پنجشنبه, ۷ تیر, ۱۴۰۳ / 27 June, 2024
مجله ویستا

بایاتی های آذربایجان (3)



      بایاتی های آذربایجان (3)
رادبه پرنده

در نوشته های پیشین از سلسله مقالات« بایاتی های آذربایجان» به معرفی اشعار دو بیتی آذربایجانی پرداخته و گفتیم که این اشعار همواره از بدو تولد تا مرگ در کنار مردمان این دیار بوده و در شادیها و غم هایشان شریک بوده است.یکی از مضامین اجتماعی بایاتیها بیان درد و رنج ناشی از غربت می باشد که به خوبی مشکلات و سختیهای حضور در شهرهای دیگر را که گاه برای خدمت سربازی و در اکثر موارد به منظور کار بوده است را بیان می کند.اشعار بایاتی که در مورد غربت و دوری سروده شده است ، زبان گویای مردان کار و تلاش بوده است که با مضامین«غربت» ، «عشق» و « وطن» مخلوط شده است.اهمیت وجودی دوبیتی های آذربایجانی در زمانهای نه چندان گذشته را می توان در حفظ نظم و ثبات خانواده ها دانست.بسیار فرزندانی که با مدیریت صحیح مادر خانواده و از درون این خانواده ها به درجات تحصیلی و کاری عالی رسیده و مادرانی که افتخارشان تربیت فرزندانی سالم و شایسته و تحویل آن به جامعه انسانی بوده است و این امر میسر نمی شد مگر با زنده نگهداشتن فرهنگهای شفاهی به مانند ترانه ها ، بایاتی ها،مراسم سنتی و ملی و ...که هدفشان حفظ انسجام ، وحدت و نظم خانواده بوده است.

شهرستان خلخال نام منطقه ای است در شمال غربی ایران و واقع در جنوب شرقی آذربایجان و به عبارتی دیگر آخرین منطقه آذربایجان در جنوب غربی ( بنا بر تقسیمات کشوری).این شهرستان بنا بر مشخصه های آب و هوایی جزو مناطق سردسیر حساب شده که دارای تابستانی معتدل ، زیبا و زمستانی بسیار سرد می باشد.این شهرستان با وجود قرار گرفتن در بین سه استان گیلان،آذربایجان شرقی و زنجان دارای راه ارتباطی مناسبی جهت رشد و توسعه نبوده است که این امر باعث شده جوانان این دیار از گذشته تا کنون برای کار به شهرهای مجاور مهاجرت کنند.

مهاجرت به منظور کار و بدست آوردن روزی و پول برای خانواده از پدیده های قابل تأملی بوده است که بسیاری از مردم خلخال در سالیان دور و به گونه ای دیگر در زمان حال با آن درگیر بوده اند.در سالهای نه چندان دور مردان خلخالی ، چه از شهر و چه از روستاهایش بعد از پایان زمان کشت و زرع و شروع پاییز با دلی پر از اندوه و غم با خانواده خود و فرزندان خداحافظی کرده و راهی دیار غربت می شدند تا در شیلات شمال و مازندران ، هفت ماه پر از زحمت ، رنج و مشقت را پشت سر بگذرانند چونکه هدفشان کار ، قوتشان مردانگی و آرزویشان شادی فرزندان بوده است.

بسیار مردانی بوده اند که در رویارویی با طوفان خزر جان خود را از دست داده و چشمانی گریان را برای فرزندان خود به یادگار گذاشتند و بسیار دلیر مردانی بودند که برای همیشه به آغوش خزر پیوسته تا چشم فرزندان و اعضاء خانواده سالها و سالها به سوی گردنه های اسالم به خلخال بماند تا شاید روزی پدرشان،فرزندشان و برادرشان به وطن برگردد..

در این بین جوانانی نیز بوده اند که از سر ناچاری و به امید کسب پول و سرمایه،به منظور بازگشتی دوباره برای رسیدن به معشوق ، راهی دیار غربت شدند.

بو قالا داشلی قالا،

چینقیللی ، داشلی قالا،

قورخورام غریب اؤلم،

یار گوزو یاشلی قالا.

بایاتی فوق ترس و دلهره عاشق را در فراق معشوق بیان می کند و مضمونش چنین است که  عاشق در دیار غربت نیز به فکر معشوق خود می باشد و می ترسد که در غربت بمیرد و چشمان معشوقش اشک آلود بماند.

عشق و عاطفه مضمونیست که از بدو تولد و در لالایی هایی که مادران برای کودکان خود می خوانده اند ، در دل و روح کودک نهادینه شده است.شیوه انتقال محبت و آموزش عشق و عاطفه با زبان شیرین مادری که جزو هویتهای مردمان هر قومیتی می باشد ، باعث می شود که کودک در طی مراحل جامعه پذیری ، به ارزشهای درونی شده جامعه خود پایبند بوده و بعد از سالها در دیار غربت نیز به فکر وطن و عشق خود باشد:

گمی گلدی، یان گلدی

ایچینده بیر جان گلدی

وطن حسرتی چکدیم

گوزلریمه قان گلدی.

بایاتیها به عنوان شعر حیات مردمان آذربایجان همواره از بدو تولد تا مرگ در کنار این مردمان بوده و در غم ها و شادیهایشان شریک بوده است.چنانچه در این مقاله مشاهده می شود ، بایاتیها چه برای مردانی که در غربت با رنج و مشقت دنبال نان حلال بوده اند و چه برای خانواده هایی که چشم به راه بازگشت عزیزانشان بوده اند همدم مناسبی بوده است.در این اشعار عشق به وطن و درد غربت بسیار زیبا توسط آباء و اجداد ما سروده شده است.اشعاری که برگرفته از روح و روان این مردمان بوده و سینه به سینه انتقال داده شده است.

گزدیم داغی ، آرانی،

سئچدیم آغدان قارانی،

وطن ویران اولسادا،

جنت گوردوم اورانی.

در این بایاتی کسی که در غربت است به ارزش وطن خود اشاره می کند و چنین بیان می کند که: از بسیاری از کوهها و دره ها گذشته ام و تجربیات زیادی بدست آورده ام ،با توجه به همه اینها اگر وطنم ویران نیز باشد ، من آنجا را به مانند بهشت میبینم.

سالهای سال از مهاجرت مردمان منطقه مان به سرزمینهای دیگر می گذرد و اکنون باز جوانانی را می بینیم که به منظور کار ،قید وطن خویش را با همه زیباییهایش زده و به دنبال نان می روند.اگر دیروز فقط دریا بود و شیلات ، امروز عسلویه هست و پارس جنوبی و راهی به مراتب دورتر از گذشته.

جوانان امروزمان بایاتی ها را به عنوان همدم و مونس تنهاییشان از یاد برده اند ، ولی پدران ما در دیار غربت ،همدمی بنام بایاتیها داشته اند که با هم می خواندند:

غریبم وطنیم یوخ،

بو یولدان اؤتنیم یوخ،

دوشدوم درین دریایا،

الیمنن توتانیم یوخ.

این بایاتی چه زیبا و با ردیف قرار دادن کلمات حساس و عاطفی، غربت را به منزله غرق شدن در دریایی که هیچ کس نمی تواند نجاتش دهد توصیف می کند وهم چنین در بایاتی دیگری از سه واژه« پیچاق=چاقو» ، « هاچاق=کی» و «قاچاق=فراری» به نحو زیبایی استفاده کرده و از نبود یار و معشوق خود گلایه می کند:

الیمدن پیچاق دوشدو،

بیلمیرم هاچاق دوشدو،

ویران قالسین غریبلیک،

یار مندن قاچاق دوشدو.

خواندن این بایاتیها و اشعار با موسیقی دلنشین و روحانی آذربایجانی که نشأت گرفته از روح و فرهنگ شفاهی مردمان سخت کوش این دیار می باشد،سختیها را برای این مردمان آسان کرده و عزم آنان را برای مبارزه با مشکلات و ناهمواریها بالا می برده است.

این ترانه ها از آواز عاشیق ها و نوای سازشان گرفته تا لالایی مادران و زمزمه های پیران در بین مردمان آذربایجان تبدیل به عنصری باز دارنده در مقابل ناهنجاریها و ناملایماتی های زندگی بشر بوده است.مردانی که برای کار به شهرهای دیگر مهاجرت می کردند هدفی جز بدست آوردن روزی حلال برای خود و فرزندانشان نداشتند ، چونکه این بایاتی را از زبان پدران و مادران خود شنیده بودند که:

عزیزیم حلالا،

حرام قاتما حلالا،

نامردین باغچاسیندا،

نه گول بیتسین نه لالا.

بایاتی فوق به اهمیت کسب روزی حلال پرداخته و اشاره می کند که نباید حلال و حرام را با هم گره زد ، چون در باغچه نامرد هیچ گل و گیاهی نمی روید.

بایاتیها ریشه در تاریخ و فرهنگ آذربایجان دارند ، اشعار بایاتی به همراه دیگر عناصر فرهنگی که بصورت شفاهی و سینه به سینه منتقل شده اند ، ماندگاریشان را مدیون فرهنگ و هویت مردمان خود می باشند که بواسطه وجود خود این گونه ادبیات بوجود آمده است.رابطه بین فرهنگ هر قومیتی با داشته های فرهنگیش رابطه مستقیمی می باشد که در بررسی ها و مطالعات فرهنگی و تاریخی نیز باید مد نظر قرار بگیرد و به راحتی نمی توان در مطالعه تاریخی یک قومیتی فقط به وجود و یا عدم وجود اسناد و آثار باستانی اشاره کرد،به همین دلیل بر پژوهشگران فرهنگی و تاریخی واجب است که تاریخ هر منطقه ای را در کنار مطالعات باستان شناسی از لحاظ فرهنگی و فولکلوریک نیز مورد بررسی قرار داده تا به نتایج بهتری دست یابند.

ادامه دارد...

 

بخش های پیشین:

 

بایاتی های آدربایجان (1)
http://www.anthropology.ir/node/17835

بایاتی های آدربایجان(2):
http://www.anthropology.ir/node/18008