پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
انشا به روش جانشین سازی (جدید)
انشا به روش جانشین سازی یکی از روشهای نوشتن انشا است که باید در نوشتن آن از تخیلات خودتان کمک بگیرید. یعنی اگر نوشته ها را به عینی (آنچه با حواس درک می شود) و ذهنی (استفاده از خیال و ذهن) تقسیم کنیم، انشا به روش جانشین سازی ذهنی محسوب می شود.
یادتان باشد که اطلاعاتتان را راجع به آن موضوع بالا ببرید. این طوری میتوانید خصوصیاتش را درک کنید، از زبان آن حرف بزنید و انشایتان قابل باور شود.
در وب برای شما دو انشا به روش جانشین سازی نوشتهایم.
این انشاها بند مقدمه، بند اصلی و بند نتیجه گیری را دارند.
انشا جانشین سازی: پروانه در تاریکی شب
در این انشا تصور کنید؛ پروانه ای هستید كه در تاریکی شب، شمعی روشن پیدا كردهاید
من پروانهای کوچک هستم که خاطرهای هیجانانگیز از یک شب
تاریک دارم و اگر دوست داشته باشید آن را برایتان تعریف میکنم.
آن شب همه جا تاریک بود. چشمهایم را باز کردم. روی لامپ خوابم برده بود. قبل از اینکه بخوابم همهجا روشن بود اما حالا هوا تاریک شده و همهجا ساکت و سیاه شده بود. از دور دست نوری ضعیف به چشمم خورد. دست و پایم را جمع و جور کردم، بالهایم را یکی دو بار، باز و بسته نمودم و برای یک پرواز تند و سریع به طرف منبع نور آماده شدم.
بعد از یک پرواز طولانی در نزدیکی نور نشستم. فهمیدم آن نور ضعیف از یک شمع است. شمعی که آرام و آهسته میسوخت و مردی میانهسال در کنار آن داشت کتاب میخواند. من عاشق نور بودم. همیشه به طرف لامپ ها و مهتابیها میرفتم و روی آنها مینشستم اما این یکی فرق داشت. نورش یک جور خیرهکننده بود.
کمکم نزدیک و نزدیکتر شدم. گرمای شعله شمع و نور زیبای آن مرا از خود بیخود کرده بود. فقط به نشستن روی شعله فکر میکردم و نه هیچ چیز دیگر. قبلاً از پروانههای بزرگتر شنیده بودم که اگر زیاد به شمع نزدیک شوم؛ میسوزم اما این اصلاً مهم نبود. من فقط یک چیز میخواستم و باید به آن دست پیدا میکردم.
بال بال زدم و به شمع نزدیک شدم، آتش شمع به سر بال ظریف و شیشهایام خورد که ناگهان باد شمع را خاموش کرد. باد نبود، مرد بود که سرش را از کتابش بالا آورده بود، مرا دیده بود و با فوت شمع را خاموش کرده بود. گفت:«حواست کجاست پروانه کوچولو؟ داشتی میسوختی» شمع که خاموش شد، آرام و غمگین به طرف لامپ خاموش به راه افتادم.
اگرچه از سوختن نجات پیدا کرده بودم اما من هنوز شمع را میخواستم
و عاشق نور بودم.
انشا جانشین سازی: قطره باران
در این انشا خیال کنید؛ قطره بارانی هستید كه از ابری چكيدهاید
باد میوزید و ابر در آسمان میرفت. هوا سرد شد و ابر تبدیل
به باران شد. من قطره بارانی بودم که از آن چکیدم و اتفاقات جالب برایم روی داد.
بارونه بارون از تو آسمون... داره میباره ابر مهربون... این شعری بود که بچهها دسته جمعی میخواندند. سرشان را رو به آسمان گرفته بودند و در حیاط مدرسه پایین آمدن من و دوستانم را تماشا میکردند.
هر قطرهای جایی میافتاد. قطره بارانی که تا چند دقیقه قبل با من بود، حالا روی سر یکی از بچهها چکیده بود. برایم دست تکان داد و خندید. من هنوز توی آسمان بودم. آن قطره چون سنگینتر بود، زودتر فرود آمده بود.
چند دقیقه بعد محل من هم مشخص شد. روی برگ زرد پاییزی یک درخت بزرگ چنار که در گوشه حیاط مدرسه قرار داشت. چه جای خوبی بود. میتوانستم از آن بالا سرنوشت دوستانم را ببینم.
یکیشان روی آسفالتهای کف حیاط فرود آمد و با شیب زمین به طرف باغچه راه افتاد. یکی دیگر روی شانه پسرکی نشست و یکدفعه جذب لباسش شد! خندهدارترین قطرهای بود که روی پیشانی یکی از دانشآموزان افتاد و از بینیاش روی زمین چکید.
داشتم مناظر را تماشا میکردم که ناگهان چند قطره دیگر هم کنارم فرود آمدند. برگ سنگین شد. با ناراحتی گفتم:«الان برگ میافتد.» آنها دست هم دیگر را گرفتند و با بیخیالی خندیدند.
جا آنقدر کم بود که من هم خودم را به آنها چسباندم. تبدیل به یک قطره بزرگ شدیم. برگ سنگین شد و از شاخه جدا شد. من که حالا جزئی از قطره بزرگ بودم، توی خاک باغچه فرو رفتم تا درختان را سیراب کنم.
هر قطره باران با هر سرنوشتی که داشته باشد، عضوی از چرخه طبیعت و لازمه حیات و باروری درختان و گیاهان و مایه شادی انسانها است.
گروه فرهنگ و هنر وب