جمعه, ۸ تیر, ۱۴۰۳ / 28 June, 2024
مجله ویستا

آشفتگی عقل بشری



      آشفتگی عقل بشری
هدی بصیری

تصوبر: توین بی
ذهن و توانایی های بشر در درک مفاهیم جهان پیرامون یکی از اساسی ترین اصول شاخه ای جدید بنام انسان شناسی شناختی  است .هر سازکار بیرونی چه سازو کاری را در ذهن به وجود آورده است یکی از مقدمه های اساسی این شاخه ی جدید است.اما اینکه واقعا هر انسانی چقدر قادر به فهم حقیقت است و آیا دست یابی بشر به حقیقت همان فهم ناب و مطلق است موضوعی ست که از گذشته های دور چه در فلسفه ی علوم و چه در حیطه ی شناخت در دایره ی علوم انسانی مورد بحث بوده است.
یکی از کتبی که در این زمینه می توان عنوان کرد "مهزله العقل بشری" نام دارد،که به معنای آشفتگی عقل بشری می باشد.نویسنده ی این اثر یکی از پیشگامان نسل اولی جامعه شناسی و انسان شناسی در جهان عرب معاصرد. علی وردی است.در این مبحث تلاش بر معرفی اجمالی کتاب و توجه به مفاهیم تازه ای در آن است مفاهیمی تحت عنوان جامعه ی مدنی،آشفتگی عقل بشری،معایب مدینه ی فاضله،انزوای شناختی بشر و... .در همین راستا لازم است اثر را به بصورت خلاصه معرفی کنیم و اینکه چه ساختار اندیشه ورانه ای بر آن حاکم است.ابتدا به مقدمه ی کتاب می پردازیم و پس از آن به خلاصه ای از سه فصل متفاوت کتاب توجه می کنیم.فصولی که تا حدی مرتبط با مباحث شناختی باشد. این فصول عباتند از: جامعه ی مدنی،آشفتگی عقل بشری و انزوای شناختی بشریت.
البته لازم به ذکر است که این کتاب به هیچ عنوان به سبکی علمی نگارش نیافته است و جزو مجموعه کتابهایی از اوست که پیش از انقلاب 14 تموز  1958عراق نوشته شده که دارای سبک و سیاقی ادبی و انتقادی با مضامینی نو و جالب توجه می باشد.مضامینی که پیش از این هیچ نویسنده ی عراقی بدان نپرداخته است.
عناوین فصلی کتاب:
•    جامعه ی مدنی
•    منطق متعصبین
•    علی بن ابی طالب
•    آفت مدینه فاضله
•    انواع تنازع و اسباب آن
•    انزوای شناختی بشریت
•    تنازع و بقاء
•    آشفتگی عقل بشری
•    سفسطه چیست؟
•    دموکراسی در اسلام
•    علی و عمر
•    تاریخ و تدافع اجتماعی
•    پایان یک آشفتگی


اثر مورد بحث در این گفتار کتابی است که از ساختاری تازه در حیطه ی نگارش انسان شناسانه و جامعه شناسانه برخوردار است. کتابی که در صفحه ی اول آن کاربرد همزمان عنوان «احذار و تقدیم به» ممکن است باعث تعجب خواننده شود.چرا که خبر از محتوای تازه و ساختار شکن این کتاب می دهد.
«این کتاب را تقدیم می کنم به همه ی کسانی که می فهمند آنچه را می خوانند،اما از مردمی که با خواندن این کتاب در پی تأیید آنچه در مغزشان مهر و موم کرده اند می باشند به خدا پناه می برم.و من هراس دارم از این افراد چرا که می خواهند همان بلایی را که سر کتاب "وعاظ السلاطین"  آوردند بر سر این کتاب هم بیاورند. یعنی بخش هایی از کتاب را استخراج کرده ،آنطور که می خواهند تفسیر نمایند و سپس بر سر کوی و برزن بانگ عصیان و سرکشی مرا بر آورند.
وای بر اینان...که باید بدانند راه نادرستی را در پیش گرفته اند. زیرا دوران این فریاد های انتقاد گونه ی بدون اساس به پایان رسیده است .زمان،زمان نقد علمی و گفتگوی متین میان اطراف صاحبنظر و متخصص در زمینه ی مورد نظر است.»(وردی ،ص3)
وی در مقدمه ی کتاب چنین می نویسد:
«فصول این کتاب را در زمان های پراکنده ای نگاشته ام به همین رو موضوعات آن حول یک مرکز نیست.هر فصل در برگیرنده ی جهان مجزایی از اندیشه و تفکراتم در حیطه ی موضوعات مختلفی است. من در این کتاب به دنبال کسب رضایت هیچ قوم و گروهی نیستم. و مطمئنم که این نیز مانند کتابهای قبلی ام برانگیزاننده ی خشم گروهی خواهد بود. گمانم بر این است که این کتاب هم رضایت گروهی و خشم گروهی دیگر را بر می انگیزد.»(وردی،ص4)

این سطور نیز همچون عنوان کتاب نشان از آشفتگی دارد. آشفتگی که آن را در جرگه ی پذیرندگان ایده ی ناتوانی بشر در فهم مطلق قرار می دهد.او در پی اعتقاد به این ایده ،آنهایی را که در شیوه ی پیشینیان می نویسند را بر خلاف انتظاردرمقدمه نقد نمی کند. زیرا معتقد است هیچ کدام از ما نمی دانیم که حقیقت راستین چیست تا در پی آن به دنبال قضاوت در باره ی مردم،اندیشه ها و نوشته هایشان باشیم.ولی باید همواره بر وجود اندیشه های جدید واقف گشته چه بسا این اندیشه ها ،تفکرات پیشین را نقد کند.و روش بهتری را در اندیشه پیش پای ما گذارد.
«من به شیوه ای فکر می کنم و می نویسم که نمی توانم برای آن مشابهی پیدا کرده و مقایسه نمایم.فقط این را می دانم که من در وادی خودم می نویسم و آنها در وادی خودشان. و هیچ ادعایی بر درست بودن اندیشه ی خویش ندارم .زیرا قضاوت در این مورد بسیار دشوار است و ما مقیاسی که مورد قبول همه باشد نداریم ،آینده است که روشن می کند چه کسی بر راه درست بوده و چه کسی به نا کجا آباد می رفته...»(وردی،ص5)

او در ادامه جهت روشن کردن شیوه ی نوین اندیشه و نگارشش به جملاتی اکتفا می کند که نشان از جرئت ساختار شکنی او در این عرصه است.چیزی که او را برای نسل های بعدی به عنوان پیشگام اندیشه ی نوین جامعه شناسی و انسان شناسی مطرح می سازد.

«من فقط این را می دانم که همه به شیوه ای می نویسند که پیشینیان آنها می نوشته اند. در حالی که تلاش من ورود به نمط جدیدی از نگارش است. من در پی ایجاد شکاف میان تفکر قرن 10و قرن 20 هستم.
اما مشکل من همقطارانم هستند که به وجود فکر جدید اعتراف نمی کنند و هیچ اهمیتی به آنچه دانشمندان امروز کشف کرده  اند که نظریه های قدیمی شان را از میدان به در می کند قائل نیستند.مشکل ما این است که میان کپه ای از کتابها ،نظریه ها و اندیشه های قدیمی زندانی هستیم و از هراس نور آزار دهنده حاضر نیستیم از پشت آن بیرون بیاییم. و جالب اینکه بسیاری از ما  به آنچه می دانیم و می نویسیم مغرور هم هستیم و گمان می کنیم آنچه گفته ایم حد فاصل حق و باطل است . بنابراین نیازی به تلاش در به دست آوردن دانش جدید در خود حس نمی کنیم.»(وردی،ص6)
او در واقع در این سطور در پی دفاع پیش از حمله بر آمده است.زیرا ازتجربه  کتابهای پیشینش به خصوص "وعاظ السلاطین" به این نتیجه رسید که مخالفان سرسختی دارد که همواره عقربه ی انتقادشان متوجه اوست.کتاب وعاظ السالطین او باعث انتقادهای گسترده ای در میان صاحبنظران و صاحبان قلم گشت که این انتقادها در قابل مقالات و کنب مختلفی به رشته ی تحریر در آمدند.

کتاب حاضر مشتمل بر فصولی با عناوین مختلف است که در نگاه اول شاید نامرتبط به نظر آید اما با مطالعه ی همه ی کتاب نخ نامرئی همه را به هم پیوند می دهد و آن جرئت ساختار شکنی و موشکافی در مواضیع و دغدغه های اجتماعی است.

فصل اول کتاب طبیعت مدنی نام دارد.او در این فصل به وجود همزمان نیروهای واگرا و همگرا در هر جامعه ای اشاره دارد و معتقد است هر اندازه که اتفاق آرا و یکپارچگی برای جامعه ای ضروری است نیروهای تنش زاهم به نوعی به بقاء جامعه کمک می کنند.او در واقع در این فصل به اصل تنازع بقا در جامعه ای که مدنی می نامیمش اشاره دارد.زیرا معتقد است همین برخورد آراء و دیدگاه هاست که از جامعه ی بشری جامعه ای پویا وزنده می سازد.وی تقلید در جوامع ابتدایی را عامل نوعی رکود و عدم پیشرفت می داند.
«همانا پژوهش های اجتماعی ثابت کرده اند که جوامع ابتدائی به دلیل اینکه از گذشتگان خود تقلید می کنند و به آداب و سنن پیشینیان ایمان راسخی دارند به نوعی رکود و آرامش دچارند که باعث می شود نتوانند قدمی به جلو بردارند.»(وردی،ص17)
او در ادامه خاطر نشان می کند که اگر درگیری و جنگی هم در این جوامع باشد بر مبانی  شخصی افراد استوار است و هیچ ضرری متوجه سنتها و آداب پیشینیان نمی باشد.
او در ادامه درباره ی تنازع و درگیری که زندگی بخش است چنین می نویسد.
«آن تنازعی به حرکت و پیشرفت منجر می شود که بر اساس مبادی و منافع شخصی افراد نباشد. جامعه ی پویا آن جامعه ای است که در درونش حداقل دو جبهه متضاد باشد که دارای اصول و مبانی برخلاف هم باشند.و اینگونه است "کیک تقلید"! از وسط دو نیم می شود و حرکت خود را به سمت جلو آغاز می کند.
جامعه ی  یکپارچه و کاملا همگون چون انسانی است که دو پایش را به وسیله ی طنابی به هم بسته اند. طنابی که جنس آن آداب رسوم پوسیده شان است.اگر این سنتها تضعیف شد شاهد تنازع فکری و اجتماعی در جامعه خواهیم بود که در نتیجه پاره شدن طناب و توانایی تحرک است که در آن صورت مرزی را برای خویش قائل نخواهد بود.
اگر در جایی شاهد این تنازع و تحرک بودیم باید بدانیم که آن جامعه با دو پایش در حال حرکت است.
لازم به ذکر است که تکاپوی اجتماعی خالی از جنبه های منفی نیست و این از قانون کلی هر خیر در شری نهفته است و هر شری در خیری پنهان شده پیروی می کند.چرا که در درون هر سوختنی روشنایی می باشد.»
او در ادامه لازمه ی پیشرفت را همین تحرک می داند و معتقد است که عجله کار شیطان است شعار جوامع راکد و عقب مانده است که فرصتها ر برای همیشه در دسترس می دانند.
او تنها دو راه را برای بشر متصور است.
«مسیر آرامش و رکود ، مسیر اضطراب و پیشرفت دو راه پیشرو هستند و امکان حرکت همزمان در هر دو مسیر وجود ندارد. از محالات است که بدون نو گرایی و ابداع بتوانیم به سمت جلو حرکت کنیم و این خیالی باطل بیش نیست که خود را پایبند به برخی سنتهای پوسیده بدانیم و در عین حال خواهان پیشرفت هم باشیم.»
نقل قول توین بی مورخ مشهور اورپا در اینجا. «ویژگی اساسی که جامعه ی مدنی را از مجتمع ابتدایی متمایز می سازد ابداع و نوآوری است که در میان بدویان جای آن را تقلید گرفته است.»( Toyenbee.P49)
مضمون پاراگرافهای بعدی نوشته از این قرار است که:
ویژگی اساسی جامعه ی مدنی تلاش و کوشش و فشار مداوم است. هزینه ی رسیدن به مدنیت سود آوری در عین ضرر وزیان می باشد.و کسانی که می خواهند به مدنیت دست یابند باید بدانند که کار و فشار مداوم لازمه ی آن است.
توین بی در این راستا در کتاب "A Study of History" چنین می نویسد:
«شهر به مثابه ی صحنه ی نمایش شیطان است.صحنه ی نزاع خدا و شیطان . و خداوند از آن رو شیطان را آفرید تا انسان را به سمت مدنیت سوق دهد.»((Toyenbee.P77

او سپس از ماجرا فریب آدم و حوا از شیطان و قرار گرفتن اراده ی خدا بر وجود ابلیس این چنین نتیجه می گیرد که شر لازمه ی حیات وخلاقیت  است. همانا ما فقط از طریق وجود شر است که نیکی را می فهمیم همانطور که با وجود ظلمت نور را...نظری که پیش از هگل توسط متصوفه در اسلام و ابن خلدون بیان شده بود.ما هر چیزی را از طریق دیالکتیک و رابطه ی دو گانه ی آن میتوانیم بفهمیم .برای فهم مدنیت در مقابل بدویت باید این رابطه ی دو گانه را برقرار کنیم.چنانچه از متن کتاب بر می آید. بدویت برابر است با آرامش و رکود ؛ مدنیت برابر است با تحرک، تلاش ،ابداع و فشار.
در رابطه با عراق و مدنیت:
«عراقی ها تازه در زمان جنگ جهانی اول بود که با ساختار جدید شهر های غربی آشنا شدند و از نظم فکری و اجتماعی و اختراعات غربی ها شگفت زده گشتند. آنها به شهر نشینی و جامعه ی مدنی روی آوردند و آرامش پیشین را پشت سر گذاشتند و به سمت مدنیت پر دغدغه کشانده شدند. برای همین است که گذشتگان ما همچنان دارای تفکر نوستالوژی هستند و از گذشته به نیکی یاد می کنند.گذشته ای که آرامش خاطر داشتند و بر مسیر پیشنیان بودند.سؤال نمی کردند در نتیجه نگرانی هم نداشتند.»(وردی ،ص24)

فصل هشتم هم نام با عنوان کتاب"آشفتگی عقل بشری" نام دارد ،که در ذیل به بخش هایی از آن اشاره می کنیم.
«ابن طفیل فیلسوف اندلسی معروف ،قصه ای فلسفی تحت عنوان "حی بن یقضان" نوشته است.قصد او از نگارش این داستان شرح طبیعت عقل بشری  از زاوایه ای ست که خود به درک آن نائل آمده است. ابن طفیل در این داستان کودکی را در جزیره ای دور افتاده به تصویر می کشد.کودکی که در این جزیره به دنیا آمده و توسط یک خرگوش ماده پرورش می یابد . او تمام مراحل کودکی،بلوغ و نوجوانی خود را در این جزیره می گذراند تا اینکه به رشد و بلوغ کامل عقلانی می رسد . او از چنان رشد عقلانی برخوردار می گردد که طی تفکرات طولانی مدت خود در این جزیره به حقایق تکوینی دست می یابد که هیچ فیلسوفی از پیش بدان دست نیافته بود.هدف ابن طفیل از بیان این داستان نشان دادن فطری و ذاتی بودن توانایی های  عقل آدمی است که هیچ نیازی به آموزش و تلقین ندارد.جریان تعلیم و تربیت باعث فساد و تباهی این توانایی بالقوه و عظیم می گردد . پس بهتر است که اندیشمندان مردم را به حال خود رها کنند  و مدام سعی نکنند آنها را به همان سمتی سوق دهند  که خود میل بدان دارند. بر متفکران بایسته است که از برج عاجی خود پایین بیایند و مسائل را از نزدیک ببینند.»(وردی،ص127)
در سطور بعدی وردی به شدت این داستان را نقد می کند و آن را خیالی می داند.وی معتقد است مطالعات علمی جدید خلاف این مسأله را ثابت کرده اند . همانا که عقل نیز یکی از مخلوقات جامعه است و انسانی که در جوار حیوانات پرورش یابد بلاشک حیوان خواهد بود.در ادامه مثالی را می زند  که خلاف روایت پیشین را ثابت می کند.و در آخر این بحث چنین نتیجه گیری می کند.
«همانا که هر انسانی جز در قالب های مشخص شده جامعه اش ،توانایی های ذهنی اش رشد نمی کند. و اگر از انسانی که در جامعه ی ابتدایی زندگی کرده  بخواهیم که برایمان نظریه ای فلسفی چون نظریه های پیچیده ی برجسون را استنتاج کند ،واقعا به بیراهه رفته ایم. همانا که دانشمندان گذشته به خود و جامعه ی بشری ظلم کرده اند زمانی که پنداشتند عقل آیینه ی حقیقت است.
تنها کاری که این اندیشمندان کرده اند دریافت دانش گذشتگان و قی کردن آن بر شاگردانشان بوده است و با این کارشان عقل خود و شاگردانشان را در قالبهای از پیش آماده شده ی گذشتگان قرار دادند در حالیکه خود بدان نا آگاه بوده اند.»(وردی،ص130)

او در ادامه به تعصبات این اندیشمندان در دفاع از آراء غلطشان اشاره می کند و مهمترین آفت شناخت عقلانی را تعصب می داند و از طرف دیگر از یکی از مزیت های عصر جدید اظهار خرسندی می کند . او این مزیت را، جایگزین شدن نسبیت گرایی به جای مطلق گرایی در دانش می داند.یعنی واقف بودن به درست بودن یک نظریه و احتمال بطلان آن در آینده یا آنچه را که امروز زیبا می بینم ممکن است فردا زشت و ناپسند دریابیمش. او در تأیید نظر خود چنین می نویسد:
«مطالعات جدید نشان داده است که  تعصب صفتی ذاتی در عقل بشری است و همه تا حد زیادی شناخت خود را صحیح و اصیل می پندارند»
در ادامه ی این بحث به فصلی نو از این کتاب اشاره می کنیم که مرتبط با مطالب از پیش گفته شده می باشد.
عنوان این فصل"انزوای شناختی بشریت" نام دارد.در این بخش با بیانی شیوا و رسا نشان می دهد که شیوه ی تفکر و شناخت آدمی چگونه او را از حقیقت دور و در انزوا نگه می دارد. مثالی که وردی در این جا می زند.
«زمانیکه به جامعه ی زنبورها می نگریم ،می بینیم که هر زنبوری در تلاش برای انجام وظیفه ی خویش است بدون اینکه غر بزند یا شورش کند. در حالی که ملکه ی زنبورها با خیالی راحت بر تخت پادشاهی خویش تکیه زده است.او مطمئن است که هیچ گاه روزی از رعایا لب بر اعتراض نخواهد گشود تا بگوید:چرا تو اینقدر راحت بر تاج و تخت پادشاهی خویش تکیه زده ای در حالی که من باید در تمام عمرم برای جمع آوری عسل تلاش کنم»(وردی،ص98)
راستی در واقع چرا اینگونه است؟چرا انسان همواره در برابر خدمتی که می کند پاداشی را طلب می نماید؟چرا غریزه او را به سمت خدمت کردن به مردم سوق نمی دهد؟چرا انسان ها تا این اندازه اعتراض و شورش می کنند؟شورش ها ،انقلابها و اعتراض هایی که لحظه به لحظه در جهانمان جاری است.چرا انسان همیشه خود را شایسته تر از دیگران و در نتیجه مستحق دریافت پاداش بهتر و بیشتر می داند؟ این ها سؤالاتی است که وی در این فصل در پی پاسخگویی بدان است.او این چنین ادامه می دهد:
«انسان موجودی است که هیچ گاه راضی نمی شود .او هرگز از ایجاد عذر و بهانه جهت توجیه رأی و دیدگاهش عاجز نمی گردد.هر چقدر هم که نظام اجتماعی و اقتصادی اصلاح گردد همواره افرادی هستند که خود را مورد ظلم می دانند که حقشان خورده شده است.به همین رو در پی اعتراض به وضع موجود بر می آیند و در هر جامعه ای افراد معترض وجود دارند.ما هرگز قادر بر ایجاد نظام اجتماعی نیستیم که در آن مردم همچون زنبور کار کنند. نباید هم امیدوار باشیم که چنین شود زیرا در این راستا باید طبیعت بشر را به گونه ای ریشه ای تغییر بدهیم.آیا این کار ممکن است؟همانا که علم این کار نزد خداست و بس.»
(وردی ،ص99)

نویسنده پرسش مهمی را مطرح می کند و آن نقش فرهنگ در اصلاح این نگاه است. واقعا آیا فرهنگ سازی صحیح انسان را در درک جایگاه واقعی خود در جهان کمک می کند به گونه ای که به ارزش حقیقی اش واقف آید و به برتری های موهومش مباهات نکند؟ در پاسخ این سؤال این گونه می نویسد:
«همانا باید بدانیم و فراموش نکنیم که هر گروه و طایفه ای از مردم بر این اعتقاد است که دارای فرهنگ صحیح و برتر می باشد. مردم همواره براساس ارزشهای اجتماعی خویش قضاوت می کنند.انسان به تناسب جامعه ای که در آن پرورش یافته از مقیاس داوری حق و باطل بصورت آگاهانه یا نا آگاهانه برخوردار می گردد.»(وردی ،ص100)

در ادامه دو مثال در تأیید گفته ی پیشینش بیان می کند.و آن مقایسه ی دو فردی است که یکی در جامعه ی اراذل و اوباش و دیگری در جامعه ای علمی و فرهیخته پرورش یافته است.آنها هر دو در جایگاه مورد نظر خود را برتر می یابد یا حداقل دارای ویژگی های خاصی که او را از سایرین متمایز می سازد.اما وردی معتقد است این مسأله در کودکی در اوج است و به مرور زمان در کنش های اجتماعی که فرد با افراد مختلفی دارد این نگره نیز تعدیل می شود.با کسب تجربیات جدید به حقیقت ذات خود نزدیک شده و نگاهش نسبت به خود تعدیل می گردد اما ته مایه های این نگره تا پایان عمر با فرد همراه است.

«نباید فراموش کنیم که در همه جوامع بشری این حالت وجود دارد اما در پوشش های مختلفی ظاهر می شود و در هر مکانی درجه ضعف و قوت متفاوتی دارد.اما به هر حال هر جا که انسان هست این حالت نیز وجود دارد.این طبیعت بشری است که از آن هم گریزی نمی باشد.شاید خواننده را به تعجب وادارم اگر بگویم همین ویژگی طبیعی است که انسان را به سمت خدمتگزاری به جامعه اش سوق می دهد.چرا که انسان فاقد غریزه ی خدمت رسانی به همنوعانش است.
البته نباید حیله گری ها ،پست فطرتی ها، بد خویی های وزرنگ بازی های بشر را در نتیجه ی این حس ذاتی نادیده گرفت که گاه بیشتر از آنکه منفعتی داشته باشد ضرر دارد. همانطور که ابن خلدون در مقدمه ی خویش بیان داشته هرچیز بهایی دارد و در دنیا خیری خالی از شر نیست .»(وردی،ص107)

او با پیشنهادی این فصل از کتاب را به پایان می رساند.بر هر عضوی از جامعه بایسته است که در راستای اصلاح نگره های خود و برداشتن دیوارهای بلند تعصب انزوای تفکر قدم بردارد که این هم از طریق رقابت سالم میان اعضای بشر میسر می شود.رقابتی که به دور از تنازعات ضرر آفرین بشری است.



منابع:
الوردی،علی ،1376، مهزله العقل البشری،قم ،انتشارات الشریف الرضی.
Toyenbee. Arnold Joseph .A study of history.1947.england.Oxford University Press.


از همین نگارنده در انسان شناسی و فرهنگ بخوانید:
گونه شناسی زبان تعارف در میان عرب زبانان مقیم در تهران
http://anthropology.ir/node/7214
علی وردی پیشگام جامعه شناسی معاصر در جهان عرب
http://anthropology.ir/node/7457
خانواده و زناشویی به مثابه فراگرد مبادله
http://anthropology.ir/node/7540
قیس نعمت نوری پایه گذار انسان شناسی در دانشگاه بغداد
http://anthropology.ir/node/7709
عبدالفتاح ابراهیم فتاح:جامعه شناسی در عراق
http://anthropology.ir/node/7576
 فرهنگ توده ای و تخریب محیط زیست
http://anthropology.ir/node/7815
ساختا گرایی ،نشانه شناسی و فرهنگ عامه
http://anthropology.ir/node/8001
گزارش هم اندیشی نشانه شناسی: سخنرانی دکتر امیر علی نجومیان
http://anthropology.ir/node/7651

صفحه ی نگارنده در سایت انسان شناسی و فرهنگ:
http://anthropology.ir/node/7710