سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

دو


دو آتش را به‌هم بهتر بوَد سوز (سعدى)
رک: دو هيزم را به‌هم بهتر بوَد سوز
دو بدين چنگ و دو بدان چنگال يک به دندان چو شير غُرّانا (عبيدزاکانى)
نظير: اين زمان پنج پنج مى‌گيرد
دو بلبل بر گلى خوشتر سرايند (نظامى)
رک: دو هيزم را به‌هم بهتر بوَد سوز (سعدى)
دو پادشاه در اقليمى نگنجد٭
نظير:
دو شمشير در نيامى نگنجد
ـ نگنجد دو شمشير در يک غلاف
ـ يک کشتى و دو کشتيبان؟
ـ غوغا بوَد دو پادشه اندر ولايتى (سعدى)
ـ کجا ديدى دو تيغ اندر نيامى (اسعد گرگانى)
دو تا بشنو يکى بگو!
رک: يکى بگو دو تا بشنو
دو تا در را که پهلوى هم مى‌گذراند براى اين است که به درد هم برسند
رک: دو لنگه را که پهلوى هم مى‌گذارند...
دو تن ترسد ز بشکسته کمانى٭
رک: از تفنگ خالى دو نفر مى‌ترسند
٭ عجب‌تر زين نديدم داستانى .................. (اسعد گرگانى)
دو جا مهمانم اما اشتها نيست٭ (حکيم سوزى)
٭ ............................ خدايا مرگ روزى کن تو امشب (حکيم سوزى)
دو جو در شکم بِهْ که ده من به پشت (اميرخسرو دهلوى)
دو چشم که به‌هم افتد يکى را شرم آيد
رک: چشم که توى چشم افتاد حيا مى‌کند
دو چيز اندوه را از دل مى‌برد يکى ديدار دوستان و ديگرى سخن عالمان و دانايان
دو چيز است که با دو چيز صورت نبندد: مستورى با مستى و خودپرستى با خداپرستى (پريشان قاآنى)
دو چيز محال عقل است: خوردن بيش از رزق مقسوم و مردن پيش از وقت معلوم (سعدى)
دو چيز مرد سفر را غم کند آزاد على‌الصّباح نشابور و خفتن بغداد
دو خر سرِ يک آخور نمى‌سازند
يعنى: دو مفتخوار بر سرِ يک مال با هم سازش نتوانند کرد
دو خصم از پيش قاضى راضى نروند (سعدى)
دود از کُنده برمى‌خيزد
رک: آتش از چنار پوسيده برآيد
دود را از شعله حاصل غير پيچ و تاب نيست (بيدل)
دود در زمستان بِهْ از دَم است
رک: در زمستان دود بَهْ از دم است
دود روزنهٔ خود را پيدا مى‌کند
رک: آب راه خودش را باز مى‌کند
دو دست دارى دو دست ديگر هم قرض کن کلاهت را محکم نگهدار!
دو دستماله مى‌رقصد!
نظير:
ذوقبلتين است
ـ يک روى در دو محراب دارد
ـ رفيق دارا و يار اسکندر است
دو دفعه آب جاى يک دفعه نان را نمى‌گيرد
دو دلبر داشتن از يکدلى نيست٭
رک: خدا يکى، يار يکي
٭ ............................. دو دل بودن کسى را عاقلى نيست (نظامى)
دودل يک شود بشکند کوه را٭
رک: اتّحاد موجب قوّت است
٭.......................... پراکندگى آرد انبوه را (نظامى)
دود نشانهٔ آتش است
رک: هيچ دودى بى‌آتش نيست
دو دوتا چهار تا مى‌شود نه شش‌ تا!
در دهساله اسب و سه دهساله مرد هنرها نمايند اندر نبرد
دو 'دَه نيم' بهتر از يک 'دَه يک' است
نظير: دو مويز بهتر از يک خرماست
نيزرک: سود اگر خواهى از اندازه زيادت مطلب
دور از شتر بخواب خواب آشفته مبين
رک: در قبرستان نخواب تا خواب آشفته نبينى
دوران باخبر در خضورند و نزديکان بى‌بصر دور (سعدى)
دور بيند هر که او را چشم دل بينا بوَد ٭
نظير:
گرچه دور است او به چشم دل همى بيند تو را
ـ چشم دل باز کن که آن بينى آنچه ناديدنى است آن بينى (هاتف)
٭ گرچه دور است او به چشم دل همى بيند تو را ....................... (معزّى)
دور دور على تُرکه و حاجى لُره است٭(عا).
رک: دور دور ميرزا جلال است...
٭على تُرکه و حاجى لُره نام دو تن از قدّاره‌بندها و لوطيان قديم تهران است
دور دور ميرزا جلال است، هر کارى حلال است!
نظير:
هر کى هر کى است
ـ بيست پا را بس است يک موزه!
ـ دور دور على‌تُرکه و حاجى لُره است (عا).
دور کن زنبور ناخورده نيش (سعدى)
نظير: اقتلوا الموذى قبل ان يوذي
دور مجنون گذشت و نوبت ماست هرکسى پنج روزه نوبت اوست (حافظ)
دو رويه بوَد گردش روزگار (فردوسى)
رک: جهان را نيست کارى جز دورنگى
دورى از احمق نزديکى به خداست (از ترجمهٔ زهرالربيع)
رک: ز احمقان بگريز چون عيسى گريخت
دورى و دوستى!
نظير: مشتاقى بِهْ که ملولى
دوزخ از دور بهشت است تماشائى را٭
نظير: از دور شيون سور نمايد
٭ شور پروانه ز بلبل طلبى؟ شرمت باد ............... (جندقى قندهارى)
دوزخ بِه جهان صحبت نااهل بوَد ٭
رک: روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم
٭ خواهى که بدانى به يقين دوزخ را ........................... (خيّام)
دوزخى هرگز نبيند روى و موى حور عين (منوچهرى)
دوست آن بِهْ که بى‌وفا نبوَد (نظامى)
دوست آن است که با تو راست گويد نه آنکه دروغ‌ تو را راست انگارد (مرزبان‌نامه)
رک: دوست بايد چو آينه باشد چو اندرو نگرى
دوست آن است که بگرياند و دشمن آن است که بخنداند
نظير: دوست آن است که با تو راست گويد نه آنکه دروغ تو را راست انگارد


همچنین مشاهده کنید