شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زیستن در تاریکی نفت


زیستن در تاریکی نفت
«حکم تحلیلی ما را ملزم می کند خود آن حکم را تحلیل کنیم تا از حقیقت آن اطمینان یابیم... احکام ترکیبی احکامی معنادارند که تحلیلی شمرده نمی شوند. نظریه های فیزیکی که ما برای فهم عالم امکان به کار می بریم اغلب ترکیبی اند. آنها بیانگر نکاتی هستند که تنها با نگریستن به جهان می تواند محک زده شود. احکام ترکیبی از لحاظ منطقی ضروری نیستند. این احکام حقایقی را در مورد جهان بیان می کنند، در حالی که احکام تحلیلی چنین نمی کنند.»
جان د. بارو؛ نظریه های بیان همه چیز (۱۹۹۱)
● سرآغاز سخن
مبالغه آمیز نیست اگر بگوییم در دوران کنونی، هیچ کالایی بیش از نفت ذهن مردم را اینچنین به خود معطوف نکرده است. با این همه، نفت همچنان در رمز و راز باقی مانده است، اگر نگوییم در گفت وگوهای روزمره مردم به یکسان از سوی آماتورها و متخصصان خودخوانده یکسره نادرست فهمیده شده است. یک علت این همه رمز و راز همانا عدم تشخیص کافی در تکامل تاریخی نفت است. علت دیگر، شاید پیچیدگی کنش متقابل سرمایه در بخش نفت و مالکیت تحت الارضی ذخایر نفت باشد. به این گونه است که دیدگاه و بررسی سست بنیاد و تکه تکه از نفت، بی بهره از پیچیدگی و نیز فارغ از واقعیت و تاریخ تکاملی آن، به ایجاد و فزونی این رمز و راز کمک می کند. همین نبود چشم انداز تاریخی نیز در مکتب های درست آیین و دگرآیین اقتصاد به چشم می خورد که خود بر سیاست عمومی، رسانه ها و نگرش های عمومی بازتاب و تاثیری ایدئولوژیک گذاشته است.
در ادامه مطلب، می کوشیم از شالوده خاص اقتصاد نفت پرده برداریم و تکامل نفت را از مرحله اولیه رشد آن تا جهانی شدن نهایی اش نشان دهیم. در ضمن به این ترتیب تلاش می کنیم با ایجاد چارچوبی ترکیبی، کنش متقابل سرمایه و مالکیت تحت الارضی ذخایر نفت را دنبال کنیم و پویش های رانت یا اجاره تفاضلی نفت را در گستره جهان تشخیص دهیم. چنان که در زیر روشن خواهد شد، بیان تئوریک ما و ماهیت واقعیت مورد بحث، فرقی کیفی با اندیشه اقتصاددانان چپ و راست دارد، زیرا اینان هر دو از لحاظ روش شناختی خود در عمیق ترین وجه نظریه درست آیینی رقابت اقتصادی شریک و سهیم اند. دنباله روی بی شبهه چپ، به ویژه تبعیت از مفهوم انتزاعی رقابت و طیف بندی نابجای آن را می توان از تعهد کورکورانه این بخش به اصطلاح رادیکال از درست آیینی تشخیص داد، اما احتیاط نسبتاً هشیارانه این بخش نسبت به پیامدهای سیاست درست آیینی (مانند به اصطلاح وابستگی به نفت وارداتی یا تمایل به «پروژه استقلال نفتی») را می توان در ارزیابی حفاری جهت استخراج نفت در منطقه قطبی اختصاص داده شده به ایمنی زیست و طبیعت وحشی در آلاسکا تا به اصطلاح بررسی علت تجاوز امریکا به عراق و چرایی جنگ مشاهده کرد.
● روش شناسی؛ عینیت گرایی و قدرت تجرید حقیقی
موفقیت یا شکست هر تحلیلی اغلب به این وابسته است که آیا به طور مکفی به روش شناسی مناسب، منسجم و شفاف متکی بوده یا خیر. در این مقاله دقت شده است از رهیافت بنیادانگار، نظرورانه و مکانیکی که به طور نمونه وار سرشت نشان تحلیل اقتصادی درست آیین است اجتناب شود. می کوشیم از طیف ایده آل تقسیم بندی بنیادانگار بازار (یعنی دور باطل طیف رقابت ناب و انحصار ناب) که در مکتب های اقتصادی درست آیین و دگرآیین مشترک است، دوری جوییم. یک پژوهش علمی، نقطه عزیمت خود را مشاهده پدیدار واقعی (انضمامی) قرار می دهد. اما پدیدار انضمامی و مشاهده پذیر نیز از وحدت تعینی متنوع و پیچیده ساخته شده است که در واقعیت خود یک پیامد است؛ یعنی نقطه ورود. بنابراین، اگر بخواهیم به طریق علمی نظریه پردازی کنیم، باید در پیچیدگی این «کل آشفته »ی انضمامی دست به ساده کردن و تجرید یعنی مفهوم سازی، بزنیم تا (در قلمرو اندیشه) مقوله های پیش فرض شده و ساده تر (تجریدی یاعیان) را کشف کنیم که خود در پس روبنای این تعین نهایی قرار دارند. با این همه، اگر نتوان این پدیدار اولیه مشاهده پذیر را - از طریق این مقولات ساده تر و تجریدی - در اندیشه از نو ساخت، این تجرید ناقص باقی خواهد ماند. بنابراین، به این ترتیب است که سفر مضاعف (یعنی رفت و برگشت) حرکت از انضمامی مشاهده پذیر به تجریدی مشاهده ناپذیر و برگشت به این انضمامی مشاهده پذیر در اندیشه صورت می پذیرد. اساس هرگونه برخورد خلاق دیالکتیکی و علمی نیز بر منوال همین سفر دوسویه قرار دارد.
چنین تجریدی، که به راستی خود از حقیقت بنیان یافته است، یک امر بنیادانگار (نظرورانه) نیست؛ تقریبی نیست که از طریق فرآیند «تقریب پی درپی» خرده بورژوامآبانه به دست آمده باشد؛ محصول ذهن مشعشع یا ذهن کودن نیست؛ این دقیقاً تجریدی است واقعی که از طریق تصاحب ابژه انضمامی و واقعی پژوهش توسط اندیشه، میانجی قرار گرفته است. چنان که مارکس عنوان می کند، با ورود به این سفر (دیالکتیکی)، «برداشت آشفته از کل» به «تمامیتی غنی از تعینات و روابط بسیار غنظم یافتهف» بدل می شود. (۱۹۷۳، صفحه ۱۰۰، صفحات ۱۰۱-۱۰۸، همچنین رجوع شود به روزدولسکی ۱۹۷۷، صفحات ۲۸-۲۵ ، ۵۷۰-۵۶۱) می دانیم که مارکس به این دلیل از هگل انتقاد کرد که وی تشخیص نداده بود بازسازی ابژه واقعی در اندیشه حیات و علت وجودی آن را باعث نمی شود. برعکس، این سوژه واقعی (انضمامی) است که خود خاستگاه بی واسطه مفهوم سازی است که نیز از طریق تجرید می تواند به مفهوم تبدیل شود - البته مفهومی که خود مقوله یی از جنس اندیشیدن بوده و در نتیجه قابلیت درک از طریق ذهن در آن مستتر است. این نقد همچنین نقدی است بر دیدگاه های ایده آلیستی و امپریسیستی گوناگون (دو قطب متقابل یک نگرش)، از پوزیتیویسم منطقی، فردگرایی روشمندانه گرفته، تا ایده آلیسم حاکم بر علوم اجتماعی و سیاسی، به ویژه در مکتب نئوکلاسیک اقتصاد. بنابراین، یک روش علمی دیالکتیکی لازم نیست به مفهوم سازی ایده آل، بنیادانگار، پنداشتی، یا در واقع، به مجموعه یی از پیش انگاشت های دلبخواه و خلق الساعه وابسته باشد. در این روش، پیش انگاشت ها - و نقش ممکن آنها در تئوری - را باید به عنوان اثرات درونی و بالقوه خود مفاهیم دید، نه زاده تخیلات ابتکارآمیز یا نامشعشع این و آن. به بیان دیگر، بر پایه این روش شناسی، نقطه عزیمت ما همانا خود سوژه واقعی است، با این چشمداشت که بتواند توسط خود ذهن ادراک کننده درک شود، نه آنکه چکیده ذهن ادراک کننده یی باشد که در جست وجوی نظرورانه واقعیت، بر واقعیت موجود تحمیل بشود. از این عبارت معروف مارکس که «اگر شکل پدیداری پدیده ها مستقیماً با ذات شان منطبق بود، دیگر احتیاجی به علم نمی بود» (۱۹۹۱، صفحه ۹۵۶) تفسیرهای متعددی شده است؛ با این همه معنای این فراز که بارها نقل شده و همچنان ورد زبان افراد اهل فن است، امروزه نزد بسیاری از مارکسیست های خودخوانده معنای واقعی خود را از دست داده است.
