یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
جنایتکار و قربانی : افسانهها و واقعیتها
شناخت علمی قاتل، نظریات مطرح متعددی را بی اعتبار می سازد. در آغاز، داستان های تخیلی (رمانهای پلیسی، فیلم ها ...) مرتبا خشونتی مرموز را به نمایش در می آورند که عبارت است از تصویر زنی که شبانگاه در کوچه ای تاریک به خانه باز می گردد، صدای پایی پشت سر او و فرد ناشناسی که به شکل وحشیانه ای به وی تجاوز می کند. این سناریو در واقع مدلی عام است، فرم جدیدی از ترسی قدیمی که در تاریخ صورت های گوناگونی پیدا کرده است
چه کسی می کشد؟ چه کسی کشته می شود، و چرا؟ آمار قتل ها جهت گیری عظیمی را نشان می دهد: «جنایت نزدیکان».
شناخت علمی قاتل، نظریات مطرح متعددی را بی اعتبار می سازد. در آغاز، داستان های تخیلی (رمانهای پلیسی، فیلم ها ...) مرتبا خشونتی مرموز را به نمایش در می آورند که عبارت است از تصویر زنی که شبانگاه در کوچه ای تاریک به خانه باز می گردد، صدای پایی پشت سر او و فرد ناشناسی که به شکل وحشیانه ای به وی تجاوز می کند. این سناریو در واقع مدلی عام است، فرم جدیدی از ترسی قدیمی که در تاریخ صورت های گوناگونی پیدا کرده است: شیطان، دیوها، ارواح بازگشته و ...[1]. اما واقعیت کاملا متفاوت است که در ادامه آن را می بینیم . بزرگترین رسانه های ملی در پوشش خبری حوادث مختلف، جنایت هایی را بر صدر می نشانند که به گونه ای ویژه چشم گیر هستند(از نظردرجه بی رحمی، شمار قربانیان...) ، اما این جنایات بازنمایی کننده نیستند و غالبا برعکس فقط غیرعادی اند. و بالاخره آن که به همین ترتیب، سریال های پلیسی امریکایی که بر بازار تلویزیون حاکم هستند تحریف هایی از واقعیت را به نمایش می گذارند. ترجیحا با به صحنه آوردن محیط های دلنشین (قربانی در یکی از استخرهای بسیار باشکوه ویلایی در میامی ... کشف می شود) و قاتلان بسیار مکار که تنها هوش و تکنیک های پلیس علمی امکان شکست شان را فراهم می سازد، این سر یال ها نیز به پنهان سازی واقعیتی بسیار پیش پا افتاده منتهی می شوند که مطالعات جامعه شناختی جنایات آن را افشا می کنند[2].
قربانی عموما قاتل خود را می شناسد
چنانچه حکم دادگاه مرگ با «ضربات کشنده بدون قصد کشتن» باشد، یا به «قتل»(کشتن با اراده) و یا به «جنایت» (با قصد قبلی) باشد، چگونه می توان آنها را شناسایی و تفکیک کرد؟ در سال 2010، پلیس و ژاندارمری 800 قتل را در فرانسه- منهای سرزمین های ماورائ بحار آن- ثبت کرده اند. طبعا «آمار سیاهی» از قتل هایی که ناشناخته مانده اند وجود دارد ، اما احتمالا خیلی ناچیزند. در واقع برای این که قتلی واقعا نا شناخته باقی بماند، تنها حذف فیزیکی فرد کفایت نمی کند، بلکه باید آن را به لحاظ اجتماعی نیز پنهان کرد. اما بطور مشخص هیچ چیز نباید نشانی از مخفی کاری بدهد، این ویژگی برای مثال، مسئله را به افراد کاملا ایزوله مانند بی خانمان ها، یا برخی از آزاد شدگان از زندان محدود می کند. این همان وضعی است که در کوششی کلاسیک، به منظور دست کاری و تغییر شکل یک قتل به یک خودکشی یا یک حادثه، اتفاق می افتد. وقایعی این چنین وجود دارند اما مواردی که هیچ گونه شک وتردیدی در نزدیکان مقتول یا نزد مسئولان پلیسی و پزشکی با ثبت گزارش مرگ پیش نیاید نادرند. دقیقا همین استدلال در مورد قتل های نوزادان (نوزاد کشی- نئوناتیسید) مطابقت دارد: این کافی نیست که یک زن یا زوجی بخواهند خود را از فرزندشان رها سازند برای آنکه هیچ کس از آن متاثر نمی شود، بلکه لازم است که مادر توانسته باشد حاملگی و زایمان غیر قانونی خود را به طریقی مخفی کرده باشد، یا این که او (یا زوج والد) موفق به تبدیل فرزند کشی به یک حادثه یا یک «مرگ طبیعی» بشود،. احتمالا این یک نمونه بسیار مرموز قتل است[3]. در آخر مسئله «قتل های قانونی» باقی می ماند، بویژه قتل هایی که ماموران نیروهای انتظامی مرتکب می شوند ، این قتل ها در آمارهای رسمی محاسبه نمی شوند. این ها غالبا نتیجه دفاع قانونی هستند. مانند آن پلیسی که خلافکار را هنگامی که خودش آتش گشوده بود به قتل می رساند. تنها موردی که باقی می ماند شلیک های کشنده ای است که در خارج از حالت دفاع قانونی پیش می آید؛ برای مثال شلیک به خلافکاری که بدون این که تهدیدی باشد فرار می کند.
سه مرکز قانونی هر کدام به روش خود قتل ها را محاسبه می کنند: آمار بهداشت در مورد علل مرگ ها، آمار پلیسی و آمار قضایی. هر سه مرکز یک روند عمومی از تغییر را نشان می دهند. پس از افزایش شمار قتل ها در فرانسه در سال های 1970 تا 1984 ، این میزان از 1985 تا امروز کاهش یافته است. حتی باید اضافه کنیم که از 1995 این کاهش به اندازه ای چشمگیر بوده است که شمار قتل های مورد تایید بوسیله پلیس و ژاندارمری، در طول 15 سال به نصف کاهش یافته است (بیش از 1600 در سال 1995 ، کمتر از 800 در سال 2010). اگر این واقعیت که جمعیت فرانسه در همان مقطع افزایش داشته است را نیز به حساب بیاوریم، این کاهش باز هم بیشتر است( کمی بیش از 50 میلیون در 1970، و عبور از مرز 56 میلیون در سال 1984، 59 میلیون در 1995 و 65 میلیون امروز). همچنین در واقع این کاهش به آن اندازه که مهم و چشمگیرمی باشد، مورد تحلیل و بررسی قرار نگرفته، شاید این امر به دلیل آن باشد که تمامی مباحثات همه جانبه در مورد خشونت فزاینده در جامعه را رد می کند.
مطالعات پلیسی گونه های متفاوت قتل را متمایز می کنند: «تصفیه حساب های بین تبهکاران»، «قتل هایی که به هنگام سرقت واقع می شوند»، کودک کشی یا قتل هایی که «با انگیزه های دیگر» صورت می گیرند، و همچنین دسته متفرقه که مهمترین هستند.
در سال 2010، «تصفیه حساب های بین تبهکاران» کمی کمتر از 8 درصد کل قتل ها را نشان داد. این قتل ها که میزان آنها به طور کلی در مقطع زمانی یکسان است، در مناطقی متمرکز هستند که جرائم سازمان یافته و گروه های بزرگ تبهکار(منطقه مارسی، جزیره کرس، منطقه سن دونی...) در آنجا تمرکز دارند. «قتل هایی که در هنگام سرقت واقع می شوند» از این هم کمتر هستند یعنی 5/6 درصد کل قتل ها را تشکیل می دهند و از ابتدای دهه 1990 دائما در حال کاهش هستند. در حقیقت 85 درصد قتل های ثبت شده، بدلیل رویارویی افراد خاص با همدیگر است. این ها چه افرادی هستند و انگیزه این جنایت ها چیست؟ برای پیشرفت در این موضوع باید به پژوهش ها مراجعه کنیم، تاکیدمان بر پژوهش های انجام شده در منظقه پاریس است و در آنجا به تحلیل فعالیت ده ساله دادگاه جنایی می پردازیم. به این ترتیب جمعیتی آماری خواهیم داشت که به اندازه کافی نشان دهنده مجموعه افراد محکوم شده توسط دادگاه می باشند[4]. این پژوهش با پرده برداری از یک نکته اساسی، امکان تحلیل روابط بین عاملان و قربانیان را فراهم آورده (جدول زیر)
نوع روابط قاتلین- قربانیان در لحظه قتل |
||
|
تاثیرات |
درصد |
همدیگر را نمی شناسند |
19 |
5/18 |
آشنایی اندک (وجود خصومت قدیمی) |
34 (24) |
33 (5/23) |
روابط زندگی مشترک یا پس از آن |
31 |
5/30 |
در روابط عشقی رقابت دشته اند |
3 |
3 |
رابطه خانوادگی |
15 |
15 |
جمع موارد مطالعه شده |
102 |
100 |
منبع : موشیه لی – 2004 |
|
|
قتل جرمی است که غالبا مردانه است
در واقع عدم آشنایی متقابل قاتل با مقتول بسیار اندک است مثلا در مواردی که: سارق، کارمند تعمیرگاهی را که قصد دارد صندوقش را برباید می کشد، او مردی است که سارق را می کشد یا برعکس، یک درگیری ناگهانی در خروجی کافه بین مردان کاملا مست پیش می آید، این جرم بر اساس حالت عدم تعادل فکری مرتکبِ آن صورت گرفته و هیجانی و ناآگاهانه است، این جرمی نژادی است ... برعکس موارد ذکر شده، در 80 تا 85 درصد قتل های مورد مطالعه، قربانی و قاتل همدیگر را می شناخته اند. اکنون برای ساده کردن موضوع، دوگونه عمده از وضعیت ها تشریح می شوند:
1) وضعیت اول در بر گیرنده مسائلی است که پای افرادی را به میان می آورد که در حال حاضر یا درگذشته نزدیک زندگی مشترک یا رابطه پس از آن داشته اند[5]. این روابط در یک سوم موارد نمونه گیری شده مشاهده می شوند و مسائل مربوط به روابط فامیلی نیز به این ها اضافه می شوند(کودک کشی،والدین و اقوام کشی،مادر کشی و...) همه این موارد قبل از وقوع جرم بدلیل وجود اختلاف یا روابط خصمانه نشان دار شده اند. به این ترتیب در مجموع، نصف این موارد افرادی را شامل می شود که همدیگر را بسیار خوب می شناسند.
2) گونه دوم، روابط دیگری را شامل می شود. آنها غالبا یا همسایه های نزدیک هستند یا حداقل افرادی هستند که همدیگر را به دلیل تردد در محل های مشترک می شناسند: محل سکونت، کار، تفریح و ... در اکثر موارد قاتل و قربانی یک دشمنی کمابیش قدیمی را حفظ کرده اند.
به این ترتیب، قتل قبل از هر چیز، مسئله ای است که پیشنهاد می کنیم آن را «جنایت نزدیک» بنامیم. حتی باید اضافه کنیم که شدت خشونت درقتل غالبا به این شناخت متقابل وابسته است، چرا که این خشونت، به شدت احساسات و تاثرات موجود مرتبط است. درمقابل این وضعیت، تنها در حا لت عدم تعادل ذهنی است که برای حمله قاتل به فردی که نمی شناسد، دلیلی وجود ندارد.
قاتلین و قربانیان آنها چه کسانی هستند؟ شفافیت کامل در این مورد غیرممکن است زیرا درمیان قتل های ثبت شده با وجود آن که «آمار سیاه» خیلی اندک است، تنها 80 تا 90 درصد(طبق سال ها) موارد کشف شده اند. به لحاظ منطقی، مواردی که کمترکشف می شوند «تصفیه حساب های بین تبهاکاران» اند. در مقابل، از 10 جنایت کودک کشی و «دیگر قتل ها» 9 مورد کشف می شوند. این نتایج نیز اخیرا با رویکردی که به طور خاص جنایات نزدیک نامیده شده قابل تبیین است. در واقع تحقیقات نشان دهنده آن است که عناصر تعیین کننده تر در کشف، در مرحله اول کشفیات پلیس علمی و تخصصی نیستند بلکه گزارشات و اطلاعات بدست آمده در هنگام تحقیق از همسایگان دارای اهمیت است، آن هم در شرایطی که آنان شاهد بی واسطه که گزارش جنایت را داده و یا حتی خود عامل جنایت نیستند، زیرا در این صورت غالبا با حالات غیر قابل کنترل که از خود بروز می دهند ، لو می روند[6].
قتل جرمی است که در 85 درصد موارد مردانه است. این میزان در سالهای 1970 نیز به همین شکل بوده است. بنابراین خشونت از زنان صادر نمی شود. مشارکت آنها که به مرور زمان در حال کاهش است و غالبا فقط در مورد کودک کشی است. زنان که به ندرت قاتل اند، در مقابل در بیشتر اوقات قربانی هستند، یعنی تقریبا در 40 درصد موارد. نتیجه ای که از این نکته بدست می آید این است که قتل جرم مردانی است که زنان را می کشند. البته در اکثر قتل ها موضوع عبارت است از مردانی که همدیگر را می کشند، اما با این وجود نابرابری قربانی سازی درمیان جنس ها قطعی است.
پس از تشریح وضعیت زنان در قتل ها، جوان سازی مجرمین یکی دیگر از سوژه های خیالی رایج است. با این وجود، سهم خردسالان در میان قاتلان از یک سو در مجموع از سال های 1970 رو کاهش بوده است، و از سوی دیگر بر اساس سال ها، از 5/4 تا 5/6 درصد بسیار محدود شده است و سهم آنها در مجموع بزهکاری های ثبت شده در آمار پلیس بسیار اندک بوده است. قتل، در واقع جرم جوانان بزرگسال است، خصوصا بین 20 و 40 ساله ها. حتی اگر گاهی اوقات به نوجوانان برمی خوریم ، با این وجود در میان افراد مسن تر یعنی تا 60 ساله ها این جرائم بیشتر رایج است.
برای تداوم این بحث، مجددا باید به پژوهش ها برگردیم. تحقیقات، دو عنصر بسیار تعیین کننده را با باز سازی داستان زندگی قاتلین، استخراج می کنند.
اولین عنصر به محیط اجتماعی ی مربوط است که زندگی مجرمین در آن متحول می شود؛ البته مجرمینی که شناسایی و محاکمه شده اند. این افراد غالبا به طبقات عوام و حتی به اقلیت های بسیار بی ثبات در میان آنها متعلق هستند. در پژوهش ما که به منطقه پاریس در سال های 1990 مربوط است، مشخص شد که سه چهارم مجرمین از طبقات عوام هستند و این موقعیت اجتماعی را باز سازی کرده اند. این باز تولید در ابتدا در مدارس صورت گرفته است. در ادامه، به هنگام ارتکاب جرائم، تنها 40 درصد مرتکبین شاغل بوده اند. بر عکس، یک هشتم آنها بیکارشدگان و بویژه کمی کمتر از نصف آنها غیر فعال هستند. بعلاوه باید یاد آوری کنیم که افراد بی خانمان در میان این غیر فعال ها نسبت بالایی داشتند( بیش از یک سوم). به طور مشخص اکثریت عظیم نیمی از افرادی که در هنگام ارتکاب جرم شاغل بودند، نیز به نوبه خود به طبقات پایین اجتماعی تعلق داشتند. به این ترتیب که طبقه «کارگران» و «کارمندان» به تنهایی 75 درصد شاغلین را نشان می دادند. در این میان می توان تعدادی «روسای شرکت های فن آور- تاجر» را اضافه کرد، که در واقع تمامی آنها هنر- پیشه وران جزیی هستند. بنابراین به طور حتم می توان ملاحظه کرد که 90 درصد فعالان به طبقات پایین اجتماعی تعلق داشته و درپایین ترین شاخه های درآمدی قرار دارند. در منظقه "ایولن" (Yvelines) که این پژوهش صورت گرفته است، 13 درصد قتل های قضاوت شده در دو محله بزرگ این منطقه واقع شده اند که به دلیل عاری بودن از فعالیت های صنعتی تولیدی، و نرخ بسیار مهم بیکاری و فقرشان شناخته شده اند، و در عین حال دارای «نواحی شهری حساس» مهمی هستند. بنابراین به نظر می رسد که قتل در بی ثباتی اقتصادی و اجتماعی زمینه مساعدی پیدا می کند.
هنگامی که چیزی برای باخت وجود ندارد...
سرگذشت خانوادگی به عنوان دومین عنصر تعیین کننده آسیب پذیری مرتکبین قتل ها شناخته شده است. اولا در نزدیک به 20 درصد موارد مشاهده می شود که قاتلان در طول سالهای متمادی در فقدان پدر و مادر توسط عنصر سومی تربیت شده اند، یعنی دو سوم آنها، در خانواده ها یا کانون های پذیرنده بوده اند. تحلیل آماری این امکان را فراهم می آورد تا برخی نتایج این سرگذشت خانوادگی بر بیلان روان شناختی عاملان قتل ها بدست آید که عبارت است از ضعف های عاطفی، خامی و گرایش به افسردگی. به علاوه این تحلیل نشان می دهد که قاتلانی که چنین دوره کودکی را تجربه کرده اند غالبا به شیوه ای غیر ارادی این عمل را مرتکب می شوند. در ادامه در70 درصد موارد ، مشخص شده که این افراد در خانواده هایی که نشانی از منازعات درونی سخت داشته اند تربیت شده اند، این منازعات بیش از یک بار از دو مورد، با خشونت های فیزیکی همراه بوده اند و اساس این خشونت ها از سوی پدر بر مادر و/ یا بر فرزندان اعمال می شده است.
برای خاتمه باید اضافه کنیم که منهای قتل های مربوط به زوج ها، قاتلان غالبا در زمان جنایت مجرد و بدون فرزند بوده اند، و در نصف موارد، آنها به شدت تحت تاثیر الکل در لحظه ارتکاب عمل کشنده شان بوده اند.
هیچ کدام از این عوامل عمومی به خودی خود تعیین کننده نیستند: بیکاری بیش از واقعه رها شدن یا در دوره کودکی بوسیله نزدیکان مورد تجاوز قرار گرفتن، مستقیما کسی را قاتل نمی کند، مانند الکل که الزاما خشونت آفرین نیست. اما با تجمیع آنها، توضیح این که چرا این عناصر مانند افراد دیگر نیستند و به چنان افرادی تبدیل شده اند که در چنین خشونت بزرگی در غلطیده اند ممکن می شود، این افراد غالبا با کسانی که بخشی از دور و بری هایشان را تشکیل می دهند در تقابل هستند. پس از این مورد نتیجه می گیریم که در منازعات بین افراد که نسبتا در روابط اجتماعی شایع است (شامل تمامی محیط های اجتماعی می شود)، افرادی چنان به راحتی دست به قتل می زنند که برای جلوگیری از این منازعات توان اندکی دارند و چیز مهمی برای باختن در زندگی ندارند: نه موقعیت شغلی نه شهرتی برای حفظ کردن ، نه برنامه ای شخصی و خانوادگی ، و نه هیچ دورنمای واقعی از آینده.
نتیجه آن که در جامعه فرانسه از سالهای 1970، به رغم تداوم رویه های افراطی حذف و طرد؛ کاهش شمار قتل ها با روندی سریع و چشم گیر در جریان است و این روند کماکان ادامه دارد. به رغم الگوهای مربوط به خشونت فزاینده در جامعه ما و با توجه به مباحث مبتنی بر انحطاط که مدعی اند که «قبلا بهتر بوده است»، احتمالا هرگز ما اینقدر کم همدیگر را نمی کشتیم. این امر شاهدی است بر پیشرفت های مداوم منع خشونت و آرامش تدریجی منازعات اجتماعی و سیاسی که سابقا عامل قتل های ییشماری می شد و هنوز نیز در نقاط بسیاری در عالم عامل قتل ها می باشد[7].
برگردان: محمد باغی
http://anthropology.ir/node/25868
Laurent Mucchielli
[1] - ج.دولومو، (J. Delumeau)ترس در غرب، انتشارات آشت، 2011.
[2] - ل.موچیه لی(L. Mucchielli)، «قتل در فرانسه معاصر(1970-2007): تحولات، جغرافیا و پیشگامان»، درل.موچیه لی و پ. اسپایرینبرگ، تاریخ قتل در اروپا. از پایان قرون وسطی تا امروز، انتشارات لادکوورت، 2009.
[3] -آ.تورس (A. Tursz)، فراموش شدگان. کودکان بدرفتاری شده در فرانسه و بوسیله فرانسه، انتشارات سوی،2010.
[4] - ل.موچیه لی،«ویژگی های جمعیتی و اجتماعی قاتلان و قربانیان آنها. پژوهشی در ناحیه ای از منطقه پاریس در سالهای 1990»، انتشارات پوپولاسیون، 4/2002.
[5] -آهوئل، پ.مرکادر، اچ.سوباتا، (A. Houel, P. Mercader et H. Sobota)، روانشناسی جنایت احساسی، انتشارات پاف، 2008
[6] - ل.موچیه لی، «ابهام زدایی از قتل ها: از جادوی تکنولوژیک در تحلیل کار بازپرسان پلیس قضایی»، انتشارات دویانس وجامعه، جلد30، شماره 1، 2006.
[7] - م.اویمه،( M. Ouimet)، «جهان قتل ها»، منتشره در مجله Champ pénal ، جلد 8، 2001. http://champpenal.revues.org/7966
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست