پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

روانشناسی اعترافات دروغین



      روانشناسی اعترافات دروغین
ژان فرانسوا دورتیه برگردان محمد باغی

این که بی گناهی اعترافات دروغینی را امضا می کند و جرمی را که مرتکب نشده است می پذیرد پدیده ای پیچیده و نگران کننده است. این اعترافات دروغین خیلی کمیاب نیستند... برای مثال در سال 1979، "دانیل ویلیامز" پس از آنکه جنازه زن همسایه اش "میشل مور-بوسکو" کشف شده بود، توسط پلیس بازجویی شد. سپس اعتراف کرده و محکوم گردید. اما چند سال بعد، پرونده مجددا بازگشایی شده و مظنون جدیدی بازداشت می شود. او "ژوزف دیک" نام دارد، و به نوبه خود اعتراف کرده و حتی اعلام می کند که دراین جنایت دو همدست داشته است.

 

چگونه به جنایاتی که مرتکب نشده ایم اعتراف می کنیم؟ تحت فشار؟ با محاسبه؟ یا برای آنکه خود را واقعا مجرم می دانیم؟

این که بی گناهی اعترافات دروغینی را امضا می کند و جرمی را که مرتکب نشده است می پذیرد پدیده ای پیچیده و نگران کننده است. این اعترافات دروغین خیلی کمیاب نیستند... برای مثال در سال 1979، "دانیل ویلیامز" (Daniel Williams) پس از آنکه جنازه زن همسایه اش "میشل مور-بوسکو"(Michelle Moore-Bosko) کشف شده بود، توسط پلیس بازجویی شد. سپس اعتراف کرده و محکوم گردید. اما چند سال بعد، پرونده مجددا بازگشایی شده و مظنون جدیدی بازداشت می شود. او "ژوزف دیک"(Joseph Dick) نام دارد، و به نوبه خود اعتراف کرده و حتی اعلام می کند که دراین جنایت دو همدست داشته است. اما در نهایت مسئله به آنجا منتهی شد که در پایان بازجویی های طولانی که بوسیله "پروژه بی گناهی"( The Innocence Project) انجام شد، یعنی گروهی از وکلا که برای دفاع از بی گناهان در زندان فعال شده بودند؛ چهار متهم، بی گناه شناخته شده و آزاد گردیدند. "پاتریک دیل"(Patrick Dils) نیز در فرانسه به قتل دو پسر جوان اعتراف کرده و به 17 سال زندان محکوم گردید، اما پس از آن کشف شد که قاتل زنجیره ای "فراسنوا اولم" (Francis Heaulme) در آن حوالی به هنگام جنایت تردد داشته است.

این محکوم شدگان بی گناه که به اعترافات دروغین کشانده شده اند چه تعداد هستند؟ بر اساس یک پژوهش امریکایی،  20 تا 25 درصد افرادی که  پس از آزمایش "دی ان ای" تبرئه  شده اند در این وضعیت قرار داشته اند[1]. موسسه "پروژه بی گناهی" توانسته است 200 فردی را که  به اشتباه محکوم شده اند تبرئه کند. در میان آنان، 49 نفر به ارتکاب جرم اعتراف کرده بودند اما امروزه بر اساس شواهد ژنتیکی می دانیم که آنها بی گناه بوده اند. چگونه می توان به چنین نقطه ای رسید؟ چه چیزی افراد را به اعتراف به جرائمی که مرتکب نشده اند وادار می سازد؟ از نظر "سول کاسین"(Saul Kassin) روانشناسِ متخصصِ اعترافات دروغین در" کالج جنایی جون جای در دادگستری نیویورک" ( John Jay College of Criminal Justice de New York) گونه های متعددی از اعتراف دروغ وجود دارد[2].

اعتراف اختیاری، اعتراف اجباری

ابتدا اعترافات دروغین اختیاری مطرح اند. مثلا افرادی که خود را به دلایل تبلیغاتی به جرمی متهم می کنند. در زمان قتل "جان اف کندی"، دهها نفر از افراد روانی به میل خود به پلیس مراجعه کرده و خود را متهم کردند. گونه دیگر اعتراف اختیاری است که به منظور حمایت از فرد دیگری صورت می گیرد.

اما موردی که بسیار رایج است اعترافاتی است که در هنگام بازجویی پلیس صورت می گیرد.  در طول بازداشت، مظنون تحت  فشار سنگین روانی قرار دارد. خستگی، ترس و تهدیدات، افراد را ناچار می کنند تا فقط برای آنکه تهاجم بیشتر به او قطع شود اعتراف کند، البته با این اندیشه که بعدا می تواند به انکار اتهامات بپردازد. از نظر"اس.کاسن"  مکانیسم روانی دیگری نقشی تعیین کننده بازی می کند. در واقع برخی از شیوه های بازجویی، مظنون را با قرار دادن وی در برابر یک معمای "کرنی ای" (اشاره به "کرنی"{Corneille}نمایشنامه نویس بزرگ قرن 17 در فرانسه و سبک خاص وی در توصیف بن بستی که سرنوشت به صورت تراژیک در مقابل قهرمانانش قرار می دهد و به اجبارِ قهرمانان به انتخابی تلخ منتهی می شود- مترجم)به اعتراف تشویق می کنند. در این موقعیت اعتراف کردن در نهایت بهترین راهکار است. در این روش به مظنون القاء می شود که محکومیتش غیر قابل اجتناب است و او در مقابل خود تنها یک گزینه دارد: «یا باید از همکاری کردن امتناع کنی و خطر حداکثر مجازات را بپذیری، و یا اعتراف کنی که مجازاتت بسیار تخفیف خواهد گرفت». ممکن است در نتیجه این وضعیت، متهم فکر کند که در یک بن بست قرار گرفته، پس بنابراین اعتراف برای وی زیان کمتری دارد. به علاوه فردی که ناچار به اعتراف شده است، نمی تواند نتایج این اعترافات را برای خود به درستی محاسبه کند. غالبا، ماموری که بازجویی را انجام می دهد، پاسخ هایی را می طلبد و فرد نیز یک «اعتراف نامه» را امضا می کند. در موارد ویژه، ماموران تمامی بخش های اعترافات را ساخته اند. مثلا مورد "شارلووی- مه زی یر" (Charleville-Mézières) که در سال 2009 پیش آمد به این ترتیب بود، دو مامور پلیس "اس پی آر جی" (SRPJ) پذیرفتند که خودشان اعترافاتی که سه مربی را به بد رفتاری با کودکان متهم می کرد، نوشته اند[3]. در نهایت، مربیان بی گناه شناخته شده و ماموران پلیس افشا شدند. گاهی مظنون اعتراف می کند، اما  بیان جزئیات اعتراف برایش مبهم می شود. او حقیقتا چه چیزی را اعتراف کرده است؟ ممکن است به سنگینی عمل مورد نظر آگاهی نداشته باشد. یکی از راهبردهای بازجویی بر کوچک سازی اعمال قرار دارد. بازجو نسبت به مظنون حالتی دوستانه به نمایش می گذارد و برای اجبار او به اعتراف، جرم و نتایج آن را کوچک نشان می دهد( با استفاده از روش«من تو را درک می کنم»). به این ترتیب در سال 2003 در واقعه دانش آموزان "ماکون"( Mâcon) یکی از متهمین مظنون به زورگیری بنام "سابرینا"(Sabrina)، در این مورد فکر می کند که بهتر است اعتراف کند. «من برای آرامش داشتن، برای اینکه  سوال کردن از من متوقف شود، تمایل داشتم که بگویم به دیدن این پیرزن رفتم برای اینکه از او پول بگیرم».  در نهایت پس از 30 ساعت بازداشت، او بریده و به پلیس می گوید:«وقتی این پیرزن را دیدم، از او پرسیدم که شما به پسرها پول می دهید. او به من جواب نداد. کمی بعد برگشتم و به او گفتم که من به 20 یورو نیازمندم، که این مهم است، او آن پول را به من داد». "سابرینا" برای آرامش داشتن، با اعتراف به آنچه که فکر می کرد یک اشتباه جزیی است، ، نمی داند که او مسئولیت مشارکت در یک عمل زورگیری را پذیرفته است[4].

اما این هم گونه دیگری از اعتراف دروغ که تعجب برانگیز تر است. گاهی پیش می آید که فرد بیگناهی باور می کند که واقعا مجرم است! از نظر "اس.کاسین" این وضعیت از «خاطره ای غلط» ناشی می شود. روانشناس"الیزابت لوفتوس"(Elizabeth Loftus) با استفاده از تجربه های مهندسی نشان داده است که می توان خاطره ای که فردی از گذشته خود دارد، خاطره ای ساخته شده با تمامی اجزا را کاملا منحرف کرد[5]. برای مثال: «یک روز، زمانی که 5 ساله بودی، در فروشگاه بزرگی گم شدی، و بعد پیدا شدی». اگر این خاطره در میان دیگر خاطرات واقعی جا  داده شود، یک چهارم افراد مجددا این واقعه را به ناگاه بیاد می آورند. افراد بسیاری نیز اگر از آنها خواسته شود جزئیات دقیقی از این حادثه می دهند.

خاطرات ساختگی

ممکن است فردی تحت تاثیر شنیدن مکرر روایتی متفاوت از آنچه که خود تجربه کرده است، به خاطره خاص خود شک کند، سپس در گذشته خود وقایعی خیالی را وارد نماید و آنگاه تجربه ای تازه امکان تصدیق آن را فراهم کرده باشد. از دانشجویان خواسته می شود تا کاری را بر روی یک کامپیوتر انجام دهند، اما به آنها سفارش می شود تا به یکی از دکمه های کیبورد دست نزنند وگرنه دستگاه دچار مشکل خواهد شد. در جریان این تجربه ، کامپیوتر خراب می شود(دستگاه به با شیطنت برای این کار برنامه ریزی شده بود). درجریان نظر سنجی بعدی مشخص شد که 43 درصد دانشجویان می پذیرند که خودشان عامل این خرابی بوده اند! برخی واقعا فکر می کنند که خطایی مرتکب شده اند، بعضی هم تردید می کنند یا دیگر از کارها زیاد مطمئن نیستند، و بالاخره دیگران هم فقط به خاطر اینکه به نظرشان می رسد که تکذیب خطا  بی فایده  و پر هزینه تر است، اعتراف می کنند[6].

اعترافات اختیاری، اعترافات اجباری، اعترافات درونی شده و اعترافات ساختگی توجه بسیاری را به خود جلب کرده اند. بویژه اگر وزن اعترافات را در حکم دادگاه بشناسیم. این مسئله دقیقا یکی از نقاط مهم روانشناسی قضایی است، بعنوان بخشی پژوهشی که در حال پیشرفت روزافزون است.

 

"ژان فرانسوا دورتیه "(Jean-François Dortier)

مترجم : محمد باغی

http://anthropology.ir/node/25868

 

 

[1] I. Herbert, « The psychology and power of false confessions », APS Observer, vol. XXII, n° 10, décembre 2009.-

[2] S. Kassin « False confessions. Causes, consequences, and implications for reform », Current Directions in Psychological Science, vol. XVII, -

[3] J.-C. Roussel, « Les super-flics inventent des aveux », L’Union, 4 septembre -

[4] Voir N. Omar, « Les lycéens de Mâcon, victimes de l’insécurité judiciaire »,Libération, 26 mai 2009, et R. Lainé, « La justice, c’est moi ! », XXI, -

[5] P. de Sutter, « La mémoire est menteuse », entretien avec E. Loftus, Sciences Humaines, n° 192, avril 2008-

[6] J. Klaver, Z. Lee et G. Rose,« Effects of personality, interrogation techniques and plausibility in an experimental false confession paradigm », Legal and Criminological Psychology, vol. XIII, n° 1, février 2008.