پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ما و کایه دو سینما


ما و کایه دو سینما

تاثیر «کایه دو سینما» بر منتقدان و فیلمسازان آن سال های ایران موضوعی است که باید مفصل و دقیق به آن پرداخته شود کاری که می ماند تا کل این مجموعه ترجمه و منتشر گردد ب

تاثیر «کایه‌دو سینما» بر منتقدان و فیلمسازان آن سال‌های ایران موضوعی است که باید مفصل و دقیق به آن پرداخته شود؛ کاری که می‌ماند تا کل این مجموعه ترجمه و منتشر گردد. به‌همین منظور از آقای زاون قوکاسیان، فیلمساز و منتقد سینما، خواهش کردیم تا موضوع را با آقای پرویز دوایی، منتقد صاحب نام سینما، درمیان بگذارد. آقای دوایی در نامه‌ای که برای آقای قوکاسیان فرستادند به اجمال توضیحاتی در این مورد دادند. از اینکه بخش‌هایی از این نامه را برای چاپ در این پرونده در اختیار ما گذاشتند، از ایشان بسیار سپاسگزاریم.

... در مورد «کایه‌دو سینما» که خواستی سابقه ماها، یا مرا با آن بدانی، همان‌طوری‌که گفتم من و دوستان دیگر انگلیسی‌دان‌مان، مثل پرویز نوری و جوانفر و وجدانی، با این مجله نمی‌توانستیم ارتباط برقرار کنیم، تا سال‌ها بعد که بعضی از مقالات‌اش این‌طرف و آن‌طرف به انگلیسی ترجمه و چاپ شد و بعد ترجمه چند شماره از آن را، مقالات برگزیده‌اش را در واقع، به انگلیسی درآوردند که من در ایران داشتم (و یادم هست که- مثلا- مصاحبه با اورسن ولز را از آن برای«ستاره سینما» ترجمه کردم)... اولین برخورد با«کایه‌دو سینما»، که هیچ سابقه آشنایی با آن نداشتم، در اواسط دهه ۱۳۳۰ (سال ۳۵ یا ۳۶) در کتابخانه دانشسرای‌عالی (خیابان بزرگمهر) صورت گرفت، که درش دوستم ناصر تکمیل همایون، کار می‌کرد. یادم هست که روی جلدش (که قطعی کوچک‌تر از A۴ داشت) دو تا نوار زرد بود در بالا و پایین و یک عکس سیاه و سفید صورت داشت از «ادری هیپرن» در وسط و مال فیلم-به گمانم- «عشق در بعد از ظهر»، که باید برداشته و ورق زده بوده باشم، ولی از محتوایش هیچ خاطره‌ای ندارم... بعدترها اواخر دهه ۱۳۳۰ (۱۹۵۰) که«کایه»ای‌ها به فیلمسازی افتادند و مشهور شدند، این مجله هم معروف و مطرح شد و اولین معرف واقعی‌اش به ایران و خواننده ایرانی، با ترجمه تعدادی مطلب از این مجله (و چاپش در«ستاره سینما») هژیر داریوش بود (که نقش او در سینمای این مملکت، کار ترجمه-نگارش‌اش، سینمایش و به‌خصوص، به‌خصوص، راه انداختن و مدیریت اولین فستیوال فیلم کودکان و بعد فستیوال بزرگ تهران، به چه شکل غم‌انگیزی نادیده گرفته شده). هژیر در آن ایام در پاریس بود. خبر فیلم‌های موج نو به ما رسیده بود و پرویز نوری در مقام سردبیر«ستاره سینما» (بهترین دوره این مجله) یک شماره مخصوص سینمای فرانسه ترتیب داد (شماره واقعا نخبه و یگانه‌ای) که درش هژیر تعدادی مطلب مربوط به موج نو و فیلمسازان‌اش ترجمه کرده و فرستاده بود، از جمله مصاحبه با «کلود شابرول» و یک مقاله خیلی مهم و اثرگذار از او به نام «موضوع‌های بزرگ و موضوع‌های کوچک» و مطالب دیگر درباره تروفو و گودار و رنه و دیگران (اینها را من دارم از روی حافظه نقل می‌کنم. تو اگر دوره«ستاره سینما» را داشته باشی می‌توانی دقیق‌تر پیدا کنی این مطالب را).

آن مطالب همراه با شهرت (قدری مبالغه شده) آن فیلم‌ها و فیلمسازان به سبب بداعت کارشان در قیاس با سینمای گذشته، مشهور شدند؛ مقالاتی نظیر «چگونه می‌توان هیچکاکی- هاکسی بود»، یا «دوربین- قلم» و امثال آن و بعضی ترجمه‌ها که خیلی بحث‌های مجرد، پیچیده و شخصی‌ای بود و با ماها ارتباط برقرار نمی‌کرد. برای ماها که سینمای آمریکا و فیلم‌های به‌ظاهر حادثه‌ای (وسترن، جنایی، کمدی)‌اش را دوست می‌داشتیم (ولی در برابر سینمای جدی دارای سوژه‌های عمیق انسانی، جرات ابراز نداشتیم) مطبوع بود که«کایه»ای‌ها از این‌جور فیلم‌ها و سازنده‌هایش دفاع و آنها را تحسین می‌کردند. هیچکاک، سیگل، والش، مینه‌لی، آلدریچ، نیکلاس ری، ساموئل فولر و دیگران، عزیزان ما هم بودند. و حالا دیدن فهرست شماره‌گذاری«کایه»‌ای‌ها برایمان مایه قوت قلب بود، در برابر تحسین سنتی‌ای که به‌خاطر«موضوع‌های بزرگ» فیلم‌ها (معمولا اسکاری‌ها) می‌شد. برای شخص من یک مطلب راه‌گشا و چشم‌گشا، مقاله‌ای بود از Richard Roud فقید، ناقد انگلیسی، در مجله آن‌وقت‌ها بسیار سنتی و جنت‌مکانِ«سایت‌ اند ساند» (که سرگیجه را بدون هیچ شماره‌ای در دو، سه خط رد کرده بود). این مقاله را با اسم اصلی French Line (اشاره به خط کشتیرانی بین آمریکا و فرانسه)، من با عنوان «و حالا از فرانسوی‌ها بشنویم» برای«ستاره سینما» ترجمه کردم که درش موضوع ناقدهای فرانسوی و نظرهای تند و رادیکال و بی‌سابقه‌شان مطرح بود (بدون آنکه البته از طرف ریچارد راد پذیرفته شده باشد) و باز به ما قوت قلب می‌داد (به نقل از شابرول و رومر: «هیچکاک یکی از بزرگ‌ترین ابداع‌کنند‌ه‌های فرم در سینماست»). ریچارد راد ضمن نقل قول از فرانسوی‌ها و علایق- برای نقد سنتی- تکان‌دهنده آنها و تحسین شدید از امثال جری لوییز نوشته بود که حالا با دیدن فیلم‌های نویسنده‌های این نظرها، نمی‌شود آنها را به‌عنوان ابله رد کرد!

به‌هر جهت، ماها این‌جوری‌ها مقداری دورادور با«کایه» آشنا شدیم و یادم هست بهرام ری‌پور هم که در همان سال‌های اواخر دهه ۳۰ در پاریس و هم‌خانه هژیر بود در مراجعت تعدادی«کایه» با خودش آورد که مدتی در اختیار من بود که ورق می‌زدم و فقط بعضی مصاحبه‌هایش برایم به‌زحمت قابل خواندن بود (و یکی‌اش را، مصاحبه با جوزف لوزی را، هم ترجمه کردم برای«ستاره سینما»). مصاحبه‌ها با جرج کیوکر و هیچکاک را به یاد دارم از این دوره که در«کایه» خواندم. رفت تا رسید به مجله Movie انگلیسی که قطعا زیر تایید«کایه» به‌راه افتاده بود با تکیه بر «تئوری مولف» (یا «نظریه آفریننده») که آن‌هم در اوایل دهه ۵۰ یا اواسط این دهه بسیار خوش‌ریخت و نقش و با تکیه بر همان فیلمسازان محبوب ما، هیچکاک و هاکس و فورد و نیکلاس ری و اینها را حالا می‌توانستیم بخوانیم، ولی در نهایت، اثرگذارترین ناقد به لحاظ آموختن نحوه نگاه به فیلم‌ها، برای شخص بنده البته استاد فقید«رابین وود» بود با کتاب مشهورش «فیلم‌های هیچکاک» که اوایل دهه ۱۹۶۰ درآمد و به‌دست ما رسید و بنده یادم هست که دو سه قطعه از آن را در باره «سرگیجه» و به‌گمانم «شمال از شمال غربی» ترجمه کردم و چاپ شد و کاشکی کسی پیدا می‌شد و کل این کتاب شریف و ماندنی را ترجمه می‌کرد... زاون‌جان، دیگر پیر شده‌ایم و جان نداریم! بعدش هم آدم از پس یک عمر کله به دیوار کوبیدن، خسته می‌شود عاقبت و از رو می‌رود و می‌نشیند کنار! اما خوشحالم و خدا را شکر که جوان‌ها، بعضی‌ها هنوز، در تلاش‌اند و چه کارهای قشنگی دارد ازشان سر می‌زند (دیوارها هم البته برجا هستند همیشه و در همه جا بگذریم). نمی‌دانم این حرف‌های شتابان (و بد خط) به مصرف کار تو خواهد خورد یا نه... اما باید کار کرد زاون‌جان، حتی اگر صرفا به‌خاطر دل خود آدم باشد و زنده نگاه‌داشتن این دل. دل که مُرد آدم می‌شود مصداق شعر حافظ: «بر او نمُرده، به فتوای من نماز کنید».

پرویز دوایی