دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

گزارش سخنرانی مصطفی ملکیان:اخلاق دینی، اخلاق عرفی



      گزارش سخنرانی مصطفی ملکیان:اخلاق دینی، اخلاق عرفی
محمد علی رجب

جلسه  دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد مرکز  و فصلنامه جستار  در روز چهارشنبه 25  فروردین ماه 1389

اخلاق عرفی، در دو معنا به کار می رود؛ یکی به معنای اخلاق مبتنی بر فهم عرفی (common sense) که در این معنا، تقابلی با اخلاق دینی ندارد ؛ و دیگری، در معنای اخلاق سکولار، که در این صورت، مقابل اخلاق دینی تعریف می شود. در این جا، عمدتاً، اخلاق عرفی به معنای سکولار را مدنظر داریم، و اندکی هم در مورد اخلاق عرفی به معنای اخلاق مبتنی بر فهم عرفی، اشاره خواهیم داشت. به هر حال، جز در موردی که تصریح شود، منظور اخلاق سکولار است.
به طور کلی، می توان برای اخلاق دینی و اخلاق عرفی، چهار معنای اصلی ـ و نه حصری ـ ذکر نمود که متناظر یکدیگر تعریف می شوند و در هر دو، هر چه از معنای نخست به سمت معنای چهارم حرکت می کنیم، از شدت و غلظت آن کاسته می شود. بنابراین، برای تدوین مطالب، چهار معنای اخلاق دینی را توضیح می دهیم و خودبه خود، معانی اخلاق عرفی هم آشکار می شود. یعنی، هر تعریف از اخلاق دینی را که ذکر می کنیم، غیرباورمندان به آن معنای اخلاق دینی، به نوعی، معتقد به اخلاق عرفی محسوب می شوند. البته، این نباید باعث این توهم شود که اخلاق عرفی بی بنیاد است و مستقلاً ماهیتی ندارد، چون می توان عکس همین شیوه را هم درپیش گرفت؛ یعنی، چهار معنای اخلاق عرفی را گفت و متناظر با آن، معنای اخلاق دینی را نیز تبیین نمود.
برای آن که گزاره ای اخلاقی دانسته شود، باید متضمن دست کم، یکی از مفاهیم اخلاقی باشد. ده مفهوم بنیادین گفته شده است که مُجمَعٌ علیه عموم استادان اخلاق است، هر چند برخی مفاهیم دیگری را نیز برشمرده اند. به هر روی، این مفاهیم عبارتند از: خوبی و در برابر آن، بدی؛ درست و در برابر آن، نادرست ـ که در زبان فارسی، گاهی زیبا و زشت ـ که اصولاً بار زیبایی شناختی دارند ـ نیز، به مسامحه، در همین معنا به کار می روند؛ باید و مقابل آن، نباید؛ فضیلت و در مقابل آن رذالت؛ وظیفه؛ مسؤولیت؛ از این پس هرگاه از مفاهیم اخلاقی یاد شد، منظور، همین موارد ده گانه است.

معنای نخست اخلاق دینی
در این معنا، بر لزوم ذکر خداوند یا زندگی پس از مرگ (معاد) در تعریف اخلاق تأکید می شود. یعنی، در نفس تعریف اخلاق و مفاهیم اخلاقی باید خداوند یا معاد ذکر شود. بدین ترتیب، مثلاً، درست، آن چیزی خواهد بود که خداوند آن را درست بداند؛ یا آن چیزی که موجب سعادت اخروی در زندگی پس از مرگ گردد. البته در این معنا هم تفاوت هایی وجود دارد. به عنوان مثال، این که منظور از ذکر خداوند در تعریف مفاهیم اخلاقی را چه چیز بدانیم، طبعاً باعث تفاوت های مهمی خواهند شد. گروهی، آن را اراده و امر خداوند دانسته اند؛ گروهی، فعل و ترک او و گروهی دیگر، خشنودی و ناخشنودی او گفته اند. پیداست که این ها تفاوت های مهمی می توانند در پی داشته باشند.
همانطور که پیش تر اشاره شد، این معنا شدیدترین و تندترین برداشت از اخلاق دینی است که قائلان به آن، اخلاقی جز اخلاق دینی متصور نیستند. در نتیجه، فقط دینداران اخلاق مدار توانند بود و غیرباورمندان به دین، نمی توانند اخلاق مدار باشند. در مسیحیت،  متفکرانی چون آنسلم و در اسلام، تفکر اشاعره را می توان به این معنا نزدیک دانست.

معنای دوم اخلاق دینی
در این معنا، مفاهیم اخلاقی نه در تعریف، بلکه در مصادیق نیازمند خدا و یا زندگی اخروی دانسته می شوند. مثل کاغذ سفیدی که برای آن که زردرنگ شود، باید نور خورشید به آن تابیده شود، رفتارهای انسانی نیز برای آن که اخلاقی یا غیراخلاقی (مثلاً خوب یا بد) برشمرده شوند، باید اثری از ناحیه ی خداوند بر آن ها واقع شود. در این معنا، تأثر خدا یا معاد بر مفاهیم اخلاقی، نه در تعریف، که در مصداق است.

معنای سوم اخلاق دینی
در این معنا، مفهوم خدا و یا زندگی پس از مرگ، نه در تعریف و نه در مصداق مفاهیم اخلاقی دخالت ندارند؛ به بیان دیگر، مفاهیم اخلاقی، مستقل از خداوند، وجود دارند. لذا، اگر کسی قائل به خدا یا معاد نباشد، باز هم می تواند اخلاق مدار باشد و مفاهیم اخلاقی برای او معنا داشته باشند، ولی خرد ناقص بشری در تشخیص تمام مصادیق آن عاجز بوده، دچار خطا می شود. بدین ترتیب، باورمندان به این معنای اخلاق دینی، معتقدند که مفاهیم اخلاقی مانند خوبی یا بدی، مستقل از خدا و زندگی پس از مرگ، وجود دارند و به بیان دیگر، قائل به حسن و قبح ذاتی امور هستند؛ لیکن، انسان را در تشخیص آن ناتوان و نیازمند خداوند می دانند؛ البته، خداوندی که جامع سه خصیصه ی قادر مطلق، عالم علی الاطلاق و خیر مطلق است. بدین ترتیب، اخلاق دینی، به منزله ی فهرستی از رفتارهای اخلاقی خواهد بود که بشر را در تشخیص مصادیق رفتارهای اخلاقی و غیراخلاقی یاری می دهد.

معنای چهارم اخلاق دینی
مفاهیم اخلاقی، بنا به این معنای اخلاق دینی ـ  که همانطور که پیش تر گفته شد، خفیف ترین معنای اخلاق دینی است ـ نه در تعریف، نه در مصداق  و نه حتی در مرحله ی تشخیص مصادیق توسط انسان، نیازمند خداوند یا زندگی پس از مرگ نیستند؛ بلکه، مفاهیمی چون خداوند یا زندگی پس از مرگ، «انگیزه» ی رفتار اخلاقی هستند. بدین ترتیب، باورمندان به این معنا، حتا معتقدند که خرد بشری در تشخیص مصادیق مفاهیم اخلاقی یعین تمیز رفتار اخلاقی از غیر آن هم مستقل هستند ولی برای اخلاقی عمل کردن ـ که معمولاً با ضرر به منافع و مطامع دنیوی چون ثروت، شهرت، رفاه و ... همراه است ـ نیازمند انگیزه هستند و کسب رضا و قرب الهی و یا سعادت اخروی، این انگیزه را به آن ها می دهد. در حقیقت، دسته ی اخیر، رویکردی پراگماتیستی به اخلاق دارند.
در نهایت، در جمع بندی معانی گفته شده برای اخلاق دینی، می توان این طور دسته بندی نمود که معنای نخست، معنایی منطقی (Logical) از اخلاق دینی بود که خداوند را در تعریف مفاهیم اخلاقی دخالت می داد. معنای دوم، در ساحت وجودشاختی (آنتولوژیک) و معنای سوم، مسأله ای معرفت شناختی (اپیستمولوژیک) بحث می نمود.
شایسته است در این جا خلط مبحثی را که گاه در تفکیک و تبیین تفکر اشاعره و در مقابل آن، معتزله در مورد اخلاق رخ می دهد، یادآور شویم. در تحلیل تفکر این دو گروه، باید میان ساحت وجودشناختی و ساحت معرفت شناختی تفاوت قائل شد. اشاعره، اصولاً به حسن و قبح ذاتی باور ندارند و حسن و قبح رفتارها یا به بیان دیگر، اخلاقی و غیراخلاقی بودن رفتار را در گرو اراده ی خداوند می داند و قائل به حسن و قبح الهی در برابر حسن و قبح عقلی هستند؛ در حالی که، معتزله حسن و قبح اعمال را مستقل از خداوند می داند و به حسن و قبح ذاتی معتقد است. این بحث، در حوزه ی وجودشناختی یا آنتولوژیک قرار می گیرد. اما مرحله ی بعد که ناظر به مصادیق مفاهیم اخلاقی و یک بحث معرفت شناختی یا اپیستمولوژیک است، اشاعره معتقدند باز باید به قول شارع رجوع کرد. یعنی در تشخیص مصادیق هم قائل به اصالت نظر شارع هستند؛ در حالی که معتزله، در این بحث نیز، عقل بشری را مستقلاض قادر به شناسایی و تشخیص حسن و قبح اعمال می دانند. بدین ترتیب، اشاعره به اخلاق الهی شرعی و معتزله به اخلاق ذاتی عقلی معتقد است.
با ارائه ی چهار معنای اخلاق دینی، معانی مورد نظر از اخلاق عرفی نیز در مقابل آن، روشن شد. یعنی، در هر معنای اخلاق دینی، کسی که اخلاق را به آن معنا نپذیرد، به نوعی معتقد به یک اخلاق سکولار محسوب خواهد شد. البته، آن چنان که گفته شد، می توان به معنای دیگر اخلاق عرفی، که به مفهوم اخلاق مبتنی بر فهم مشترک عرفی است، اشاره نمود. اخلاق عرفی، در این معنا، بیان می کند که هر آنچه عرف و خرد عرفی اخلاقی می داند،همان اخلاقی است و شهروندان، هر یک تا حدی که از آموزه های عرفی برخوردارند، به آموزه های اخلاقی واقف بوده و نیازی به فراگرفتن آن از معلمان اخلاق ـ از هر نوع، خواه فلاسفه و خواه عرفا و غیر آن ـ ندارند.
در اینجا، در مقام نقد و بررسی هیچ یک از دو اخلاق دینی و عرفی نیستیم؛ اما می توان نکته ای مهم را در فهم بهتر آن ها متذکر شد و آن این که، چرا باید اخلاقی رفتار نمود؟ به بیان دیگر، اگر بپذیریم که مهمترین (و نه تنها) خصیصه ی زندگی بشری، عقلانی زیستن است و عقل، البته از تحمل رنج و ضرر منع می کند؛ حال، همواره با تعارضی ـ دست کم ظاهری ـ میان اخلاقی زیستن، که معمولاً با رنج و دشواری و تحمل ضرر همراه است، و عقلانی زیستن روبه ور خواهیم بود. پاسخ به این چرایی و رفع این تعارض، برای اخلاق دینی که قائل به معاد و زندگی و پس از مرگ است و در ازای اخلاقی زیستن و دشواری های دنیوی آن، وعده ی سعادت اخروی می دهد، روشن و آسان است؛ ولی اخلاق عرفی را به تکاپو وا می دارد.
البته، اخلاق دینی نیز،  نظر واحدی دربار کیفر و پاداش اعمال ندارد؛ برخی آن را منحصراً در آخرت و زندگی پس از مرگ دانسته اند و برخی، بخش عمده ی آن را به معاد نسبت داده اند ولی بخشی را نیز در همین دنیا دیده اند. در دین اسلام، آنچه از آیات و روایات استفاده می شود، مطلق نیست؛ بخشی از اخبار دلالت بر انحصار کیفر و پاداش اعمال در آخرت و برخی، بر اشتراک آن میان دنیا و آخرت دلالت دارند.
به هر روی، طرفداران اخلاق عرفی، به این چرایی پاسخ های متفاوتی داده اند که از آن میان، می توان به پاسخ افلاطون اشاره نمود. افلاطون، سه نیاز اصلی و بنیادین وجود آدمی را که روح ـ در معنای عمیق ترین سطح وجود انسان ـ به آن وابسته است، برخاسته از مثال بنیادین، یعنی حقیقت، زیبایی و خوبی می داند. بدین ترتیب، میل به کشف حقیقت، وصول به زیبایی و حصول خوبی در آدمی او را به افعال مختلف وامیدارد و آن که حقیقت جویی در او غلبه داد، به سوی علم گام برمیدارد و آن دیگری که شیفته ی زیبایی است از عالم هنر سر درمی آورد و کسی هم که میل به خوبی در او غالب است، زندگی اخلاق مدارانه را درپیش می گیرد. لذا، رفتار اخلاقی در نزد کسانی که اخلاقی رفتار می کنند، نه به خاطر اجتناب از کیفر و کسب پاداش اخروی ـ که افلاطون آن را برای انسان های حقیر می داند ـ بلکه، برخاسته از عشقی عمیق به خوبی و خوب بودن است و انسان های آزاده و حرّ، با اخلاقی زیستن، به این نیاز و اشتیاق درونی خویش پاسخ گفته اند. بدین ترتیب، در این راه، هر هزینه ای را متحمل می شوند و هر رنجی را بر خویش هموار می کنند.
دست آخر این که، در زندگی امروزین، خاصه در عرصه ی سیاست و اجتماع، نباید اخلاق را با رفتار سیاسی در تضاد دید. در واقع، سه رویکرد عمده را باید در اخلاق تمیز داد؛ یکی رویکرد وظیفه گرا، دیگری نتیجه گرا و بالاخره ـ آنچنان که افلاطون می پسندید ـ فضیلت گرا. نباید فراموش کرد که اخلاق در حوزه ی اجتماعی، عمدتاً نتیجه گراست و بدین ترتیب، با سیاست که با رویکردی عملگرایانه،