موضوع اصلی در این مقاله پرسشی است که معنا، گرایش و پویش های رقابت واقعی را با وجود تمرکز و تراکم پایدار سرمایه در تولید نفت در بر می گیرد، و اینکه آیا تکامل صنعت جهانی نفت، با وجود تکوین رانت های تفاضلی نفت، می تواند درون طیف بنیادانگار رقابت نوکلاسیک سنجیده شود یا خیر. موضوع دیگر روش شناسی در این مقاله، بررسی تکامل تولید نفت در جریان مراحل تاریخی خاص و قابل تشخیص، یعنی از کارتلی شدن بین المللی به رقابت فراملیتی است. در همین رابطه، تجرید واقعی در اینجا در بخش نفت باید بازتاب دگرگونی تکاملی و رابطه سرمایه و مالکیت ارضی - که در این بخش در مادیت ذخایر زیرزمینی نفت تجسد می یابد - در جریان تاریخ جهانی شدن نفت باشد. در اینجا جهان نفت کنونی قابل مشاهده، که پیامد این تکامل است، با بقایای گذشته تاریخی آن تنیده شده است. از همین رو لازم است اعتبار مقوله های تجریدی خود را که ممکن است مقدم بر مسیر کنونی رویدادها و ساختار باشند، از نو بررسی کنیم. بنابراین می کوشیم مقیاس مناسبی را برای دوره بندی تولید نفت بیابیم تا به ما امکان دهد به زمان حال بپردازیم و آن را (به بیان دیگر، نفت غیرکارتلی و جهانی شده) به مثابه موجودیتی متمایز و در همان حال به عنوان پیامد تکاملی گذشته کندوکاو کنیم.
فراز هرچند قدیمی زیر بر مساله تجرید دورانی و مقوله بندی تاریخی در اقتصاد سیاسی انتقادی پرتوی تîروتازه و امروزی می افکند؛ «جامعه بورژوایی پیشرفته ترین و پیچیده ترین سازمان تاریخی تولید است. بنابراین مقولاتی که مناسبات آن را بیان می کنند و نیز درک از ساختار آن، بینشی را درباره ساختار و مناسبات تولیدی تمامی صورت بندی های پیشین تاریخ نیز در اختیار می گذارد که ویرانه ها و عناصر تشکیل دهنده آن در آفرینش جامعه بورژوایی مورد استفاده قرار گرفته اند. برخی از این بقایای جذب نشده هنوز در جامعه بورژوایی عمل می کنند، حال آنکه بقایای دیگر، که پیشتر فقط در شکل ابتدایی خود وجود داشته اند، بعدها تکامل و به گونه یی پراهمیت تکامل خود را در فرآیند تاریخ بازمی یابند و.... به این گونه، اقتصاد بورژوایی کلیدی را برای درک اقتصاد عهد عتیق و... در اختیار می گذارد. اما کاملاً غیرممکن است به شیوه آن اقتصاددانانی که تمامی تفاوت های تاریخی را می زدایند غمارکس با توسل به علم روش شناسی در اینجا و در بیش از یک سده پیش از اقتصاددانان کنونی ما روش انتزاعی و بی تاریخ آنان را پیش بینی کرده است،ف و در تمام پدیدارهای اجتماعی پدیدارهای بورژوایی را می بینند غبینشی به دست داده شودف... در تمامی اشکال غاجتماعیف که مالکیت ارضی عامل تعیین کننده در آنهاست، مناسبات طبیعی همچنان غالب است؛ در اشکالی که سرمایه در آنها عامل تعیین کننده است، عناصر اجتماعی غوف تاریخاً تکامل یافته غالب هستند. رانت (اجاره) بدون سرمایه نمی تواند درک شود، اما سرمایه می تواند بدون رانت درک شود. سرمایه قدرتی اقتصادی است که بر همه چیز در جامعه بورژوایی غالب است.... بنابراین، نامعقول و خطاست که مقولات اقتصادی را مسلسل وار غیعنی به توالی حضور تاریخی شانف در نظمی ارائه کنیم که در آن نقشی غالب در تاریخ داشته اند.» (مارکس ۱۷۰، صفحات ۲۱۳-۲۱۰)
برای درک وضعیت کنونی شیوه تولید سرمایه داری، باید از پیش انگاشت های آن، هم در واقعیت و هم در ذهن، آغاز کنیم تا بتوانیم مقولات خاصی را که شالوده تکامل آن هستند درک کنیم. این امر اجازه می دهد مقولات ساده تر هم مناسبات پیچیده و هم تشدیدیافته امر انضمامی تکامل یافته را در مقام مقایسه با مناسبات تکامل نیافته و جزیی امر انضمامی «نارس و به عرصه نرسیده» منعکس سازد. مثلاً، پول پیش از سرمایه، کار مزدبگیری و مالکیت کنونی ارضی، در زمان تاریخی وجود داشت. با این همه، همین مقوله پول تا زمان تکامل سرمایه داری به یک مقوله تام و تمام (یعنی به مثابه ارزش شمار کمی سرمایه با فïرم تکامل یافته ارزش معادل) تبدیل نشده بود (مارکس، ۱۹۷۰،صفحه ۲۰۸) به همین منوال، این سلطه مناسبات اجتماعی سرمایه داری بود که با انکشاف خود هم مالکیت ارضی را به یک مقوله جدید و هم رانت را به یک رابطه سرمایه داری ارزش یافته و ویژه بدل کرد.
روش شناسی یک پارادایم (paradigm) یکدست است، یک نوع جهان بینی، درست مانند حاملگی که نمی توان باردار بود و این پدیده کیفی را یک واقعه کمی تلقی کرد. در اینجا، به ویژه در مورد موضوع نفت، به نظر می رسد متاسفانه بسیاری از پژوهشگران مکتب های اقتصادی دگرآیینی (منجمله انواع رادیکال ها، نهادباورها، پسا مدرنیست ها و نومارکسیست ها) در واقع اندیشه یی آغشته به انتزاع درست آیینی دارند. به همین دلیل، با وجود مساله پرآوازه و تعیین کننده نفت به عنوان یک سوژه، نه گفت وگویی جدی میان سنت های درست آیینی و دگرآیینی وجود دارد و نه گفتمانی راستین در درون خود دگرآیینی و دگرآیینان درباره جهانی شدن نفت در جریان است.
● دوره بندی مراحل تاریخی تولید نفت
برای مقصود تئوریک ما و از دیدگاه تکامل صنعت مدرن نفت، ما کل تاریخ تحول نفت خاورمیانه را به سه مرحله متمایز تقسیم می کنیم؛۱- عصر امتیازات نفتی استعماری ۱۹۰۵-۱۹۰۱ عصر گذار و دگرگونی ۱۹۷۲-۱۹۵۰ و عصر پساکارتلی و دوران جهانی شدن از ۱۹۷۴ به بعد. با توجه به کشف زودتر نفت در امریکا (۱۸۵۹)؛ این دوره بندی ممکن است در مورد صنعت نفت این منطقه اندکی متفاوت باشد، اما تقسیم بندی ما آن را نیز کاملاً دربر می گیرد؛ الف- عصر کارتلی شدن کلاسیک و تراست های اولیه نفت ۱۹۱۰-۱۸۷۰، ب- عصر نظارت و کنترل نوکارتلی ۱۹۷۲-۱۹۱۱ و پ- عصر جهانی شدن از ۱۹۷۴ به بعد این مراحل تاریخی دلبخواه نیستند بلکه هر کدام به عنوان پیامد منطقی، تکامل مناسبات اجتماعی سرمایه داری را در صنعت جهانی نفت نشان می دهند.
