پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

صفحاتی که منتظر ورق خوردن هستند



        صفحاتی که منتظر ورق خوردن هستند
محمدسعید محصصی

چند روز پیش یکی از دوستان مستندساز علی رضا سعادت نیا را در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی دیدم. مردی میان سال است که در مسکو سینما خوانده، آثار اندکی دارد و «توپ و مترسک» تنها کاری است که از او دیده ام و در دومین دوره ی جشنواره ی بین المللی فیلم کوتاه اصفهان شرکت داشت. سعادت نیا مانند بسیاری از فیلم سازان مهاجرت رفته، پایی در این جا دارد و پایی در سوئد که پس از تحصیلات سینمایی اش به عنوان موطن دوم برگزیده است. در ملاقات کوتاه مان صحبت کشید به ایرانیان مقیم شوروی سابق و مصایب شان و دو کتابی که در سال های اخیر درباره شان خوانده ام یعنی «خانه ی دایی یوسف» و «در آرماگدون کسی پیر نمی شود» هر دو نوشته ی اتابک فتح الله زاده و هم-چنین فیلم مستند بلند «سرزمین گم شده» به کارگردانی وحید موساییان. هر دو به این امر توجه داشتیم که چه خوب است که موضوع  ایرانیان ِ به ناچار مقیم در آن جا به یک امر مهم و دغدغه ی عمومی بدل شود و یک خواست جدی در این میان متولد شود که بخواهد مستندهای بسیاری ساخته شود درباره ی دو مقطع مهم از تاریخ معاصر کشور ما. و هر دو البته متوجه دو نکته بودیم که الف) این کار هزینه ی زیادی می طلبد و حتماً متولی دولتی می خواهد؛ ب) نباید به دلیل خرده حساب های سیاسی پا روی انصاف گذاشته شده و تحلیل های مغرضانه جای روح مستندسازی را بگیرد.
     الف) درباره ی صرف هزینه در این راه بسیار گفته و باز هم می توان گفت  و شخصاً فکر می کنم هیچ وقت هم نباید از این گفتن ها خسته شد! دلیل این تأکیدم بماند برای بعد، اما سخن اصلی در این جا این است که بازشناسی تاریخ معاصر به ویژه برای ملتی مانند ما که شناخت او از همه ی برهه های تاریخی اش به درجاتی از شناخت اسطوره یی آلوده است، گاه از نان شب هم واجب تر است. میزان این وجوب را نسل جوان امروز به میزان زیادی درک کرده است. گاه  یک جوان بیست وپنج ساله با من ِ ازپنجاه ساله گی گذشته چنان در این باب تفاهم داریم و گاه آن قدر در این نسل سرزنده و پویا، تشنگی برای درک حقایق تاریخی کشور ما را دیده ام که به شگفت می آیم. وقتی تلاش نسل جوان امروز برای فهم مطالعات پژوهشی یکی دو دهه ی اخیر برای اسطوره زدایی از تاریخ کشورمان را می بینم و با بی-توجهی جوانی های خودمان نسبت به این امر مقایسه می کنم و به یاد می آورم که حتی شمار قابل توجهی از میان سالان دوره ی جوانی ما ارزش زیادی برای تجربه های تاریخی قایل نبودند؛ باورم می شود که کار و کوشش همه ی آن ها که دل به بهروزی ملت و کشور بسته اند، خرده خرده دارد جواب می دهد. بنابراین آیا دشوار است که درک کنیم که هر اندازه در این راه (حتی از پول نفت) هزینه کنیم، ارزش ش را دارد؟ اصلاً می خواهم بگویم که پول نفتی که صرف افزایش آگاهی از حقایق تاریخی کشور و به ویژه تاریخ معاصر بشود، نوعی سرمایه گذاری است و کاملاً توجیه اقتصادی دارد. بر همین سیاق مورخانی که در ابواب گوناگون تاریخی در دو دهه ی اخیر دست به پژوهش زده اند سرمایه گذاری های باارزشی کرده اند، بی آن که از پول و سرمایه ی ملی حاصل از درآمد نفت ریالی دریافت کرده باشند!
    حال اگر بپذیریم که نسبت به دیگر انواع سینما، سینمای مستند وظیفه ی سنگین تری برای روشن-ساختن حقایق (از جمله حقایق تاریخی) برعهده دارد، باید با کمال تأسف قبول کنیم که در این زمینه سینمای مستند ما از سینمای داستانی به مراتب عقب تر است؟! به جز مورد خاص و شاید استثنایی «روایت فتح» و مجموعه ها و تک برنامه های مشابه آن و مستندهایی که درباره ی انقلاب اسلامی بهمن 57 و اخیراً دوباره درباره ی جنگ تحمیلی ساخته شده اند، دیگر چه موارد مهمی را سراغ داریم که مستندسازان ما به سراغ آن ها رفته باشند و صفحات تاریخ را با نگاهی تحلیلی ورق زده باشند؟ در مقام مقایسه درباره ی تاریخ صدساله ی اخیر دست کم چهار مجموعه ی تلویزیونی موفق «کوچک جنگلی»، «هزاردستان»، «روزگار قریب» و «در چشم باد» ساخته شده اند که همه ی ناظران اهمیت آن ها را تأیید کرده اند و در ارتقای شناخت نسل ها از تحولات تاریخی اثر گذاشته اند. البته این درست است که برای ساختن مستند از روی دادهای تاریخی دست کارگردان تا حدود زیادی بسته است اما وجود این همه یادگارهای تاریخی و موزه و حتی در موارد بسیاری زنده بودن شخصیت های تأثیرگذار در حوادث تاریخ معاصر، انجام این کار در باب تاریخ معاصر خیلی هم دشوار نیست. این درست است که دیگر آخرین شخصیت های موثر در انقلاب مشروطیت، قیام کلنل پسیان، جنبش جنگل و ... از دنیا رفته اند؛ اما فرزندان آنان هنوز در قید حیات هستند، تعدادی از عناصر درگیر در جنبش ملی کردن صنعت نفت و هم چنین بسیاری از افراد و یادگارهای انقلاب اسلامی بهمن 57 هنوز در دسترس هستند. این است که ورود مستندسازان به این عرصه به جز عزم و نگاه تحلیلی بی طرفانه، نیاز به بذل هزینه دارد و حتی اگر همه ی آن را از پول نفت و بیت المال تهیه کنیم، راه دوری نرفته ایم. البته بر این باور هستم که اگر بخواهیم از طریق سینمای مستند حتی درباره ی دورترین مقاطع تاریخ کشور هم می توان پرداخت، چه-بسا پیش از انقلاب فریدون رهنما با آثاری مانند «سیاوش در تخت جمشید» راه برای تحلیل تاریخی در سینمای نه یک سره مستند اما به هرحال متأثر از مستند، هموار کرده اند. اما در همه حال شرط لازم برای انجام این کار، پیشگام شدن سازمان ها و نهادهای مسئول و بذل هزینه ی درخور است.
    اما جدای از موضوع هزینه بحث دیگر هم در میان است، امری که به نوع نگاه برمی گردد و به گمان من امری است که در یک کلام ضرورت حیات سالم و اجتماعی ما است و آن نگاه تحلیلی و رها از غرض و مرض است.

*این مطلب اولین بار در سایت ومستند منتشر شده و برای تجدید انتشار به انسان شناسی وفرهنگ ارایه شده است.