سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

دز، دژ


دزد آب گران مى‌خورد
دزد از خانهٔ مفلس خجل آيد بيرون ٭
نظير: سگ از دکّان آهنگر چه خواهد برد؟
٭ دلير آمد پى دزديدن دل هيچ نيافت ........................(قاسم جوينى)
دزد از دزدى فلانى مى‌شود ذرّه ذرّه پشم قالى مى‌شود!
دزد اگر خرقهٔ زاهد ببرد مغبون است٭
٭.......................... صرفه با اوست که آسوده سبکبارانند (يغما جندقى)
دزدان بازار آشفته دوست دارند (سَمَک عيّار)
رک: دزد بازار آشفته مى‌خواهد
دزد بازار آشفته مى‌خواهد
نظير:
آب را گل‌آلود مى‌کند ماهى بگيرد
ـ دزدان بازار آشفته دوست دارند (سَمَک عيّار)
دزد باش و آدم باش
صورت ديگرى است از 'دزد باش و مرد باش' رجوع به اين مَثَل شود
دزد باش و مرد باش
نظير: راه بزن امّا راه خدا را هم ببين
دزد به دزد که مى‌رسد چماق خود را مى‌دزدد
نظير:
کولى کولى را مى‌بيند چوبش را زمين مى‌اندازد
ـ حمّامى به حمّامى مى‌رسد صندوق مى‌بوسد
ـ سگ که به سگ مى‌رسد دُمش را تکان مى‌دهد
دزد به دزد مى‌زند، حرامى به هر دو
نظير:
دو نفر دزد زرى دزديدند سر تقسيم به‌هم جنگيدند
آن دو بودند چو گرم زد و خورد سومى آمد و زر را زد و برد (ايرج ميرزا؟)
خوشا دزدى که از دزدى بدزدد
ـ ز بُزدزدان بُزى دزديده دزدي!
ـ چه برکت بوَد در ميان دو سارق؟ (وطواط)
دزد به دزد مى‌زند خدا خنده‌اش مى‌گيرد
رک: دزد به دزد مى‌زند، حرامى به هر دو
دزد به يک راه مى‌رود صاحب مال به هزار راه (از جامع‌التمثيل)
نظير: دزد راهى مى‌رود و صاحب کالا راهى
دزد پررو يقهٔ صاحبخانه را مى‌چسبد
دزد چون شحنه شود امن کند عالم را٭
نظير: چو چيز خويش در دزدان سپارى از ايشان بيش يابى استوارى (اسعد گرگانى)
٭ مى‌کند کار خرد نفس چو گرديد مطيع .......................... (صائب)
دزد حاضر و بُز حاضر
مدعى و مدعى عليه هر دو حاضرند و داورى در قضيه براى کشف حقيقت آسان است
دزدِ دانا مى‌کُشد اول چراغ خانه را٭
٭ عشق اگر آيد بَرَد اول دل فرزانه را ........................ (زينب‌النساء)
دزد دزد است و گر جامهٔ قاضى دارد٭
٭ناکس است آنکه به دُرّاعه و دستار کس است ............................. (سعدى)
دزد دزد را که مى‌بيند چماقش را مى‌دزدد
رک: کولى کولى را مى‌بيند چوبش را زمين مى‌اندازد
دزد را شاه‌دزد مى‌گيرد
رک: شغال بيشهٔ مازندران را نگيرد جز سگ مازندرانى
دزد رحمت نکند، دزد که ديده است رحيم؟
دزد مشتاق‌تر از صاحب مال است به مال
دزد مى‌گويد: يا علي! صاحب مال هم مى‌گويد: يا علي!
دزدِ نادان به کاهدان مى‌زند (يا: دزد ناشى به کاهدان مى‌زند)
دزدِ نگرفته پادشاه است (يا: دزد نگرفته سلطان است)
نظير: دزد نگرفته سلطان است و پس از گرفتارى گريان
تمثّل: گفتم صنما به زلف هندو دل بردى و عالمى گواه است
گفتا: دل خويشتن نگهدار دزد نگرفته پادشاه است (يغماى جندقى)
دزد نگرفته سلطان است و پس از گرفتارى گريان (از جامع‌التمثيل)
نظير: دردِ نگرفته پاشاه است
دزد هرگز در کمين کلبهٔ درويش نيست (صائب)
رک: دارنده مباش از بلاها رستى
دزد هم در امانت خيانت نمى‌کند
نظير:
خاک هم به امانت خيانت نمى‌کند
ـ در امانت خيانت کردن کار ناکسان است (سَمَک عيّار)
ـ امانت‌دار شريک مال مردم است
دزدى که آخر شب مى‌زند بگذار سر شب بزند!
نظير: خروسى را که شغال صبح ببرد بگذار سرِ شب ببرد
دزدى که نسيم٭ را بدزدد دزد است٭٭
نظير: خوشا دزدى که از دزدى بدزدد
٭ مقصود از 'نسيم' 'مهتر نسيم عيّار' قهرمان معروف کتاب اسکندرنامه منثور است
٭٭................................ از کعبه گليم را بدزدد دزد است
دژم‌تر بوَد شير دندان‌نماى (اديب پيشاورى)


همچنین مشاهده کنید