دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

مراسم بزرگداشت‌ اکبر رادی‌ پدر نمایشنامه‌نویسی‌ ایران‌



      مراسم بزرگداشت‌ اکبر رادی‌ پدر نمایشنامه‌نویسی‌ ایران‌
زهره‌ زنگنه‌

در یک‌ شب‌ زیبا و خوش‌ نسیم‌ بهاری‌ امسال‌ بر بام‌ خانة‌ هنرمندان‌ به‌ مناسبت‌ روز جهانی‌ تئاتر، گرامی‌ داشتی‌ برای‌ استاد اکبر رادی‌ برگزار شد.
وقتی‌ صحبت‌ از نمایش‌ و نمایشنامه‌نویسی‌ به‌ میان‌ می‌آید بدون‌ شک‌ همة‌ دوستداران‌ تئاتر به‌ یاد بزرگ‌ مرد تاریخ‌ نمایشنامه‌نویسی‌ ایران‌، استاد اکبر رادی‌ می‌افتند.در این‌ مراسم‌ بعد از خیر مقدم‌ به‌ مهمانان‌ ابتدا صدرالدین‌ شجره‌ پیام‌ روز جهانی‌ تئاتر در سال‌ 2007 میلادی‌ را که‌ توسط‌ دکتر شیخ‌ سلطان‌ ابن‌ محمد القاسمی‌، امیر شارجه‌، در امارات‌ متحده‌ ایراد شده‌ بود خواند. سپس‌ دکتر قطب‌ الدین‌ صادقی‌ اظهار داشت‌: برای‌ بنده‌ مایة‌ فخر و مباهات‌ است‌ که‌ امشب‌ در مورد رادی‌ صحبت‌ کنم‌. در دهة‌ پنجاه‌ نویسنده‌ای‌ پیدا شد که‌ برای‌ اولین‌بار دربارة‌ مسائل‌ شهری‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورد. او کسی‌ نبود جز اکبر رادی‌. درام‌نویسی‌ اکبر رادی‌ که‌ ادعانامه‌ شکست‌ روشنفکران‌ دهة‌ سی‌ می‌باشد، با یک‌ خوش‌ فکری‌ بی‌نظیر و یک‌ قلم‌ شسته‌ رُفتة‌ پر از طنز و دیالوگ‌های‌ محکم‌ و یک‌ روان‌شناسی‌ اجتماعی‌ دقیق‌ در 25، 26 نمایشنامه‌ای‌ که‌ این‌ استاد عزیز و دوست‌ گرانقدر همة‌ ما برشتة‌ تحریر کشیده‌، یک‌ مضمون‌ بیشتر ندارد. رادی‌ در غالب‌ آثارش‌، بحرانی‌ را مطرح‌ می‌کند که‌ بحران‌ روشنفکران‌ است‌ و اینکه‌ چرا شکست‌ می‌خورند. او مانند چخوف‌ تنها نویسندة‌ ماست‌ که‌ نوشته‌هایش‌ قهرمان‌ ندارد. همة‌ آدمهای‌ او بحران‌ زده‌اند و او همه‌ را مورد بررسی‌ قرار می‌دهد.
به‌ نظر من‌ واقع‌بینی‌ تحلیلی‌ و روشن‌بینی‌های‌ رادی‌ جایگاه‌ بسیار ارزشمندی‌ در تفکر هنری‌ و اجتماعی‌ ما دارد. هیچ‌کس‌ مثل‌ او دقیق‌ مسائل‌ دورة‌ خود را تصویر نکرده‌ است‌. او بویژه‌ در مورد روشنفکران‌ دورة‌ خود صحبت‌ می‌کند. تقریباً هیچ‌ نمایشنامه‌ای‌ در آثار رادی‌ نیست‌ که‌ قهرمان‌ او یک‌ روشنفکر نباشد و کار و زندگی‌ او منجر به‌ شکست‌ نشود. این‌ بدبینی‌ او بخش‌ بزرگی‌ از یک‌ واقع‌بینی‌ است‌. کاری‌ که‌ اکبر رادی‌ می‌کند توضیح‌ این‌ واقعیت‌ است‌ که‌ چرا روشنفکران‌ شکست‌ خورده‌اند؟
همان‌گونه‌ که‌ اشاره‌ شد زبان‌ منحصر به‌ فرد رادی‌، زبان‌ شسته‌ رُفته‌ و پر از طنزی‌ است‌ خاص‌ خود او که‌ نشانة‌ یک‌ بلوغ‌ فکری‌ و هنری‌ خاص‌ است‌. از دیگر ویژگیهای‌ رادی‌ توجه‌ به‌ مسائل‌ تاریخی‌ ـ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌ روشنفکران‌ گیلان‌ است‌ که‌ با چیره‌دستی‌ چنان‌ گسترده‌ و زیبا مطرح‌ می‌کند که‌ ارزش‌های‌ ماندگار تحلیل‌ جامعة‌ ایران‌ را درون‌ آن‌ می‌بینیم‌. رادی‌ از معدود نویسندگانی‌ است‌ که‌ فخری‌ به‌ تئاتر ایران‌ داده‌ و از طریق‌ آثار ایشان‌ دوره‌های‌ بحرانی‌ و حرکات‌ و تحرکات‌ جامعة‌ تاریخی‌ ایران‌ را به‌ روشنی‌ می‌توان‌ دید. اگر پژوهشگر یا جوینده‌ای‌ بخواهد یک‌ دورة‌ چهل‌، پنجاه‌ سالة‌ تاریخ‌ ایران‌ را ببیند، بی‌تردید باید به‌ سراغ‌ آثار اکبر رادی‌ برود.
من‌ بهترین‌ درودها و سلام‌هایم‌ را نثار ایشان‌ می‌کنم‌. آثار رادی‌ تصوّر و تصویر یک‌ تئاتر محکم‌ ادبی‌ و جان‌دار و استخوان‌داری‌ را به‌ ما داد که‌ در آن‌ تعهد اجتماعی‌ وجود دارد. جا دارد که‌ اکبر رادی‌ را به‌ عنوان‌ یکی‌ از بزرگترین‌ نویسندگان‌ درام‌ و غیر درام‌ معرفی‌ کنم‌ که‌ بسیار اخلاق‌گرا می‌باشد. وی‌ به‌ تعهد در برابر انسان‌ و انسانیت‌، تعهد در برابر ارزشهای‌ اجتماعی‌ و شرافت‌ انسان‌ پایبند است‌ و همه‌ جا از آنها به‌ دفاع‌ برمی‌خیزد، حتی‌ اگر زشتی‌ها و شکست‌های‌ آن‌ را نشان‌ بدهد.
رادی‌ از نمایشنامه‌نویسان‌ خوش‌ فکر ماست‌ و می‌توانم‌ به‌ جرأت‌ بگویم‌ که‌ با آخرین‌ جملات‌ نمایشنامة‌ اکبر رادی‌، تفکر ما آغاز می‌شود.
پس‌ از سخنان‌ قطب‌الدین‌ صادقی‌، هادی‌ مرزبان‌، سخنرانی‌ پرشوری‌ کرد و گفت‌: بخت‌ با من‌ یار بود تا توانستم‌ هشت‌ نمایشنامه‌ از آثار اکبر رادی‌ را به‌ روی‌ صحنة‌ تئاتر ببرم‌ و از پانزدهم‌ اردیبهشت‌ نهمین‌ کار خود بنام‌ «لبخند باشکوه‌ آقای‌ گیل‌» را شروع‌ می‌کنم‌.
رادی‌ برای‌ من‌ مثل‌ شعر می‌ماند، مثل‌ حافظ‌ و سعدی‌ و فردوسی‌، هرگاه‌ که‌ خسته‌ می‌شوم‌ کتابهای‌ او را برای‌ چندمین‌ بار می‌خوانم‌. آدمهای‌ نمایشنامة‌ رادی‌ برای‌ من‌ همیشه‌ زنده‌ هستند، به‌ آنها عشق‌ می‌ورزم‌ و با آنها زندگی‌ می‌کنم‌.
سخن‌ران‌ بعدی‌ صدرالدین‌ شجره‌ بود که‌ دربارة‌ زبان‌ نمایشنامه‌های‌ استاد سخن‌ گفت‌: ابتدا بخشی‌ از نوشته‌های‌ استاد را خواند که‌ چنین‌ بود.
«من‌ روی‌ زبان‌ تأکید می‌کنم‌، از آنکه‌ زبان‌ برای‌ من‌ یک‌ قلم‌ فضاست‌، طرح‌ است‌، تفکر، حس‌ است‌ و آن‌ چه‌ در یک‌ پروسة‌ خلاقه‌ ایفای‌ نقش‌ می‌کند، و من‌ هربار که‌ به‌ این‌ زبان‌ مقطّر رسیده‌ام‌ فی‌الواقع‌ به‌ یک‌ تجسم‌ ریاضی‌ از فضا، طرح‌، شخصیت‌ و در یک‌ کلام‌ به‌ آن‌ جریان‌ عصبی‌ ارتباطات‌ دست‌ یافته‌ام‌ که‌ شما شبکة‌ ساخت‌ می‌گوئید. به‌ این‌ حساب‌ من‌ همیشه‌ طالب‌ زبانی‌ بوده‌ام‌ پرفشار و جهنده‌ که‌ نیش‌ و خون‌ و ضربه‌ داشته‌ باشد و نمایندة‌ مصائب‌ عصر من‌، ریتم‌ شب‌، و سلسله‌ اعصاب‌ منطقه‌ بوده‌ باشد و این‌ زبانی‌ است‌ خونی‌، متلاطم‌، شدید که‌ من‌ بافت‌ فولادین‌ آن‌ را توی‌ خیابان‌ پیدا کرده‌ام‌. و این‌ را هم‌ می‌دانم‌ که‌ زبان‌ معیار من‌ در این‌ عهد امپراتوری‌ رسانه‌ها، زبان‌ هردم‌ بیل‌ روزنامه‌ و تلویزیون‌، حتی‌ زبان‌ مجرد شعر و روایت‌ نیست‌. آن‌ زبان‌ جوشان‌ با طراوتی‌ است‌ که‌ تمامی‌ جلال‌، قوت‌ و تلألوی‌ خود را در محاورات‌ مردمی‌ انعکاس‌ می‌دهد.»
با مقدمه‌ای‌ که‌ از استاد یاد کردم‌، فقط‌ در حد اشاره‌ صحبت‌ خواهم‌ کرد. ادبیات‌ را از سیزده‌سالگی‌ از دبیرستان‌ نزد رادی‌ آموختم‌ و از همان‌ زمان‌ ضمن‌ اینکه‌ در علوم‌ اجتماعی‌ شاگرد ایشان‌ بودم‌، به‌ نوعی‌ از طریق‌ او با ادبیات‌ نمایشی‌ آشنا شدم‌. در مورد دیالوگ‌های‌ رادی‌ و زبان‌ نمایشی‌ او در عین‌ پیچیدگی‌ و ایهام‌ و ابهام‌ و تفاخر ادبی‌، از سلاست‌ و روانی‌ و غنا و جهشی‌ برخوردار است‌ که‌ شما جریانی‌ از حس‌ تعقل‌، منطق‌ و موسیقی‌ و نقاشی‌ را می‌توانید در آن‌ رویت‌ نمائید و ببینید. مثل‌ اینکه‌ هرکس‌ در روی‌ صحنه‌، سازی‌ را می‌نوازد اما در کلیت‌ خودشان‌، بوسیله‌ یک‌ رهبر بزرگ‌ مجرب‌ ارکستر، نغمه‌ و ملودی‌ و در نتیجه‌ جریانی‌ را به‌ ما انتقال‌ می‌دهد. رادی‌ به‌ زبان‌شناسی‌ آشنایی‌ کامل‌ دارد، واژه‌ها و همخوان‌ها و صامت‌ها و مصوت‌ها را به‌گونه‌ای‌ ترکیب‌ می‌کند که‌ انگار کلمات‌ تازه‌ای‌ آفریده‌ است‌. این‌ وضعیت‌ در آثار شعری‌ شاملو هم‌ بسیار اتفاق‌ می‌افتد... .
