پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مقالات قدیمی: طب اهل ختا (1354)
چندی پیش، یکی از دوستان فرانسوی من، که خود هنرمند است و با بعضی دیگر از ایرانیان نیز آشناست نامهای به من نوشت به این مضمون که دوستش، استاد تاریخ پزشکی و علوم در دانشگاه پاریس آگاهی یافته است که چند قرن پیش از این درباره دانش پزشکی در چین کتابی به زبان فارسی نوشتهاند و از او خواسته است که درباره این کتاب و مضامین آن از دوستان ایرانی خود اطلاعاتی به دست بیاورد. رفیقم به من نوشته بود « تو که همه چیز را درباره فرهنگ میهن خود میدانی از این مطلب هم البته اطلاع داری و میتوانی آن استاد را راهنمایی کنی.» من از این نکته نیز مانند هزاران نکته دیگر، به خلاف گمان آن دوست فرانسوی، هیچ خبری نداشتم. اما کنجکاو شدم. از کسانی که گمان میبردم در این باب راهی به دهی میبرند پرسش کردم؛ و اتفاقاً زود به مقصود رسیدم. دوست و همکار ارجمند ما، استاد مجتبی مینوی، پاسخ داد که : آری چنین کتابی هست و تنها یک نسخه از آن باقی است که در یکی از کتابخانههای ترکیه است، و این نسخه را خود او عکس برداری کرده و در سلسلة انتشارات دانشگاه تهران به طریق افست یا مقدمهای به چاپ رسانده است.
من کتاب را ندیده بودم. چند نسخه از آن برای من فرستاد که زود یکی از آنها را برای آن استاد فرانسوی با یادداشتهائی فرستادم، و خود به مطالعه کتاب پرداختم.
کتاب بسیار قابل مطالعه است و نکتههای عبرت انگیز بسیار به ذهن خواننده القاء میکند. وزیری به نام« رشید الدین فضل الله» که طبیب و مورخ و ادیب هم هست، و گوئی از کسب علم سیری ندارد در صدد برآمده است که علوم و معارف چینی را نیز به زبان فارسی نقل کند. این وزیر که بزرگترین دانشگاه آن روزگار را در کنار شهر تبریز برگزار کرده و آن را به نام سلطان وقت « شنب غازان» خوانده همان کسی است که به فرمان نواده غازان خان مغول، یعنی سلطان ابو سعید، نخست پسر برومندش را پیش پدر سر بریدند و بعد خود او را گردن زدند و این مزد خدمتهائی بود که او به اداره کشوری وسیع و پیشرفت و گسترش دانش بشری کرده بود.
این دانشگاه بزرگ که او برپا کرده بود و در محلة « ربع رشیدی» تبریز قرار داشت مجمع همه هنرمندان و دانشمندان آن روزگار بود. از خطاط و تذهیب کار و نقاش و صحاف گرفته تا ادیب و طبیب و عالم و عارف و مفسر و از این قبیل همه را در آن محله گرد آورده و وسایل معاش ایشان را با موقوفات فراوان فراهم کرده بود. تألیفات بسیار او که از همه مهمتر کتاب «جامع التواریخ» است در آن روزگار که هنوز صنعت چاپ نبود در این مجمع علمی کتابت میشد و هر نسخه از آن را هر سال به یکی از شهرهای بزرگ که دارالعلمی و کتابخانه و مدرسهای داشت میفرستادند تا در آنجا نگهداری و خوانده شود. امروز نیز کتاب «جامع التواریخ» که خوشبختانه بر اثر پیش بینی و تدبیر مؤلف نسخههای متعددی از آن در دست است معتبرترین و دقیقترین منبع درباره طایفه مغول و حوادث مربوط به آن قوم شمرده میشود.
سلطان نادان و خونخوار مغول به این هم اکتفا نکرد که این وزیر دانشمند و لایق را با همه نسل و تبارش نابود کند: فرمان داد که « شنب غازان» را غارت کنند. اوباش و اراذل در کمترین مدتی این دارالعلم را باد یغما دادند. مجمع دانشمندان و هنرمندان را بر هم زدند، همه را از آن کانون علم و هنر گریزان کردند و نشانی از آن مرکز دانش که با آن همه شوق برپا شده بود برجا نگذاشتند. حاصل یک عمر کوشش وزیری دانشمند برای ترویج دانش و هنر در دستگاه حکومتی وحشی و بیگانه چنین بود.
اما برگردیم به موضوع گفتار خود، یعنی کتاب «طب اهل ختا» . ختا در اصطلاح آن زمان به شرق دور میگفتند که شامل چین نیز بوده است. رشید الدین فضل الله دریافته بود که چینیان در بعضی از علوم تخصص دارند که ملتهای دیگر با آنها آشنا نیستند. پس در پی آن برآمد که این علوم را نیز به گنجینه معارف ایرانی بیفزاید. خود او در مقدمه کتاب چنین مینویسد:
« در آن شک نیست که کتب اهل مغرب و این ممالک، و کتب افرنج وروم که ایشان متابع کتب یونانند، و بعضی از کتب ممالک هنوستان در عهد پادشاهان ما تقدم که درانواع علوم ساختهاند در در عهدها و اوقات مختلف ترجمه کردهاند و در این ملک شایع شده؛ لیکن کتاب بلاد خطای و چین و ماچین و ممالکی که بدان پیوسته بدین ملک نرسیده، و اگر به نادر رسیده کس آن را ترجمه نکرده، لاجرم از فواید و خاصیت بعضی اشیاء و دقایق حقایق بعضی مسائل و مشکلات ... محروم ماندهایم».
سپس توضیح میدهد که دو طرف، یعنی عالم اسلام یا درستتر بگوئیم جهان دانش ایرانی از یک سو، و جهان دانش خاور دور از سوی دیگر چون زبان یکدیگر را نمیدانند و کتابهای دو طرف را ترجمه نکردهاند دانش طرف دیگر را باور ندارند و انکار میکنند.
این وزیر و مورخ که تخصص او در پزشکی است درصدد آن برآمده است که از دانش پزشکی پینیان آگاه و بهرهمند شود. کاری که اورپائیان، تازه در سالهای اخیر، به ان توجه کردهاند. اما کار ساده و آسان نبوده است. برای حصول این منظور لازم بوده که کسانی یافت شوند که هر دو زبان را بدانند و علاوه بر آن از فن پزشکی بهره داشته باشند. وزیر دانشمند در جستجوی چنین کسانی است. جوان فاضلی را مییابد به نام صفی الدین و او را مأمور میکند که زبان خطائی ( یعنی چینی) را نزد یکی از دانشمندان چینی به نام حکیم سیوسة خطائی بیاموزد. «و هم در این وقت شخصی را یافت که او از فرزندان طبیبی بود که از این ملک پیش ازین .... (به چین) رفته بود و آنجا در وجود آمده، و خط پارسی از پدر و خط خطائی از خطائیان آموخته، و مردی هنرمند و زیرک، و شعر پارسی و خطائی نیکو دانستی و دیگر هنرها...»
موضوع اصلی این کتاب که منظومهای به نام زبان چینی است «طب» است؛ روش کار چنین بوده که ابتدا دوبیت از متن چینی را به خط فارسی نقل کنند و سپس ترجمه و شرح آن را به فارسی بنویسند. اما نوشتن کلمات چینی به خط فارسی متداول، به سبب اختلاف تلفظ اصوات دو زبان ممکن نبوده است. پس ناچار بر اساس خط فارسی علامتهای خاصی برای صوتهای چینی وضع کردهاند تا بتوان کلمات آن را درست خواند. قرار بوده است که دربازه نشانهای این خط توضیحی داده شود اما این فصل در نسخه موجود کتاب دیده نمیشود.
در مقدمه کتاب اطلاعات دیگری که درباره علوم و فرهنگ چینیان به دست آمده به متن افزوده شده است. از آن جمله توضیحی درباره خط چینی است. مینویسد:
«سالهای بسیار بود تا استماع افتاده و مشهور بود که خط خطائی را حروف معین نیست الا آنکه هر اسمی و لفظی را شکلی معین نقش میکنند که آن شکل مخصوص باشد بدان اسم یا بدان لفظ و چون اسامی و الفاظ عظیم بسیار است نادر کتابی باشد که خط تمام داند؛ و کسی که خط تمام داند به نزد ایشان در علم مرتبه تمام داشته باشد» سپس توضیح میدهد که غالب اشخاص این نکته را بر عجز و خلل عقل ایشان حمل میکردند و خود او علتهای دیگر برای این امر میجسته است تا اینکه در حین اقدام به ترجمه این کتاب صفی الدین را مأمور میکند که از حکیم سیوسه خطائی راز این کار را بپرسد و او پس از این یک سال همکاری با دانشمند چینی علت آن را که چینیان « ترک حروف کرده و هر لفظی را شکلی معین مخصوص ساختهاند» چنین بیان میکند که: « لغت هر ولایتی بحسب طبیع هر ولایت مختلف است و به وقتی که کسی خط پارسی میآموزد با وجود آن که لغت عرب نیز برین خط و حرف مینویسد چون لغت عربی را بدین خط نوشته باشند هرچند بخواند لکن معنی آن نداند و تا لغت عربی نیاموزد از خطی که عربی بدان نوشته باشند هیچ فایدهای نداشته باشد... مثلاً چنانچه کسی به پارسی لفظ «نان» بنویسد مستعرب چون بخواند چه داند که آن نان است؛ و همچنین اگر مستعرب « خبز» بنویسد پارسی گوی و ترکی گوی و غیرهم چه داند که آن نان است. لیکن اگر نان برابر همه اقوام که لغات مختلف داشته باشند بنهند همه بی شبهه دانند که آن نان است. همچنین هر وقت که شکلی ساخته باشند که آن شکل دلالت کند بر نان هر کس از اصحاب لغات مختلف که آن خط بیاموزند حاجت نباشند که خطی دیگر آموزند و در حال که آن شکل بنویسند همه دانند که آن شکل نان است لیکن هر یک آن را به زبان خود چیزی دیگر گویند و همه را غرض و مقصود از آن شکل حاصل شود و حاجت نیفتد که کسی لغتی بیاموزد تا معنی کتاب فهم کند.»... اما« ملک خطای و چین که شهرهای بسیار است و معظم، در هر شهری چندین لغات مختلف است و تا حدی که میان اهل محلهای تا محله دیگر در لغت ایشان تفاوتها باشد و تمامت را خط یکی. و هرچه بدین خط بنویسند همه بر آن واقف شوند و احتیاج به کلمه چی ( = مترجم) نباشد.»
نکتة دیگری که مؤلف از تمدن چین ذکر میکند صنعت چاپ است. میگوید چون «کسانی که «خوشنویس پاکنویس» باشند بسیار کم یافت میشوند» ضبطی نهادهاند که کتابی را بر صحیفههای چوب میکنند به خطی که در غایت خوبی باشد و تمام مقروء و مصحح، و آن را بر کاغذ میزنند مانند آن که نقاشان نقش بر چوب کرده قالب میزنند ... و آنچه کاتبی به سالی نویسد به یک روز به قالب برزنند؛ و کاغذ تنک خطائی که میسازند غرض از تنکی آن آنست که قالب نیک در آن نشیند و نقش درست بیرون آید.»
در باره ساختن کاغذ در چین نیز میگوید: «و نیز کاغذ از پوست درخت توت و درخت نی و میان انواع نی، قومی در آن ولایت میباشد که آن نی را میشکافند و به آلات میسازند و میان آن مانند میان چوب پوسیده میباشد ... تا عظیم آسان و کم بضاعت و اندک قیمت بود.»
نکته دیگر که از مخترعات مردم چین ذکر میکند مربوط به «چاو» است که امروز به آن اسکناس میگوئیم. مینویسد: «احوال چاو که به عوض زربه خرج میکنند و حکمتی که در آن است و تدبیر و ترتیب روانه کردن آن که هیچ کس به کنه آن نمیتواند رسید هم از جملة نعمتهاست(؟) و فایده آن زیادت از وصف و آنچه مشهورست که اگر کیمیا بودی عظیم با فایده بودی، چاو که در آن ملک روانه است کیمیایی است که اگر نیز کیمیا دست دادی به صد یک آن نرسیدی».
دیگر دربارة « نت موسیقی» چینی است. مینویسد: «در علم موسیقی هرچند ایشان را مهارتی تمام است لیکن از آن جمله آنچه معلوم شد آن است که چون مطربی خواهد که قولی یا غزلی مشکل که نیاموخته باشد آن را بر ساز بزند و محتاج بدان که به چند روز بیاموزد ضابطه ساختهاند که به یک لحظه آن را بیاموزد و بر ساز و نی بزند؛ و آن چنان است که جهت هر آوازی نشانی معین کردهاند. آن استاد که آن قول و غزل داند آن آواز میکند و جهت هر یک آن نشان چنانکه متعلم میبیند میکند، و آن متعلم چون در آن نشان نظر میکند میداند که کدام آوازست. برساز میزند، سیوم نوبت تمام وواقف شده میباشد».
افسوس که از این کتاب تنها یک نسخه باقی مانده، و آن نیز نقصهای بسیار دارد، از آن جمله این که غلطهای بسیار در کتابت آن روی داده و بسیاری از عنوانها و سرفصلها و کلمات چینی که کاتب میخواسته با مرکب قرمز بنویسد در متن سفید و نا نوشته مانده است. با این حال یادگاری گرانبهاست از کوششهای صمیمانهای که ایرانیان، حتی در روزگاری سیاه، برای کسب دانش از هر راه و با هرگونه دشواری برای کسب دانش به کار میبردهاند.
اطلاعات مقالات مقاله:
ماهنامه فرهنگی هنری سخن، فروردین 1354، دوره بیست و چهارم، شماره چهارم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست