جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

در (۴)


در زمستان دود به از دَمْ است
رک: در زمستان آلو بِهْ از پلو است
در زمستان يک جُل بهتر از يک دسته گل است
نظير: در زمستان بهتر از گل پوستين کابلى است
نيزرک: در زمستان آلو بِهْ از پلو است
در زمين ديگران خانه مکن٭
٭........................... کار خود کن، کار بيگانه مکن (مولوى)
در زندان شير شرزه را بتوان زد (مسعود سعد)
درزى در کوزه افتاد مَثَلى است مأخوذ از داستان زير که در قابوس‌نامه آمده است:
'به شهر مرو درزى اى بود بر درِ دروازهٔ گورستان دکّان داشت و کوزه‌اى در ميخى آويخته بود و هوس آنَشْ داشتى که هر جنازه‌اى که از آن شهر بيرون بردندى وى سنگى اندر آن کوزه افکندى و هر ماهى حسابِ آن سنگ‌ها بکردى که چند کس را بردند، و باز کوزه تهى کردى و سنگ همى درافگندى تا ماهى ديگر، تا روزگار برآمد. از قضا درزى بمرد. مردى به طلبِ درزى آمد و خبر مرگ درزى نداشت. در دکانش بسته ديد، همسايه را پرسيد که اين درزى کجاست که حاضر نيست؟ همسايه گفت: درزى نيز در کوزه افتاد!
نظير: خياط در کوزه افتاد
در زير اين گنبد آبنوسى، يک جا عزاست يک جا عروسى
رک: هر کجا سورى است در گيتى قرينِ شيون است
در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه (خاقانى)
رک: اندر اين خاکدان فرسوده هيچ کس را نبينى آسوده (سنائى)
در سايه‌اى گريز که وى را زوال نيست
يعنى خود را در پناه حمايت خداوندى که لايزال است قرار بده
درست از آب نايد هر سبوئى٭
رک: سبو هميشه از آب سالم برنيايد
٭.............................. زهى سنگ و سبوى تندخوئى (عطّار)
درسته کمتر از سگم، دلم خوشه زنِ بگم! (عا).
صورت ديگرى است از: 'دلم خوش است زن بگم، اگرچه کمتر از سگم!' رجوع به اين مَثَل شود
درستى سرمايهٔ آدمى است
رک: رستگارى در راستکارى است
در سخن گفتن خطاى جاهلان پيدا شود (صائب)
رک: پستهٔ بى‌مغز چون دهان باز کند رسوا شود
در سرکشى است خاک نشينى که گفته‌اند قوّاره چون بلند شود سرنگون شود
رک: فوّاره چون بلند شود سرنگون شود
دُرّ سُفتى و گل گفتى، صد حيف که شُل گفتى!
رک: خوش گفتى و گل گفتى، صد حيف که شُل گفتى!
در سمرقند گربه دُم دارد در بخارا الاغ سُم دارد!
رک: آنچه در جوى مى‌رود آب است...
درس معلّم اربود زمزمهٔ محبتى جمعه به مکتب آورد طفل گريز پا را (نظيرى نيشابورى)
در سنگ خاره قطرهٔ باران اثر کند٭ پايدارى و استقامت همهٔ موانع و مشکلات را از ميان برمى‌دارد و آدمى را پيروز مى‌گرداند
٭تحريفى است از مصراع دوم اين بيت حافظ:
سيل سرشک مازدلش کين بدر نبرد در سنگ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد
در شب بيش باشد درد بيمار
در شب تار پيِ دزد دويدن جهل است (صائب)
درشتى و نرمى به‌هم در بِهْ است چو رگزن که جرّاح و مرهم نِهْ است (سعدى)
رک: ابر کن امّا مبار
در شوره زمين سمن نرويد
رک: تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
در شوره نهال چون نشانى (ناصرخسرو)
رک: تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
در شهرِ کوران يک چشم سلطان است
رک: در حوضى که ماهى نباشد قورباغه سپهسالار است
در شهرِ کوران يک چشمت را هم بگذار!
رک: خواهى نشوى رسوا هم‌رنگ جماعت شو
در شهر نى سوزان بايد سوار نى شد
رک:خواهى نشوى رسوا هم‌رنگ جماعت شو
در صفرا حلوا نخورند
در طريقت هر چه پيشِ سالک آيد خير اوست٭
٭............................... در صراط مستقيم اى دل کسى گمراه نيست (حافظ)
در طريق دوستى ثابت‌قدم چون خاک باش
رک: با کسى آشنا نمى‌گردم چون شدم آشنا، نمى‌گردم
در عشق بُتان هيچ‌کس سود نکرد٭
نظير:
عافيت خواهى نظر در منظر خوبان مکن (سعدى)
ـ منگر اندر بُتان که در آخر کار نگرستن گرستن آرد بار (سنائى)
ـ خندهٔ گل گرچه در کارت کشد عاقبت در گريهٔ زارت کشد (عطّار)
٭ آن آتش افروخته جز دود نکرد ............................ (عطاردى)
در عفو لذّتى است که در انتقام نيست (سعدى)٭
رک: بخشيدن گناه کم از انتقام نيست
٭در حکم شرع گرچه غرامت حرام نيست ............................. (سعدى)
در عقب رنج بسى راحتى است
رک: به راحتى نرسيد آنکه زحمتى نکشيد
در عمل کوش و هر چه خواهى پوش٭
رک: دو صد گفته چون نيم کردار نيست
٭.............................. تاج بر سر نِه و عَلَم بر دوش (سعدى)
در عهد و وفا کم از زنى نتوان بود
در عيب خويش ننگرد آن کس که خودستاست (پروين اعتصامى)
در عيب نظر مکن که بى‌عيب خداست
رک: زنهار کسى را نکنى عيب که عيب است
در غريبى بس توان گفتن گزاف٭
رک: لاف در غربت، آواز در بازار مسگران
٭گفت خر: آخر همى زن لاف لاف ...................... (مولوى)
در قبرستان نخواب تا خواب آشفته نبينى
نظير:
زير پايِ شتر مخواب تا خواب آشفته نبينى
ـ دور از شتر بخواب، خواب آشفته مبين
ـ زير ديوار خرابه نخواب تا خواب آشفته نبينى
ـ آدم چرا زير ديوار خرابه بخوابد که خواب آشفته ببيند
در قعر چاه اوفتد کورى که بى‌عصا باشد (طرزى قندهارى)
در قفس از چيست بلبل؟ از زبان خويشتن ٭
نظير: طوطى ز زبان خويش در بند افتاد ـ آنچه بر ما مى‌رسد آنهم ز ماست
٭................................... من ز طبع همچو آبِ نوش اندر آتشم (ابن يمين)
در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست (حافظ)٭
نظير:
خير تأخير برنمى‌دارد
ـ نيکى و پرسش؟
ـ کار خير نيازى به استخاره ندارد
ـ به‌کار خير چه حاجت که استخاره کنم؟ (آگاه قاجار)
٭آن دم که دل به عشق دهى خوش دمى بوَد ................................ (حافظ)
در کاظمين دانه مى‌خورد و دارالمعظم فضله مى‌اندازد
رک: چينه‌اش را اينجا مى‌خورد تخمش را جاى ديگر مى‌گذارد
در کلبهٔ ما رونق اگر نيست صفا هست
در کلاه تو هيچ پشمى نيست اى کلاه تو چون سرپدرت (کمال اسماعيل)
در گدا حيا نبوَد
در گدائى گريه هم در کار هست
رک: به راحتى نرسيد آنکه زحمتى نکشيد
در گذر تا از تو درگذرند
نظير:
اگر خواهى که بر تو ببخشايند تو نيز بر ديگران ببخشاى
ـ هر که رحمت نکند بر وى رحمت نکنند (از کيمياى سعادت)
ـ آدم بايد گذشت داشته باشد
ـ ارحم ترحم
در گفتن اثرى است که در نگفتن نيست
در گفتنِ عيب دگران بسته زبان باش٭
رک: زنهار کسى را نکنى عيب که عيب است
٭ .............................. از خوبيِ خود عيب نماى دگران باش (واعظ قزوينى)
درِ گنج معيشت سازگارى است٭
نظير:
طبعى به‌هم رسان که بسازى به عالمى(کليم کاشانى)
ـ هر کس زمانه ساز باشد قانون نشاط مى‌نوازد (واقف)
ـ رادمرديِ مرد دانى چيست آنکه با دوستان تواند ساخت / و آنکه با دشمنان تواند زيست (ايلاقى)
٭............................... کليد باب جنّت بردبارى است (ناصرخسرو)
در گورستان نخواب تا خواب آشفته نبينى
رک: در قبرستان نخواب تا...


همچنین مشاهده کنید