چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

نیمه تاریک بهشت



      نیمه تاریک بهشت
بروس لینکلن برگردان آروین مقصودلو

تصویر: داریوش
مقدمه: امپراتوری هخامنشی به هر سویی که گشترش می­یافت، خدمتگذاران پادشاهِ باغ­های بزرگ محصوری بنا میکردند و تمامی تلاش خود را به کار می گرفتند تا درون آنها  همه امکانات برای آسایش، آرامش و رفاه برقرار باشد. کانالهای آبیاری ساخته می شدند تا آب خنک را جاری سازند و فضا را مرطوب نگاه دارند. مجموعه­ای از درختان پر سایه کاشته می شدند تا دما در حد مطلوبی باقی بماند. کاشت درختان با الگوهای هندسی به نحوی انجام میگرفت تا حسی از انتظام بی عیب و نقص و زیبایی مطبوع را القا نماید. گیاهان از هر گونه قابل تصوری از جای جای امپراتوری منتقل، پیوند زده و شکوفا می شدند. همین اتفاق در مورد حیوانات نیز می­افتاد. برخی از آنها در نقش طعمه برای مراسم شکار درباری مورد استفاده قرار می گرفتند و باقی آنها در باغ رها می شدند. پادشاه و بزرگان دربار در اوقات فراغتشان (از جنگ) این محوطه­ها را متعدداً میساختند، نه فقط برای آسایش و خوش گذرانی بلکه برای نمایش نمونه ای از امپراتوری شان و نمایش این موضوع که با کامل شدن سلطه این حکومت بر همگان، جهان بدین شکل در خواهد آمد. به این باغ­های بدیع "پارادایس" یا پردیس نام نهادند. و این نام با همه تغییرات، تشدیدها، رویاها، امیال و معانی در جهان پراکنده شد.
 این تصویر فریبنده از امپراتوری پارسی در تناقضی آشکار با دیگر واقعیات بود. اردشیر دوم پادشاه هخامنشی (404-359 ق م) که از رفتار سربازی پارسی آزرده شده بود دستور شکنجه او را به روشی غیر معمول صادر کرد. در این روش دو ظرف به شکل آبشخور اسبان لازم بود که می­بایست به خوبی با هم جفت و جور میشدند. سر، دست­ها و پاهای شخص محکوم از این ظرف­ها بیرون می­آمد در حالی که بقیه بدن او در داخل ظرف محبوس بود. وقتی که شخص در این موقعیت قرار میگرفت مردان پادشاه به او غذاهای لذیذی می­خوراندند که این امر باعث میشد تا مدفوع فرد محکوم درون ظرف بسته جمع شود. نه تنها این موضوع باعث به وجود آمدن بوی تعفن میشد بلکه منجر به رشد کرم­ها و حشراتی میشد که از بدن فرد محکوم تغذیه مینمودند و به مرور راه خود را به اندام­های حیاتی او می گشودند. بعد از هفده روز مرد بیچاره جان میداد و این ظرف برای نمایش عمومی باز میشد. و هرقدر که این منظره بیرحمانه ممکن است موجب آزار ما شود، این عمل که دارای اهمیت مذهبی بود با هدف آموزش صورت میگرفت.
تقابل این دو وجه یعنی لذت­های والای پردیس در مقابل خشم تحقیر کننده در روش­های شکنجه، مسئله پرداخته شده در این کتاب است که با بهره­گیری از منابع و داده­های هخامنشی بر دو موضوع تمرکز می­کند. اول، رابطه بین دین و امپراتوری چیست؟ یا به طور دقیق­تر، چگونه است که ایده­آل­ها دینی- میل به بی نقص ساختن خلقت، ظاهر شدن در نقش وسیله­ای از سوی خداوند برای رستگاری و پایه گذاری کردن سرزمینی ایده­آل از اخلاقیات که در آن همه موجودات توانایی شکوفا شدن را دارا باشند- تبدیل شد به ابزار و دست آویز دربار برای مشروعیت بخشیدن به اعمالی چون تصاحب کردن، سلطه، و بهره­کشی؟
 دوم،  در چه مرحله­ای بین شکوه این تصویر مذهبی و واقعیات بیرحمانه که در خدمت قدرت طلبی قرار گرفته بودند تناقض­ها تا اندازه­ای آشکار و بحرانی شدند که تحمل آنها غیر ممکن گشت؟ چگونه و چه زمانی رویای دستیابی به پردیس یا بهشت خود را محصور در آبشخور اسبان یافت؟ و در این روز نامبارک امپراتوری در مقابل این عمل به خود چه پاسخی داد؟
این کتاب برای مخاطبان عمومی در جهانی به نگارش در آمده که واقعیات گوآنتانامو و ابو غریب این مسایل را هر چه بیشتر از انحصار در محیط دانشگاهی دور ساخته است.
تصویری که در این کتاب از دین، سیاست و فرهنگ هخامنشیان ارایه شده است حاصل تلاشی سخت است که از مابین همه متون مرتبط در زبان­های گوناگون استخراج شده است. در کنار آن تعداد کمی از شواهد نگاره­­ای نیز استفاده شده است. در اکثر بخش­ها در جهت فراهم نمودن گزارشی واضح و سهل الوصول، ترجیح داده­ام که خوانندگان غیر متخصص را با جزییات زبان شناسی و بحث­های فنی درگیر نسازم.

نیمه تاریک بهشت
با وجود اینکه هیچ توصیف روشنی از پارک­های هخامنشی­ در دسترس نیست، واژه شناسی فارسی باستان از Paridaida و واژه­های مشابه این امر را مبرهن میسازد که عنصر تعریف کننده این سازه­ها دیواری بوده است که فضای درونی را از محیط اطراف جدا می­ساخته است. در مفهوم دیگر این دیوارها ممکن بوده است که کاربری نظامی داشته باشند، همچنین میتوانند نمایانگر ثروت، قدرت و مرتبه باشند همانگونه که دیوارهای کاخ­ از گنجینه­ها، معابد و مجموعه­های درباری حفاظت می نماید. گاهی خود این دیوارها نقشی نمادین ایفا میکنند، همانند اکباتان که هفت دیوار آن نمایانگر الگویی بود از قرارگیری سیارات و در اصل همه کیهان. یا ارگ تخت جمشید که با سنگ­هایی عظیم در کنار هم بدون هیچ منفذی جفت شده بودند تا نمادی از کل امپراتوری باشند که در آن سرزمین­ها و مردمان گوناگون با هماهنگی در کنار هم قرار گرفته­اند در حالی که هویت شخصی خود را نیز حفظ کرده­اند.  مضافاً زمانی که هربخشی از این دیوار ها دستخوش خرابی می شد پادشاه موظف به تعمیر و رسیدگی به این شمایل می گشت و با این کار این نظم را که هم او و هم مردمان در پدیداری آن نقش داشتند نوسازی می نمود.
واژه همسان پردیس که در اوستا نوشته شده است نیز محوطه محصوری را به تصویر می کشد. سازه­ای که در اوستا به آن ارجاع میشود در نقطه مقابل پردیس هخامنشی قرار دارد. این عبارت تنها یک بار ذکر می شود، در متنی که در آن به سوالی پاسخ داده شده است: شخصی که مرده ای را حمل می کرده ودر اثر تماس طولانی با جسد آلوده شده است را باید به چه مکانی فرستاد؟ پاسخ که به شخص پروردگار منسوب است این است که این شخص باید به خشک­ترین، دورافتاده ترین نقطه زمین فرستاده شود، جایی که هیچ گیاه و جانوری در آن نیست و درون دیواری بسته محصور شود (پردیس) pairidaeza. . در آنجا زرتشتیان متدین باید به او غذا و لباس برسانند در حالی که باید فاصله ای مطمئن را از او حفظ نمایند. همچنین باید او را حداقل پنجاه قدم دورتر از آب، آتش و گیاهان که عناصر مقدس ساخته شده توسط اهورا مزدا هستند، نگاه دارند. این مرد می­بایست بقیه عمر خود را درون این دیوارها بگذارند تا زمانی که از پیری و ناتوانی بمیرد. آنگاه فرزندان مشروع او دعا می­خوانند : " باشد که او از تمامی پندار، گفتار و کردار شوم بر حذر باشد" و چنانکه او مرتکب گناه دیگری نشده باشد، در نهایت از آلودگی پاک خواهد شد."
هم در پردیس زرتشتی و هم در پردیس هخامنشی دیوارها دو محیط جداگانه را می­سازند، محیطی درونی که با جدا شدن از جریان معمولی زندگی در بیرون، متفاوت و در تقابل با آن قرار می­گیرد. فضای درونی هخامنشیان، فضایی بی عیب است که مشخصات آن گرما و رطوبت ( دو عاملی که موجب شکوفایی حیات می­شوند) و لذایذ مادی می­باشد که همه اینها می­تواند نشانی از سخاوتمندی پروردگار(اهورامزدا) باشد. در نقطه مقابل، فضای محصور زرتشتی دقیقاً دارای خصوصیات متضاد است: خشکی، سرما، مرگ و فساد، قحطی و محرومیت، رنج، گناه و آلودگی، که همه اینها توسط جوهره اهریمنی وارد جهان شده­اند.

ما داده دیگری از دنیای هخامنشی داریم که شباهتی به پردیس زرتشتی پیدا می­کند و آن سنت تنبیه درون آبشخورهای توخالی است که در مقدمه بدان اشاره شد. در این مورد ما با نوعی دیگر از حصار مواجه می­شویم: آبشخورها که فضایی درونی را ترسیم می­کنند، فضایی که به واسطه آلودگی، فساد و مرگ از دنیای پیرامونی جدا می­شود. ما اکنون در جایگاهی هستیم که می­توانیم با بررسی بیشتر آبشخورها به اهمیت آنها پی ببریم. اما ابتدا به مقداری پیش زمینه نیاز است.
تنها مورد تایید شده از استفاده آبشخورها بلافاصله همراه شد با جنگ کوناکسا ( سپتامبر 401 قبل از میلاد). در این جنگ اردشیر دوم سپاهی شورشی را به رهبری برادرش، کوروش جوان، شکست داد. در طی این نبرد کوروش جوان در شرایطی مبهم به قتل می­رسد. برخی گفته­اند که شخص اردشیر مسئول قتل برادرش بوده، که این روایت به روشنی مورد علاقه و حمایت اردشیر دوم بوده است.
روایت­های دیگری منتشر شده است از جمله روایت کتزیاس، پزشک یونانی دربار اردشیر دوم که ادعا می­کند این وقایع را به چشم خود دیده است. نوشته او که توسط پلوتارک نقل شده است شامل این سلسله از وقایع می­شود: 1. کوروش اردشیر را مجروح می­سازد و اردشیر برای کمک های پزشکی عقب نشینی می­کند( کمک ها توسط کتزیاس صورت می­گرفته است) 2. تاریکی و افتادن سربند کوروش باعث می­شود که هویت او قابل تشخیص نباشد 3. سربازی ایرانی به نام مهرداد کوروش را درون معبد زخمی می­کند. او در حالی که سوار بوده بدون اینکه هویت او را بداند، به او ضربه ای وارد می کند 4. یک کاریایی به پشت پای کوروش ضربه می­زند دوباره بدون درکی از هویت او 5. سر کوروش به زمین می­خورد و می­میرد.
در این روایت مسئولیت قتل رهبر شورشی به هیچ وجه روشن نیست و می­تواند منسوب شود به مهرداد، کاریایی یا سرنوشت در قالب سنگی که سر او بدان اصابت کرده است. به هر نحو اما اردشیر در این موضوع هیچ نقشی نداشته است. به ما گفته شده است که شاه باور داشته که به شخصه برادرش را کشته است و می­خواهد همه مردم بدانند که این نبرد نمادی بوده است بین قدرت مشروع در برابر شورشیان، بین راستی و دروغ.  اردشیر سخاوتمندانه هدیه هایی را برای کاریایی و مهرداد در نظر گرفت اما زیرکانه دخالت آنان را در قتل کوروش به نحوی جلوه داد که هیچکدام به تنهایی از اعتبار این افتخار بهره نبرند.
کاریایی اما، هدایای پادشاه را قبول نکرد و فریاد برآورد که " تنها و تنها من قاتل کوروش هستم"، گزافه گویی ای غیر قابل بحث که نقش مهرداد را در این موضوع انکار می­کرد. در منظر دربار این ادعای خودمحورانه کاریایی مظهری از دروغ بود و نتیجتاً می­توانست با برپا کردن شورشی دیگر زمینه ساز اغتشاش و فجایع تازه ای را فراهم آورد. به واسطه این دیدگاه اردشیر دستور داد تا سر کاریایی را از تنش جدا سازند. اما مادر ملکه در خواست نمود تا به او اجازه دهند تا خود شخصاً به او رسیدگی کند. او به پیشخدمتان خود دستور داد تا چشمان او را در آورند و در گوش هایش آنقدر برنج مذاب بریزند تا جان دهد. کور کردن و ناشنوا کردن یک دروغگو می­تواند راهی باشد برای متنبه کردن او اما استفاده از فلز مذاب کمی پیچیده تر از اینهاست. منابع زرتشتی بسیار کهنی در مورد استفاده از فلز مذاب وجود دارد:
“ پروردگارا به مدد آتش روشن خود چگونه می­توان طرفین دعوی را متمایز ساخت، با فلزی مذاب نشانه ای برای حیات یافت؟ با نابودی دروغگو، مرد راستگو را شکوفا می­نمایی."
در متون متاخر تر، توصیف جامع تری را می ­توان یافت که چگونه این رسم شرعی تمایزی بین راستی و دروغ را سبب می­شود:
"مرد می ­تواند قلبی چنان پاک و مقدس داشته باشد که اگر فلز مذاب بر آن قرار دهی، نخواهد سوخت. آدربد پسر مهراسپند این عمل را انجام داد. هنگامی که آنها فلز مذاب را بر بدن و قلب او ریختند، برای او لذت بخش بود، گویی بر بدنش شیر خالص می­ریختند. اگر فلز مذاب را بر بدن و قلب دروغگویان و گنهکاران بریزند، می­سوزاند و آنها را می­کشد."
اینگونه شیوه­ های مذهبی نه تنها برای تشخیص راستی از دروغ به کار می­ رفته است، بلکه وسیله ای بوده برای پالایش و پاک سازی. فلز مذاب دروغ را می ­زداید و دروغگویان را هویدا می­سازد. متون دیگر از منظر آخرت و جهان دیگر این رسم را ذکر کرده اند. در این متون روز قضاوت نهایی تصویر شده است به گونه ای که در این روز مردگان رستاخیز کرده، طی فرآیند سه روزه ای از رودخانه ای مملو از فلز مذاب عبور می­کنند تا گناهانشان بسوزد و به پالایش برسند. بعد از طی این مرحله همه مردم به وضعیت مطلوب و بی نقص می­رسند. در این زمان پروردگار که به واسطه ذات سراسر نیکخواه خود نمی ­تواند هیچ موجودی را به تیره روزی همیشگی محکوم سازد، همه را به سعادت و رستگاری ابدی رهنمون میگرداند. عدالت می طلبد که گناهکاران به نحوه ای زجر بکشند که پرهیزکاران از آن در امانند. " برای راستگو رودخانه ­ای که در آن گام برمیدارد همچون شیر گرم می ­ماند اما برای دروغگویان فلز مذاب."(بندهشن 34-19)
پاریساتیس (مادر ملکه) خود نحوه تنبیه کاریایی را بخشی از تلاشی تاریخی برای نابود ساختن دروغ و بازیافتن شادمانی کهن معرفی می نماید. البته نام خود او نیز چنین معنایی را بازتاب میدهد، در فارسی باستان Paru-siyatii  به معنای شادمانی بسیار است.

مهرداد اما صرفنظر از رنجش خاطری که داشت هدایای پادشاه را دریافت کرد و سکوت نمود. با این وجود یک شب در ضیافتی تحت تاثیر نوشیدنی و به تحریک یکی از خواجه های پاریساتیس،  لب به سخن گشود و مرگ کوروش را به زخمی منسوب دانست که او بر بدنش وارد نموده بود. هرچند روایتی که مهرداد بیان نمود ملایمتر و با بزرگنمایی کمتری از روایت کاریایی مطرح شده بود اما باز هم به نظر گزافه گویی مینمود زیرا در این روایت به اصابت سر کوروش به سنگ و نقش آن در کشته شدن او توجه نشده بود. به هر حال خواجه عین جملات مهرداد را به پاریساتیس و او نیز به اردشیر منتقل نمود و اردشیر دستور داد تا با او به این شیوه رفتار شود:
"آنها دو آبشخور را که به خوبی باهم چفت می شدند انتخاب کردند، سپس مهرداد را به پشت در یکی از آنها قرار دادند و آبشخور دوم را به نحوی که تنها سر، پاها و دست های او بیرون بماند بر روی آبشخور اولی چفت کردند. آنها به او غذا خوراندند و در زمانی که از خوردن امتناع میکرد چشمان او را خراش میدادند. آنها همچنین عسل مخلوط شده با شیر را بر دهان و صورت او ریختند تا مگس ها جمع شوند و روی صورت او را بپوشانند. در همین حال مرد نگون بخت در داخل بسته ای که در آن قرار گرفته بود کاری را که هر کسی بعد از خوردن و آشامیدن انجام میدهد انجام میداد. این مسئله منجر به این می شد که کرم ها و حشرات درون بسته رشد کنند و به تدریج راه خود را به درون بدن او باز نمایند. زمانی که او مرد و بسته را برای نمایش عمومی باز کردند، مردم بدن متلاشی شده و اندام های حیاتی مهرداد را مشاهده کردند که حشرات در حال خوردن آنها بودند. مهرداد به تدریج و طی هفده روز کشته شد."
این متن هیچ تفسیری را ارایه نمی کند. اما پرسش هایی را با خود به همراه دارد. اول اینکه ایرانی هایی که در این اقدامات دخیل بودند، چه تعبیری از عمل خود داشتند؟ و این اعمال با چه هدفی انجام می شد؟ دوم، چرا دقیقاً چنین شیوه ای برای برخورد با مهرداد انتخاب شده بود؟ سوم، به بینندگان چه چیزی باید نمایش داده می شد؟ و با مشاهده این شیوه شکنجه میبایست به چه نتیجه ای رهنمون می شدند؟ هیچکدام از این پرسش ها با قطعیت قابل پاسخگویی نیست. با این حال با کمک متون هخامنشی، هرودوت و منابع زرتشتی میتوانیم با درجه ای از اطمینان تحلیل هایی را ارایه نماییم.

ایرانی هایی که در این اقدامات دخیل بودند، چه تعبیری از عمل خود داشتند؟ و این اعمال با چه هدفی انجام میشد؟
با وجود اینکه این فرضیه در آینده نیاز به اصلاحاتی دارد، اما فرض می کنیم که اعمال انجام شده بر روی مهرداد با هدف تنبیه صورت گرفته است. اگر اینچنین باشد اردشیر به سادگی تنها از دستورات و وصایای داریوش که برای جانشینانش به یادگار گذاشته پیروی کرده است:
داریوش اظهار میدارد:" تو ای کسی که در آینده در اینجا پادشاه میشوی: با جدیت از خود در برابر دروغ پاسداری نما! کسی را که دروغ میگوید به سختی مجازات کن تا سرزمین و مردمانت در امان باشند" (DB §55)
"تو ای کسی که در آینده در اینجا پادشاه میشوی: مردی را که دروغ میگوید و حیله گر را به دوستی نپذیر. آنان را به سختی مجازات کن." (DB §64)
با وجود اینکه فعل فارسی باستان  fraq بر طبق قرارداد به معنای تنبیه کردن ترجمه میشود اما بررسی دقیق تر ظرافت­های غیر منتظره ای را آشکار میسازد. برای شروع، همه واژگان همسان آن در زبان های هندواروپایی دیگر معنی پرسش کردن را میدهد، و این در ترکیب فارسی باستانی pati-fraq مشهود است که معنی خواندن می دهد. این ترکیب خواندن را به عنوان فعالیتی با ذات جستجو گرانه می شناسد که در آن مطلبی با ارزش از طریق جستجوی موشکافانه به دست می­آید. اگر فعل مورد نظر را از این ترکیب جدا نماییم و انتظار داشته باشیم که همان مضمون را داشته باشد، بنابراین متوجه می شویم که این عمل تنبیهی نیست که هدف نهاییش به وجود آوردن رنج و عذاب باشد، بلکه این عملی است با هدف تعلیم دادن. و تحمیل رنج وسیله ای است برای نیل به این مقصود.
چنین دیدگاهی با بررسی ترجمه های همین فعل در زبان های عیلامی و اکّدی تایید می شود. در اکّدی این ترجمه معنی بازپرسی و پیگرد میدهد. ترجمه آن در زبان عیلامی تکان دهنده تر است، در این زبان به جای این فعل از عبارتی استفاده می شود که در موارد دیگر برای استخراج روغن از دانه کنجد استفاده شده است. با وجود عجیب بودن این ترجمه، این استعاره به شدت مناسب می نماید، زیرا هم در کشاورزی و هم در دستگاه قضا، این عبارت دلالت بر اعمال فشاری سازمان یافته برای استخراج جوهره چیزی یا کسی می نماید.  بدین ترتیب هدف غایی چنین روشی هایی نه تنبیه به معنای انتقام جویی و مجازات کردن بلکه اینها روش هایی بودند بیشتر برای بازپرسی یا دقیق تر رسوم قضایی بودند برای اثبات حقانیت متهم که در مورد روش به کار رفته برای کاریایی صدق می­کنند.
در طی چنین رسومی دستگاه درباری و مسئولین اعمال خود را به گونه ای توجیه می نمودند که با وارد کردن فشار بر مظنون، تظاهر و ریا را پشت سر گذارده و به درونی ترین منویات وی پی خواهند برد. اگر بیگناهی او اثبات می شد او آزاد می گردید و در غیر اینصورت متهم در جریان کار کشته می شد و عدالت در برابر سرپیچی او اجرا میشد. بنابراین هدف، احقاق راستی و زدودن دروغ و کمک به برقرار سازی انضباط ازلی دنیا بوده است.
همه تخلفات به یک شیوه مورد برخورد قرار نمی گرفتند و میزان تنبیه ارایه شده باید متناسب می بود با برخورد پادشاه در مورد جرم صورت گرفته. داریوش در توضیحات مفصل تری از قواعدش توضیح میدهد که: " او، آن کسی که خرابی به بار آورده است را متناسب با خسارتی که زده است تنبیه می کنم." (DNb §2c). اردشیر نیز همین سیاست را در پیش گرفته بود. با استناد به این اصل، سربازی که سخنانی خلاف واقع بر زبان راند اما تهدیدی را متوجه پادشاه و کشور ننمود سه میخ بر زبانش وارد کرد اما در مورد مهرداد مجازاتی بسیار سخت تر می بایست اعمال می نمود.

چرا دقیقاً چنین شیوه ای برای برخورد با مهرداد انتخاب شده بود؟
مهرداد ظاهراً متهم شده بود که اولاً نقش خود را در مرگ کوروش بزرگنمایی کرده بود و دوم، او به صورت غیر مستقیم و با بیان روایتی متضاد به شاه تهمت دروغگویی زده بود. هر دو اتهام او به عنوان نمونه هایی از دروغ شناخته میشدند، اما اتهام دومی بسیار هولناک بود زیرا مستقیماً منبع مشروعیت و نظم اجتماعی را مورد هدف قرار داده بود. در واقع تمامی پادشاهان هخامنشی پس از داریوش ادعا می کردند که پروردگار آنها را به عنوان پادشاه برگزیده است زیرا آنان در پندار و کردار و گفتار با دروغ دشمن اند. داریوش از طرف خاندان هخامنشی چنین می­گوید:
"به این دلیل اهورا مزدا و دیگر خدایان مرا یاری رساندند: زیرا من در مقابل دروغ آسیب پذیر نبودم، من سخن ناراست بر زبان نراندم، من حیله گر نبودم، نه من و نه دودمانم." (DB §63)
روایت های مهرداد و اردشیر هر کدام انحصاری بودند. اگر یکی از آنان راست می گفت پس روایت دیگر کذب بود و با توجه به ایدئولوژی هخامنشیان،  اگر پادشاه دروغگو باشد، کل امپراتوری –  یا به عبارتی کل کاینات- بی پایه می شود. شیوه آبشخورها بنابراین به پشتیبانی از پادشاه به کار می ­آمد. با نمایش عمومی از فساد غیر قابل وصف مهرداد هم آرامش کشور حفظ می شد و هم همگان به حقانیت پادشاه ایمان می آوردند.
هرودوت گزارش می کند که ایرانیان دروغگویی را شرم آورترین اعمال به حساب می آورند. در سیاهه گناهان کبیره زرتشتی، دروغ بیش از بقیه آشکار است و در شکل های مختلفی مطرح شده است: شهادت دروغ، ارتداد، تهمت، نقض پیمان و قضاوت خطا. مجازات سختی در انتظار دروغگویان است. این موضوع با استناد به متنی که مجازات های پس از مرگ گناهکاران را با معیارهای این جهانی مقایسه می نماید روشن می شود. امتناع مهرداد از بازنگری در روایتش باعث شد تا دربار او را به عنوان دروغگو به حساب بیاورد. دروغگویی که به هر دو اتهام گناهکار بود. او محکوم شد تا درد و رنج را هم در این دنیا و هم پس از مرگش تحمل نماید:
"اگر کسی در زمان گناه بمیرد و ابراز ندامت و پشیمانی ننماید. روح او به دوزخ می رود و مجازات گناهان کبیره خود را دریافت می کند.  دیوان، درد و رنج و بسیاری چیزها از قبیل بوی آزاردهنده، بلعیدن، تکه تکه کردن و هر چیز آزار دهنده دیگری بر او تحمیل می نمایند. گناهکار خود این سرنوشت را در دوزخ برای خود انتخاب کرده است و شیاطین با او تا روز رستاخیر باقی می مانند." (Dadestan i Denig 40.4)
در دوزخ - که تنها تا پایان تاریخ استوار است ، زمانی که دروغ از بین رفته و شادی بازگشته است-  این شکنجه ها توسط دیوان صورت می پذیرند اما می توان دریافت که همه شکنجه های ذکر شده از قبیل گاز گرفتن، بلعیدن، تکه تکه کردن و بوی فساد و کثیفی همگی بازتابی هستند از شکنجه هایی که مهرداد قبل از مرگ دریافت نموده است. همچنین به این نکته تاکید شده است که اینها همگی انتخاب خود گناهکار بوده اند، به عبارت دیگر تنها خود مهرداد در قبال شکنجه هایش مسئول است و نه دستگاه حکومتی.

به بینندگان چه چیزی باید نمایش داده می شد؟ و با مشاهده این شیوه شکنجه می بایست به چه نتیجه ای رهنمون میشدند؟
پاسخ این است که موضوعات بسیاری با اهمیت زیاد. در اینجا به ترتیب آنها را بررسی می نماییم.
در ابتدا خدمتکاران و سربازان پادشاه بودند که این شیوه را بر اساس دستور انجام می دادند. آنها هیچ مسئولیتی در قبال این اعمال نداشتند. نه تنها هیچ خشونتی بر علیه متهم به کار نمی گرفتند بلکه تمام فرآیند شاید به نحوی نشان دهنده مهربانی و نیکوکاری آنان می نمود. آنان شیر و عسل به متهم می دادند: پاک ترین و مقوی ترین خوردنی ها، مرتبط با نیکی، روشنی، شادی و دوستی. به عنوان نمونه توجه نمایید به تضاد قضایی و مذهبی شرح داده شده در متون ذکر شده بین شیر و فلز مذاب. این تضاد و تقابل در امتداد دوگانگی هایی دیگری قرار گرفته، نیکی و بدی، راستی و دروغ، لذت و درد و پاکی و آلودگی. کسی که با شیر مرتبط می شود به عنوان بیگناه شناخته می شود و گناهکار با ماده ای در تضاد با آن مرتبط دانسته می شود یعنی در جایی فلز مذاب و در جای دیگر مدفوع انسان.
خود آبشخورها بین اتهام زننده و متهم تضاد برقرار می سازند. اتهام زننده در بیرون ایستاده است و به آزادی در زیر نور خورشید حرکت می کند در حالی که متهم به صورت افقی در تاریکی، ناتوان از حرکت قرار گرفته است.  همچنین تمایز آشکاری وجود دارد بین کسانی که به متهم غذا می دهند و متهم که از خوردن آنها امتناع می ورزد، بین کسانی که فرض شده اند که راستگویند و کسی که فرض شده است که دروغگو و نتیجتاً گناهکار است.
در مرحله بعد باید به مگس های روی صورت مهرداد توجه نماییم. این واقعیت که هخامنشیان انزجار شدیدی از حشرات موذی داشتند در روایتی از هرودوت آشکار است: موبد موبدان نبرد ابدی با حشرات، مارها و خزندگان را جزیی از وظایف دینی به حساب می آورد. دیگر موبدان زرتشتی نیز همین دستورات را می دادند. به اعتقاد آنان حشرات موذی توسط اهریمن ساخته شده بودند زمانی که او آلودگی های خود را با تاریکی ازلی اش مخلوط ساخت. با این اوصاف این موجودات در نگاه هخامنشیان سمّی، مرگ آور و زیان بارند. اگرچه این موجودات کوچک هستند اما در دسته های عظیم، حمله می کنند گاز می گیرند و طعمه خود را به زهر آلوده می سازند، .رنگ و شکل آنها مربوط به تاریکی می شود همانطور که ولع و کم خردی شان اهریمن گونه است.  آنان اندکی پیش از آغاز تاریخ به عنوان لشکریان اهریمن در نبرد با موجودات ساخته شده توسط اهورا مزدا قدم به هستی گذارده اند. دیوی به نام لاشه مسئول پوسیدگی، فساد و آلودگی بدن نیز نقشی مشابه دارد. مرگ نمودی است از تکرار تهاجم این دیو به بدن:
"اندکی پس از مرگ زمانی که هوشیاری ساقط شده است، دیوی به نام لاشه از شمال به اینجا پرواز می کند، شکل مگس غول آسایی به خود می گیرد، به سمت جلو خم شده با نیشی به سان دیگر حشرات موذی."
مگس ها حمله به مهرداد را آغاز نمودند اما این آنها نبودند که فرآیند را به اتمام رساندند. این افتخار در واقع نصیب کرم ها شد که از مدفوع او برخاسته بودند. برای بررسی اهمیت این موجودات می بایست فرآیند گوارش در متون زرتشتی را درک نمود، گوارش در دیدگاه زرتشتی نه فرآیندی متابولیک بلکه عملی اخلاقی به حساب آمده است. این تحلیل آنان همانند بسیاری تحلیل های باستانی دیگر از مشاهده منتج شده است. غذا به عقیده آنان هم شامل عناصر نیکو بوده است و هم شامل عناصر پلید. گوارش فرآیندی تعریف می شود که عناصر نیک و پلید را از هم جدا می سازد. عناصر نیک وارد خون می شوند (گرم، مرطوب و زندگی بخش) و این خون به بالا و سر می رود یعنی الهی ترین بخش بدن. در مقابل با مواد بد که سمّی و ضد حیات می باشند به شکل معکوس رفتار می شود. این مواد مرگ آور به پایین فرستاده می شوند و در نهایت به شکل مدفوع از بدن خارج می گردند. موادی که رنگ تیره و بوی مشمئز کننده شان منشاً شان را هویدا می سازد:
"هنگامی که شخصی می میرد کردار نیک و بدش اندازه گیری می شود، همه کسانی که پاک باشند به بهشت رهنمون می گردند و دروغگویان به دوزخ انداخته می شوند. غذا خوردن مردم شبیه به این است، هر چه که خوب است به مغز می رود جایی که تبدیل به خون پاک می گردد و هر آنچه که سمی است از شکم به پایین فرستاده می شود و از مقعد خارج می گردد همانند دوزخ."
چنین نظریه ای پرسش هایی را در مورد پرونده مهرداد به وجود می آورد. اگر مدفوع حاصل پلیدی های درون غذاست و اگر غذایی که به مهرداد خورانده شده بود پاک ترین خوراک بوده است، پس چگونه می شود که از چنین غذایی پس ماندی به همراه حشرات موذی حاصل شده است؟ در متن زرتشتی دیگری پاسخی به این پرسش می یابیم: "آلودگی بدن (از جمله پس ماند و مدفوع) به طور کلی اهریمنی است، هر چه بدن فردی بیشتر در اختیار دیوان قرار داشته باشد آلودگی بیشتری از آن منتشر می شود."
لازم به ذکر است در سنت های مزذا پرستی مفاهیمی چون اشتها، حرص، خشم و مهمتر از همه دروغ به شکل دیو تصویر شده اند و این موضوع به ما در حل این مشکل کمک می نماید. شیر و عسل قاعدتاً نباید این مقدار مدفوع تولید نمایند و نکته دقیقاً همین جا است. اگر این پس ماند مرگ آور که از بدن مهرداد منتشر شده است محصول طبیعی چنین غذاهایی نیست، بنابراین کیفیت اهریمنی این پس ماندها می بایست از بدن مهرداد حاصل شده باشد و نه خوراکی که خورده است. این پس ماند مشمئز کننده و پرورش دهنده حشرات موذی شاهدی است بر فساد اخلاقی و مادی بدن مهرداد که حاصل دیو هاییست (از همه مهمتر دروغ) که در بدن او اقامت گزیده اند.
چیزی که از بدن مهرداد باقی ماند به معنای واقعی کلمه اثباتی بود بر تمامی اتهامات او.

 خطابه های باستانی پارسی شامل یازده واژه برای توصیف شر می باشند. این واژگان به طور متفاوتی از طرف پادشاهان هخامنشی مورد استفاده قرار گرفته اند.
ده عدد از این واژگان در کتیبه های داریوش ذکر شده است و چهار مورد در کتیبه های خشایارشا و پادشاهان بعدی از هیچکدام از این عبارات استفاده نکرده اند. به جز اردشیر دوم که تنها از یکی از آنها استفاده نموده است. بر خلاف داریوش و خشایارشا که فقط یک بار از این عبارت استفاده نمودند اردشیر آن را در سه موقعیت نامتجانس به کار برده است و آن را به نوعی در مرکزیت خطابه های خود قرار داده است:" باشد که اهورا مزدا، آناهیتا و میترا مرا از «نادرست/زننده» پاسداری نمایند."  این واژه طبق قرارداد شر و پلیدی ترجمه شده است. gasta¯ از ریشه ای بر گرفته شده که به معنای زنندگی است، وقتی این معنا را بدان بازگردانیم متوجه می شویم که در زمان اردشیر دوم حسی از بوی بد با تصویر شر گره خورده است. این تصویر نه تنها در خطابه اردشیر مشاهده می شود بلکه در نحوه شکنجه مهرداد نیز قابل رویت می باشد.

در نوشته های کتزیاس مورد مهرداد به عنوان نمونه ای از استبداد شرقی به تصویر کشیده شده است. تصویر مقتدرانه و فراموش ناشدنی از پادشاهی که از هر وسیله ای بهره می جوید تا بر کسانی که ناخشنودش می سازند درد و رنج شدیدی متحمل سازد. اینچنین توصیفاتی که به وفور در نوشته های او وجود دارد موجب شده تا بسیاری نوشته های او را کم اعتبار بدانند، علیرغم اینکه او بر خلاف دیگر نویسندگان یونانی دسترسی دست اولی به دربار هخامنشیان داشته است. با این وجود می توان از این متون واقعیاتی را به دست آورد. من با استفاده از دیگر داده های ایرانی تلاش کردم تا نشان دهم شیوه شکنجه به وسیله آبشخورها دارای معانی و اهمیتی است که کتزیاس قابلیت درک آنها را نداشته است. این عمل تنها یک نمایش ظالمانه نبوده است، بلکه عملی قانونی بر پایه های آموزه های دینی بوده که شامل مواردی در زمینه های اخلاقیات، کیهان شناسی، دیوشناسی و رستگاری می شده است.
چیزی که در این روش بسیار هولناک به نظر می رسد، نه رضایت خاطر پادشاه از اعمال چنین خشونت سبوعانه ای و نه حتی قابلیت وی برای توجیه چنین اعمالی در راستای هدفی مقدس می باشد، بلکه ظرفیت و اعتماد به نفس حکومت است برای اثبات غیر قابل آزمون ترین موضوعات و قواعد با سو استفاده از عجیب ترین و نامطمئن ترین سنت های مذهبی، حتی زمانی که این دو در تناقضی آشکار باشند. صرف نظر ار هر آنچه که اردشیر و دربارش تصور می نمودند، او ماموری از سوی خدا برای مقابله با دروغ و برقراری راستی و بی عیبی ازلی در جهان نبود. بلکه او از خودش در برابر شایعاتی دفاع می نمود که پروپاگاندای حکومتی (که تلاش داشت به مردم القا کند اردشیر کوروش را به هلاکت رسانده، پادشاه راستین و قهرمان راستگویی است) را زیر سوال می برد. برای این کار او از مهرداد نگون بخت و مهمتر از بدن او درسی برای دیگران ساخت. دستگاه درباری  بر زمینه ای از فرآیندهای کاملاً طبیعی هضم، دفع و فساد ( به اضافه امر مسلمی مثل  غذا خوردن کرم ها که عادات تغذیه ای معمول خود را دارند) به تبعیض آمیزترین شکل ممکن باورهایی دینی را به نمایش گذارد. در نهایت مدفوع مهرداد به عنوان مدرکی انکار ناپذیر از دروغگویی او و حقانیت بلا منازع پادشاه معرفی گشت.
با توجه به داده ها، من امپراتوری هخامنشی را به دو مرحله تقسیم می کنم. مرحله اول، مرحله ابتدایی شکل گیری این امپراتوری است که وجه اصلی آن پیگیری و دنبال کردن رویای پردیس یا بهشت است. مرحله ای که در آن ملت یا مردمی خود را آماده فتح، سلطه و بهره کشی از ملل مجاور می نمایند. هنگامی که نیروها به موفقیت می رسند و کنترل بخشهای وسیعی را به دست می گیرند، منابع به دست آمده به مرکز امپراتوری جذب می شود تا گسترش های بعدی را تضمین کند. مردمان کمی دست به چنین اقداماتی زده اند و تعداد کمتری به موفقیت دست یافتند زیرا برای موفقیت در این زمینه باید به مشکلات بیشماری فایق آمد.
یکی از مهم ترین مشکلات این واقعیت می باشد که پیش از مهیا سازی نیرویی برای مرزگشایی، هر گروهی می بایست بر سامانه های بازدارنده ای که از خشونت جلوگیری می کنند غلبه نمایند. این سامانه ها می تواند به شکل قوانین بین المللی،  محاسبات سود و زیان سیاسی-اقتصادی، پیمان های صلح و ملاحظات سنتی اخلاقیات و مذهب باشد. برای غلبه بر اینها احتمالاً می بایست نوع جدیدی از ایدئولوژی مذهبی شکل گیرد،  اما در صورتیکه از قبل دیدگاهی مذهبی وجود داشته باشد که در آن خشونت نفی نشده و حتی بدان تشویق شده باشد، تفاوت و پیشرفتی اساسی به وجود خواهد آمد.
چنین تحولاتی در هخامنشیان متقدم به خوبی قابل مشاهده است.  در نوشته هایی که به کوروش و داریوش منسوب است تصویری مشاهده می شود از به جریان افتادن نیروی نظامی و همچنین (به همراه آن) فضایل اخلاقی و راستگویی از مرکزیتی برتر به سمت بیرون و مردمانی دور افتاده تر. در همین حال ثروت و مادّیات که قبل از هخامنشیان در اقصی نقاط جهان پراکنده بود به سوی مرکزیت امپراتوری جریان می یابد تا با استفاده از آن جهان را بر طبق نقشه اصلی پروردگار برای آفرینش بازسازی و اصلاح نمود. به علاوه تمامی این فعالیت ها می بایست به دستور مردان با ایمان و نخبه ای انجام پذیرد که خداوند آنها را برگزیده است.
سه اصل بنیادین ایدئولوژی هخامشیان را شکل می دهد که هر کدام از آنها عمیقاً مذهبی هستند و به شکل برجسته ای متناسبند با شدیدترین تمایلات خشونت طلبانه امپراتور و بلند پروازانه ترین جاه طلبی های وی به عنوان شخصیتی مشروع، برگزیده و مقدس. روی هم رفته این سه، مجموعه ای را شکل می دهند که به شکل استثنایی دارای ظرفیت بالایی می باشد.  این سه، همانطور که در بسیاری از امپراتوری های موفق تکرار شده، عبارتند از: 1. اعتقاد به اصل دوگانگی که در آن نیکی به خود اطلاق شده و شر به رقیب نسبت داده می شود و به وسیله این اصل رفتار تبعیض آمیز توجیه می گردد.  2. اعتقاد به برگزیده شدن فرمانروا توسط خدا برای انجام ماموریت های محوله، که این اصل مشروعیت وی را تضمین می نماید. 3. تعریف نمودن ماموریتی الهی که در آن خشونت را به عنوان عملی خیرخواهانه در راستای رستگاری مردمان از طرف خداوند توجیه نماید.
مرحله دیگری نیز در تاریخ هخامنشیان وجود داشت، زمانی که آبشخورها احتمالاً وجه اصلی آن بود. و این زمانی بود که امپراتوری دریافت نمی تواند تناقض بین سخن و عمل را بیش از این تحت کنترل داشته باشد. امپراتوری که با پوشش دادن نفرت انگیز ترین اعمال در لباس ماموریت مقدس توانسته بود بر مشکلات اخلاقی فایق آید، اکنون با مشکل زوالی اخلاقی رو به رو گشت که می توانست تمامی اعتبار آن را از بین ببرد. برای دوری از این خطر بر پادشاه و سربازانش لازم شد این اصل را نمایش دهند که نه تنها سنت ها و مباحثات امپراتوری پر ارزش و صحیح است بلکه همه آنها در عمل قابلیت اجرایی دارند.
برای دستیابی به این هدف آنها  مردم را به تماشای اعمالی دعوت کردند که با هر معیاری وحشیانه توصیف می شد اما در این مورد خاص در حکم وسیله ای برای اثبات حقانیت امپراتوری به کار آمد.
تناقض بین مباحثات الهی و اعمال وحشیانه در ذات دستگاه حکومتی نهادینه شده بود و قوانین حکومتی هر چه طولانی تر و با قاطعیت بیشتری حکم می راند، فجایع بیشتری را رقم می زد. در چنین وضعیتی برای مقابله با هر بحران تازه ای عملیات تازه ای نیاز است تا این تناقضات را در یکی از دو سویش تحت کنترل قرار دهد. انکار همیشه تاکتیک موثری است، همینطور بازی با کلمات، تیره و تار ساختن مسایل، دست به دامان آسمان شدن،  انداختن گناه بر گردن پدیده ها یا اشخاصی که هیچ دخالتی در مسئله نداشته اند و تهمت و افترا زدن به متقدین می تواند در مواقع مختلف به کار آید. عملیات هایی که توسط دستگاه طراحی می شد روز به روز تغییر می کرد به این علت که ظرفیت تحمل تناقض در میان مردم بسیار کمتر از ظرفیت حکومت برای خوراندن آنها به مردم است. طولی نمی کشد روزی برسد که پادشاه مدفوع منتقدش را به عنوان مدرکی بر نیات پلید و شیطانی او به جامعه معرفی نماید و مردم احتمالاً باید فرمانروا را شخصی روحانی که هرگز مدفوع نمی کند بشناسند. مورد آبشخورها به ما نشان می دهد که دستگاه حکومتی در راستای اثبات مبحثی مضحک تا چه اندازه می تواند مبتکر، با هوش و با اعتماد به نفسی تعجب برانگیز عمل نماید. در تنگنا ها این دستگاه این چنین استعدادی را نیاز دارد و مهمتر از همه نیاز دارد تا متعدداً به خود یادآوری کند که همه این اعمال را طبق دستور خداوند و برای شکست دادن اهریمن و بازگرداندن شادی به مردم انجام می دهد.

این ترجمه از مقدمه و فصل 6 کتاب "مذهب و شکنجه در شاهنشاهی هخامنشی: پی نوشتهایی در باب زندان ابوغریب" نوشته " بروس لینکولن" برگرفته شده است.

 

پرونده ی «خشونت» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/3201
 
 
ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»

http://www.anthropology.ir/node/21139

ویژه نامه ی نوروز 1393

http://www.anthropology.ir/node/22280