سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

جامعه شناسی فضای عمومی (3)



      جامعه شناسی فضای عمومی (3)
استفان تونلات ترجمه زهره دودانگه

تصویر: پارک بار هابور (Bar Harbor park)(1)
3.1 خیابان به حومه های شهری می رود.

امروزه در اروپا و ایالات متحده، چالش برنامه ریزی چندان در مراکز شهری قدیمی، که فضا در آن ها کمیاب است، نهفته نیست؛ بلکه بیشتر در نواحی حومه ای است که در معرض توسعه جدید بوده و مقامات عمومی بر ساخت آن کنترل کمتری دارند. در سال 1991، یک روزنامه نگار آمریکایی به نام ژوئل گارئو (Joel Gareau, 1991) کتابی را منتشر کرد که داستان سرنوشت شهرهای جدیدی را بیان می نمود که در حومه های شهری ظهور یافته بودند، او آن ها را شهرهای مرزی (edge cities) می نامید. 
مشخصه اصلی آن ها این بود که کاملا به آمد و شد اتومبیل وابسته بودند و  منطبق با تقسیمات جغرافیایی –عملکردی آزادانه ای سازماندهی شده بودند.در هیچ جای این شهرها نمی توان چشم اندازی را یافت که به خیابان یا یک میدان شبیه باشد، به جای آن گارئو می گوید «در شهر مرزی نزدیک ترین چیزی که به فضای عمومی وجود دارد، جایی تقریبا همه مردم می توانند به آن بروند، محوطه پارکینگ است.
طراحان امریکایی تلاش کرده اند تا به کاستی های شهرنشینی حومه ای واکنش نشان دهند: اتلاف فضا، وابستگی به ماشین و کمبود جامعه پذیری (Putnam 2000). اما شهرهای قدیمی به مانند یک محیط خطرناک، شهرت بدی یافته اند. بنابراین به جای تجدید ساخت زمین  های بایر قدیمی شهر و پیروی از آنچه جین جیکوبز تمرینِ " استفاده از زمین های درونی داخل شهر (infill)" می نامید، توسعه گران ترجیح داده اند که پروژه های خود را در حومه های شهری به انجام رسانند و در آنجا زندگی اجتماعی ای را بیافرینند که هم در مراکز شهری  و هم در توسعه حومه شهری انکار می شود. گرایش یاد شده دو شکل اصلی به خود گرفته است، که شایسته است تا به خاطر نوع فضاهای عمومی ای که تولید می کنند تمیز داده شوند: جوامع بسته (gated community) و نوشهرسازی (New Urbanism). 
از یک سو، بخش زیادی از تولید مسکن به عنوان پناهگاه هایی امن معامله می شوند که از خطرات بیرونی حفظ شده اند. آن ها جوامع بسته (gated community) نام دارند (Blakely and Snyder 1997). آن ها توسعه های مسکونی خصوصی هستند که درون یک دیوار ساخته شده و توسط بخش خصوصی محافظت می شوند. نشان هویت آنها باید در ورودی محدوده نشان داده شود. این توسعه ها به عنوان خصوصی سازی نهایی قلمرو شهری پنداشته می شوند. در حقیقت خیابان ها، یا ترجیحا جاده ها، برای این سکونتگاه ها تحت تسلط اتومبیل هایی هستند که به انجمن مالکان تعلق دارند. جوامع بسته، در اصل، به عنوان نواحی محاط شده ای برای سالمندان و ثروتمندان به وجود آمدند. بنابراین این نواحی متضمن حس اجتماعی بودند که در فضا استقرار یافته و می تواند سبب شود که به روستا شباهت یابند. با این حال پژوهشگران نشان داده اند که احساس ترس، حتی درون یک جامعه محلی، در روابط اجتماعی نفوذ می یابد (Low 2003). بنابراین پیوندها و علایق اجتماعی به میزانی از حداقل خود می رسند. همچنین به نظر می سد که جوامع بسته در ساکنان خویش احساس احتیاطی را نسبت به دنیای خارج تقویت می کنند. آنها تمایل پیدا می کنند  تا گردش و تفرج خود را به مکان هایی محدود کنند که از نظر اجتماعی همگن باشند، مانند فروشگاه های متعلق به طبقات بالا.
گرایش دیگری توسط هوادارانش، نوشهرسازی (New Urbanism)  خوانده می شود (Duany, Plater-Zyberk and Speck 2000). این پروژه به صراحت ساختن محیطی است که روابط اجتماع محلی را تقویت کرده و از پراکنده رویی شهری جلوگیری کند. یکی از مهم ترین نظریات این است که ساکنان تا حد امکان باید برای خرید و کار پیاده روی کنند و در نتیجه خیابان ها و میادین باید به مکان معاشرتِ محلی تبدیل شوند، همزمان با اینکه به صرفه جویی در انرژی کمک می کنند. نوشهرسازی هر دوی "رویای امریکایی برای خانه فردی" و "نیاز به اجتماعی محلی وضرورت توسعه پایدار" را گرد هم می آورد. با این حال متداول ترین نقد ها این است که برغم چنین تلاشی، تعداد بسیار کمی از ساکنان مسیر میان کار و خانه را پیاده و یا با دوچرخه طی می کنند. در واقع، مطالعه ای نشان داده است که استفاده از اتومیل شخصی در این نواحی توسعه یافته، می تواند حتی بالاتر از شهرهای جدید دهه 60 باشد (Forsyth 2002). در نتیجه به جای پرداختن به مشکلات شهرنشینی حومه ای، نوشهرسازی به پراکنده رویی-که سعی بر آن است تا محدود شود- دامن می زند. نتیجه دیگر این است که خیابان های این دهکده ها به اندازه ای که باید، سرزنده نیستند. آن ها تنها به ندرت پذیرای غریبه ها هستند و به فضاهای انحصاری تبدیل می شوند.
این گرایش ها بر روی برنامه ریزی شهری فرانسه تاثیر جالبی داشته اند.  آن ها  به عنوان الهامی به سوی امنیت بیشتر و اجتماع محلی بیشتر - در مقایسه با آن چه در توسعه های مسکونی قدیمی و جدید دیده می شود- بکار بسته می شوند (Legoix 2006). در پروژه های مسکونی حومه ای، فضای عمومی اغلب به بخش های کوچک و تاحدی خصوصی شده، مانند حیاط ها و باغ های شخصی تقسیم شده اند. مسیرهای عبور و مرور در قالب اشکال کاملا مشخصی مانند خیابان یا کوچه تعریف شده اند (CERTU 2007). اما جوامع بسته و نوشهرسازی به سوء تفاهمی درباره ابعاد اجتماعیِ دوگانه فضای عمومی اشاره دارند. آن ها با تلاشی که تنها به بازآفرینی ابعاد اجتماع محلی می پردازد، از شهری بودن فضای عمومی غفلت کرده اند. خیابان تنها منظری حاکی از فرم و سنت شهری نیست؛  بلکه نمادی از ارتباطات اجتماعی است که از آمیزه ای از پیوندهای محلی و رابطه های بی نام (anonymous) ساخته شده است. نخستین مفهوم،  فضای مشترکی از یک اجتماع محلی را بازتولید می کند که اغلب با واژه «معاشرپذیر» یاد می شود، در حالی که دومین مفهوم درباره دسترسی به هرکس و همزمانی حضور مدنی و محترمانه گفتگو می کند. اولین جنبۀ فضای عمومی غالبا توسط طراحان بکار گرفته می شود تا از توسعه های بی مکانِ (placeless) متعلق به حومه های شهر یا پروژه های مسکن جلوگیری کنند (Shaftoe 2008). به عنوان یک نتیجه، طراحی غالبا توسط بازنمایی های نمادینی از یک زندگی شهریِ ظاهرا از دست رفته هدایت می شود، که بهترین نمونه های آن ایده روستا شهر و یا داون تاون (down town) است (Isenberg 2004). اگر در شهرهای متراکم، روستاها می توانند شهر باشند، این امر در نواحی حومه ای بسیار دشوارتر است. بنابراین این گرایش نشان از تقویت ابعاد اجتماعی محله هایی را دارد که می توانند به عنوان قطعات مستقل شهر در نظر گرفته شوند. آیا هنوز خیابان ها نمادی از فضای عمومی هستند؟

4.1 فضای عمومی و اجتماع پذیری، مراکز تجاری به عنوان فضاهای عمومی جدید

برخی تصمیم گرفته اند که ادعای گارئو را جدی بگیرند و بررسی کنند که آیا مراکز تجاری و پارکینگ هایشان، فضاهای عمومی جدیدِ حومه های شهر غربی (western city) هستند یا خیر. در ایالات متحده، از سوی جامعه شناسانی که در فرایند تبدیل فضا به مرکز خرید فقدان فضاهای معتبر  و قابل اعتماد را می بینند، این نقد غالبا صورت پذیرفته است (Hannigan 1998; Zukin 1995). نظارت و فن آوری های کنترل در مراکز تجاری جمعیت را دسته بندی کرده و آن ها را وادار می کند تا به شیوه ای رفتار کنند که به سوی نوعی مصرف گرایی تمایل دارد و به ملاقات و گفتگو ره نمی برد(Lofland 1998). بنابراین بُعد حوزه عمومی (public sphere) از این محیط ها حذف می شود. با این حال در قلمروهای حومه ای شهر که تحت تسلط ماشین هستند، این مراکز تجاری هنوز برخی از  دسترسی پذیرترین فضاها را برای طیف وسیعی از مردم ارائه می دهند. به رغم کنترل از سوی نگهبانان خصوصی، دسترسی معمولا به همه اعطا می شود، اما استثنای قابل توجهی در خصوص افراد بی خانمان، مست و گدا وجود دارد. ما به این مساله که این محرومیت و ممانعت در حال افزایش است باز خواهیم گشت.
بر طبق سخن اروینگ گافمن (1971) فضای عمومی قلمروی کنش های تمرکز زدایی شده میان غریبه های بی نام و نشان است. قانون اصلی نوعی "بی اعتنایی مدنی" است، که به مردم کمک می کند به یکدیگر این حق را بدهند تا حضور داشته و به کسب و کار خود بپردازند. بی اعتنایی سردی و بی علاقگی مطلق نیست، بلکه مستلزم مجموعه ای از قوانین برای راحت تر کردن روابط و کنش هاست. در حقیقت، غریبه ها باید همکاری کنند تا بتوانند راه بروند، نه اینکه به یکدیگر برخورد کنند. این چیزی است که لین لوفلاند (Lyn Lofland 1998) "تحرک حاصل از تشریک مساعی" می داند (cooperative motility). به علاوه رهگذران نیز تحت شرایط مشخصی برای یک "کمک کردن آرام"، مانند گفتن ساعت یا مسیرها در دسترس هستند. آنها همچنین در آنچه او "برتری نقش مخاطب" می خواند  شرکت می جویند، نقشی که از مردم ناظران منظر شهری می سازد، امری که وضعیت رویت پذیر بودن (visibility) لازم برای یک فضای عمومی را عملی میکند. بر طبق این معیارها پارکینگ ها و مراکز تجاری می توانند فضای عمومی تلقی شوند. ساموئل بوتدرویل (Samuel Botdereuil 2000)، جامعه شناسی فرانسوی، کنش های غیر متمرکز در یک مرکز تجاری بزرگ در نزدیکی مارسی فرانسه را مورد مطالعه قرار داد و به این مهم دست یافت که اساسا قوانین رفتار یکسانی با آنچه در خیابان های کلاسیک تر حاکم بود، بکار می رود. مشتریان منظم مغازه ها و  کارکنان آن ها نیز گاهی اوقات برای ایجاد رابطه آشنایی برنامه می گذارند، به ویژه در کافه ها و رستوران ها.
الیجاه اندرسون (Elijah Anderson 1999; 2004) که در بازار سرپوشیده ریدینگ (the Reading) فیلادلفیا کار می کند، به این توجه کرد که فضای تجاریِ این مکان میان خریداران یک برابری بنیادین برقرار می کند، که قادر است  قضاوت های معمول نژادی را، که در خیابان های شهر مشاهده می شود، محدود کرده و همه را وادار به یک مدنیت جهان وطنی کند تا به کمک آن مردم در پیش داوری های خود تجدید نظر نمایند. تماشای صحنه در حالی که خود را از قضاوت کردن باز می دارید، فضای عمومی را به محیطی برای یادگیری اجتماعی تبدیل می کند و به شیوه ای قابل توجه شخص را واردار می کند تا در برابر تکثر مدنی وار رفتار کنند. این مردم نگاری قومی صلاحیتی است که افراد در بیشتر فضاهای مختلف شهر یاد می گیرند و این امر به آن ها کمک می کند تا با یکدیگر کنار بیایند.
حذف عناصر ناخوشایند از مراکز تجاری محدودیتی است برای آنکه آن ها موقعیت یک فضای عمومی کامل را داشته باشند. اگر تنوعی که مردم یاد می گیرند با آن تعامل داشته باشند کنترل شود، استریلیزه گردد و از هرگونه ریسک برخوردهای ناراحت کننده اجتناب بعمل آید، یادگیری و مدارایی که بوجود می آید در چارچوب تعریفی قرار می گیرد مبنی بر اینکه افراد جامعه چه کسانی باشند. مراکز تجاری به طور فزاینده ای  برای قشر در آمدی خاصی خدمات رسانی می کنند، این بدان معناست که یک گزینش طبقاتی  به شیوه ای یکپارچه  جمعیت را جدا کرده، و در قلمروی تجاری تفکیک هایی را بازتولید می کند که پیش تر در قلمروهای مسکونی دیده می شد. بر این اساس فضاهای عمومی واقعی کجا هستند؟
ادامه دارد.

پانوشت:

1- این پارک در سال 2012 توسط انجمن برنامه ریزی امریکا به عنوان یکی از ده فضای عمومی برتر کشور شناخته شده است

ماخذ عکس:  
https://bangordailynews.com/2012/10/09/news/hancock/bar-harbor-park-named-top-10-public-space-by-national-organizat

منبع:

http://stephane.tonnelat.free.fr/

دسترسی به فایل مقاله

http://stephane.tonnelat.free.fr/Welcome_files/SFURP-Tonnelat.pdf