بررسی دقیق تمام دوره ۱۹۷۰-۱۸۷۰ نشان می دهد قیمت گذاری غالب و بوروکراتیک مابین چند کمپانی (به بیان دیگر، محاسبات حسابداری بی واسطه) و رویه های کارتلی قاعده بوده است. اما با وجود طولانی بودن این دوره، این چارچوب کارایی خود را در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ از دست داد و این زمانی بود که بالاخره نیروهای کثرت یافته بازار بر شبکه های موافقتنامه آچناکری کارتل بین المللی نفت چیره شدند (بلر ۱۹۷۶، صفحات ۹۰-۸۰؛ کمیسیون فدرال تجارت امریکا ۱۹۵۲) موافقتنامه سال ۱۹۲۸ آچناکری عصر جدید کارتلی شدن را پس از برقراری قانون ضدتراست ۱۹۱۱ ایالات متحده، که به متلاشی شدن تراست استاندارد اویل راکفلر منجر شد، باب کرد. این امر واکنشی در مقابل جنگ های آشتی ناپذیر بر سر قیمت های جهانی بود که در آن زمان به اوج خود رسیده بود، یعنی این هنگامی بود که هیچ نوع ساختار (سرمایه داری) تکامل یافته یی در بخش جهانی نفت وجود نداشت که بتواند به صورت عینی وساطت کند و تمامی این اغتشاشات درونی دائمی را با سازشی اجباری و تحت کنترل اداره کند. در این زمان، کنترل نفت به معنای کارتلی شدن کل نفت در سراسر جهان بود. بلر هفت اصل مقدس این توافقنامه ننگین را به طرز زیبایی جمع بندی می کند؛
سران سه شرکت عمده بین المللی که از سرعت گسترش جنگ قیمت ها از هند به امریکا و از آنجا به اروپا گوش به زنگ شده بودند در قصر آچناکری در اسکاتلند دیدار کردند تا مانع از تکرار چنین تلاطماتی بشوند. یک روزنامه تجاری از قول والتر سی. تیگ، رئیس آن زمان اکسون غاستاندارد اویل نیوجرسیف چنین گفت؛ «سر جان کدمن، رئیس شرکت نفت آنگلوایرانین غBPف و خودم مهمان سر هنری دتردینگ غرئیس رویال داچ شلف و خانم دتردینگ در آچناکری برای شکار غاز وحشی آمده بودیم و در حالی که شکار هدف اصلی این دیدار بود، مساله صنعت نفت جهان طبعاً بخش زیادی از گفت وگوها را به خود اختصاص داد.» نتیجه این بحث که از آن عموماً به نامAs Is Agreement ۱۹۲۸ یا موافقتنامه آچناکری یاد می شود، سندی به تاریخ ۱۷ دسامبر ۱۹۲۸ است که مجموعه یی از هفت اصل را مطرح و به طور کلی سیاست ها و رویه های لازم برای اجرای این اصول را ترسیم می کند. اصول ارائه شده عبارت بودند از؛
۱) پذیرش و حفظ سهم بازار کنونی هر کدام از اعضا
۲) در دسترس قرار دادن تسهیلات موجود برای رقبا بر پایه یی مطلوب اما نه کمتر از هزینه بالفعل آن برای مالک
۳) افزودن تسهیلات جدید فقط برای تامین ضروری نیازهای فزاینده مصرف کنندگان
۴) حفظ مزایای مالی منطقه جغرافیایی هر کدام از نواحی تولیدکننده
۵ ) تولید نفت از نزدیک ترین نواحی مراکز تولید
۶) جلوگیری از هر نوع تولید مازاد در یک ناحیه جغرافیایی به منظور به هم نخوردن ساختار قیمت در نواحی دیگر. آخرین نکته تایید می کرد که رعایت این اصول نه تنها به نفع صنعت نفت بلکه به نفع مصرف کنندگان آن نیز است. (۱۹۷۶، صفحه ۵۵)