پس‌ از سخنان‌ شجره‌ پیام‌ عباس‌ جوانمرد، یکی‌ از پایه‌گذاران‌ تئاتر ملی‌ ایران‌، به‌ مناسبت‌ بزرگداشت‌ رادی‌ خوانده‌ شد:
اکبر عزیز! این‌ پیام‌ را بر پشت‌ عزیزترین‌ نقاشی‌ نوه‌ام‌، آنوشا نوشته‌ام‌. پس‌ باید عزیزترین‌ یا دست‌ کم‌ جزء معدود عزیزترین‌های‌ من‌ باشی‌. آنوشا این‌ نقاشی‌ را به‌ مناسب‌ روز پدر برای‌ من‌ کشیده‌ است‌ و من‌ بر پشت‌ این‌ تحفة‌ عزیز برای‌ عموی‌ عزیزش‌، برای‌ هردویمان‌ می‌نویسم‌، دوستت‌ داریم‌ رادی‌ عزیز، تو را و نیم‌ قرن‌ زحمت‌ و صداقتت‌ و مهر به‌ آزادی‌ و انسانیتت‌ را. آنوشا تو را ندیده‌ است‌ عزیزم‌، اما من‌ برای‌ او تعریف‌ کردم‌ از نوشته‌ها و اندیشه‌ و شعله‌های‌ ذهن‌ تو. دربارة‌ بشر و بشریت‌. دربارة‌ آن‌ دختر گریخته‌ از خانة‌ شوهر و به‌ خانة‌ پدر پناه‌ آورده‌. از محاق‌ گفتم‌ که‌ حق‌ نبوده‌ است‌. برای‌ او گفته‌ام‌ که‌ پدر، دختر بی‌پناهش‌ را چگونه‌ با عتاب‌ از خود می‌راند، چون‌ سنت‌ و آیین‌ و آبرویی‌ هم‌ گفته‌اند آخر! و او، آنوشای‌ کوچک‌ من‌ آرام‌ گریسته‌ است‌ و من‌ جویباری‌ از ستم‌ قرنهای‌ نیمی‌ از مردمانمان‌ را در اشک‌ او دیده‌ام‌. رادی‌ بزرگ‌، رادی‌ عزیز، تو اگر تنها محاق‌ را نوشته‌ بودی‌ همان‌ رادی‌ امروز بودی‌ و برای‌ ماندگاریت‌ کافی‌ بود. ماندگار باشی‌ و شاد و سربلند.
عباس‌ جوانمرد
* * *
راستی‌ یادم‌ رفت‌ بگویم‌ به‌ نقاشی‌ که‌ آنوشا برایت‌ فرستاده‌ خوب‌ نگاه‌ کن‌ و ببین‌ که‌ چگونه‌ سنت‌ و قاعده‌ چه‌ بر سر آن‌ زن‌ نقاشی‌ شده‌ آورده‌ است‌. زنی‌ که‌ مادر است‌ و بر سرش‌ کوهی‌ تکلیف‌ ریخته‌ است‌ و بر تارک‌ آنها فرزندان‌ معصومی‌ که‌ با بالهای‌ کوچک‌ خود در پروازند.
و اینها همه‌ استوار بر دو پای‌ کوچک‌ و نازک‌. رادی‌ جان‌! می‌خواهم‌ بگویم‌، می‌خواهم‌ بگویم‌ ماه‌ گل‌ من‌ هم‌ این‌گونه‌ است‌ می‌بینی‌ اکبر، می‌بینی‌ اکبر روزگار زنان‌ ما را.
والسلام‌
بعد پیام‌ تلفنی‌ از راه‌ دور که‌ مربوط‌ به‌ خانم‌ نصرت‌ پرتوی‌ همسر محترم‌ آقای‌ جوانمرد بود. متن‌ پیام‌ چنین‌ است‌: آقای‌ رادی‌ عزیز از راه‌ دور روز بزرگداشتت‌ را تبریک‌ می‌گویم‌. بیشترین‌ سخنم‌ روی‌ محاق‌ است‌، یکی‌ از سه‌ نمایشنامه‌ خوب‌ تو که‌ گویا هر سه‌ با هم‌ اجرا شد. من‌ محاق‌ را خیلی‌ دوست‌ داشتم‌. اسمم‌ را در نمایشنامه‌ فراموش‌ کرده‌ام‌. راستش‌ خیلی‌ چیزها را فراموش‌ کرده‌ام‌. گاهی‌ که‌ کسی‌ صدایم‌ می‌زند اسمم‌ به‌ نظرم‌ آشناست‌، اما نمایشنامة‌ محاق‌ را فراموش‌ نکرده‌ام‌. محاق‌ حقیقت‌ زمان‌ بود تا آن‌ وقت‌ کسی‌ را ندیده‌ بودم‌ تا از بی‌پناهی‌ و بی‌کسی‌ زن‌ ایرانی‌ چیزی‌ گفته‌ باشد. در محاق‌ من‌ آن‌ زنی‌ بودم‌ از شوهر کتک‌ خورده‌ و بچه‌ها هم‌ روی‌ دستم‌ مانده‌ و به‌ خانة‌ پدر پناه‌ می‌آورم‌.
اما پدر برای‌ ماندن‌ من‌ در خانة‌ خود رضایت‌ نمی‌داد و این‌ را مادر با شرم‌ و درماندگی‌ به‌ من‌ می‌گفت‌. مادر گفت‌: پدرت‌ سخت‌ نگران‌ اسبش‌ هست‌. اسبش‌ مدتهاست‌ که‌ مریض‌ است‌ شکمش‌ بادآورده‌ و همین‌ امشب‌ و یا فرد است‌ ـ که‌ گریه‌ مجالش‌ نمی‌دهد و دخترش‌ مات‌ و مبهوت‌ در مادر خیره‌ می‌ماند. او به‌ مادرش‌ گفته‌ بود که‌ شوهرش‌ چه‌ مصیبت‌ها بر سرش‌ می‌آورد، علاوه‌ بر گرسنگی‌ خود و بچه‌ها، روزی‌ نیست‌ که‌ او را زیر کمربندش‌ له‌ و لورده‌ نکند. گفته‌ از وقتی‌ که‌ شوهر کرده‌ یک‌ آب‌ خوش‌ از گلویش‌ پایین‌ نرفته‌، گفته‌ است‌ در خانة‌ آنها خشم‌ و شلاق‌ حاکم‌ است‌ و خیلی‌ چیزهای‌ ناگفته‌ که‌ آبرو مانع‌اش‌ بود و حالا می‌دید که‌ اسب‌ پدر خوشبخت‌تر از اوست‌. حالا پدر و مادر بعد از مرگ‌ اسب‌ داغدار خواهند شد، اشکها خواهند ریخت‌ اما او..... اکبر عزیز تا آن‌ زمان‌ هیچ‌ یک‌ از آقایان‌ از بی‌وفایی‌ روزگار برای‌ زن‌ هیچ‌ نگفته‌ بودند حتی‌ روشنفکران‌، همه‌ ستم‌های‌ حاکم‌ را برای‌ ظلم‌ به‌ زن‌ آگاهانه‌ پذیرا بودند.
آنها برتری‌ خود را بنابر آئین‌ و سنت‌ کاملاً درونی‌ کرده‌ بودند. آقای‌ رادی‌ عزیز، من‌ آن‌ موقع‌ که‌ نمایشنامه‌ محاق‌ را بازی‌ می‌کردم‌ هنوز به‌ عمق‌ ذلیل‌ بودن‌ زن‌ در جامعة‌ سنتی‌ پی‌ نبرده‌ بودم‌، اما به‌ مرور دانستم‌ که‌ شما بیش‌ از من‌ دل‌ سوز زن‌ بوده‌اید. من‌ بعد از سالها خواندن‌ و نوشتن‌ کلماتی‌ از قبیل‌ ستم‌ مضاعف‌ بر زن‌، آزادی‌ ضدزن‌ بودن‌ و غیره‌ را دریافتم‌. در اینجا به‌ یاد مرگ‌ مادرم‌ افتادم‌ وقتی‌ که‌ بیست‌ روزی‌ بود که‌ به‌ کما رفته‌ بود، بعد از بیست‌ روز ناگهان‌ نشست‌ و پستان‌ خیالیش‌ را در دهان‌ کودک‌ خیالیش‌ گذاشت‌ و گفت‌ بذار بخورد تا سیر شود و بعد از دقایقی‌ نفس‌ آخر را کشید. من‌ در آن‌ لحظه‌ فکر کردم‌ که‌ گرسنگی‌ چه‌ تحملی‌ دارد، بیست‌ روز مرگ‌ مادر را به‌ تعویق‌ می‌اندازد تا کودکش‌ را سیر کند. راستی‌ زنان‌ جهان‌ چه‌ تحملی‌ دارند که‌ این‌ همه‌ بی‌عدالتی‌ را تحمل‌ می‌کنند.
بعد از پیام‌ خانم‌ پرتوی‌، محمود استاد محمد بر پشت‌ تریبون‌ آمد و چنین‌ بیان‌ نمود. بدنبال‌ کلمه‌ نمی‌گردم‌، دل‌ به‌ فوت‌ و فن‌ کلام‌ نمی‌سپارم‌ که‌ نهایت‌ حدیث‌ ران‌ ملخ‌ است‌ در بارگاه‌ سلیمان‌.
حروف‌ کم‌ می‌آورم‌، اگر به‌ لطف‌ گوش‌ عیب‌پوش‌ استاد نمی‌نازیدم‌. اتاق‌ از رادی‌ نوشتن‌ دو پنجره‌ دارد اولی‌ را دست‌ باز کردن‌ ندارم‌. پنجرة‌ دوم‌، اما به‌ مشرق‌ مثل‌ کوزه‌گر و کوزه‌ شکسته‌ باز می‌شود. بگذار در مجلسِ استادِ کوزه‌ساز کوزه‌کش‌ کوزه‌ شکن‌. دهر پرقهرِ هنر ایران‌ با شکست‌ سفالینه‌ام‌ بنوشم‌ می‌ خوشگوار سرخوشی‌های‌ استادی‌ را که‌ گفت‌ در کوزه‌گری‌ تئاتر، هزار فنّ داریم‌ و یک‌ فوت‌ و غم‌ آن‌ هزار را نخور که‌ بحر فنون‌ در چشمهایت‌ موج‌ می‌زند. اگر دل‌ به‌ جلای‌ آن‌ فوت‌ آخر خنک‌ کرده‌ باشی‌ خودش‌ و صفای‌ دل‌ زیبایش‌ یک‌ هفت‌ الله‌اکبر گفت‌ و فوت‌ کرد به‌ چهرة‌ هرکس‌ که‌ از تبار پاکان‌ و نیاکان‌ بود و بر پرشال‌ قلمدان‌ میراث‌ مردمان‌ داشت‌. اهل‌ فن‌ گفته‌اند تئاتر را می‌توان‌ از دواوین‌ یونان‌ باستان‌ تا نویسندگان‌ داستان‌ راستان‌ آموخت‌. تئاتر را می‌توان‌ از مجموعة‌ متون‌ کلاسیستها و مدرنیستها در مکاتب‌ و مدارس‌، پای‌ تخته‌های‌ سبز و سیاه‌ آموخت‌. ولی‌ ما ترجیح‌ دادیم‌ بحث‌ روش‌ را جدا کنیم‌ و دست‌کم‌ روش‌ نمایشنامه‌نویسی‌ را از اکبر رادی‌ این‌ جان‌ شیفته‌ و همیشه‌ جوان‌ تئاتر ایران‌ بیاموزیم‌ که‌ یک‌ دهة‌ قبل‌ از ما، با پای‌ خودش‌ گیله‌وار از راه‌ ناهموار وارد تئاتر ایران‌ شد. هیچ‌کس‌ اکبر رادی‌ را به‌ تئاتر نخوانده‌ بود و به‌ زور و زرِ فرمان‌ سفارش‌ و سهم‌ موروثی‌ هم‌ نیامده‌ بود. هیچ‌ صاحب‌ جایی‌ برایش‌ هودج‌ و تخت‌ روان‌ نفرستاده‌ بود. چهار دستة‌ زمخت‌ و سخت‌ تخته‌ روان‌ نمایشنامه‌هایش‌ روی‌ چهار شانة‌ خودش‌ بود که‌ ستبر و سنگین‌ و چهارشانه‌ آمده‌ بود. آمده‌ بود تا از هیچ‌ استعدادی‌ وام‌ نگیرد، هیچ‌ استعدادی‌ را به‌ نفع‌ خودش‌ مصادره‌ نکند. آمده‌ بود تا با استعداد خودش‌ بنویسد و تئاتر خودش‌ را بنویسد که‌ نوشت‌ و می‌نویسد. آمده‌ بود تا از صحنه‌ یک‌ حقیقت‌ بسازد. دنجی‌ دور از چشم‌ نامردمان‌ برای‌ شکستنِ بغضش‌، قلعه‌ای‌ سرفراز برای‌ فریادش‌ که‌ سرکش‌ بود و دریایی‌ بود و شلاق‌ بود. اکبر رادی‌ آمده‌ بود تا غصة‌ ما را بخورد، غصة‌ نسل‌ بعد از خودش‌ را، غصة‌ ما را که‌ وقتی‌ در برابر سموم‌ آن‌ بادهای‌ مسموم‌ زانو زدن‌ موج‌ غصّه‌ را در نگاه‌ معلمم‌ دیدم‌ و از آن‌ پس‌ دیدارش‌ را بر خود حرام‌ کردم‌ تا امروز. محرومیت‌ از دیدار اکبر رادی‌ برای‌ من‌ یک‌ محکومیت‌ بود و یک‌ تاوان‌ سی‌ و شش‌ ساله‌ و امروز چشم‌ امید دارم‌ که‌ دل‌ دریایی‌ گیله‌ مرد ضامن‌ بخشایش‌ من‌ شود.
و سرانجام‌ دکتر قطب‌الدین‌ صادقی‌ نشان‌ عالی‌ خانه‌ تئاتر را به‌ صدرالدین‌ شجره‌ اهدا کرد تا روز بعد خدمت‌ استاد خود تقدیم‌ نماید.
در آن‌ شب‌ زیبا جای‌ استاد بسیار خالی‌ بود.


این مقاله که پیش از درگذشت استاد اکبر رادی نوشته شده است ابتدا در فصلنامه فرهنگ مردم، شماره های 21 و 22 ، بهار و تابستان 1386، منتشر شده است و به وسیله مدیر مسئول و سردبیر این نشریه، اقای احمد وکیلیان برای انتشار مجدد در بخش یادبود در اختیار «انسان شناسی و فرهنگ» قرار گرفته است.
فصلنامه فرهنگ مردم
مدیر مسئول و سردبیر: سید احمد وکیلیان
تهران ندق پستس 551-14665
تلفن: 88071158
نمابر: 88578364