دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

در ستایش همین فوتبال خودمان



      در ستایش همین فوتبال خودمان
رضا نصیری حامد

دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان ایران را با عنوان جامعه کوتاه مدت نامیده و از این نظر آن را در نقطه مقابل جامعه درازمدت اروپایی قرار داده اند. جامعه کوتاه مدت از دیدگاه ایشان، جامعه ای است که در آن تغییرات حتی تحولات مهم و بنیادین همواره عمری کوتاه دارد که علت آن فقدان چارچوبی استوار و خدشه ناپذیر از لحاظ قانونی است. وی در توصیف جامعه ایران از تعبیر خانه کلنگی استفاده نموده است که ناظر به بناهایی است که حتی اگر هم سابقه طولانی چندان زیادی نداشته باشند، اما با این حال بیش از هر چیز به سبب اینکه از نظر مد و پسند روز کهنه و فرسوده گردیده است لذا بی ارزش تلقی شده و ویران می شوند. در نهایت تاریخ چنین جامعه ای نیز چیزی نخواهد بود جز رشته و توالی همین دوره های کوتاه مدت(کاتوزیان:9-11).

مسابقه فوتبال بین استقلال و پرسپولیس دو رقیب دیرینه پایتخت، موسوم به دربی یا داربی نیز در هفتاد و نهمین ایستگاه خود در اوایل آذرماه امسال(1393) به انجام رسید و تمام شد. البته بازی این بار با داشتن گل در جریان بازی و پیروزی اردوگاه سرخ ها بر آبی هایِ این بار تیره پوش پایتخت(به یاد و خاطره روانشاد مرحوم غلامحسین مظلومی، پیشکسوت تازه درگذشته استقلال)، از جذابیت هایی ولو اندک برخوردار بود هرچند همچنان این فرضیه در نزد بسیاری به قوت خویش باقی است که از بالا می گویند داربی مساوی شود و لابد این قبیل داربی ها از دست ایشان در می رود!

در اینکه فوتبال امروزه از حد و اندازه های ورزش در معنای متداول و مرسوم آن خارج شده و مرزهای صنعت، اقتصاد و حتی هنر و سیاست را درنوردیده است، کمتر کسی تردید روا می دارد. در این باب موضوعات گوناگونی گفته و یا نوشته می شود که عمدتاً در تبعات و پیامدهای فوتبال بر امور متعدد انسانی در اجتماعات گوناگون است. در این میان مناسب است به سوالی بیندیشیم مبنی بر اینکه آیا میان نوع فوتبال یک مجموعه و مشخصاً یک کشور با ویژگی ها و مهم تر از آن شرایط و موقعیت‌ شان نسبت و رابطه ای معنادار وجود دارد؟

سالهاست که از فقدان برنامه ریزی های طولانی مدت و زیربنایی و البته مبتنی بر علم و دانش روز در ورزش مخصوصاً فوتبال سخن می گوئیم اما به مصداق و نمونه همان عمر کوتاهی که تحولات و تغییرات مختلف درجامعه ما دارند، تنها به رویه ها و برنامه های کوتاه مدت می اندیشیم گویی چندان به آینده و امکان برنامه ریزی مناسب برای آن باور نداریم. چنانکه توضیح داده خواهد شد علاوه بر سیستم مدیریت و بوروکراسی برآمده از این روحیه، در نوع و شیوه فوتبال بازی کردن مان نیز نمودار است. آلمانی ها ملتی بودند که بعد از فروپاشی سیاسی و اجتماعی و حتی تحقیر شدن در همه ابعاد، به زودی بعد از هر دو جنگ جهانی به پاخاسته و با برنامه ریزی و نیز حوصله و صبری قابل تقدیر و البته شگفت انگیز جامعه خویش را نه تنها به سطح و اندازه ملل فاتح جنگ های جهانی رساندند، بلکه از بسیاری از ایشان نیز جلو زدند. فوتبال آلمان در سالهای اخیر طراوت و زیبایی بصری و تعبیری چشم نوازی بیشتری پیدا کرده است که شاید تا حدودی در کنار عوامل دیگر به دلیل استفاده از نیروهای جوان تر و فاصله گرفتن از محافظه گرایی گذشته باشد. اما تا چند سال پیش هم با آنکه عموماً فوتبال ژرمن ها را خشک و ماشینی می دانستند، باز میزان حوصله، تأمل و طمأنینه ایشان در دقایقی که حتی بازی را واگذار نموده بودند، مورد تحسین خیلی ها بود. به واقع انگار آلمانی ها فقط در فوتبال نیست که صبر و حوصله خرج می دهند بلکه آنها حاضرند برای هر چیزی زمان و بهای لازمش را بپردازند. اوج تمرکز ما بر مقاطع کوتاه مدت را در نتیجه گرایی افراطی و توجه صرف به مسابقه پیش رو و یا حداکثر چند بازی اخیر در هر تورنمنت و دوره ای می توان دید. دیگر کسی به امور زیربنایی و طرح هایی که در بلند مدت جواب بدهد، چندان اهتمامی ندارد. در خیلی زمینه ها از دیگران عقب مانده و دیرتر رسیده ایم اما با این حال باید زود هم برسیم. از داربی به عنوان مصداق مهمی از این جریان سخن گفتیم و گرنه فوتبال رده ملی مان نیز دست کمی از آن ندارد. در اواخر بهار و اوایل تابستان امسال در جام جهانی فوتبال حاضر بودیم و بازی های گروهی مان را انجام داده و طبق معمول به خانه بازگشتیم. البته در نگاهی واقع بینانه انتظاری هم جز این نبوده و نیست و انتظار صعود از مرحله گروهی آن هم با تیم های همگروه مان، خواسته ای بلندپروازانه بود؛ بگذریم از دوستان چه کارشناس و چه تماشاگران عادی که چون خیلی آشنایی با بوسنی و هرزگوین و یا نیجریه نداشتند، صعود ایران را محتمل بلکه حتی آسان برمی شمردند در صورتی که اندک توجهی مثلاً به بازی های مقدماتی بوسنی نشان می داد با چه تیم آماده و قدرتمندی مواجهیم. به هر حال بازی ها تمام شد و بعد از اتمام بازی ها، یکی از اتفاقات این بود که کانون مربیان ایران با کارلوس کی روش مربی تیم ملی فوتبال درافتاد و در زمانی که مسئله تمدید قرارداد وی به ویژه با توجه به بازی خوب ایران مقابل آرژانتین مطرح بود، با صدور بیانیه ای البته به ظاهر درست عنوان کردند که سبک بازی تیم ملی فقط دفاع و دفع توپ و به اصطلاح زدن زیر توپ بوده است و این باید تغییر کند. این گفته البته سخن حقی است اما آیا در این روند جاافتاده در این چندین سال در فوتبال ما فقط مربی تیم ملی و یا بازیکنان مقصرند؛ بازیکنانی که تازه بهترین های فوتبال ما هستند؟ و آیا در ناکامی های مذکور، مدیران و مسئولان مربوطه در هر بخشی در انجام وظایف محوله شان زیرش نمی زنند؟ آیا چنانکه گفتیم کارهای زیربنایی و پایه ای جز در برخی موارد و برخی باشگاه ها بیشتر شبیه شوخی نیست؟ و آیا همه مان از صدر تا ذیل به نتایج کوتاه مدت نمی اندیشیم؟ با یادآوری این موارد شاید کسانی که همانند راقم این سطور، تنها مخاطبان و تماشاچیان این فوتبال هستیم، اذعان می کنیم که بله ایشان مقصرند و تقصیرها متوجه همین هاست و اصلاً همین ها هستند که نمی گذارند پیشرفت کنیم. اما همین جا باید در صدور حکم خویش درنگ کنیم چرا که از قضا در چنین موضوع مهمی بر این باوریم که تماشاچی و هوادار هم حداقل به اندازه خود مقصر است مگر بسیاری از ما به مثابه همین هواداران و یار دوازدهم تیم مان، در حساس ترین موارد این فوتبال مخصوصاً داربی بارها به طور صریح و یا ضمنی اظهار نمی کنیم و یا واقعاً انتظار نداریم که همین یک بازی را ببریم و حتی اگر در آخر فصل قهرمان هم نشدیم، رتبه مان هم خوب نشد و یا سهمیه آسیا را نیز نگرفتیم مهم نیست؟ آیا با این قبیل تفکرات هیجان کاذب و در عین حال مخرب و محافظه کارانه ای را به انحاء مختلف بر مربی، بازیکن و کادر هر تیم تحمیل نمی کنیم؟ و آیا با چنین جو آفرینی کاذبی سهمی در اینکه داربی های ما با وجود پتانسیل بالا از نظر سرمایه در چرخش و نامداری بازیکنان و کادر مربیان و ... جزو کسل ترین مسابقات ما در می آید که هدفی جز سپری نمودن همین بازی با نهایت احتیاط و در نتیجه نباختن بازی ندارد، ایفا نمی کنیم؟ به راستی شتابزدگی و عجله ما در همه عرصه های زندگی مان نیست که در فوتبال نیز به معنا و شکل غلط آن رواج یافته و بازتولید می گردد؟(کاظمی،1391).

در این مجال و با بضاعت اندک البته قصد علت کاوی مسائل اجتماعی با استناد به موضوعی همچون فوتبال را نداریم و بنای آن نیست که ورزشی همچون فوتبال را عینِ و یا علتی تام از خصوصیات و ویژگی های اجتماعی بدانیم ولی از سوی دیگر بر زمینه ها و عناصر مشابهتی که به شکلی معنادار بین آن دو هستند نیز نباید بی اعتنا بود و حداقل می توان در این خصوص اندیشید که آیا به راستی تطابق و همسنخی معناداری بین اینها وجود ندارد؟ اندک تأملی ولو بدون اینکه خواهان برقراری رابطه ای علّی بین آنها باشد، به مشابهت های معناداری می رسد. همان گونه که در مقایسه با آلمان گفته شد، ایران دچار شتاب بی منطقی شده است که جا را برای برنامه ریزی بلندمدت از بین می برد و گاهی این شتاب در روزمرّگی ها آن قدر سریع و عجولانه است که بیم آن می رود با تکرار اشتباهات خویش همه آن دستاوردهای گذشته را هم از دست بدهیم. کما اینکه بسیاری از رکوردهای ناشی از مقام آوردن ما، برتری ها و مزایای ما حداقل در قاره کهن آسیا در این چند ساله از سوی رقبا شکست شده و قله های به ظاهر دست نایافتنی تا همین چندی پیش به راحتی و البته تلاش و برنامه ریزی رقبا فتح می گردند. همین ژاپنی ها خیلی پیشینه و سابقه دیرپایی در فوتبال همانند برخی قدرت های بزرگ آسیا نداشته اند ولی نقطه قوت ایشان، برنامه ریزی درازمدت و حساب شده ایشان است؛ سرمایه گذاری ایشان در فوتبال به کارتون هایشان نیز راه می یابد و ایشان در مسابقات جام جهانی حتی تا بهترین و آخرین مراحل جام جهانی هم صعود می نمایند تا همین جذابیت ها، برای نسل نوجوان شان ذائقه سازی کنند تا در کنار امور دیگر ذائقه فوتبالی شان نیز رشد کند. همین طور از این نظر به نظر می رسد تلاش سالهای متمادی قدرت های بزرگ دنیا همانند ایالات متحده و نیز چین هم که بتوانند در کنار انواع و اقسام ورزش هایی که برخی از آنها را ما هم اسمشان را نمی دانیم در فوتبال نیز پیشرفت نمایند و در نوع خودش جواب هم داده است. کشورهایی که تاریخ چندان طولانی هم ندارند از جمله در حاشیه خلیج فارس و مجاورت کشورمان، ناچار بوده اند به رویه های کوتاه مدت بیندیشند و لذا از باب همین کوتاه مدت تاریخ و پیشینه شان در فوتبال هم مثل خیلی امور دیگر فوری پولی تزریق نموده و بعد هم توقع نتیجه گیری در بهترین شرایطش را داشته و دارند. در نتیجه معروف است و رویه شان هم نشان داده که طاقت باخت و ناکامی را ندارند و فوری مربی عوض می کنند و البته کسی و یا کسانی هم که پول داشته باشند و بتوانند بدهند که برایشان بهترین مربی بیاید چرا باید مدارا کنند اکنون در برخی زمینه ها نگرانی باید داشت که نکند نه تنها ما هم مثل آنها شده باشیم بلکه گوی سبقت را نیز از ایشان ربوده باشیم.

شاید در یک جمع بندی و نگاهی کلی همه اینها به نوعی حاکی از فقدان امنیتی باشد که جوامعی همچون ایران از دیرباز گرفتار آن بوده اند. به واقع در فقدان این عنصر مهم حیات انسانی نمی توان به رویه های جاری در بلندمدت امید بست چرا که هیچ چیزی در این شرایط تثبیت نمی گردد و افق پیش رو برای همه مبهم و مه آلود است. انسانها به لحاظ کثرت متغیرهایی که خارج از کنترل و توان انتخابی ایشان است، امیدی حتی به حفظ آنچه تا امروز به دست آورده اند، ندارند. آنچه هست و تا حدودی می توان روی آن حساب نمود، دارایی های نقد کنونی و اندیشه به زمان های کوتاه مدت پیش رو است که تا حد ممکن باید از آنها بهره برد. به سخنی دیگر قرار و بنیانی برای اخذ تصمیمات دوران ساز باقی نمی ماند. البته ناگفته نماند که هر جامعه ای شرایط اضطرار و کوتاه مدتی دارد که در آن به نتیجه آنی می اندیشد کما اینکه در فوتبال هم باز از بابت همان مشابهت سازی متسامحانه، تیم های حتی معروف و حرفه ای گاهی دفاع مطلق می کنند و زیر توپ می زنند و تنها به دفع توپ می اندیشیند اما وقتی این حالت خاص و مختص دقایق و زمان و بازه های زمانی ویژه به عادتی دیرپا و طولانی و بلکه قاعده تبدیل گردد، در آن صورت دیگر نمی توان آن را مسئله ای گذرا دید. در این گونه مواقع است که به تعبیر مجید جلالی مربی کاربلد فوتبال کشور، مایلیم و ظاهراً راهی جز این نداریم که توپ را به حریف بدهیم و بازی فیزیکی در پیش بگیریم و تنها نقطه قوت مان را دوندگی مان قرار دهیم. تک موقعیت ها و خلاقیت های فردی قهرمانان و جادوگران و بدل های فوتبالیست های حرفه ای دنیا اعم از زیدان، کاسیاس و فابرگاس و ... که ما گاهی فوتبالیست های خود را به القابی برگرفته از نام ایشان ملقب و مفتخر می سازیم، اگر به کمک مان آمد که فبهالمراد و خب از آنها استفاده می کنیم و از قضا اگر مزیتی هم باشد به استناد آمار موجود اغلب از همین طریق است اما وقتی پای مقوله ای هماند سازماندهی، طراحی بازی با بازی خوانی رقیب و اموری از این دست باشد چه؟ ظاهراً دست مان خالی تر از اینهاست که به زودی پر شود. در سالیان اخیر به قدری این امر شایع و رایج گردید که ناچار دست به دامان فوتبالیست های عزیز دورگه ایرانی شدیم تا گره هایی از کلاف ناگشوده ما را در مسابقات پیش رو آن برای مدت زمانی باز کوتاه و گذرا بگشایند. گویی هر چه کمیت فوتبال از حیث تیم و مسابقه و مهم تر ازآن پولی افزایش یافته و گسترش یافته، نتیجه و ثمره بایسته ای از آن حاصل نشده است و در همین جام جهانی گذشته به ویژه از حیث بازیکنانی که در داخل کشور بازی می کنند، میانگین سن بالایی را تجربه نمودیم یعنی همین عزیزان دور از وطن و برخی از پا به سن گذاشته های فوتبال هستند که دست این فوتبال را می گیرند و این وسط انگار زایش و خلاقیت فوتبال چه می شود و کجا می رود و اصلاً آمده بوده که برود دیگر به کسی مربوط نیست؟ فقدان نتیجه همه چیز نیست اما به واقع عدم نتیجه گیری مخصوصاً به شکلی سلسله وار آن هم در رده های متعدد پایه حکایت از افت و بلکه انحطاط و عقبگردی معنادار در فوتبال کشور ندارد؟ در اواخر تابستان امسال و اوایل پاییز نمونه های درخشانی از این امر را در تیم امید و تیم های پایه دیدیم که همان موقع انتظار می رفت مثل همیشه ولو خیلی هم مثمر ثمر نباشد کمیته بررسی مشکل و علت ناکامی ها تشکیل شود و بررسی شود که خوشبختانه به یکباره با بحث شیرین حق پخش مسابقات لیگ فوتبال، آن هم به فراموشی سپرده  شد و به تعبیر مرحوم احمد آقالو در سکانسی از فیلم گاهی به آسمان نگاه کن طوری شد که «...کأنه از اول نبوده...».

بار دیگر چنانکه در متن نوشتار نیز گفته شد، متذکر می شویم که این متن درصدد اثبات علّی و جبرگونه رابطه بین دو مقوله پیچیده و مجزا از هم نیست و شاید هم به این راحتی نتوان پیوندی معنادار از حیث علت واقع شدن یکی برای دیگری یافت با این حال و به رغم همه اینها موضوعات معناداری در حیات اجتماعی وجود دارند که ریشه در بسیاری از مناسبات و خلقیات ما دارند و شاید تأمل ولو گذرا در این بخش ما را به شناخت ریشه های یک موضوع رهنمون سازد. اگر منطق ساده و بدیهی ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش مورد قبول مان است آن گاه باید دید چه به این فوتبال، از حیث برنامه درازمدت و ثبات در تصمیمات و نیز هدفمندی با طمأنینه داده ایم که از آن این همه انتظار داریم که کمترین آن ارائه بازی زیباست؟ در انتها برای نمونه به یک مسئله هم اشاره می شود تا عمق این موضوع دانسته شود اولاً شکی نیست که دست همه خادمان هر بخش از جمله فوتبال را باید به گرمی فشرد و از حضور با برنامه آنها، که اگر با سرمایه هم همراه باشد چه بهتر، استقبال نمود اما در عین حال حضور این همه دوستان از بخش های غیر فوتبالی که عمدتاً هم برای دورانی خاص و گذرا صورت می گیرد و نمی تواند تداوم لااقل در یک تیم و باشگاه داشته باشد، چقدر بازدهی داشته و دارد؟ اگر تعویض و جابجایی سریع در پدیده های اجتماعی خود نشانی از نوعی نقص و مشکل است، آن گاه تعویض مسئولانی غیر مرتبط چقدر می تواند مفید باشد؟

با آنکه بین خصوصیات و ویژگی های جامعه و حکومت و یا دولت تفاوت و تمایزی قاطع و مشخص نمی توان نهاد، با این حال بخشی از معضلات جامعه کوتاه مدت ریشه در ماهیت دولت و نظام سیاسی و یا به تعبیری دیگر در شیوه و نوع حکمرانی آن جامعه دارد. به طور مشخص دولتی که فاقد مبناها و پایه های استوار بوروکراتیک برای سامان دادن به رویه های خود باشد و یا مهم تر از آن دولت و حکومتی که از زمامداری و حکمرانی تنها اسم و عنوانی را یدک بکشد و فاقد زمینه های لازمی مثل اقتدار و حاکمیت واقعی باشد و یا بر رویه هایی غیر دموکراتیک و بلکه غیر انسانی همانند بهره کشی و استثمار شهروندانش استوار باشد، همه در زمره احتمالات و بلکه علل تکوین و نیز تداوم جامعه کوتاه مدت است. همه روندهای ناظر به توسعه سیاسی و اجتماعی به نوعی متضمن قدرت یابی ارکان متعدد جامعه و در مقابل فروکاستن از قدرت دولت و نظام سیاسی و به واقع تعدیل آن است. بودن این شرایط تازه زمینه و موقعیت را برای جامعه فراهم می آورد که به بلوغ خویش نزدیک شده و در جهت برنامه ریزی برای میان مدت و درازمدت خویش برآید. تا قبل از آن همچنان نشانه های جامعه کوتاه مدت و نگاه کلنگی به روابط در حوزه های مختلف کنش اجتماعی مان وجود دارد و لذا از این نظر چرا از فوتبال مان که به این خوبی و نسبتاً جامع، بازنمایی کننده این وجه مهم از جامعه ماست، غفلت ورزیده و حتی از آن لذت نبریم؟ البته که با معیارهای فوتبال دنیا دیدن اغلب این مسابقات مخصوصاً داربی های پرطمطراق پایتخت متأسفانه و به رغم آرزوی ما چندان لذتی در برندارد اما وقتی خصایصی از بطن جامعه ما در متن و حواشی این ورزش به خوبی پدیدار می شود، چه؟ از این منظر همین فوتبال خودمان قابل ستایش است و درس های فرواوانی دارد. اگر خواهان تغییر وضعیت مان نیز باشیم، که ظاهراً هستیم باز تأمل آسیب شناسانه در فوتبال ملی و باشگاهی مان راهگشاست.

 

 

منابع:

-کاتوزیان، محمدعلی همایون(1392)ایران، جامعه کوتاه مدت و 3مقاله دیگر، ترجمه عبدالله کوثری، تهران، نشر نی، چاپ پنجم.

-کاظمی، عباس(1391) پیرامون فرهنگ عجله در جامعه ایرانی؛-http://kazemia.p

 

صفحه نویسنده در انسان شناسی و فرهنگ

http://anthropology.ir/node/11367