چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

مزایا و معایب بکارگیری روش مشاهده مشارکتی



      مزایا و معایب بکارگیری روش مشاهده مشارکتی
امیر هاشمی مقدم

بحث مزایا و معایب بکارگیری این روش، تا حد زیادی به کیفی بودن آن باز می‌گردد. یعنی همان درگیری قدیمی بین روش کمی و روش کیفی. روشهای بررسی کمی که هدفشان یافتن علتهاست بر اهمیت بی طرفی و عینیت در پژوهش تأکید می ورزند. اما در روشهای کیفی بیشتر توصیف، تحلیل و تفسیر واقعیتها مدنظر است و بنابراین طرفداران این روشها، در پی دستیابی به معانی زندگی انسانها هستند. استفاده‌کنندگان از روشهای کیفی و بویژه مشاهدة مشارکتی متهم هستند که معیارهای دقیقی برای اثبات درستی معنایی که از زندگی انسانها به دست می‌دهند، ندارند. و در مقابل، استفاده‌کنندگان از روشهای کمی نیز به خاطر ماندن در سطح و عدم آگاهی از ژرفای زندگی انسانها، مورد سرزنش قرار می‌گیرند. به هر حال در اینجا، ابتدا به مزایای بکارگیری روش مشاهدة مشارکتی اشاراتی کرده و در بخش بعدی مقاله که در روزهای آتی در سایت قرار خواهد گرفت، به سراغ معایبش می‌رویم. لازم به ذکر نیست که همة روشها دارای نقاط قوت و ضعف خاص خود می‌باشند و دلیل استفاده از یک روش در پژوهشی خاص، متناسب‌تر بودن آن روش برای پژوهش مورد نظر است. بنابراین هدف ما در اینجا از آوردن مزایا و معایب، فقط روشن‌تر کردن ذهن خواننده محترم است که تشخیص دهد در چه مواقعی بهتر است از روش مشاهده مشارکتی استفاده کند.

مزایا
این قسمت را با اظهاراتی از مالینوسکی آغاز می‌کنیم که فواید مشاهده مشارکتی در زندگی مردم مورد مطالعه‌اش (تروبریاندها) را نشان می‌دهد:
«همینکه در دهکدة اماراکانای جزایر تروبریاند استقرار یافتم، آغاز به مشارکت در زندگی این دهکده کردم تا جشنها یا رویدادهای مهم مردم را از نزدیک ببینم و از شایعات و تحولات رخدادهای دهکده، شخصا اطلاع کسب کنم؛ هر روز صبح که از خواب بر می‌خواستم، با رویدادهای دهکده به همان گونه‌ای بر می‌خوردم که برای بومیان رخ می‌دادند. همینکه از پشه بند خود بیرون می‌آمدم، آغاز جریان زندگی دهکده را در پیرامونم احساس می‌کردم و یا مردم را می‌دیدم که کار روزانه‌شان را سر ساعت یا سر فصل آغاز کرده بودند، زیرا که آنها بر حسب مقتضیات کار، فعالیت روزانه‌شان را دیر یا زود آغاز می‌کردند. صبحها در هنگام پیاده‌روی، جزئیات زندگی خانوادگی ، توالت رفتن, آشپزی و غذا خوردن آنها را از نزدیک می‌دیدم؛ می‌دیدم که آنها چگونه برای کار روزانه قرار می‌گذارند، کارهایشان را چگونه شروع می‌کنند و گروههایی از زنان و مردان را در حین انجام وظایف‌شان به چشم می‌دیدم. کشمکشها، شوخیها، صحنه‌های خانوادگی و رویدادهای معمولا عادی که گاه مهیج ولی همیشه مهم بودند، فضای زندگی روزانه من و نیز آنها را تشکیل می‌دادند. باید یادآور شد از آنجا که بومیان هر روز مرا می‌دیدند، دیگر توجه خاصی به من نشان نمی‌دادند و به حضور من خو کرده بودند و من دیگر عضو مزاحمی در زندگی قبیلة مورد بررسی‌ام به شمار نمی‌آمدم و برخلاف آنچه که با حضور هر تازه‌واردی در هر اجتماع ابتدایی اتفاق می‌افتد، حضور من تغییری در زندگی آنها ایجاد نمی‌کرد. در واقع، همینکه آنها دریافتند که من به هر کجا سرکشی می‌کنم، حتی جاهایی که یک بومی با تربیت، خواب سرکشی به آنر در سر نمی‌پروراند، سرانجام مرا به عنوان بخشی از زندگی‌شان و به عنوان مزاحم یا دردسری که کاری با او نمی‌شود کرد پذیرفتند، البته من هم با بذل و بخشش تنباکو، سعی می‌کردم دل آنها را به دست آورم. از آن روز به بعد، هر چیزی که اتفاق می‌افتاد، به آسانی در دسترسم بود و امکان نداشت که من از آن بی خبر بمانم. هشدارهای مربوط به نزدیکی جادوگر در شب، یکی دو درگیری و کشمکش به راستی مهم در داخل اجتماع، موارد بیماری، معالجات و مرگها، مناسک جادویی که می‌بایست انجام گیرد و همه این رخدادهایی که پیش از این نمی‌توانستم دنباله‌گیری کنم و افسوس از دست دادنشان را می‌خوردم، اکنون در برابر چشمانم اتفاق می‌افتادند. باید تأکید کنم که هرگاه که امر مهم یا برجسته‌ای رخ می‌دهد، محقق باید آنرا در لحظة وقوع بررسی کند، زیرا بومیان که جز صحبت دربار‌‌‌ة آن کار دیگری نمی‌توانند انجام دهند، چنان هیجان زده‌اند که از بازگویی حادثه وا می‌مانند و یا چنان برانگیخته‌اند که جزئیات واقعه را نمی‌توانند توضیح دهند. بارها پیش آمد که آداب معاشرت را زیر پا گذاشتم که البته بومیانی که با آنها نزدیک بودم از یادآوری آن به من خودداری نکرده بودند. من می‌بایست راه درست برخورد کردن با آنها را یاد بگیرم و رفتار خوب و بد را از دیدگاه بومیان از طریق یاد گرفتن رفتار درست از نظر بومیان و معاشرت و مشارکت در بازیها و سرگرمی‌هایشان این احساس را پیدا کردم که بومیان را به راستی درک می‌کنم و این بی‌گمان همان شرط اولیه توانایی انجام دادن یک کار میدانی موفقیت‌آمیز است.» (1)
در کنار نکات روش‌شناختی که مالینوسکی در متن بالا بدانها اشاره کرده و البته ایرادات روش‌شناسی که به برخی نکات می‌توان وارد کرد، مالینوسکی خاطر نشان کرده که بسیاری از موقعیتها را فقط از طریق مشاهده مشارکتی می‌توان به دست آورد.
مهمترین ویژگی مشاهده مشارکتی که آنرا به عنوان مزیت در این روش در نظر می‌گیرند این است که با بکارگیری آن، پژوهشگر این توانایی را به دست می‌آورد تا ساختار فرهنگی را از درون آن بنگرد و بدینوسیله، به درکی نزدیک درک بومیان از زمینة فرهنگی شان دست یابد. برای درک یک فرهنگ باید دید که عاملان آن فرهنگ چگونه آنرا می‌بینند، به قواعد آن رفتار می‌کنند و یا آنرا تغییر می‌دهند. این درک از فرهنگ، برای پژوهشگر حاصل نمی‌شود مگر آنکه خودش چونان عاملان بومی آن فرهنگ، فرهنگ مذکور را تجربه کند. هر چند رسیدن به نگاهی که دقیقا همسان نگاه بومیان باشد تقریبا ناممکن است، اما نزدیکتر شدن به آن امکان‌پذیر است و این نزدیکی حاصل نمی‌شود مگر بوسیلة روش مشاهده مشارکتی. همچنین شما در این روش به داده‌های فراوانی دسترسی پیدا می‌کنید که از طریق اطلاع‌رسان یا پرسشنامه و مصاحبه و ... به دست نمی‌آیند. مردم به دو دلیل برخی اطلاعات را در اختیار پژوهشگر نمی‌گذارند؛ یکی اینکه برخی رویدادها و پدیده‌ها آنقدر برای‌شان عادی شده که یا آنرا به خاطر نمی‌آوردند و یا اینکه گمان می‌کنند چیز به‌درد بخوری برای گفتن نیست. دیگر آنکه ممکن است اطلاع‌رسان، بنا به دلایلی دوست نداشته باشد برخی اطلاعات را در اختیار پژوهشگر قرار دهد و یا برخی اطلاعات نادرست را به عمد در اختیار پژوهشگر بگذارد. مثلا نمی‌خواهد پژوهشگر بداند میزان اعتیاد در آن مکان بالاست، و یا تصویر بدی از شخص یا گروه رقیبش در اختیار پژوهشگر می‌گذارد. تنها با زندگی کردن در میان مردم و بکارگیری روش مشاهده مشارکتی است که پژوهشگر می‌تواند به صحت و سقم گفته‌های مردم پی ببرد (2). همچنین در بسیاری موارد، مشاهدة مشارکتی تنها گزینه برای انجام یک پژوهش است. مثلا به قول اوانس پریچارد، چگونه می‌توان در میان اقوام و افرادی که سواد خواندن و نوشتن ندارند، از روش پرسشنامه استفاده کرد (3). دنزین به این نکته اشاره می‌کند که روش مشاهدة مشارکتی، نسبت به روشهای آماری این مزیت را دارد که در میدان پژوهش، نسبت به گردآوری داده‌ها، انعطاف‌پذیر است (4).
این روش، همچنین برای توسعة دیدگاه شخص پژوهشگر نیز بسیار سودمند است. پژوهشگری که در اثر مشاهدة مشارکتی به درون‌فهمی برسد و بتواند درک کند که چرا آن مردم، آنگونه عمل می‌کنند، به نتیجه‌گیری جالبی می‌رسد و آن هم این نکته است که فرهنگهای دیگر نسبت به فرهنگ پژوهشگر، پایین‌تر و پست‌تر نیستند، بلکه آنها نیز (مانند فرهنگ پژوهشگر) مناسب‌ترین هستند برای امکانات و شرایط موجود؛ و این یعنی همان دیدگاه نسبیت‌فرهنگی داشتن. دیگر آنکه دوری از خانه و نیز گفتگوی با آدمهای غریبه می‌تواند برای پژوهشگر آموزنده باشد و در بسیاری موارد، در شخصیت پژوهشگر تغییرات عمده‌ای را باعث می‌شود (5). چنانکه کارلوس کاستاندا در طول پژوهش مردم‌شناسانه‌اش دربارة گیاه پیوتل که شمن (جادوگر) های سرخپوست از آن استفاده می‌کردند، تحت ثأثیر آموزه‌های یک پیرمرد سرخپوست به نام «دون خوان ماتوس» قرار گرفت و برای سالیانی دراز، مرید آن پیرمرد عارف شد. تا بدانجا که با اعتقادی تام، خودش بسیاری از اعمال عرفانی سرخپوستی را تجربه کرد. البته گاهی هم برعکس این حالت اتفاق می‌افتد. یعنی پژوهشگر ممکن است درهنگام بررسی مثلا یک گروه غیر اخلاقی، خودش هم جزو آنها شود که این مسئله بستگی به انتخاب موضوع و چگونگی برخورد با آن دارد. و بالاخره یک ویژگی مثبت دیگر مشاهده مشارکتی، نصیب مردم تحت مطالعه می‌شود. پژوهشگر می‌تواند با بازتاب دادن مشکلات مردمی که در زندگی آنها مشارکت و مشکلاتشان را از نزدیک لمس کرده است، به آنها در رفع مسائل‌شان کمک کند.
در مطلب بعدی، به معایب استفاده از روش مشاهده مشارکتی خواهیم پرداخت.


پی‌نوشتها

1ـ پرتی 139ـ1375:138 به نقل ازمالینوسکی 8 و 1961:7)
2ـ بیتس و پلاگ 1375:104
3ـ مک نیل 1378:82
4ـ سیلورمن 1381:144
5ـ ریویر 1379:41