سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
رستاخیز ماده: مادّه ی فرهنگی و فرهنگ مادّی در باستانشناسی
ماده می تواند فرهنگی یا طبیعی باشد. ماده می تواند بوی انسان بدهد و این بو را هزاران سال به امانت نگه دارد، مثلا ابزار، معماری، نقاشی، پیکره. هر چیزی که کنش انسانی، کارکرد و معنای آن را دگرگون کند مادهی فرهنگی است. چیزهایی که می سازیم، بازتاب باورهای ما از جهان است، چیزهای اطراف، فهم ما را از جهان تحت تاثیر قرار می دهد. گویی این تاثیر دوجانبه در دایره ای بی انتها اتفاق می افتد، حتی دقیق تر بر یک
رستاخیز مادَه[1]
ماده می تواند فرهنگی یا طبیعی باشد. ماده می تواند بوی انسان بدهد و این بو را هزاران سال به امانت نگه دارد، مثلا ابزار، معماری، نقاشی، پیکره. هر چیزی که کنش انسانی، کارکرد و معنای آن را دگرگون کند مادهی فرهنگی است. چیزهایی که می سازیم، بازتاب باورهای ما از جهان است، چیزهای اطراف، فهم ما را از جهان تحت تاثیر قرار می دهد. گویی این تاثیر دوجانبه در دایره ای بی انتها اتفاق می افتد، حتی دقیق تر بر یک چرخ گردان. ماده ی فرهنگی معنا تولید میکند و جهان های متفاوتی را شکل می دهد زیرا در بستری خاص و با واسطه ی انسان دارای مفهوم میشود.
ما همگی در جهان مادّی زندگی میکنیم، اما با سنتی فکری آموزش دیده ایم که غالبا اشیا و فرایندهای فیزیکی را تلخیص، انکار یا بافت زدایی می کند. از این رو"فرهنگ مادی" را به مثابه یک رویکرد، روش شناسی، دیدگاه یا دانش به کار می بریم تا فهم مان را از این ماتریس کهن سالِ قصَه دار ارتقا دهیم. ظهور مصرف انبوه هم زمان بود با ازدیاد اشیا و افزایش معناها، کنش ها و نیازهای مرتبط با اشیا و مواد فرهنگی. "فرهنگ مادی" تاریخ و فلسفه ی اشیاء است. فرهنگ مادّی، مادیت تاریخ است. مادّیت گذشته ی انسانی است. ماتریسی است که انسان را در بر می گرفته است و اکنون نیز در بر میگیرد. فرهنگ مادی، آوار فرهنگ است، تلنبار شده، راز آلود و خوانش پذیر. فرهنگ مادی، کلیت معنادار مواد فرهنگی است.
مطالعه ی "فرهنگ مادی" تلاشی است برای فهم این که چگونه مواد فرهنگی، فعالانه ادراک و فهم انسان را از جهانی که با آن در جدال است، شکل میدهند، بر آن تاثیر میگذارند و آن را دگرگون میسازند. کار باستان شناس با ماده ی فرهنگی موضوعیت پیدا میکند. مطالعهی ماده ی فرهنگی نباید منحصر به خصوصیات ظاهری ماده باشد، بلکه باید متوجه کنش متقابل میان افراد و چیزها باشد.
پیدایش، برزخ، رستاخیز
پیدایش: شیء یا معماری برای یک یا چند کارکرد تولید میشود. ذهنیات انسانها و بافت تولید، معنا را به ماده حمل میکند. یان هادر باستان شناس فرافرایندگرا مواد فرهنگی را به پنج دسته تقسیم میکند: سه شکل ساده(شاخصها، علامتها، شمایلها) و دو شکل پیچیده (نمادها و استعارهها). هر چه قدر کارکرد- معنا/ها مستقیمتر باشند و از ماده ی طبیعی کمتر فاصله گرفته باشند، ساده تر و روزمره تر هستند. اما هر قدر که دگرگونی در مادهی فرهنگی ( در نسبت با بافت یافت شدنشان و نیز کمیت و کیفیت پرداختشان) بیشتر باشد و رد ذهنیات انسان در آن پر رنگ تر باشد، ماده ی فرهنگی، استعاری تر و نمادین تر می شود.
برزخ: مادهی فرهنگی در بسیاری مواقع مرگ مطلق ندارد. اشیا و معماری ترک میشوند اما به ندرت به همان زودی میمیرند. از هزارها سال پیش تا کنون مادهی فرهنگی پس از دور ریختن یا ترک شدن دوباره بازیافت و به کار برده میشود. (گاهی همان سازندهها و گاهی غریبه هایی از زمان ها و مکان های دیگر). ماده ی فرهنگی اغلب در معرض دگردیسی کارکردی/ معنایی است.
رستاخیز: باستان شناس اما اسرافیل است که در صور خود می دمد تا جهان مردهی صامت اشیا برخیزد. کلنگ و قلم باستان شناس به دنبال سرگذشت ماده ی فرهنگی است، چرا که می شود به این جهان گوش داد و قصّهی انسان را از آن سراغ گرفت.
دوگانه ی بهشت/ دوزخ
اسرافیل، فرشته ی لحظه ی رستاخیز است. یگانه وظیفه ی محتومش دمیدن در صور است و بیدار کردن جهان مرده. برای دهه ها باستانشناس نیز پس از دمیدن در صورش و کاویدن، جهان مردهی صامت اشیا را نیمه جان در صحرای اکنون رها میکرد. اشیای نیمه جان در موزهها، گنجینه ها، مجموعه های خصوصی و پایگاه های نگه داری از اشیای باستانی تلنبار شدهاند/ بودند. معنا، به اشیا جان میدهد. باستانشناس، مسئول شناخت، معنادهی، کارکردیابی و بازتعریف فرهنگ مادی نبود/نیست. و این بیتفاوتی و شک نکردن به وظیفهی تاریخی اسرافیل گونه، گرگ هایی را در محشر معاصر به جان فرهنگ مادی انداخت. این به این معنی نیست که مدعی معنا یا معناهایی مطلقا مطابق با حقیقت تاریخی رخداده باشیم، که این گرگها آن را پاره پاره کرده اند یا میکنند؛ اما سوء معنادهی هایی که هیتلر، صدام حسین و محمدرضا پهلوی از فرهنگ مادی کردند، جهان برخواسته ی اشیا را به همراه باقی جهان به سوی جهنم میبرد. از همین دست است، برخورد اقتدار مآبانه ی چین مائوئیستی با "سنت و گذشته ی ارتجاعی" و یا طالبان افغانستان با مادیت کفر. حذف صورت مسئله و تزریق آمنسیا[2] به شهروندان اتوپیای نوظهور، بیشک جهنم اشیا که نه، جهنم انسان و امکان فهم و مداقهی درگذشته است.
...و بهشت، آزادی پرسش و به چالش کشیدن فهم باستانشناسانه، روشها و نظریهها، مجراها، مطالبات از بالایی، جمود علمی و هر نوع اقتدار اجرایی، آکادمیک، علمی، شخصی و سیاسی است که امکان تفسیر فرهنگ مادی را سلب یا آن را محدود و یا مسموم میکند.
مطالعه ی بیشتر
Davidson Prown, Jules
Mind in Matter: An Introduction to Material Culture Theory and Method, Winterhur Portfolio, Vol. 17, No.1. Spring, 1982, pp. 1-19
Hodder, Ian
Symbols in Action, Cambridge University Press, 1982
Meskell, Lynn
Negative Heritage and Past Mastering in Archaeology, Anthropological Quarterly, Vol. 75, No. 3. (Summer, 2002), pp. 557-574
[1] . این نوشته، ارجاع درون متنی ندارد چرا که مشتاقانه و امیدوار برای انتشار در روزنامه ی نشاط که هرگز منتشرنشد، نوشته شده بود؛ بنابراین، مشمول اقتضائات انتشار در روزنامه میشود.
[2] . فراموشی جمعی
ویژهنامهی «هشتمین سالگرد انسانشناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139
ویژهنامهی نوروز 1393
http://www.anthropology.ir/node/22280
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست