شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

امام، یک مرام بود


امام، یک مرام بود
امام خمینی برخلاف اغلب رهبران انقلابی جهان در پیمودن جاده سیاست، انضباط داشت و همواره در یک مناط، راه می پیمود. چه بسیار رهبران انقلابی که به بهانه درک مقتضیات زمان و مکان، ایده و عقیده عوض کردند و رنگ به رنگ شدند. روزی همرنگ شرق شدند و دگر روز بعد از فروپاشی کمونیسم به رنگ غرب درآمدند.
امام اما در قم، در نجف ، در پاریس و سر آخر در تهران جز یک مرام از خود بروز نداد. او به عکس دیگر بزرگان جهان به جای آنکه خودش را عوض کند هر وقت که مصلحت می دید تاکتیک خود را عوض می کرد چرا که از همان اول می دانست کدامین مقصد را نشانه گرفته است. پس هر گاه جبر تقدیر اقتضا می کرد، این راه خمینی بود که عوض می شد، نه هدفش. استراتژی واحدی داشت، گرچه از تاکتیک های مختلف بهره می برد.
خمینی آن زمان که در قم بود دستی در دست آیت الله بروجردی داشت و دستی در دست فدائیان اسلام. از همان جوانی، پدرانه رفتار می کرد و به حفظ همه نیروها می اندیشید. بودند کسانی که همدیگر را قبول نداشتند اما خمینی هر دویشان را قبول می کرد و جانب هر دو را نگه می داشت. خمینی اما تنها به وحدت فکر نمی کرد.
به هدایت نیز بسی اعتقاد داشت. معصوم نبود اما به یاد می آورد آدمی را از سیره معصومین. به یاد می آورد علی(ع) را که قبل از جنگ با خوارج، به هدایتشان پرداخت. نیز یادآور حسین(ع) بود، که حتی تا ظهر عاشورا نیز بر هدایت یزیدیان امید داشت.
حاشیه و متن همه نامه هایی که امام در قم خطاب به سران رژیم می نوشت تنها از همین زاویه قابل بررسی است. نامه هایی که پر از رایحه هدایت بود و بوی سازش نمی داد. آن یک بار هم که سالیان بعد در تهران صلح را پذیرفتند از آن به نوشیدن جام زهر یاد کرد و گفت؛ «تا در جهان ظلم هست، مبارزه هم هست و تا مبارزه هست ما هستیم.»
با این همه خمینی مقاومت را بی درایت نمی خواست. هوشیار بود. دوست و دشمن را خوب می شناخت و به اندک لغزشی، مخالفان خود را در ردیف دشمنان قرار نمی داد. در قم وزیر خارجه بیت آیت الله بروجردی خوانده می شد ولی از هدایت نواب و گروهش نیز غافل نبود. خمینی زیرک تر از آن بود که ضرورت وحدت میان این دو را درک نکند، هم بر فریاد نواب صحه می گذاشت و هم سکوت آیت الله بروجردی را می ستود.
چه اینکه یکی را مجاهدی از تبار مومنین می دانست و دیگری را مرجعی برای تقلید توده مسلمین. یکی را نماد اشداء علی الکفار و دیگری را مصداق رحماء بینهم. هم احترام آیت الله بروجردی را داشت، هم بر طردکنندگان فدائیان اسلام خرده می گرفت. گرچه برخی تکروی های این گروه را نمی پسندید اما هرگز به طرد فدائیان نمی اندیشید.
این گونه بود که به روایت آیت الله بدلا حتی از بیت آیت الله بروجردی برای نواب و گروهش مقرری تعیین شد و در این تلطیف قلوب نقش خمینی البته بی بدیل بود. از آن زمان سال ها گذشت و وقتی عده ای از روحانیون خواستند از جامعه روحانیت جدا شوند مانعشان نشد اما طرف هیچ یک را نیز نگرفت. همین سیاست امام بود که سبب می شد هیچ گروهی و حزبی نتواند امام را تنها از آن خود بداند.
بصیرت امام البته فقط محدود به وحدت و هدایت نبود؛ او همان زمان که برای مسلمین از لزوم وحدت سخن می گفت و برای رژیم نسخه هدایت تجویز می کرد، نگاهی نیز به آینده داشت و در کشف الاسرار از ولایت فقیه می نوشت. همان نظریه ای که تا آخر نیز نظر امام باقی ماند. امام در کشف الاسرار در اثبات نظریه ولایت فقیه تقریباً همان دلایلی را آورد که چند سال بعد در دیگر کتاب خود یعنی «ولایت فقیه» آورد. «ولایت فقیه» کتابی از امام است براساس دروس ایشان در نجف. او بعدها در پاریس و تهران نیز بر همین تز تاکید داشت.
یعنی که امام قم همان امام نجف بود و امام پاریس همان امام تهران. این تنها تقدیر بود که باعث تغییر لحن خمینی می شد والا ترجمه همه حرف های او بیانگر چیزی جز یک مرام و یک هدف نبود. امام از همان قم برای عملی کردن نظریه خود به مدلی شبیه جمهوری اسلامی فکر می کرد. مشروطه مشروعه شیخ فضل الله را می ستود لیکن موانع موجود بر سر راه مشروطه مشروعه (ترکیب دین و قانون و مردم) هرگز باعث نشد امام نیز مثل بزرگانی دیگر به حداقلی به نام «سلطنت اسلامی» تن دهد.
کشف الاسرار که آینه تمام نمای امام قم است، اصرار خمینی است بر اسلامی شدن حکومت، هم در شکل هم در محتوی و هم در راس و هم در بدنه. امام ترکیب سلطنت اسلامی را از همان زمان (قبل از تبعید به نجف و پیش از اقامت در پاریس) ترکیبی نچسب و متعارض می دانست. امام اول بار در همین قم بود که شخص شاه را نشانه رفت و به جای نامه نوشتن و ناله کردن، فریاد برآورد. خمینی در قم، فقط به ضرورت حکومت پی نبرد.
مشروعیت حکومت و همچنین مقبولیت حکومت در همان قم دغدغه خمینی بود و برای جمع شریعت و حکومت و مقبولیت، نظریه ولایت فقیه را بهترین گزینه انتخاب کرد. اینکه امام در نجف بیشتر از مشروعیت حکومت می گفت و در پاریس بیشتر از مقبولیت حکومت حرف می زد از آن رو بود که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. نه اینکه امام همین که وارد نجف شد پی به ضرورت شرعی بودن حکومت برد و همین که قدم در پاریس و مهد آزادی گذاشت متوجه اهمیت مقبولیت حکومت شد. حرف های خمینی از پانزده خرداد ۴۲ تا چهارده خرداد ۶۸ ذره ای عوض نشد، این تنها لحن او بود که تغییر می کرد. از همین رو حتی آنها که راه خمینی را نمی پسندند اصرار او بر پیمودن این راه و ثبات قدمش را می ستایند.
زندگی امام درس ایستادگی پای عقایدی است که می ارزد یک عمر برایش وقت گذاشت. آنچه این ثبات قدم را زیبا می کند انتخاب درست راه و تعیین دقیق هدف توسط امام بود. از همین روست که خمینی منضبط را رهبری سخت و غیرمنعطف نمی دانند. هر جا نیز که او از خود انعطاف نشان داد، تعبیر به کوتاه آمدن نشد. او برخلاف دیگر رهبران انقلابی بود؛ رهبرانی که سخت بودند و با همه این سختی، بسیار کوتاه می آمدند، اینجا سخن از امامی است با یک مرام. شاید باید نوشت؛ خمینی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید