هر چیز دیگری از آن متولد می‌شود. اینجا دانشمندان می‌توانند از این ویژگی استفاده کنند، به این شکل که مباحثشان را در قالب خبرهایی که برای مردم جالب است درآورند. به عنوان مثال، وقتی ما خدمت آقای دکتر منصوری در مجله دانشگر بودیم بحث حمله آمریکا به افغانستان مطرح شد. یکی از بهترین جاهایی که شما می‌توانید از حضور علم در صحنه جمع یاد کنید، جنگ افغانستان بود و سلاح‌هایی که در آن به کار می‌رود. آن زمان ایشان یک سوال فیزیک به یکی از همکارانشان دادند که اگر هواپیماهای آمریکایی حمله کنند و بمب روی افغانستان بریزند چه بلایی سر این کشور می‌آید؟ وقتی شما در سوال امتحانی هم بحث روزنامه را مطرح کنید میزان توجه را بیشتر جلب می‌کنید تا به صورت معمول، طرح سوال کنید. خاطرم هست همزمان با حمله به عراق، نامه‌هایی آلوده به سیاه‌زخم به دست مقامات آمریکا می‌رسید. آقای صبا، مطلبی تهیه کردند که تیترش بود: «تقدیم با احترامات فائقه، سیاه‌زخم» ایشان درواقع می‌خواستند سیاه‌زخم را معرفی کنند ولی آن زمان را انتخاب کردند چون توجهات به آن جلب بود. حال شما می‌خواهید مطلبی را بنویسید که بی‌زمان و بی‌مکان است. اما مطمئن باشید که آن مطلب، کم خوانده می‌شود یا اگر می‌شود توسط همکاران حرفه‌ای خودتان است. اگر می‌خواهید ترویج علم کنید حتما سوار خبرش کنید. می‌توانید درباره پوشش عشایر صحبت کنید و بنویسد ولی جایش نشریه علوم اجتماعی است. برای عمومی کردنش اما یا شما باید منتظر یک خبر باشید و آنرا بر دوش یک خبر سوار کنید و یا خودتان خبرآفرینی کنید. گاهی وقت‌ها دستمایه یک مطلب یا جلسه می‌تواند یک فیلم باشد. روی موج خبر می‌توان محتوای مناسب را منتشر کرد که به مراتب بهتر عمل می‌کند. البته این یک استراتژی برای انبوه‌تر کردن مخاطبان است.

آقای دکتر منصوری گفتند من وقتی می‌گویم 17، یعنی 20-14. من فکر می‌کنم مقاله علمی نوشتن برای عموم هم باید همین باشد. بنابراین اگر بخواهید در اصول قطعی خودتان باقی بمانید. شانس خوانده شدن را از دست می‌دهید. لاجرم باید به توافقی برسید. از میان اساتید اقتصادی و فلسفی و... دانشگاه ببینید چه کسانی بیشتر می‌توانند با عموم ارتباط برقرار کنند؟ آن‌هایی هستند که روی 17:37 نمی‌ایستند و کمی عمق را از دست می‌دهند. این البته فرق می‌کند وقتی که شما بخواهید برای یک نشریه علمی مطلب بنویسید. ما بحثمان راجع به نوشتن برای عموم است و شما ناچارید تا حدی وارد این بده بستان بشوید.

چند موضوع ساده اما دشوار دیگری هم هست که باید توضیح بدهیم. یکی از کارهای روزنامه‌نگار، نو کردن موضوعات آشنا و آشنا کردن موضوعات نو برای مخاطب است. این یک دیالکتیک جدی است. مثلا ما 2000 سال پیش در آثار افلاطون درباره عدالت صحبت شده و امروز هم می‌شود. این یک بحث حداقل 2000 ساله است اما این‌ها دستمایه فیلم‌ها و مقالات و... قرار می‌گیرند اما هر بار نو. شما می‌توانید درباره پولی شدن تمام مناسبات جامعه صحبت کنید اما وقتی سگ‌کشی بهمن بیضایی را تماشا می‌کنید داستان دیگری است. درباره اینکه افراد چه‌طور خود و رفتارهایشان را توجیه می‌کنند شما می‌توانید صدها مقاله بخوانید اما وقتی درباره الی را می‌بینید این مفهوم برایتان تازه می‌شود. نو بیان کردن موضوعات آشنا، کار مهمی است. در رشته من 99 درصد پایان‌نامه‌ها با این شروع می‌شود که عصر ما، عصر اطلاعات است! عموم این طور می‌نویسند و هیچ تلاشی برای نو کردن نیست و برعکس. الان اساتیدی که اینجا هستند یکی از ویژگی‌هایشان آشنا بیان کردن مباحث نو است.

من تا 15-10 سال پیش گمانم این بود که ما روزنامه‌نگاران بعد از خروج از دانشگاه می‌توانیم روزنامه‌نگاران علمی خوبی باشیم، مثلا روزنامه‌نگار جامعه‌شناسی خوب یا روزنامه‌نگار اقتصادی خوب ولی الان کاملا به عکس این باور دارم، یعنی ما می‌توانیم جامعه‌شناسِ روزنامه‌نگار خوبی باشیم یا اقتصاددانِ روزنامه‌نگار خوبی و... نظام دانشگاهی ما نمی‌تواند روزنامه‌نگار موفق تربیت کند چون این افراد وقتی از دانشگاه خارج می‌شوند دانشی در هیچ زمینه خاصی ندارند. من باور دارم که این در ایران، نظامی کاملا بی‌حاصل است. بعد از گرفتن لیسانس روزنامه‌نگاری تازه به من می‌گویند مثلا بشو روزنامه‌نگار علمی. خوب من از فیزیک چه می‌دانم؟ یکی از روزنامه‌نگاران خیلی برجسته را فرستادیم که درباره کنفرانسی درباره خلا مطلب تهیه کند. رفت و آمد و گفت من هیچ چیز نمی‌توانم بنویسم چون اصلا نمی‌توانم تصور کنم جایی که چیزی نیست یعنی چه تا بخواهم درباره‌اش مطلب بنویسم! خوب راست هم می‌گوید. در دانشگاه فقط تیتر چیست و لید چیست و از این طور چیزها یادش داده‌اند. حالا شکنجه‌اش کنید برایش راحت‌تر است بگویید برو در این زمینه‌ها چیزی بنویس. به همین خاطر هم هست که در روزنامه‌نگاران و خبرگزاری‌های ما همه می‌نویسند چند زندانی در کرج، تونلی به طول 32 کیلومتر حفر کردند! باور کنید این عادی است و نباید تعجب کنیم. یا مثلا آقای خاتمی سخنرانی می‌کنند و می‌گویند روزی که من دولت را تحویل دادم 18 میلیارد دلار در حساب بوده و همه از جمله خود سایت ایشان می‌نویسند 18 میلیارد تومان! این‌ها به ذات مسئله برمی‌گردد. این که عرض کردم ما تسلیم شدیم اینجاست.

حال صحبتم اینست اگر علاقمند هستید که تعاملی بین نگاه تخصصی‌تان به جهان و گفتمان عمومی ایجاد شود خودتان باید همت کنید و پیشنهادم هم عبور از مرحله ژورنالیسم علمی است چون پیش‌فرضمان آنست که این تعامل می‌تواند برای جامعه، کمک‌کننده باشد.»

فکوهی: علمی‌ترین افراد، رسانه‌ای‌ترین آن‌ها هستند

در پایان و پیش از برگزاری بخش پرسش و پاسخ، دکتر ناصر فکوهی، مدیر انسان‌شناسی و فرهنگ طی سخنانی به جمع‌بندی بحث پرداخت و بیان داشت: «قبل از هر چیز، اشاره‌ای به فیلم آقای کلانتری داشته باشم که ظاهرا خیلی «کسالت‌آور» بود ولی کسانی که دانشگاه و زندگی دانشجویی را از نزدیک بشناسند می‌دانند که این کسالت، بخشی از خود دانشگاه است و بسیاری از دانشجویان کنونی و سابق، زندگی خودشان را در این فیلم بازیابی کردند. آقای کلانتری هم می‌خواست همین را بازسازی کند ولی به شیوه‌ای که نه زندگی دانشجویی را خیلی فعال و حسرت‌برانگیز نشان دهد و نه آن قدر سیاه که انگار خیلی تحت فشار هستند. من هم به عنوان یک استاد فکر می‌کنم خیلی از صحنه‌ها و حرف‌ها را در آن دیدم و بزرگترین مشخصه دانشگاه‌های کنونی ما کسالت‌باریشان است که اینجا از دیدگاه دانشجویان دیده شده بود ولی من به عنوان یک استاد و به شخصه می‌توانم بگویم که از آن طرف، یعنی به عنوان استاد هم چندان متفاوت نیست. بسیاری از اساتید، این کسالت را امروز احساس می‌کنند، تمایلی به ادامه کار ندارند و از بازنشستگی‌شان چندان ناراحت نمی‌شوند. این بحث مهمی است که چرا دانشگاه به چنین حالتی درآمد؟ دانشگاه امروز خیلی جای حسرت نیست چون آن شور و شوق و با انگیزگی که لازمه فعالیت دانشجو و استاد است در آن وجود ندارد. در چنین شرایطی جای طرح این پرسش هست که آیا سیستم اجتماعی می‌تواند به سیستم دانشگاهی که خودش خودش را قبول ندارد اعتماد کند؟ و همچنین آیا بازگشت به عقل سلیم که همان شناخت مردمی و تجربه روزمره زندگی است، آیا یک انتخاب معقول در برابر چنین علمی نیست؟

امروز در خصوص مشکلات ترویج علم صحبت شد. اعتقاد من آنست که بیشتر این مشکلات، درونی هستند. نه به این معنا که مشکلات بیرونی و ساختاری هیچ تاثیری ندارند بلکه مسئله، تاثیر اصلی است که درونی است. این بحث، امروز در علوم انسانی هم به شکل گسترده وجود دارد که چون مشکلات درونی، زیاد است ساختارها نیز می‌توانند تاثیرگذاری قوی‌ای در منع ترویج علم داشته باشند. در اینجا همچنین باید از گونه ای از اغتشاش ذهنی در سیستم ایرانی صحبت کنم که از ابتدای مشروطه شروع شده و در حقیقت حاصل این ذهنیت است که می‌شود الگوبرداری کرد.. امروزه می‌بینیم که در سطح جهان به دلایل مختلف، این اندیشه الگوبرداری با شکستی جدی مواجه شده است. یکی از الگوهایی که توسط جامعه ما و در همین راستا برداشته شد و شکست خورد و ما را در موقعیت سختی قرار داد، الگوی دائره‌المعارفی هست. کاری که در دوره روشنگری در اروپا شروع شد و ما تقلید کردیم بی آنکه بفهمیم به چه کار می‌آید. این اتفاق در مورد ژورنالیسم هم افتاد و همان طور که آقای دکتر منصوری گفتند، در جامعه‌ای که امکان تشکیل دانشگاه نبود، دانشگاه تاسیس شد. هنوز هم این تا حد زیادی صادق است و ما دانشگاه‌هایی داریم که فعالیت می‌کنند آن هم در شرایطی که امکان ذهنی و عملی فعالیت علمی وجود ندارد. این فقدان امکان ذهنی، از نبود امکانات فیزیکی نیز به مراتب مهم‌تر است چون مثلا در آتن ما می‎‌دیدیم که خانه فلاسفه، محل تدریسشان نیز بود. اتفاقا به خاطر پول نفت، ما اطاق‌های دانشگاهی و پاورپوینت و... داریم ولی ذهنیت دانشگاهی نداریم. مثلا همین نکته ساده که علم یعنی یک امر نسبی را نمی‌توانیم بفهمیم و مطلق‌گویی در این جا اصل هست. چند وقت پیش کسی در کلاس از من پرسید علم آیا به فلان چیزِ مطلق، اعتقاد دارد؟ گفتم نه، علم به هیچ چیزی اعتقاد مطلق ندارد چون ایمان، مقوله دیگری است و ذاتا یک امر غیردینی است که قواعد خودش را دارد. بنابراین، جمع‌آوری دائره‌المعارفی دانش را نیز ما با تقلید از غرب آغاز کردیم و ببینید امروز چه بلایی بر سر آن آمده است. الان 200 دائره‌المعارف دارد در ایران تالیف می‌شود! در سیستم ژورنالیسم هم همین‌طور است. ما درست است دانشگاه نداریم ولی روزنامه هم نداریم. به نظر من یکی از معدود روزنامه‌های ایران شاید همین همشهری باشد که کمی از آن مفهوم مدرن کلمه در آن هست وگرنه بقیه روزنامه‌های ایران، ارگان‌های احزاب سیاسی هستند چون حزب سیاسی نیست. یا چون جایی برای ارائه فکر نیست، صفحات اندیشه به وجود آمده‌اند. من بارها گفته‌ام که صفحات اندیشه معلوم نیست این حرف‌ها را برای که می‌نویسند؟ دولوز را کسی از روزنامه بخواهد بخواند معلوم نیست چه از آن در خواهد آمد؟ در فیلم آقای کلانتری، بحثی بود که به نظرم خیلی جالب بود. آنجایی که یکی از این بچه‌ها گفت ما می‌رویم کافه و ساعت‌ها حرف فوکو و دریدا می‌زنیم ولی مشکل اساسی، موقع پرداخت صورت حساب است. یکی از راه‌حل‌ها اینست که اصلا کافه جای این بحث‌ها نیست. اگر از اول به این بحث‌ها فکر می‌کردند اصلا به کافه نمی‌رفتند و روی چمن می‌نشستند! در فرانسه امروز هم نسل دائره‌المعارف به آن شیوه سابقش تمام شده و به نوعی، ویکی‌پدیاست که دیگر در مقابل اینسایکلوپدیا (encyclopedia) حکومت می‌کند. طی ده سال اخیر در فرانسه چندین مجله تاسیس شد: فلسفه، علوم انسانی، روان‌شناسی و... کسی باور نمی‌کرد این‌ها به چنین موفقیتی برسند. سیاست آن‌ها بر این بود که از خبرنگار حرفه‌ای استفاده می‌کردند ولی مطالب عموما توسط برجسته‌ترین اشخاص در هر حوزه تهیه می‌شدند. نشریه علوم انسانی، بخشی به نام «سه تا سوال» دارد که مثلا از استاد کلژدوفرانس درباره عصب‌شناسی روانی می‎پرسد و مثلا می‌گوید که شما خیلی کوتاه به ما بگویید این موضوع چیست؟ از آن طرف هم کنشگران دانشگاهی به این موضوع تن می‌دهند ولی در ایران این طور نیست. حدود 15 سال پیش من می‌خواستم یکی از کتاب‎هایم با عنوان «قوم‌شناسی سیاسی» را ترجمه کنم که یک کتاب معروف از مجموعه «چه می دانم» بود که معروفترین مجموعه دانره المعارفی فرانسه است که هر دانشمندی آرزو دارد یکی از کتاب هایش را بنویسد.  دوستی آن را گرفت و نگاه کرد و گفت این که به درد نمی‌خورد. برو یک کتاب درست و حسابی ترجمه کن! البته درنهایت من همان را ترجمه کردم ولی می‌خواهم بگویم که این ذهنیت در ایران نیست که حتی روشن‌فکران معروف، پیشرو و معتقد به مسئله ترویج ما این طوری فکر می‌کنند دیگر تکلیف بقیه مشخص است. این بحث که آیا باید علمی نوشت یا مردمی، یک بحث جدی در اروپاست. مطالعات اخبر نشان می‌دهد که علمی‌ترین افراد، رسانه‌ای‌ترین آن‌ها هستند، برخلاف این تصور عمومی که افراد علمی فقط در ژورنال‌های علمی می‌نویسند و اگر در روزنامه بنویسند یعنی توانایی علمی لازم را ندارند. تحقیقی که اخیرا منتشر شده و با روش پوزیتیویستی هم صورت گرفته کاملا این را نقض می‌کند. ما در دانشکده خودمان که باید سردمدار ترویج باشد چنین نیست. ما بارها مجبور می‌شویم یادآوری کنیم که در مکتب شیکاگو، رابرت پارک در روزنامه می‌نوشت و امروز هم بسیاری از اندیشمندان برجسته، از جمله آقای پل کروگمن که جایزه نوبل اقتصاد را گرفت و یکی از افتخاراتش، ستون‌نویسی در نیویوک تایمز است نیز همین کار را می‌کنند و یا افراد دیگری مثل آرون، زیمل و... از لخاظ تاریخی  قدیمی تر.  این بحث، بحثی باز است.»

پرسش و پاسخ

پایان‌بخش این نشست، پرسش و پاسخ بود که طی آن، موارد زیر مطرح شد:

پرسش: درباره خرید و فروش پایان‌نامه‌های دانشگاهی و تجارت‌خانه شدن دانشگاه‌ها و اساتید نیز لطفا صحبت شود.

پاسخ فکوهی: رو به روی دانشگاه ما و همه دانشگاه‌ها نوشته: فروش مقاله آی اس آی، پایان‌نامه و... اما باید توجه داشت که بحث اصلی ما اصلا این‌ها نیست و کلان‌تر از این سطح است.

پرسش: آیا از طریق مدیریت دانش می‌توانیم زمینه‌های نگرش علمی را توسعه دهیم یا خیر و درک مدرنیته صرفا کفایت می‌کند؟

پاسخ منصوری: مدیریت دانش، مفهوم خاصی را دارد که نمی‌دانم آیا منظور شما همان است یا خیر؟ اگر منظورتان آن باشد بحث اصلی، مدیریت داده‌های علمی یا دانش ضمنی در یک بنگاه است ولی اگر منظورتان مدیریت علم به معنای عامش باشد چرا، من هم برایش لفظ معماری علم را به کار بردم. به این معنا، کارهایی می‌شود کرد ولی خیلی پیچیده است و کشور ما برای آن آماده نیست. ما دو وزارتخانه علوم و بهداشت و درمان و نیز معاونت علمی ریاست جمهوری را داریم که متولی هستند اما هیچ کدام هنوز آمادگی شروع آن را ندارند. در خود دانشگاهی‌ها هم من چنین چیزی را نمی‌بینم.

پرسش: ما هر چه بیشتر شاهد نشست‌هایی هستیم که هزینه ورود به آن‌ها بالاست و به نظر می‌رسد این خود نوعی فیلتر است که عده‌ای را منع می‌کند. آیا این با اصل ترویج علم تناقض دارد؟

پاسخ فکوهی: این بحث مهمی است که در دنیا تا حد زیادی با مفهوم دسترسی آزاد یا open access رفع شده است. الان تقریبا تمام دانشگاه‌های بزرگ، منابعشان را در حد زیادی روی اینترنت گذاشته‌اند. شاید بدون اغراق، صدها دانشگاه، تمام کلاس‌هایشان را روی وب منتشر کرده‌اند. اینکه کسی پول می‌دهد و پایان‌نامه می‌خرد ربطی به علم ندارد و دارد تقلب می‌کند. در سطح دنیا نیز مثلا اشتراک  مجله علوم انسانی فرانسه که دسترسی به کل آرشیو جندین ساله اش را هم شامل می شود، حدود 5 دلار است که قیمت یک کافه خوردن در پاریس است و واقعا رقم بالایی نیست. هر کاری برای انجام شدن، ابزار خودش را می‌خواهد. مثلا دانستن زبان انگلیسی در خیلی موارد برای استفاده از امکانات موجود، لازم است. خوب باید این را افراد یاد بگیرند. هنوز خدمات علمی در ایران، قیمتش بسیار بسیار از قیمت‌های جهانی پایین‌تر است.

پاسخ نمک‌دوست: بسیاری دسترسی‌های مقدماتی‌تر و مهمتر هست که در اختیار ما قرار داده نشده است، چه برسد دسترسی به مباحث علمی. بسیاری از شما الان شاغل هستید. مثلا هیچ کدام از ما نمی‌توانیم پرونده پرسنلی شخصی خودمان را بگیریم و بخوانیم و مثلا اگر اشتباهی هست تصحیح کنید. در قوانین مختلف کشورهای مختلف جهان، دسترسی به اطلاعات، مثل آزادی بیان، یک حق طبیعی شده و آن‌ها هم می‌گویند که در برخی موارد که نگهداری و ارائه اطلاعات، هزینه دارد شما باید هزینه معقولی بابت آن پرداخت کنید. این‌ها موضوع هست ولی مسائل جامعه ما خیلی خیلی عمیق‌تر از این مباحث است.

پاسخ منصوری: این هم درست و هم غلط است. برخی دانشگاه‌های خود ما هم فیلم‌هایش روی اینترنت هست و توسط خود دانشجویان هم انجام شده است. الان برخی دانشجویان ما در کلاس‎‌های تمرین دانشگاه‌های دنیا شرکت می‌کنند. از چند روز قبل از عید تا همین حالا کسانی در رشته ما و در همین ایران هستند که با کشف جدید و مهمی که درباره امواج شده خواب و خوراک ندارند. دارند بحث می‌کنند و در همین مدت و طی دو هفته هم چندین مقاله از ایران در این مورد منتشر شده و پولی هم در کار نیست. این که در یک کنفرانس باید پول داد، یکسری همایش‌ها در دنیا ورودیش فقط 1000 یورو است. اما این مانع نیست و همیشه و همه جا هم راه‌هایی برای پول دادن وجود دارد.

پرسش: آیا دلیل عدم رشد علم را در این نمی‌بینید که تصدی‌گری آن در ایران، بر عهده دانشمندان نیست و بر عهده دولت است؟

پاسخ منصوری: من اشکالی در این زمینه نمی‌بینم. مسئله اصلی ما، خود کسانی است که مدعی علم هستند. مسائل سیاسی همیشه بوده است ولی ما خودمان کمترین تلاش را برای علم کرده‌ایم. هیچ کس از ما نمی‌خواهد که نمره دارای دو رقم اعشار بدهیم. این چه ربطی به دولت دارد؟ این کار خودمان است؛ ما دانشگاهی‌ها. نه اینکه دولت بی‌تقصیر است یا تصدی‌گری نمی‌کند ولی حال خیلی مانده تا به جایی برسیم که دولت، مانع رشد و ترویج علم ما باشد. یک وقتی شاید این طور بشود ولی الان به نظر من چنین نیست و حداقل خودم آن را حس نمی‌کنم.

پاسخ نمک‌دوست: آقای دکتر در حوزه علم فرمودند ولی در حوزه مطبوعات، یقینا دولت، مهم‌ترین مانع بر سر راه رشد و فعالیت مطبوعات است. اولین روزنامه منتشر شده در ایران را دولت راه انداخت و جزء آخرین روزنامه‌های منتشر شده نیز باز توسط دولت است. رادیو و تلویزیون هم دولتی است.

پرسش: «اجتماع علمی» یا معماری علمی، «سواد رسانه‌ای» و «گفتمان معرفتی انسان‌شناختی» را لطفا توضیح دهید.

پاسخ منصوری: برای اینکه بگویم اجتماع علمی چیست، چند مصداق از نبودنش را توضیح می‌دهم. فرض کنید من چند کار تحقیقی می‌کنم و دنبال آنم که کسی بگوید این خوب است. چه کسی باید این کار را بکند؟ رئیس جمهور، صدا و سیما و...؟ مثلا اینکه رسانه بگوید تو چهره ماندگار هستی، برای من دانشمند و اندیشمند چه اهمیتی دارد؟ من اگر فیزیک‌دان خوبی هستم انجمن فیزیک ایران باید تاییدم کند. برای همین الان من برای آنکه تایید شوم مجبورم مثلا به انجمن‌های علمی آمریکا وصل شوم. فرد علمی، اعتبارش را نه از بخش سیاسی یا رسانه‌ای بلکه باید از اجتماع علمی بگیرم. درستی و غلطی بحث من را در یک موضوع علمی این‌ها که نمی‌توانند تشخیص دهند بلکه به اجتماع علمی نیاز است. اجتماع علمی، مجموعه‌ایست که اعتبار علمی را به افراد داخل خودش داده و به هیچ کس خارج از آن، اجازه نمی‌دهد که اعتباری بدهند یا بگیرند و ما همه در علم به دنبال همین هستیم.

پاسخ نمک‌دوست: بسیار سوال خوبی است چون سواد رسانه‌ای را افراد خیلی بد استفاده می‌کنند. آنچه ما به آن سواد رسانه‌ای می‌گوییم مجموعه دانشی است که به ما درباره پشت صحنه رسانه‌ها و فرآیند تولید پیام می‌گوید. خیلی‌ها طور دیگری اینرا تعبیر می‌کنند ولی درستش اینست که ما بدانیم این نهادی که دارد مطلب تولید می‌کند، کیست و چرا و بر اساس چه اصولی و برای چه کسانی دارد این کار را انجام می‌دهد؟ این، دانشی است که ما لازم داریم تا وقتی در معرض پیام‌ها قرار می‌گیریم درک درستی از مباحث داشته باشیم. مناسبات قدرت، روابط پولی و همه اموری که پشت صحنه رسانه است ذیل همین مفهوم قرار می‌گیرد.

پاسخ فکوهی: سوالی که از من گفته شده بسیار گسترده است و نمی‌توانم توضیح زیادی بدهم. به هر حال تعریف نسبتا مورد اجماع از گفتمان انسان‌شناختی، همان است که جامعه بین‌المللی علوم اجتماعی و انسان‌شناسی در این باره دارد و آن هم عبارت است از شناخت انسان در چهار بعد بیولوژیک، باستان‌شناختی و تاریخی، زبان‌شناسی و نیز فرهنگی؛ منتهی شناختی که همزمان، روابط این ابعاد با هم را نیز بررسی کند که همین، روش‌شناسی و نظریات خاص خودش را ایجاد کرده که در علوم انسانی، منحصر به فرد است. تیپ خاصی از نگاه است که انسان‌شناسان از آن دفاع می‌کنند. الان در علوم انسانی، قوی‌ترین انجمن در جهانAAA  است، انجمن انسان‌شناسی آمریکا که 14 هزار عضو و صدها بخش دارد و در آمریکا 400 دانشکده انسان‌شناسی هست که بر اساس همین تقسیم‌بندی چهارگانه کار می‌کند. گرچه همیشه خطر سطحی شدن، این علم را تهدید می‌کند ولی طی تاریخ این اتفاق نیفتاده است.

مراسم طبق روال همیشه، با گپ و گفت حضار پای میز چای به پایان رسید.

سایر پیوندهای مرتبط:

زندگینامه حسن نمک دوست تهرانی

http://hamshahrionline.ir/details/28595

 

حسن نمک دوست تهرانی در پرتال جامع علوم انسانی

http://www.ensani.ir/fa/2866/profile.aspx

 

حسن نمک دوست تهرانی در نورمگ

http://www.noormags.com/view/fa/creator/17994

 

حسن نمک دوست تهرانی در سایت مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران

http://rpc.tehran.ir/default.aspx?tabid=326&ArticleId=2134

 

گزارش نشست جامعه‌شناسی مردم‌مدار و رسانه در دی ماه 91 با سخنرانی حسن نمک دوست

http://www.isa.org.ir/session-report/5385

 

رضا منصوری در ویکی پدیا

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C

 

گزارش سخنرانی رضا منصوری در زمینه علم در همشهری

http://www.hamshahrionline.ir/details/242274

 

رضا منصوری در پرتال جامع علوم انسانی

http://www.ensani.ir/fa/30743/profile.aspx

 

پیروز کلانتری در ویکی پدیا
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B1%DB%8C

بازنمایی فضای دانشجویی در «زندگی، همین است» پیروز کلانتری از زهرا غزنویان

http://www.anthropology.ir/node/14095

 

پیروز کلانتری: فیلم‌های اجتماعی باید وارد لایه های اجتماعی بشوند

http://www.chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=59562&Serv=0&SGr=0

 

 

گزارش نشست های پیشین:

 

گزارش نشست نخست: سکونتگاه های غیر رسمی در ایران (21 مهر 1392)

http://www.anthropology.ir/node/19994

گزارش نشست دوم: کردارشناسی جانوری و شهر (28 مهر 1392)

http://www.anthropology.ir/node/20060

 گزارش نشست سوم: نقد نظریه فرهنگ فقر و مطالعه ای بر فقر و همبستگی (5 آبان 1392)

http://anthropology.ir/node/20170

گزارش نشست چهارم: دین، شهر و هویت (12 آبان 1392)

http://www.anthropology.ir/node/20271

گزارش نشست پنجم: کالایی شدن، سرمایه مالی و هنر(19 آبان 1392)

http://anthropology.ir/node/20376

گزارش نشست ششم: نشانه شناسی و معنا(26 آبان 1392)

http://www.anthropology.ir/node/20472

گزارش نشست هفتم: پیامدهای اجتماعی طرح های توسعه (3 آذر 1392)

http://anthropology.ir/node/20608

تقدیر از استاد محمد تهامی نژاد در هشتمین نشست یکشنبه های انسان شناسی و فرهنگ

http://anthropology.ir/node/20668

گزارش نشست هشتم: نگاهی به تاریخ فیلم مستند (10 آذر 1392)

http://anthropology.ir/node/20704

گزارش نشست نهم: فرهنگ و محیط زیست (17 آذر 1392)

http://www.anthropology.ir/node/20798

 گزارش نشست دهم: هنـر و شهـر (24 آذر 1392)

http://anthropology.ir/node/20934

گزارش نشست یازدهم: تهران، هنر مفهومی (1 دی 1392)

http://anthropology.ir/node/21013

گزارش نشست دوازدهم: چالش های باستان شناسی معاصر (8 دی 1392)

http://anthropology.ir/node/21094

گزارش نشست سیزدهم: نشانه شناسی و فرهنگ (15 دی 1392)

http://anthropology.ir/node/21218

گزارش نشست چهاردهم: زبان و شهر (22 دی 1392)

http://anthropology.ir/node/21327

گزارش نشست پانزدهم: اولوهیت زن و تندیسکهای پیشاتاریخ (6 بهمن 1392)

http://anthropology.ir/node/21559

گزارش نشست شانزدهم: فضایی شدن مفهوم جهان سوم و مسائل آن؛ مورد ایران(13 بهمن 1392)

http://anthropology.ir/node/21749

گزارش نشست هفدهم: تاریخ فرهنگی ایران معاصر(20 بهمن 1392)

http://anthropology.ir/node/21855

گزارش نشست هجدهم: خانواده و مصرف فرهنگی (27 بهمن 1392)

http://anthropology.ir/node/21857

 گزارش نشست نوزدهم: جامعه و فرهنگ بلوچ؛ ساختارها و چشم اندازها (4 اسفند 1392)
http://www.anthropology.ir/node/22152

گزارش نشست بیستم: نگاهی به تاریخ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (11 اسفند 1392)

http://anthropology.ir/node/22211

گزارش نشست بیست و یکم: «آیین‌های نوروزی» و تقدیر از علی بلوک‌باشی

http://anthropology.ir/node/22487

 

 

 

 

ویژه‌نامه‌ی «هشتمین سالگرد انسان‌شناسی و فرهنگ»

http://www.anthropology.ir/node/21139

ویژه‌نامه‌ی نوروز 1393
http://www.anthropology.ir/node/22280

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد.

کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:

شماره حساب بانک ملی:

0108366716007

 شماره شبا:

 IR37 0170 0000 0010 8366 7160 07

 شماره کارت:

6037991442341222

به نام خانم زهرا غزنویان