نخستین مرحله در تکامل صنعت نفت خاورمیانه مقارن با تکامل و رشد آهسته سرمایه داری و عدم وجود مناسبات جاافتاده و متکامل مالکیت ارضی مدرن با سرمایه بود. مالکیت خصوصی زمین در خاورمیانه اندک بود و اگر هم بود شامل مالکیت تحت الارض، از جمله مالکیت ذخیره منابع زیرزمینی، نبود. نمونه بارز حق بهره داری از نفت، شامل واگذار کردن حق اکتشاف، توسعه و تولید نفت، گاز طبیعی و مواد مربوطه به صاحب امتیاز یعنی به یک شرکت بین المللی نفتی بوده است. از نقطه نظر حقوقی و نیز از لحاظ تئوریک، تسلیم حق اکتشاف، توسعه و تولید نباید با عمل تسلیم مالکیت خود این منابع (یعنی ذخایر موجود نفت در منطقه) به شرکت های پیمانکار نفتی اشتباه گرفته شود. اصطلاح حق بهره برداری (concession) به جای قرارداد اجاره (lease) به قراردادی اشاره دارد که بین یک شخصیت حقوقی خصوصی (یعنی یک شرکت) و یک دولت (یعنی یک نمود خودمختار غیرخصوصی) منعقد می شود. حقوق بهره برداری از نفت در مرحله نخست (۱۹۵۰-۱۹۰۱) ویژگی های عام زیر را داشت؛
۱) تقریباً تمامی تحت الارض ناحیه مورد بحث را در آن کشور یا منطقه در بر می گرفتند.
۲) مدت آنها طولانی و معمولاً بیش از ۵۰ یا ۶۰ سال بود
۳) تنها تعداد محدودی صاحبان امتیاز کارتلی در سراسر جهان وجود داشتند.
۴) شرایط حق بهره برداری یکسان بود.
۵) پرداخت یکسان حق امتیاز تعهد اصلی مالی شمرده می شد.
۶) شرایط مالی محدود و پرداخت سهم مالکیت کاملاً ناچیز بود.
۷) تغییرات نامحسوس و اندکی در ضوابط و شرایط حقوق بهره برداری در این دوره رخ داد.
«قوانین مربوط به حقوق بهره برداری نفتی غیعنی قراردادهای استعماریف حاکم بر مناطق نفتی تحت سلطه جهان، شامل خاورمیانه، کاملاً متفاوت با قراردادهای اجاره یی است که در ایالات متحده حاکم است. باید توجه داشت که مشخصات اساسی قراردادهای اجاره یی ایالات متحده شامل مالکیت بر منابع زیرزمینی نیز است که به عنوان بخشی از مالکیت زمین گنجانده شده است. به دلیل رعایت قانون تصرف در ایالات متحده، منابع زیرزمینی به صاحب زمین تعلق دارد.» (بینا، ۱۹۸۵، صفحه ۲۲) بدین گونه، از همان آغاز، سرمایه گذاری در بخش اکتشاف، توسعه و تولید نفت با دو نظام مالکیت ارضی منابع زیرزمینی در سراسر جهان در رابطه قرار گرفت. در همان حال، از نظر مرحله تکامل مناسبات سرمایه داری، در این مناطق گرایش خفیف به سوی ارزش یافتگی (valorization) مالکیت تحت الارضی (و در نتیجه ذخایر نفتی) در مقابل ارزش یافتگی تمام عیار در ایالات متحده پدید آمد. (ارزش یافتگی یعنی در قلمرو مناسبات اجتماعی - اقتصادی سرمایه عامل تولید ارزش شدن، که در رابطه با مالکیت ارضی چنین کیفیتی لزوماً به تشکیل رانت می انجامد.) به همین دلیل است که صنعت نفت در کل - ترکیب نامنظم مناسبات گوناگون اجتماعی در جهان - باید از طریق مدیریت مستقیم، محاسبات هزینه و قیمت گذاری ابتدایی و بی واسطه اداره شود.
سیروس بینا
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید