سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

دى


ديبا کهن شود ولى پاتاوه نشود (از جوامع‌الحکايات)
صورت ديگرى است از: 'اطلس کهنه مى‌شود اما پاتابه نمى‌شود' رجوع به اين مَثَل شود
ديدار خليل شفاى طبل است (يا: لقاى خليل شفاى طبل است)
رک: دوست را چيست بِهْ از ديدن دوست
ديدار دوست راحت حيات است (و دورى دوست زهر حيات)
رک: دوست را چيست بِهْ ز ديدن دوست
ديدار دوست مزهٔ عمر است (از جامع‌التمثيل)
رک: دوست را چيست به ز ديدن دوست
ديدار يار نامتناسب جهنم است٭
نظير:
روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم (حافظ)
ـ از هم‌نفس که دل نفور است عفريت نمايد ار چه حور است (ناصرخسرو)
٭ما را بهشت صحبت ياران همدم است ....................... (سعدى)
ديدِ خدائى داشته باش نه ديدِ جدائى
ديدن روى عزيزان ديده را روشن کند (همام تبريزى)
ديدن ميوه چون شنيدن نيست (سعدى)
رک: شنيدن کى بوَد مانند ديدن
ديده از ديدار خوبان بر گرفتن مشکل است٭
٭ نيست مشکل دل ز جان برداشتن بر عاشقان ............... (کمال اسماعيل)
ديده‌بانى مجو ز ديدهٔ کور٭
نظير: از کور ديده‌بانى نيايد
٭.............................. آبِ شيرين نزايد از گِل شور (مکتبى)
ديده بيمار است بينى بار عينک مى‌کنند (صائب)
ديده بينا اگر نبوَد دلِ دانا بس است (بيدل)
نظير: دل چو بيناست چه غم ديده، اگر نابيناست (صائب)
ديده را جز به ديده نتوان ديد (سنائى)
ديده را فايده آن است که دلير بيند ور نبيند چه بوَد فايده بينائى را (سعدى)
نظير: گر دوست نبينى به چه کار آيد چشم (سعدى)
نيزرک: خدا چشم را براى ديدن داده
ديده را نديده بگير
رک: شتر ديدى نديدى
ديده گر بينا بوَد هر روز روز محشر است٭
رک: از مکافات عمل غافل مشو
٭ متصل گرم است بازار مکافات عمل ......................... (صائب)
ديده مى‌بيند دل مى‌خواهد
رک: چشم مى‌بيند دل مى‌خواهد
ديده نابيناست بينى بار عينک مى‌کشد!
رک: ديده بيمار است...
ديدى که چه کرد اشرف خر او مظلمه برد و ديگرى زر٭
رک: براى هر نحور يک بخور پيدا مى‌شود
٭اشاره است به داستان ملک اشرف از سلسلهٔ چوپانيان و مظالم وى و عاقبت کار او (براى اطلاع بيشتر در اين باب رجوع شود به بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، تأليف دکتر قاسم غنى، ج ۱، ص ۶۰)
ديديم تمام هر چه در عالم بود چيزى که نديديم همين آدم بود (عنوان تبريزى)
رک: آدمى در عالم خاکى نمى‌آيد به‌دست
دير آمده است زود مى‌خواهد برود (عا).
نظير: دير زائيده زود مى‌خواهد بزرگ کند
دير آى و درست آى٭
نظير:
دير آى و شير آى
ـ دير بيا درست بيا
ـ دير بيا چُست بيا
ـ اگر دير آمدم شير آمدم
٭ تمثّل:
چه خوش گفت اين سخن پيرجهانگرد که دير آى و درست آى در جوانمرد (نظامى)
دير آى و شير آى٭
رک: دير آى و درست آى
٭ تمثّل:
به عرض بندگى دير آمدم دير اگر دير آمدم شير آمدم شير (نظامى)
دير بگو، گُل بگو
دير بيا، درست بيا (يا: دير بيا، چُست بيا)
رک: دير آى و درست آى
دير زائيده زود مى‌خواهد بزرگ کند (عا).
نظير: دير آمده است زود مى‌خواهد برود
دى رفت و باز نيايد، فردا را اعتماد نشايد، حال را غنيمت دان که دير نپايد (خواجه عبدالله انصارى)
رک: غنيمت دان دمى تا يک دَمَت هست
ديزى بيار جيزه ببر! (عا).
رک: کاش ننه‌ام زنده مى‌شد، اين دورانم ديده مى‌شد!
ديزى دو سير و نيمى را پنج سير گوشت بريزى سر مى‌رود
نظير: نتوان کرد طرف پُر را پُر (سنائى)
ديزى مى‌گردد درش را پيدا مى‌کند
نظير:
سر مى‌گردد همسر پيدا مى‌کند
ـ آب مى‌گردد گودال را پيدا مى‌کند
ـ قاتق نان خود را به‌هم مى‌رساند
ديشب همه شب کمچه زدى کو حلوات؟
نظير: آن همه چريدى کو دنبه‌ات؟
ديگ به ديگ مى‌گويد: رويت سياه! (عا).
نظير:
آبکش به کفگير مى‌گويد نُه سوراخ داري!
ـ آبکش به آفتابه مى‌گويد دو سوراخه!
ـ سير را باش که طعنه به پياز مى‌زند!
ـ غربال به غليان مى‌گويد دو سوراخ دارى
ـ کفگير به آفتابه مى‌گويد دو سوراخ داري!
ـ دنيا را ببين چه فنده کور به کچل مى‌خنده!
ديگ بى‌گوشت در عدم بهتر (انورى)
ديگ را آتش جوش مى‌آورد، آدم را حرف
ديگران رفتند و ما هم مى‌رويم٭
رک: آدميزاد تخم مرگ است
٭ هر که آمد، هر که آيد، بگذرد اين جهان محنت‌سرائى بيش نيست
.......................... کيست کو را منزلى در پيش نيست (جامى)
ديگران کاشتند ما خورديم، ما کاريم تا ديگران خورند
نظير:
ديگران نشاندند ما خورديم، ما بنشانيم ديگران خورند (مرزبان‌نامه)
ـ بکاشتند و بخورديم وکاشتيم و خورند چو بنگرى همه برزيگران يکديگريم (مرزبان‌نامه)
ـ ز باغى که پيشينيان کاشتند پس آيندگان ميوه برداشتند (نظامى)
ـ چو در کشت و کار جهان بنگريم همه دِه کشاورز يکديگريم (نظامى)
ديگران کردند کار خويش را نوبت تو شد بجنبان ريش را!
رک: نوبت تو شد بجنبان ريش را
ديگران نشاندند ما خورديم، ما بنشانيم ديگران خورند (مرزبان‌نامه)
رک: ديگران کاشتند ما خورديم، ما کاريم تا ديگران خورند
ديگ رفت و با ديگچه برگشت
به مزاح و تعويض دخترى به خانهٔ شوهر رفت و با فرزندى به خانهٔ پدر بازگشت
ديگِ سيه، جامه سيه مى‌کند
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
ديگ شراکت به جوش نمى‌آيد
رک: شريک اگر خوب بود خدا هم مى‌گرفت
ديگ طمع دير به‌ جوش مى‌آيد


همچنین مشاهده کنید