چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


شعر سپهری مدرن نیست


شعر سپهری مدرن نیست
شعر كار است و كار معلول كارمایه و كارا و طبیعی است كه كارمایه براساس مارژینالیسم در همه انواع آن اعم از ۱‎/۲ MV۲= E و p.h= E و... به نسبت مصرف در طول زمان كم می شود و در p.h= E اگر نه در استاتیسم دست كم در حالت دینامیك این امر بسیار چشمگیر است چرا كه در لحظات اول خلق هنر، ذهن به رودخانه ای خروشان می ماند كه رفته رفته غلیان آن كم می شود تا كم كم به هیچ برسد و هر چه كارمایه قوی تر باشد كار شدیدتری را به وجود می آورد كه شاید صحت این مدعا كاری است كه mc۲= E در هیروشیما انجام داد. سپهری شاعر و نقاشی پركارمایه است كه در شعر او زبان بیشتر از هر چیز قابل تامل است. زبان ساده و شعر آسان او به شعر او تشخص می دهد. سهم تكنیك در شعر او كم است، شگرد شعر او فی الواقع بی شگردی است. برخی ها برای رسیدن به شعر از ظرفیت موسیقایی بهره می گیرند و با تكرار و توالی حروف، موسیقی همساز با محتوا به شعر می دهند. ویلیام شكسپیر اجی مجی جادوگران را برگرد دیگی كه در آن جسد كودكی در آب جوش می خورد را در قالبی ریخته است كه صدای قلپ قلپ آب را در گوش می ریزد. ژان راسین شاعر فرانسوی كه شعرش با شعر كرنی پهلو می زند جایی كه یكی از قهرمانان «آندرو ماك» دستخوش توهم طغیان مارهایی می شود كه سوت كشان بر گرد سرش می چرخند، آهنگ سوت آسای صدای ما را در قالبی ریخته است ولی گفتنی است كه استفاده از عوامل بدیعی در صورتی به شعر می انجامد كه پا به پای جوهر شعر حركت كند و این گفتنی است كه بدون استفاده از همه این شگردها می توان همچون سعدی به شعری سهل ممتنع رسید. سعدی در شعر قدیم و نیما یوشیج در شعر جدید تنها شاعرانی هستند كه دستگاه مختصات دارند. شعر نیما دارای كمپوزیسیون است در حالی كه شعر سپهری فاقد كمپوزیسیون است. شعر صدای آب- اگرچه شعر مقبولی است- فاقد كمپوزیسیون است. (چنان كه به نظر می رسد دلبستگی سپهری به نقاشی آنقدر وقت او را گرفته است كه دقت نداشته است تا سر فرصت سطری چند را خط بزند.)
زبان سپهری زبان ساده ای است كه به شعری آسان می انجامد و مقبول می افتد كه البته با وجود مقبول بودن به عقیده من مهم نیست دقیقاً به همان دلیلی كه شعر نیما مهم است. شهر سپهری به گمان من عرفان زده است این نوع شعر در عصری كه با ایزوتوپ یاخته سرطانی را بی آنكه یاخته مجاور آن را ببیند قدری تاسف آور است.
علاوه بر جبر حكمای هلنی، جبر اشاعره، جبر هندی اسپینوزا، جبر اجتماعی اگزیستانسیالیسم و جبر بیوشیمیك اخیراً جبر دیگری به نام جبر اكولوژیك مورد تامل قرار گرفته است. چون زادگاه سپهری كویر است طبعاً این سرزمین بی پایان كه مهد و قلمرو عرفان است- بر ذهن او اثر گذاشته است.
عرفان تابعی است از متغیر باران. هر جا كه باران هست، آب هست، علف هست، میوه هست، غذا هست، زندگی است. آنجا كه باران نیست انسان ستمدیده به كجا می تواند پناه ببرد. جبر عرفان خیالاتی یا خیالات عرفانی. از همین رو است كه شعر نیما شعر زندگی است و شعری مهاجم خود از آن رو كه شعر سپهری شعری افتاده و تسلیم و محكوم به پذیرش آنچه هست و تعریف و تمجید از جهان (به علت ترس و تابو) نیما می گوید «به كجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را»، سپهری می گوید: «آب را گل نكنیم» و همو می گوید: «چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید» و اینجا است كه این سئوال رخ می نماید كه چگونه باید دید آیا دنیا را باید چنان دید كه هست یا چنان دید كه نیست. سپهری تحت تاثیر حافظ كه می گوید: «نیست در دایره یك نقطه خلاف از كم بیش» همه چیز را خوب می بیند غافل از اینكه مقتدای او گفته است «جهان و كار جهان جمله هیچ در هیچ است».
سپهری جهان را با همه بدی هایش خوب می بیند و خود را فی الواقع محكوم به پذیرش این همه «خوبی» بی آنكه به روی خود بیاورد كه اگر انسان كرومانیون همه چیز را خوب می دید تمدنی به وجود نمی آید. تمدن از نه گفتن آغاز شد. انسان به باران گفت نه، چتری دست و پا كرد. انسان متمدن خراب می كند كه درست كند.
شاعر عارف از «هفت شهر عشق» در «طلب» و «عشق» و «معرفت» و «توحید» و «استغنا» و «حیرت» چنان شتاب كرده است كه در نوجوانی به «فنا» رسیده است، تا آنجا كه به دخترك بی پا، دب اكبر را می بخشد، در حالی بیچاره دخترك صندلی چرخدار می خواهد!
سخن كوتاه كه سخن جز این نیست كه شعر سپهری شعر مدرن نیست شعر قدیم است كه قافیه ندارد و به علت قدیم بودن و مالوف بودن، با اقبال عامه مواجه شده است. اگر مدرن بود با تخالف عامه مواجه می شد، مردمی كه با شعر قدیم الفت دارند شعر او را می پسندند دقیقاً به همان علت كه شعر نیما را نمی پسندند.
محال است كه كسی كه نقاشی قهوه خانه ای را دوست دارد نقاشی وازارلی یا كندینسكی را نپسندد یا كسی كه به موسیقی سنتی عادت كرده است، موسیقی مدرن را دوست بدارد. دقیقاً به همان علت كه واگنر را نمی پسندد و فانتزی های مالیخولیایی «شومان» را دوست ندارد.
كیومرث منشی زاده
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید