یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رویکرد نئو محافظه کاران آمریکایی چیست؟


رویکرد نئو محافظه کاران آمریکایی چیست؟
در تاریخ دویست و اندی ساله ایالات متحده آمریکا، دکترین های امنیتی متعددی خط مشی و رئوس سیاست این کشور را تدوین و تبیین کرده است. بسیاری از تحلیلگران، سخنرانی خداحافظی جرج واشنگتن نخستین رئیس جمهوری آمریکا را به مثابه نخستین دکترین امنیتی ایالات متحده محسوب می کنند و از آن زمان تا به امروز دکترین های امنیتی متعددی در دستور کار بوده است تا زمان حاضر که با دکترین امنیتی موسوم به «پیشدستی» مواجه می شویم.
اگر که نخستین دکترین امنیتی این کشور دستکم به شکل صوری و در ظاهر بدون توسعه طلبی و مطامع خاص قدرتهای استعماری به نظر می رسید و عمدتا بر «حفظ و صیانت از حدود و ثغور و مرزهای رسمی کشور و حمایت از ارزشهای آمریکایی در سرزمین مادری» تأکید داشت، طی فرآیندی پر فراز و نشیب به امروز رسید که دکترین امنیتی پیشدستی هیچ حد و مرزی برای خود قایل نیست و تجاوز به قلمرو دیگر کشورها و دخالت در امور داخلی آنها تا حد واژگونی حکومتهای مخالف واشنگتن را مجاز می شمارد. به گزارش ایرنا شالوده و جانمایه دکترین امنیت ملی آمریکا بر پایه دو عنصر است که یکی «امتیازات» (PRIVILEGES) شامل هژمونی، امنیت ملی و منافع ملی است و دیگری «ارزشها» (VALUES) که آزادی، دموکراسی و حقوق بشر را البته به قرائت آمریکایی در بر می گیرد.
آمریکاییان معتقدند اولین بنیاد نظری تفکرات امنیتی در آمریکا «انسان محوری» است. آنان از مکتب لیبرالیسم تبعیت می کنند که در آن در مباحث مربوط به خداشناسی، کیهان شناسی و انسان شناسی قرائت و برداشت ویژه ای به چشم می خورد. در چارچوب این جهان بینی انسان از «اصالت فردی» برخوردار است و حاصل تأکید بر اصالت فردی، دستیابی به «اصالت فایده» و سود (یوتی لیتاریسم) و سپس «اصالت لذت» است. فلسفه سیاسی غرب چندین پدرخوانده دارد که بر آن تأثیر بسیار گذارده اند این بینش به تأسی از اندیشه های ارسطو، انسان را موجودی عاقل می داند. این دیدگاه پس از عبور از دهلیزهای هزارتوی تاریخ به اندیشه های «نیکلا ماکیاولی» رسید. این فیلسوف فلورانسی معتقد بود انسان عاقل است و چون عاقل است همیشه منفعت فردی را دنبال می کند و از آنجا که منفعت فردی مورد تأکید عقل آدمی است بنابراین مشروع است، پس چون کسب منفعت یک هدف مشروع است بهره مندی از هر ابزاری برای نیل به هدف موجه بشمار می رود، یعنی همان اصل معروف «هدف وسیله را توجیه می کند!» از منظر طرفداران مکتب اصالت فایده جهان همانند یک سوپرمارکت بزرگ است که انسان منفعت طلب مجاز است با انباشت منافع به بهترین و ارزانترین بها و قیمت، آنها را برای دستیابی به بالاترین منافع در وقت مقتضی، ذخیره کند.
بدیهی است که برای دستیابی به این هدف، بایستی پشتوانه قدرتمندی وجود داشته باشد بنابراین مهمترین ضرورت کسب امنیت بیشتر در گروی بدست آوردن منابع بیشتر قدرت است به این ترتیب که دستیابی به هر میزان از امنیت، ضریب تصاعدی را در رسیدن به منابع لازم برای کسب سود بیشتر فراهم می کند. از سوی دیگر فردگرایی لیبرالیستی همراه خود معطوف به مکتب اصالت لذت است. از جمله لذت بخش ترین امیال انسانها، ارضای حس تفوق طلبی آنان است. به بیان دیگر بر اساس اصل خودافزایی لذت، رسیدن به هر مرحله ای از لذت زمینه ساز گامهای بعدی در طلب لذت است. دکترین های امنیتی آمریکا به تدریج به گونه ای تغییر شکل داد که منهای چند مورد اولیه، همواره هر مرحله ای از موفقیت در دستیابی به مراحل مختلف قدرت ناشی از دکترین های امنیتی را بر اساس ویژگیهای بزعم خود خردورزانه در مقام سکویی مطمئن برای دستیابی به قدرت هر چه بیشتر برنامه ریزی کرده اند. به این معنا که خودافزایی امنیتی ضامن گسترش و تعمیق منافع ملی دکترینهای چندگانه امنیتی آمریکاییها بوده و هر کدام برای دیگری به مثابه سکویی در راستای تعمیق و گسترش قدرت مسلط آمریکا ایفای نقش کرده اند. در دکترینهای سالهای پس از دو جنگ عالمگیر، آمریکاییها بر این اصل تکیه کرده اند که بهترین دفاع «هجوم عاقلانه» است بنابراین با بهره مندی از موقعیت ژئوپلتیک و ویژگی جغرافیایی خاص خود با تثبیت قدرت ملی و نهادینه ساختن امنیت ملی به گونه ای عمل کرده اند تا به شکلی انحصاری به منافع روزافزون بین المللی دست یابند.
«دکترین پیشدستی» مبانی نظری و دکترین امنیت ملی فعلی آمریکا محصول تفکرات نئومحافظه کاران حاکم بر کاخ سفید است. آنان بر اساس افکار و اندیشه های «لئو اشتراوس» پدر فلسفی خود اعتقاد دارند دموکراسی ضعیف کارآیی ندارد و در نهایت بکارگیری زور برای بقای دموکراسی الزامی است. بر این اساس اگر قرار است دموکراسی غربی قوی و پایدار بماند باید این دموکراسی را به تمام دنیا گسترش داد. در این نگرش نئومحافظه کاران به آموزه های کتاب «درباره جباریت» اشتراوس عمل می کنند و معتقدند که همه حکومتهایی که از نظر آنها استبدادی هستند، باید واژگون شوند چرا که رسالت تاریخی آمریکاییان اینگونه اقتضا می کند. طراحان دکترین پیشدستی در عین حال در طراحی اهداف دکترین امنیت ملی آمریکا از مکتب «جکسون» نیز تأثیر می گیرند که بیشتر مبتنی بر اصل «قدرت» است و به دور از آرمانهای ایده آلیستی، اعتقاد دارند که ایده آل ها و ارزشهای جهانی از دیدگاه نئومحافظه کاران، همان منافع آمریکا است و برای حفظ و صیانت و افزایش این منافع بایستی از آن ارزشها دفاع کرد.
این گروه معتقدند با این رویکرد منافع آمریکا مبتنی بر تسلط بر جهان قابلیت عملیاتی پیدا می کند و در پرتو همسان سازی فرهنگی در بستر دموکراسی غربی است که هژمونی آمریکا با کمترین هزینه میسر می گردد به این ترتیب این تعریف به دست می آید که رشد دموکراسی در جهان آنهم به شیوه آمریکایی در حقیقت و ذات خود، همان تأمین منافع آمریکا معنا می دهد. با توجه به اهمیت امنیت و ارزشهای آمریکایی است که هرگونه تجاوز از سوی کشورها و جوامع خارجی به امنیت و ارزشهای آمریکایی غیرقابل قبول بوده و واکنش سریع و قاطعانه و همه جانبه آمریکا را اجتناب ناپذیر و الزامی می سازد. در چنین فضایی، مرزهای آمریکا در حوزه تعریف امنیتی محدودیتی نمی شناسد و از مرزهای رسمی جغرافیایی عبور می کند و فراتر می رود. از نظر نئومحافظه کاران حاکم بر ایالات متحده، ملت آمریکا، مردمی با رسالت تاریخی هستند که بایستی در راستای رویکرد استیلا و سلطه بر جهانیان حرکت کنند. نئومحافظه کاران ماجراهای مربوط به سرنگونی رژیمهای آمریکای مرکزی در دهه ۸۰و اروپای شرقی در دهه ۹۰میلادی را بعنوان موفقیتها و پیروزی ارزشهای آمریکایی قلمداد و در بوق و کرنا می کنند و مدعی هستند که آمریکا به هر نقطه ای از دنیا که پا گذارده همراه خود خوشبختی به ارمغان آورده است!؟
دشمن تراشی دایمی از دیگر اصول بنیادین نئومحافظه کاران آمریکایی است. تلاش در راستای ایجاد فضای رعب و وحشت، ماهیت سمت و سو و جهت گیری نئومحافظه کاران را عیان می سازد. آنان رویکرد تهاجمی و سلطه جویانه خود را از یک سو با جهت گیریهای ارزشی آمریکایی مشروعیت می بخشند و از طرف دیگر با جبهه گیریهای امنیتی آن را شدت می دهند. نئومحافظه کاران محیط چالش برانگیز آینده را به چند حوزه اروپای بزرگ، آسیای شرقی، شرق نزدیک بزرگ، آفریقای جنوب صحرا و بالاخره آمریکا تقسیم کرده اند و بر این موضوع تأکید دارند که رقابت آینده بر سر منابع قدرت صرفا میان رقبای تعریف شده اروپای بزرگ، آمریکا و آسیای شرقی به رهبری چین صورت می گیرد و در این هنگامه کنترل منابع انرژی در محدوده تعریف شده خاورمیانه بزرگ، امنیت آمریکا را تضمین می کند. هر چند تفکراتی اینچنین یکجانبه گرایانه، منفعت طلبانه و به شدت تهاجمی و پرخاشگر جای شگفتی بسیار دارد اما به هر حال این است پارادایم حاکم بر رفتارهای امنیتی - سیاسی و شالوده و بنیاد نظری حاکم بر تنظیم سازوکارهای اقدام امنیتی آمریکاییان.
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید