سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

دل


دلا خو کن به تنهائى که از تن‌ها بلا خيزد؟(قاآنى) ٭
رک: از بلا دورى طمع دارى ز مردم دور باش
٭ ................................... سعادت آن کسى دارد که از تن‌ها بپرهيزد (قاآنى)
دلا ديوانه شو ديوانگى هم عالمى دارد٭
٭ ز هشياران عالم هر که را ديدم غمى دارد ............. (آغابيگم آقائى شاعرهٔ هراتى)
دلارام باشد زن نيک خواه٭
٭ ............................. وليکن زنِ بد، خدايا پناه! (سعدى)
دلارامى که دارى دل در او بند دگر چشم از همه عالم فروبند (سعدى)
رک: خدا يکى، يار يکى
دلّاک‌ها چون بيکار مانند سر يکديگر تراشند
نظير:
بقال بيکار پلّه وزن مى‌کند
ـ آدم بيکار مرهم به فلان فاخته مى‌گذارد
دلّاکى را مى‌خواهد از سرِ کچل ديگران ياد بگيرد
دل اگر شاد بوَد خانه چه دوزخ چه بهشت (يغما جندقى)
دِلا منال ز شامى که صبح در پى اوست
دل بر کسى مبند که دلبستهٔ تو نيست
رک: دل در کسى مبند که....
دلبر نه چنين ماند دلدار نمود روزى٭
رک: چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند
٭هم روز شود اين شب،هم باز شود اين در ..........................
دل بميرد يه وقتِ بى‌پولى
رک: مبادا کسى اسير شکنجهٔ افلاس
دل به‌دست آور که حجّ اکبر است (از جامع‌التمثيل)
نظير:
کعبه چه رَوى برو دلى به‌دست آر
ـ بهتر ز هزار کعبه يک دل
ـ يک دل از صد حج اکبر بهتر است
ـ تا توانى دلى به‌دست آور دل شکستن هنر نمى‌باشد
ـ کعبهٔ دل را زيارت کن که فرسنگش کم است
ـ اگر بر آب رَوى خسى باشى و گر بر هوا رَوى مگسى باشى، دل به‌دست آر تا کسى باشى (خواجه عبدالله انصارى)
ـ عالمى را شاد کرد آنکه يک دل شاد کرد (صائب)
ـ صدخانه اگر به طاعت آباد کنى ز آن بِهْ نبوَد که خاطرى شاد کنى (علاءالدوله سمنانى)
دل به دل راه دارد
نظير: از دل به دل راه است
دل بى‌علم چشم بى‌نور است٭
٭ ......................... مرد نادان ز مردمى دور است (اوحدى)
دل بى‌غم کجا جويم که در عالم نمى‌بينم٭
رک: در اين دنيا کسى بى‌غم نباشد
٭ دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمى‌بينم  ..................... (سعدى)
دل بيمار را دوا بتوان حُمق را هيچ‌گونه چاره مدان (سنائى)
دل چو بيناست چه غم ديده اگر نابيناست (صائب)
نظير: ديدهٔ بينا اگر نبوَد دل دانا بس است (بيدل)
دلخورى؟ بکش پشت بشقاب! (عا).
دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد٭
نظير:
نگر تا نبندى دل اندر جهان نباشى بدو ايمن اندر نهان (اسدى، فردوسى)
مَنِه دل بر اين گيتى چاپلوس ـکه جمله فسون است و باد فسوس (اسدى)
ـ وفادارى مجوى از دهر خونخوار (سعدى)
٭............................ هرگز نبود دورِ زمان را تبدّلى (سعدى)
دل در خلق مبند که خسته شوى، دل در حق بند تا رسته شوى (خواجه عبدالله انصارى)
دل در کسى مبند که دلبستهٔ تو نيست٭
نظير:
خواهان کسى باش که خواهان تو باشد
ـ محبت دو سر دارد
ـ براى کسى بمير که برايت تب کند
٭ همراه اگر شتاب کند در سفر تو بيست (=بايست) ............................ (سعدى)
دل درماندگان به‌دست آور ٭
٭ ............................ بر ستم پيشگان شکست آور (اوحدى) )
دل دل را شاد مى‌کند کُپّه گُل را
نظير: محبت محبت مى‌آورد
دل دوستان آزردن مراد دشمنان برآوردن است
دلِ زيردستان نبايد شکست٭
٭ ................................ مبادا که روزى شوى زير دست (سعدى)
دل سفره نيست که آدم پيش همه کس باز کند
راز دل خود را نبايد به همه کس گفت
دل شکستن هنر نمى‌باشد
رک: تا توانى دلى به‌دست آور
دلِ عاشق به پيغامى بسازد ٭
٭ ................... خمار آلوده با جامى بسازد
مرا کيفيت چشم تو کافى است رياضت کش به بادامى بسازد(باباطاهر)
دلقت به چه کار آيد و تسبيح ملمع خود را ز عمل‌هاى نکوهيده برى دار
دل قوى باشد چو دامن پاکت باشد مرد را (ناصر خسرو)
رک: آن را که حساب پاک است از محاسب چه باک است
دلِ کسى به يتيمِ کسى نمى‌سوزد٭ (يا: دل کسى به حال يتيم نمى‌سوزد)
رک: يتيم اگر بخت داشت باباش نمى‌مُرد
٭ ....................... کسى دريدگيِ جامه‌اش نمى‌دوزد ;
دل که افسرده شد از سينه برون بايد کرد٭
٭...................... مرده هر چند عزيز است نگه نتوان داشت (ميرزا نظام شيرازى)
دل که بى‌عشق است آن را دل مگوى٭
رک: سرى که عشق ندارد کدوى بى‌يار است
٭ ............... دور افکن، رو دل ديگر بجوى (صفائى) 
دل که پاک است زبان بى‌باک است
رک: آن را که حساب پاک است از محاسب چه باک است
دل که پاکيزه بوَد جامهٔ ناپاک چه باک
دل که رنجيد از کسى خرسند کردن مشکل است٭(صائب)
٭...................... شيشهٔ بشکسته را پيوند کردن مشکل است (صائب)
دلکى داره زيبا، هر چى مى‌بينه مى‌خا (=مى‌خواهد) (عا).
نظير: به هر گل مى‌رسد مى‌بويد اين دل نمى‌دانم کرا مى‌جويد اين دل (باستانى پاريزى)
دلِ مادر به بچّه، دل بچّه به کوچه! (عا).
رک: پدر و مادر به اولاد بسته‌اند و اولاد به سگ
دلم خوش است زن بگَم، اگرچه کمتر از سگم! (عا).
نظير: دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است!
دلم خوش که نامم کبوتر حرم است٭
نظير: دلم خوش است زن بَگَم، اگرچه کمتر از سگم! (عا).
٭ شکسته‌بال‌تر از من ميان مرغان نيست .................... (حالتى ترکمان)
دلم خوشه شووَر (=شوهر) دارم، سايهٔ بالا سر دارم! (عا).
عبارتى طنزآميز که زنان در مذمّت از شوهر لاابالى خود بر زبان رانند
دل مرنجانى که دل گنج خداست
رک: دل نرنجانى که دل عرش خداست
دلِ ميانجى فراخ است
نظير: حاشيه‌نشين دلش گشاد است
دلِ نخواسته و عذر بسيار
رک: 'ماهى را نمى‌خواهى دُمش را بگير' و 'اگر سرِ آزار دارى بهانه بسيار داري'
دل نرنجانى که دل عرش خداست
نظير:
دل مرنجانى که دل گنج خداست
ـ زنهار ميازار ز خود هيچ دلى را کز هيچ دلى نيست که راهى به خدا نيست
دَلو هميشه از چاه سالم بالا نمى‌آيد
رک: 'سبو هميشه از آب سالم برنيايد' و 'نه هر سفينه ز دريا درست آيد باز'
دلِ همه دل است، دلِ ما٭ خشت و گِل؟
٭ يا: دل من
دل بى‌غم کجا جويم که در عالم نمى‌بينم٭
رک: در اين دنيا کسى بى‌غم نباشد اگر باشد بنى‌آدم نباشد
٭ دلم تا عشقباز آمد درو جز غم نمى‌بينم ....................... (سعدى)
دليران نترسند ز آواز کوس
نظير: ز آواز روبَه نترسد پلنگ
دلى که آه مى‌کشد دچار حرمان است
دلى که به وفا رود به جفا نرود
دل يکى داريم و در دل نمى‌گنجد دو يار٭
رک: خدا يکى، يار يکي
٭تن يکى داريم و در يک تن نمى‌بايد دو سر ........................... (اوحدى)
دليل اولش آن که توپ ما باروت نداشت!
رک: به هزار دليل، دليل اولش آنکه باروت نداشتيم


همچنین مشاهده کنید