دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

مقالات قدیمی: آرش کمانگیر قهرمان افسانه ای صلح در ایران (بهمن 1341)


اقوام آریائی که مهاجرتشان بنا بگفته گروهی از مورخین از شمال شرقی ایران در قرن 14(ق.م)شروع شده بود، در قرن نهم (ق.م) تقریبا در فلات ایران ساکن شدند. اقوام آریائی بعنوان یک قوم مهاجم وارد سر زمینی شدند که بعدها آن سرزمین بنام آنان ایران و ایرانشهر نامیده شد.
قبل از ورود اقوام مهاجم (( آریاها )) در ایران مردمانی غیر آریائی که از خیلی جهات از آریاها متمدن تر بودند زندگی میکردند.

در مغرب ایران مردمانی باسم کاس سو، در جنو ب غربی ایلامیها، در سواحل خلیج فارس و دریای عمان و در مکران مردمانی سیاه پوست، در طبرستان و گیلان نیز اهالی بومی زندگی میکردند. آریاها پس از ورود بایران بومیان را بنام دیو و تور و بربر خواندند، و اراضی آنانرا با جنگ و ستیز غصب کرده، آنانرا برده خود ساختند، و کارهای پر مشقت را بآنان واگذار کردند، و بآنان حق ورود به جامعه طبقاتی بسته (کاست) خود را نمیدادند وآنانرا پست میشمردند.

آریاها پس از تسخیر سرزمین جدید و ساکن شدن در آنجا در شهرهای اصطخر و بوشهر بتمدنی بر خوردند که خود فاقد آن بودند. از بابلیها و آسوریها که بمراتب از آنان متمدن تر بودند چیزهای زیادی یاد گرفتند (وقتی صنایع ظریفه مادیها با صنایع ظریفه بابلیها وآسوریها مقایسه شود عقب افتادگی آریاها معلوم میشود)ولی از بعضی جهات بخصوص امور اخلاقی آریاها پیش افتاده تر بودند.

مشاغل عمده آریاها بیشتر چوپانی وگله چرانی بود ولی پس از ورود به سرزمین جدید (( ایران )) بشغل زراعت پرداختند ،و کم کم ساکن شدند. این اقوام مهاجم  پس از ساکن شدن در سرزمین جدید و برده ساختن اهالی آن بیک سلسله جنگهائی با اقوام مهاجم دیگر (( سکاها )) که آن ها هم آریائی بودند و بدنبال  ایشان میخواستند  وارد ایران بشوند پرداختند.

این نبرد و جنگ ها در کتابهای مذهبی  زردتشتی  اثر عمیق از خود بجا گذاشت،مانند جنگ چوپانها و گله چرانهای آریائی با بومیان((ایرانی)) الاصل ها ( دیوها ) و جنگ شهر نشین های آریا نژاد با صحرا گردان آریائی که در گاثها زیاد از آن سخن رفته است. ولی رفته رفته آریائی های مهاجم با بومیهای ایرانی الاصل درهم آمیختند و در هر مکانی که بر بومیان مستولی میشدند، قلعه ساخته مزارع و مراتع خود را در آن قلعه جا دادند. بدین ترتیب کم کم شهر نشینی آغاز گشت و برای این که از شبیخون و حمله بومیان در امان باشند در قسمت جلوی قلعه شب ها اتش روشن می ساختند، با اگر حمله ای صورت گیرد، با تند کردن آتش مردان جنگی را برای دفاع از قلعه بکارزار بخوانند. پس از مدتی که خطر مرتفع گشت مزارع به بیرون قلعه انتقال یافت.کریستن سن جنگ اهورا مزدا و اهریمن را که اصول مذهب زردتشتی است انعکاسی از تلاش زندگی اجتماعی فوق الذکر میداند. باری رفته رفته اقوام مهاجم ساکن با هجوم خطرناک  اقوام دیگر روبرو شدند، آنان نیز مثل خود ایشان قصد سکونت در اراضی حاصل خیز شمال شرقی ایران را داشتند، اغلب حماسه های ملی ایران که فردوسی در شاهنامه آن را بشعر در آورده است، مربوط بآن دوره میباشد. در این جنگ ها گاهی ایرانیان پیروز میگشتند و زمانی شکست خورده عقب می نشستند. شاید حنگ ایرانیان با سکاهای آریایی نژاد (تورانیان) از زمان شاهی منوچهر آغاز گشته است، و منوچهر اولین سلسله آریائی را در ایران تشکیل داده است. درباره هجوم وجنگ سکاها با ایرانیان بخصوص جنگ منوچهر با آنان (که بنا بر عقیده مشیرالدرله پیرنیا در قرن نهم(ق.م)بوده است(1)مدارک صحیح تاریخی در دست نیست،تنها از روی افسانه های تاریخی درباره آن قضاوت میشود ،ولی درباره نبردهای ایرانیان با سکاها قبل از تاریخ شکی نمیتوانیم داشته باشیم ،گرچه این حقایق تاریخی با افسانه های شیرین مخلوط شده است.پس از حمله سکاها از شمال شرقی ایرانیان شکست خورده ،و یکبار تا حدود دماوند عقب نشستند،و همه آن حوالی بتصرف سکاها در آمد.این نخستین باریست که ایرانیان آریائی نژاد از قوم شکست میخورند وقسمتی از سرزمین خود را ار دست میدهند.برای بار دوم ایران توسط قوم آسوری گشاده شد، و به قولی این استیلا در حدود دویست سال بطول انجامید. سومین بار حمله ی اسکندر مقدونی شروع شد،که بر اثر آن ایران هشتاد سال در تحت استیلای مقدونی ها مانده در تمام این سه دوره، مبارزات ایرانیان استیلاگران بیگانه که میخواستند ایران را در تصرف خود نگه دارند بشدت ادامه یافت،ایرانیان با شجاعت و دلاوری خاصی از خود و سرزمین خود دفاع کردند ،و در میان آنان ما بنام قهرمانانی بر میخوریم که با فداکاری افسانه ای نام خود را جاودان ساخته اند ،مانند:آرش قهرمان افسانه ای صلح در ایران کهن که با جنگ بر ضد تورانیان (سکاها)و فدا کردن جان خود صلح را برای مردم بارمغان آورد ،و کاوه آهنگر و قیام او و جنبش انقلابی ایرانیان که به احتمالی بر ضد استیلا گران آسوری صورت گرفته بود ،و پس از اینکه رنگ افسانه بخود گرفته بعنوان عامل قیام و مبارزه بر ضد ضحاک تازی در آمد.و همچنین است آریا آرات و آری برزن که مقاومت کنندگان و قهرمانان تاریخی مردم ایران در مقابل هجوم اسکندر میباشد.

آرش کمانگیر  

از آن خوانند آرش را کمانگیر

که از آمل بمرو انداخت یک تیر

« ویس و رامین »

بنابر داستانهای دیرین در زمان منوچهر افراسیاب که شاه سکاها بود با سپاهیان خود بایران حمله آورد. این جنگ وستیز که برای تصرف ایران و ساکن شدن در اراضی حاصل خیز آن آغاز گشته بود، با مقاومت شدید ایرانیان روبرو گشت. از نوشته های گروهی از مورخان بر میآید که این جنگ دوازده سال ادامه یافته است. بر اثر این جنگها ایرانیان شکست خورده،باختر( = بلخ ) و مرو و قسمتی از خراسان وگرگان که از حاصل خیز ترین نواحی سرزمین ایرانیان بود بتصرف افراسیاب در آمد. ایرانیان بطرف قسمت مرکزی کوهستان البرز « دماوند » عقب نشستند پس از جنگهای طولانی طرفین خسته و فرسوده شده طالب صلح شدند( 2 )بر اثر این جنگ سپاهیان ایران در آمل محاصره گشته بوضع بدی دچار گشتند. منوچهر شاه ایران که از ادامه جنگ دیگر سودی نمی برد، بناچار تقاضای صلح نمود، و قرار بر این شد که نواحی حاصلخیز گرگان بافراسیاب واگذار شود. ولی بنا بافسانه تاریخی سپس مرز ایران بواسطه تیراندازی آرش تا مرو عقب رفت. این صلح پس از دوازده سال جنگ و خونریزی در ایران انجام میپذیرفت، بنابراین برای مردم ایران بسیار خوش آیند بود ،زیرا بر اثر جنگهای ممتمد وضع ایرانیان بسیار بد شده بود ،و سپاهیان ایران که در محاصره دشمن قرار گرفته بودند از میوه کال تغذیه مینمودند و دیگر به آرد کردن گندم و پختن نان نمیرسیدند، چون حاصل خیز ترین اراضی ایرانیان یعنی نواحی خراسان بدست دشمن افتاده بود (3 )تاثیر این صلح در ایران آنقدر زیاد بود که نه فقط در روایات وقصص ملی و ادبیات آن داخل شده بلکه در کتاب اوستا کتاب مذهبی ایرانیان نیز زردتشت از آن نام برده است. و بر آن شاخ و برگهائی اضافه کرده اند. مثلا جشن تیرگان را میگویند از آن جهت بر قرار شد که آن روز مرز ایران و توران برقرار گردیده و آشتی میانشان پدید آمده بود.و آن روز آرش تیر خود را پرتاب کرده بود. فداکاری و از خود گذشتگی سردار بزرگ منوچهر که اهل  پارت و بقولی از ری (4) بود آنقدر در این صلح تاثیر داشته که داستان بسار زیبا و دلنشینی که کمتر در روایات ملی مانند آن میتوان یافت بوجود آورده است. بنا بر این روایات پس از شکست ایرانیان قرار بر این میشود صلح بین طرفین بر قرار گردد و با تیر اندازی یکی از دلاوران ایرانی از مازندران و فرود آمدن آن در مکانی مرز طرفین تعیین گردد این وظیفه خطیر بعهده آرش پهلوان منوچهر که ماهر ترین تیر اندازان زمان بود گذاشته میشود.

میگویند آرش وقتی از این امر آگاه گشت بر پا خاست و برهنه شد و گفت: « ای پادشاه وای مردم بدن مرا ببینید که از هر زخمی و جراحتی و علتی سالم است و من یقین دارم که چون با این کمان این تیر را بیاندازم پاره پاره خواهم شد، و خود را تلف خواهم نمود ولی من خود را فدای شما کردم.»

آرش سپیده دم پس از این صحبت برهنه شده به قله دماوند صعود کرد و بقوت و نیروئی که خداوند باو داده بود کمان را تا بنا گوش خود کشید و خود پاره پاره شد.میگویند: این تیر آرش از صبح تا نیم روز راه پیمود و علت آن این بود که خداوند باد را امر کرد که تیر او را از کوه دماوند بر دارد باقصای خراسان که میانه فرغانه و طبرستان است پرتاب کند و گویند این تیر در موقع فرود آمدن به درخت گردوی بلندی گرفت که در جهان از بزرگی مانند نداشت و برخی گفته اند از محل پرتاب تیر تا آنجا که افتاده هزار فرسنگ بود و چهل روز راه، «منوچهر و افراسیاب بهمین مقدار زمین با هم صلح کردند و مردم این روز را جشن گرفتند و اهل آمل در این روز بدریای خزر میروند و همه روز را با هم با آب بازی میکنند در این روز مردم آلات طبخ و تنورها را میشکنند (5 )زیرا در چنین روز بود که ازافراسیاب رهائی یافتند و هر یک بکار خود مشغول شدند.» ( 6 ).آرش با وجود اینکه میدانست این تیر اندازی به نابودی وی تمام خواهد شد به این کار تن در داد و فقط به خاطر صلح و آشتی و رهائی از افراسیاب و جنگ که به نفع مردم بود راضی شد خود نابود شود و پاره پاره گردد، و موکل زمین (اسفندارمذ) موقعی که تیر وکمانی برای او آورد به وی گفت: این تیر خیلی دور خواهد افتاد ولی هر کسی چنین تیری از چنین کمانی اندازد خواهد مرد. میگویند این تیر مجوف بود و جوف آن را از شبنم پر کرده بودند و آرش تیر را بوقت طلوع آفتاب به جانب شرق انداخت.(7)باری این خبر یعنی افتادن تیر آرش به مرو روز چهاردهم تیر به اهالی ایران شهر رسید ،برای همین ایرانیان سیزدهم ماه تیر را که روز پرتاب تیر است را تیرگان کوچک و روز چهاردهم را که خبر آن رسیده تیرگان بزرگ یا کوش روز (8)نامیدند (یعنی روز تندرستی و سلامت جنبندگان).

 پاورقی ها:

1-مشیر الدوله معتقد است انقراض دولت منوچهریان در شمال شرقی ایران با تاسیس حکومت هخامنشیان در فارس تطبیق میکند.

2-«هر دو ملک بر این عهد بستند و صلح نامه بنوشتند ،پی آرش را اختیار کردند و آرش مردی بود که از وی تیرانداز تر نبود و برتری شد در آن حدود از آن بلند تر کوهی نیست و تیری نشان کرد و بینداخت بر لب جیحون به زمین نشست

«ترجمه تاریخ طبری.»

3-و افراسیاب تاختن ها آورد و منوچهر چند بار زال را پذیره فرستاد تا ایشان را از جیحون ز آن سو تر کرده پس یکراه افراسیاب با سپاهی بی اندازه بیامد و چند سال منوچهر را حصار داد اندر طبرستان ....و شهرها و زمین ایران خراب گشت از آن. «مجمل التواریخ.»

4-در جنگ خسرو پرویز با بهرام چوبینه ،بهرام نژاد خود را به آرش میرساند و خود را از اهل ری میداند. به خسرو میگوید :

بزرگی من از پارس آرم به ری

نمانم کزین پس بوم نام کی

برافرازم اندر جهان داد را

کنم  تازه  آئین  میلا د را

من  از  تخم  نامور آرشم

چو جنگ آورم آتش سر کشم

خسرو در جواب میگوید:

که بد شاه،هنگام آرش بگوی

سر آید مگر بر من این جست و جوی

در جواب :

چنین گفت بهرام کان  گاه شاه

منوچهر بد با سپاه و کلاه

در جواب :

بدو گفت ،خسرو که ای بدنهان

چو دانی که او بود شاه جهان

ندانی که آرش ورا بنده بود

بفرمان ورایش سر افکنده بود

در جواب :

بدو گفت بهرام کز راه داد

تو از تخم ساسانی ای بد نژاد

که ساسان شبان و شبانزاده بود

نه  بابک شبانی  بدو  داده  بود

                               (شاهنامه)

5- اکنون در میان مردم رشت چنین رسم است که در چهارشنبه سوری که در بازار اجتماع میکنند ظروف سفالی ( گمج )ها را میشکنند و میگویند که شگون دارد. و مردم ساری نیز هر سال سیزدهم ماه تیر را جشن میگیرند و شادی میکنند.

6- آثار الباقیه.

7- بر هان قاطع.

8- زردتشتی های امروز کوش روز را جشن میگیرند ،جشن اینان شباهتی از جهت محتوی با جشن مردم ساری در چهاردهم تیر دارد.

برای نوشتن این مقاله علاوه بر کتاب های نامبرده ،به مآخذ زیر هم رجوع شده است.

1-حماسه سرائی در ایران ،دکتر ذبیح الله صفا.

2- داستان های ایران قدیم ،حسن پیرنیا.

3- لغت نامه دهخدا.

4- تاریخ طبرستان ابن اسفندیار.

5- التفهیم بیرونی.

 

 

 اطلاعات مقاله:

مجله کاوش، شماره 9، بهمن 1341، ص 13-10

از مجموعه: ابراهیم هاشم زاده

آماده سازی برای انتشار: معصومه بهمن دار

 

پرونده «شاهنامه» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/3739