سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

دش، دع، دف، دک


دشت دشتِ اوّل است
نظير: سوداى اوّل محمود است
دشمن اگر پشه است فيل بشمارش
رک: دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد
دشمن اگر قوى است نگهبان قوى‌تر است
نظير: گر نگهدار من آنست که من مى‌دانم شيشه را در بغل سنگ نگه مى‌دارد (خيرانى)
دشمنان را پوست بر کَن دوستان را پوستين٭
٭ چون فرو مانى به سختى تن به عجز اندر مده ............................. (سعدى)
دشمنان سه فرقه‌اند: دشمن و دشمنِ دوست و دوستِ دشمن
نظير: اندر جهانت بر دو گروه ايمنى مباد بر دوستانِ دشمن و بر دشمنانِ دوست
دشمن اين نيک پسنديد که تو گيرى کم دوست٭
٭گو: کم يار براى دل اغيار مگير .............................. (سعدى)
دشمن چو به‌دست آمد و مغلوب تو شد حکمِ خرد آن است امانش ندهي
رک: چون دشمن را در بند يافتى امانش مده
دشمن چه کند چو مهربان باشد دوست
نظير:
چه غم ز حيلهٔ دشمن چو دوست جانب ماست
ـ دوست گويار شو و هر دو جهان دشمن باشد (حافظ)
ـ هر دو عالم دشمن ما باد و ما را دوست بس (شيخ اوحدى مراغه‌اى)
دشمن خانگى را علاج کن تا از دست دشمن خارجى در امان باشى
دشمن خُرد است بلائى بزرگ٭
رک: دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد
٭.................... غفلت از آن هست خطائى بزرگ (نظامى)
دشمن دانا بِهْ از نادان دوست ٭(سعدى)
نظير:
دوست نادان بتر ز صد دشمن (سنائى)
ـ دشمن دانا که غم جان بوَد بهتر از آن دوست که نادان بوَد (نظامى)
ـ اگر دانا بوَد خصم تو بهتر که با نادان شوى يار و برادر (ناصر خسرو)
٭ دوستى با مردم دانا نکوست ............................. (سعدى)
دشمن دوست چون توانَد بود؟ (ابوالفضل بيهقى)
رک: دشمن دوست نشود و چغندر گوشت
دشمن دوست نشود و چغندر گوشت٭
نظير:
دشمن دوست نمى‌شود و شکمبه پوست
ـ هرگز دشمن دوست نشود (ابوالفضل بيهقى)
ـ دشمن دوست چون توانَد بود؟ (ابوالفضل بيهقى)
ـ دشمن مانند مار است که هرگز دوست نگردد (سندبادنامه)
٭ايرانشاه بن‌ابى‌الخير در بهمن‌نامه گفته است:
در اين باره‌ام داستانى نکوست که دشمن نگردد به هر حال دوست (بهمن‌نامه،بيت ۱۰۳۸۷)
دشمن دوست نمى‌شود و شکمبه پوست
رک: دشمن دوست نشود و چغندر گوشت
دشمن مانند مار است که هرگز دوست نگردد (سندبادنامه)
رک: دشمن دوست نشود و چغندر گوشت
دشمن طاووس آمد پرِّ او٭
رک: دُم روبه وبال روباه است
٭................................... اى بسا شه را بکشته فرّ او (مولوى)
دشمنم را همچو ميخ خيمه مى‌خواهم مدام سر به سنگ و تن به خاک و ريسمان در گردنش!
دشمنِ من ميانِ سينهٔ من٭
رک: هر بلائى که به هر کس برسد از خويش است
٭ من ز دشمن چگونه پرهيزم ..................... (صائب)
دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد (سعدى)٭
نظير:
هيچ دشمنى خُرد نيست
ـ دشمن هر چند حقير باشد خُرد مگير (خواجه عبدالله انصارى)
ـ نشايد ديد خصم خويش را خُرد (نظامى)
ـ دشمن اگر پشه است فيل بشمارش
ـ خصم ضعيف را خوار نبايد شمرد (از قرةالعيون)
ـ دشمن خُرد است بلائى بزرگ (نظامى)
ـ مشمار عدويِ خويش را خُرد (نظامى)
    ـ آتش اگر اندک است حقير نبايد داشت (سعدى)
٭دانی که چه گفت زال با رستم گرد ............................. (سعدى)
دشمن هر چند حقير باشد خُرد مگير (خواجه عبدالله انصارى)
رک: دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد
دشمنى آهسته بزن ندارد!
نظير: مير غضبى آهسته بُبر ندارد
دشمنى بالاتر از اولاد نيست شاخ گاوى بدتر از داماد نيست!
رک: هيچ‌کس از زادهٔ خود خير در دنيا نديد
دشوار به‌دست آمده آسان نرود
دعا راست است امّا سوراخ غلط است!
رک: خوب وِردى بر زبان آورده‌اى...
دعا کن الفبا بميرد و گرنه استاد بسيار است
رک: اگر دعاى طفلان را اثر بودى يک معلم زنده نماندى
دعا کن بابات بميرد و گرنه معلّم بسيار است
نظير: اگر دعاى طفلان را اثر بودى يک معلم زنده نماندى
دعا کن خدا طاس را توى سرت نزند!٭
٭ براى اطلاع از ريشهٔ اين مَثَل رجوع شود به داستان‌هاى امثال تأليف اميرقلى امينى، ص ص ۲۲۹ و ۲۳۰
دعا کن گندمت آرد بشود!
زاهدى کيسه‌اى گندم نزد آسيابان بُرد. آسيابان گندم او را در کنار ساير کيسه‌ها گذاشت تا به نوبت آرد کند. زاهد گفت: 'اگر گندم مرا زودتر آرد نکنى دعا مى‌کنم خرت سنگ بشود و خودت هم سگ!' آسيابان گفت: 'تو که اين چنين مستجاب‌الدعوه هستى دعا کن گندمت آرد بشود!'
دعايش را ملّا ابراهيم جهود آورده است! (عا).
به مزاح: محبوبيّت از دست رفته را باز يافته است
رک: جن دعايش آورده است
دعاى گوشه‌نشينان بلا بگرداند٭
نظير: بلاگردان جان و تن، دعاى مستمدان است (حافظ)
٭ ................................ چرا به گوشهٔ چشمى به ما نمى‌نگرى؟ (حافظ)
دعواى سرِ شيار بهتر از صلح سرِ خرمن است
نظير:
جنگ اول به از صلح آخر است
ـ جنگ سرِ شخم بهتر از آشتى سرِ تخم است
دفتر به سخن خوب شود جامه به آهار ٭
٭شد خوب به نيکو سخنت دفتر نا خوب ....................... (ناصر خسرو)
دکّان بى‌متاغ چرا وا کند کسى (صائب)
دکانى که بقّال آخر روز باز کند سودش معلوم است
خواب بامدادى و کاهلى در کار و تلاش روزانه مانع رزق و روزى است


همچنین مشاهده کنید