دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

کالایی شدن سلامت و بی صدایی فرودستان



      کالایی شدن سلامت و بی صدایی فرودستان
مزدک دانشور

پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد موازنه ی قوا بین شرق و غرب آن روز، اعلامیه ی حقوق بشر نیز نه روح بورژوازی قرن هجدهمی که روح زمانه ی خویش، یعنی توازن قوا میان فرودستان و فرادستان را به نمایش گذاشت. دوگانه ای dichotomy که از یک سو بر حقوق آزاد مالکیت، وجدان و رای و دیگر پایه های لیبرالیسم پای می فشرد و دیگر سویش با حق مسکن و کار و سلامت پیوند خورده بود(Ishay, 2003). 

 

من سردم است بی انصاف
من گرسنه ام بی انصاف
من بی پناهم بی انصاف
پس وقت تقسیم جیره ی جهان
من کجا بودم
که هیچ کنج دنجی از این همه خانه
قسمت بی قرار من نشد؟
سید علی صالحی 1384


پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد موازنه ی قوا بین شرق و غرب آن روز، اعلامیه ی حقوق بشر نیز نه روح بورژوازی قرن هجدهمی که روح زمانه ی خویش، یعنی توازن قوا میان فرودستان و فرادستان را به نمایش گذاشت. دوگانه ای dichotomy که از یک سو بر حقوق آزاد مالکیت، وجدان و رای و دیگر پایه های لیبرالیسم پای می فشرد و دیگر سویش با حق مسکن و کار و سلامت پیوند خورده بود(Ishay, 2003). سلامت از پس جنگ خانمان برانداز دوم جهانی به یکی از خواسته های لاینفک نه تنها جنبشهای پیشرو که حتی محافظه کاران بر سریر قدرت تبدیل شد. این روند در سالهای رشد بی وقفه ی سرمایه داری "مرکز" یعنی تا سال 1973 نیز ادامه داشت(Harman, 2008)  و بی نوایان و فرودستان و کارگران اروپایی که روزگاری خواب رسیدن به آنهمه رفاه را نیز نمی دیدند از این رشد مستمر متمتع شدند. اما از آن تاریخ و با شروع بحرانهای ادواری سرمایه و برای بازیابی حداکثر سود، جناح راست حرکت بطئی خود را برای بازپس گیری امتیازات داده شده آغاز کرد. این روند همچون دیگر رویکردهای سرمایه داری نه فقط با حرکتی اقتصادی که با برساختن یک بیان و گفتمان مخصوص به خود نیز همراه شد. از آن پس "سلامت" نه یک حق لاینفک بشری بلکه کالایی چون دیگر کالاهای قابل عرضه در بازار به حساب آمد که با پول بیشتر امکان بهره برداری بهتر از آن فراهم می شد. سرمایه داری متاخر با بزک کردن خصوص سازی و عمده کردن این مساله که رقابت می تواند بهترین خدمات بهداشتی را فراهم آورد نیروهای پیشرو و ترقی خواه را خلع سلاح کرد و از فراهم آوردن سلامت برای فرودستان سرباز زد. و بدین سبب در همراهی با رشد اقتصادی، نابرابری در زمینه ی سلامتی را دامن زد و فاصله های نجومی میان فرادستان و فرودستان چه در زمینه ی "دسترسی" و چه در زمینه ی "برخورداری" از خدمات بهداشتی درمانی را باعث شد.
 چون دیگر کشورهای "پیرامونی"، ایران نیز نه فقط مصرف کننده ی کالاهای ساخته شده در غرب است، که اندیشه های برساخته ی "مرکز" را نیز به راحتی و شادکامی می بلعد. اگر در دنیای اتاتیسم و پوپولیسم دهه ی شست خورشیدی بزرگ کردن دستگاه دولت و تشویق مصرف در ازای اطاعت و همراهی توده ها امری رایج بود و "مستضعفان و کوخ نشینان" با تکریم مواجه بودند، به همان نسبت پس از جنگ امواج نئولیبرالیسم و خصوصی سازی و ایجاد طبقه ی متوسط مصرف گرا و در عین حال مطیع در دستور کار قرار گرفت. بدین ترتیب دولت سازندگی ائتلاف طبقاتی دولت پوپولیستی دهه ی شصت را در هم شکست و فرودستان را به حال خود گذاشت تا روی پای لرزان خویش بایستند و اگر "لیاقت" دارند از این جنگل مولا برای خودشان غنیمتی بیابند. در زمینه ی سلامت این روند اما به فاجعه منتهی شد. طرح خودگردانی بیمارستانها باعث شد که خدمات هرچند اندک و نامطلوبی که پیش از آن رایگان به فرودستان ارائه می شد در ازای پول این بار تحویل شود. از آن پس فقرا و کم درآمدها می توانستند دعا کنند که بیمار نشوند چرا که حتی بیمارستانهای دولتی زیر نظر دانشگاهها نیز از آنان مبالغی را دریافت می کردند که از توانشان خارج بود. بیمه ها اغلب ناکافی بود و هزینه های درمان را پوشش نمی دادد و یا درمان از حداقلهای توانبخشی خود عاجز بود و بدین ترتیب افراد مجبور می شدند که اقلام سرمایه ای موجود در خانه هایشان را حتی بفروشند تا به درمانی درخور که نیروی کارشان را بازتوانی می کرد، دست یابند. از آن زمان به بعد بود که هزینه های خانمان برانداز درمانcatastrophic fees  خود را نشان دادند.
کالایی شدن سلامت، بیمارستانها را به بنگاههای اقتصادی ای بدل کرد که بر آنها قوانین بازار حاکم بود و حداکثر رسانی سود در چشم انداز قرار می گرفت . در این نظام اقتصادی-فکری، بیمار به عنوان یک "ابژه" دیده می شود که نه تنها باید هزینه هایی که جهت درمان خودش ضروری است بپردازد بلکه باید انباشت سود یک بنگاه اقتصادی را نیز تامین کند. و البته که وقتی بیمار ناتوان از پرداخت پول است باید از ارائه ی خدمات به او چشم پوشید و اگر توان پرداختی برای او میسر باشد امکان این وجود دارد که در بخش VIP  بستری شود. او دیگر یک انسان نیست که حق داشته باشد بزید و نفس بکشد و حتی به اندازه لیبرالهای سلیم النفسی که "عدالت را به مثابه انصاف" (رالز،1379) می دانستند نیز نباید برای او دل سوزاند.
 کالایی شدن سلامت نه تنها ویژگیهای جهان شمول، بلکه خصلتهای جهان سومی خود را نیز داشته و دارد. چنانکه با وجود بیمارستانهای خصوصی دیگر سیاستمداران صاحبان صنایع کنترل کنندگان تولید و توزیع در یک جامعه ی جهان سومی هرگز گذارشان به بیمارستانهای ارزان قیمت دولتی نمی افتد، هرگز در صفهای طویل نمی ایستند، درمانهای ناکافی، رفتارهای سرد و عجولانه ی کادر درمانی را تجربه نمی کنند و هیچ وقت شاهد بیرون انداخته شدن عزیزانشان از بیمارستان به "جرم" بی پولی نمی شوند. این گونه است که بیمارستانهای دولتی از "صدا" تهی می شوند (مالجو، 1381). صاحبان نفوذ از تجربه ی زیسته ی مردم عادی به تدریج دور شده و نمی توانند صدای آنان باشند و بدین ترتیب تبعیض نهادینه شده شکل می گیرد و سرمایه و رونق و خدمات به سوی نهادهای خصوصی سرازیر می شود. هر چند که در روندی دیالکتیکی سرمایه سالاری به شکل طب زدگی افراطی گریبان طبقه ی حاکم را می گیرد و آنان را وادار می کند که روز به روز به "پزشکی" بیشتر وابسته شوند و از زایمان تا مسایل مبتلا به سن بالا را در نهادهای بیمارستانی و پزشکی حل و فصل کنند و پول به آسیاب در گردش سرمایه بریزند، اما حداقل تا زمانی که کالای قابل معامله ای به حساب بیایند کسی آنها را از بیمارستان بیرون نمی اندازد و در کنار اتوبان رها نمی کند....
پنداری که باید دوباره بر این نکته صحه گذاشته شود که در جهانی چنین از خود بیگانه که فقرا از حداقلها محرومند و ثروتمندان اسیر و گرفتار چنبره ی سرمایه، انسان از خود بیگانه راهی به رهایی ندارد و بربریت سرنوشت او خواهد بود اگر که به کنش و تغییر برنخیزد...

این یادداشت در روزنامه ی روزگار  16 خرداد 1390، منتشر شده و برای بازنشر به گروه انسان شناسی و جامعه شناسی پزشکی ارائه شده است.