چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
زندگی های پیشین اشو
آن لحظه که کودکی متولد می شود ، فکر می کنید آغاز زندگی اوست . این درست نیست .
آن لحظه که پیرمردی می میرد ، فکر می کنید پایان زندگی اوست .
چنین نیست .
زندگی بسیار بزرگتر از تولد و مرگ است .
تولد و مرگ دو انتهای زندگی نیستند ؛ تولدهای بسیار و مرگ های بسیار درون زندگی روی می دهند . زندگی خود نه آغاز دارد و نه پایان . زندگی و ابدیت برابرند ...
زندگی در نقطه ی مرگ زندگی پیشین آغاز می شود . آنگاه که می میرید ، در یک سوی فصلی از زندگی ، که مردم فکر می کنند تمام زندگیتان بود ، مسدود شده است . این ، فقط یک فصل بود در کتابی که فصول بیکران دارد . یک فصل بسته می شود ، اما کتاب مسدود نیست . تنها صفحه را برگردان ، فصلی دیگر آغاز می شود . یک فرد مشرف به موت شروع می کند به تجسم زندگی بعدی اش . این یک حقیقت شناخته شده است ، چون پیش از بسته شدن فصل روی می دهد .
بودا برای این مورد کلمه ای دارد . او این را تانا می خواند . تانا به طور تحت الفظی به معنی آرزو است ،اما مجازاً « کل هستی آرزو » معنی می دهد . تمام این چیزها اتفاق افتاد : دلسردی ، خرسندی ، نا امیدی ، کامیابی ، شکست .. اما اینها درون یک بستر و زمینه ی مشخصی روی داد که می توانید آن را آرزو بنامید .
مرد مشرف به موت مجبور است برای یاد آوردن آنها ، قبل از آنکه پیش تر برود ،تمامشان را ببیند ؛ چون بدن در حال رفتن است : این ذهن با او نمی ماند ، این مغز با او نمی ماند . اما آرزو زندگی بعدی او را رقم می زند . هر آنچه اقناع ناشده به یاد آید ، روح به سوی آن مقصود حرکت خواهد کرد .
زندگی شما بسیار پیش تر از تولدتان شروع می شود ، قبل از بارداری مادرتان ، بلکه بسیار هم پیش تر از آن : در پایان زندگی پیشین شما . آن پایان ، آغاز این زندگی است . یک فصل بسته می شود ، فصلی دیگر باز می شود . حال اینکه زندگی جدید چگونه خواهد بود ، نود و نه درصد توسط واپسین لحظه ی مرگ شما مقدر می شود . آنچه گرد آورده اید ، آنچه با خود آورده اید به یک بذر می ماند – بذری که یک درخت خواهد شد ، میوه خواهد داد ، گل خواهد داد ، یا هر آنچه که برایش روی دهد . شما نمی توانید آنها را در بذر بخوانید ، اما بذر کل این نقش و نگارها را داراست .
اگر آدمی کاملاً هشیار بمیرد ، در حال دیدن کل پهنه ای که در نور دیده ، در حال دیدن کل حماقت آن در نور دیدن ، با یک هشیاری ، با یک شعور ، با یک شهامت غیر ارادی متولد می شود . این چیزی نیست که وی به شخصه انجام دهد .
شش دین بزرگ در جهان وجود دارند . این ادیان می توانند به دو مقوله تقسیم شوند : یکی مشتمل است بر یهودیت ، مسیحیت و اسلام . اینها به یک زندگی باور دارند . شما فقط بین تولد و مرگ وجود دارید و زندگی همه چیز است . هر چند آنها به بهشت و دوزخ و روز رستاخیز باور دارند اما اینها تنها عواید حاصله از یک زندگی هستند ، یک زندگی فرد . مقوله یدیگر هندوئیسم ، جینیسم و بودیسم است . آنها به نظریه ی تناسخ باور دارند .
یک انسان الی الابد دوباره و دوباره متولد می شود – مگر کسی که روشن ضمیر شود و بعد چرخه ی مرگ و زندگی از حرکت باز ایستد .
من مراقبه کرده ام ؛ من مراقبه کرده ام ؛ من به نقطه ای رسیده ام که از آنجا می توانم زندگی های قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است . این شناخت من است ، این تجربه ی من است ؛ این به میراث هندوان ، باورها یا هیچ چیز دیگرشان ربطی ندارد ؛ من بر اساس اختیار خود سخن می گویم .
من به عنوان « خردمند » به هستی پای گذاردم – نه فقط در این زندگی که در زندگی های بسیار . تمامی کارم طی زندگی های بسیار با « خرد » مرتبط بوده است – پالایش خرد ، تشدید خرد .
من فرقه های سرًی بسیاری را شناخته ام – در این زندگی و پیش از آن . من با فرق سری بسیاری در تماس بوده ام – اما نمی توانم حد و حدود تقریبی آنها را به شما بگویم ، زیرا گفتن آن جایز نیست ، گفتنش هم واقعاً به هیچ دردی نمی خورد . اما می توانم به شما بگویم که آنها هنوز هم وجود دارند ، هنوز هم می کوشند کمک کنند .
من شخصاً بودی دارما را شناختم . من با این مرد دست کم سه ماه سفر کردم . او مرا همان قدر دوست داشت که من او را دوست داشتم . شما کنجکاو خواهید شد بدانید که چرا او مرا دوست داشت . او مرا دوست داشت چون هرگز هیچ سؤالی را از او نپرسیدم . وی به من گفت : « تو نخستین کسی هستی که من دیده ام هیچ سؤالی نمی پرسد – و من چیزی که هست ، از تمامی پرسشها خسته شده ام . تو تنها کسی هستی که مرا خسته نمی کند . »
گفتم : یک دلیل وجود دارد .
پرسید : آن چیست ؟
گفتم : « من فقط پاسخ می دهم . من هرگز نمی پرسم . اگر سؤالی داری ، می توانی از من بپرسی . اگر سؤالی نداری ، پس دهانت را ببند .
هر دو خندیدیم . زیرا ما هر دو به یک مقوله ی همسان از جنون تعلق داشتیم . او از من درخواست کرد سفر با وی را ادامه دهم ، اما من گفتم : « مرا ببخشید . من باید به راه خود بروم که از این نقطه از راه شما جدا می شود . »
نمی توانست این را باور کند . او هرگز پیش از آن کسی را دعوت نکرده بود . این مردی بود که حتی دعوت امپراطور « وو » را هم رد کرده بود – بزرگترین امپراطور آن روزها ، با بزرگترین امپراطوری – پنداری که او یک گدا بود . بودی دارما نمی توانست به چشمان خود باور داشته باشد که من توانسته ام دعوتش را رد کنم .
گفتم : حال در می یابی که رد شدن دعوت چگونه احساسی دارد . من خواستم طعم آن را به تو بچشانم . خدا نگهدار !
اما این واقعه چهارده قرن پیش روی داد .
چند روز پیش ، « لاماکارماپا » *( پاورقی را بخوانید) چیزی راجع به من گفته است ... کارماپا گفته است که یک بدن من از یک تولد قدری پیش ترم را در غاری در « تبت » حفظ کرده اند . نود و نه بدن در آنجا حفاظت شده اند . از میان آنها ، یک بدن نیز از آن من است . این را کارماپا گفته است .
در تبت ، برای هزاران سال به حفاظت کالبدهایی کوشیده اند که در آنها برخی چیزهای خارق العاده روی داده است . آنها این قبیل کالبدها را به عنوان یک آزمون حفظ کرده اند . زیرا چنین رویدادهایی بارها و بارها اتفاق نمی افتند ، و چندان ساده هم روی نمی دهند . پس از هزاران سال ، یکبار در کل چنین چیزهایی واقع می شوند . برای مثال ، چشم سوم یک نفر باز شده و هم زمان با آن سوراخی در پیشانی اش ، آنجا که چشم سوم وجود دارد ، گشوده گشته است . رخدادی از این قبیل ، در صدها یا هزاران سال یکبار روی می دهد . چشم سوم در بسیاری از مردم گشوده می شود ، ولی این سوراخ شدن پیشانی در هر کسی اتفاق نمی افتد . وقتی که این سوراخ شدن روی داد ، در پس آن علتی وجود داشت . علت آن بود که در این مورد چشم سوم با چنان نیروی عظیمی گشوده شد که جمجمه را نیز سوراخ کرد . چنین جمجمه یا چنین کالبدی بعداً توسط تبتی ها حفاظت شده است .
برای مثال انرژی جنسی کسی ، همان انرژی بنیادین ، با چنان قدرتی برخاست که سوراخی در سرش گشوده و در کیهان ادغام شد . چنین چیزی فقط یکبار در کل روی می دهد . بسیاری از مردم در حقیقت کلی کیهان ادغام می شوند ، اما در این موارد انرژی بسیار آرام و با چنان طمأنینه ای از صافی می گذرد که به سادگی و در مقیاسی کوچک تراوش کرده و هیچ سوراخی نمی آفریند . این واقعه تنها یک بار در کل با آن شدت غیر منتظره روی می دهد که جمجمه می شکند و کل انرژی در کیهان ادغام می شود .
بنابراین تبتی ها آن کالبد را نگهداری کرده اند . بدین طریق آنها تاکنون بزرگترین آزمایش در تاریخ بنی نوع بشر را انجام داده اند . آنها نود و نه کالد را حفظ کرده اند . چنانچه کارماپا گفته است ، در بین آن نود و نه کالبد ، یک کالبد از من نیز به نحو ایضاً نگهداری شده است . کالبد من ، نود و هفتمین کالبد است ؛ اما اگر از سمت مقابل شمارش شود ، می تواند سومین کالبد باشد .
از من می پرسید : لطفاً ممکن است چیزی راجع به زندگی پیشین خود بگویید ؟ همچنین می خواهید بدانید که آیا در زندگی کنونی کاملاً دانسته و آگاهانه متولد شده ام ؟
می تواند چنین گفته شود « تقریباً » با شناخت کامل متولد شده ام . می گویم « تقریباً » فقط به این سبب که برخی گام ها را تعمداً کنار گذاردم ، تعمدی که می تواند به انجام رسد .
در این مورد ، تفکر « جین » بسیار علمی است . آنها شناخت را به چهارده گام طبقه بندی کرده اند . سیزده گام در این جهان ، و چهاردمین گام در ماوراء .
پس از مرحله ی مشخصی از رشد و معرفت ، برای مثال پس از رسیدن به گام دوازدهم ، مدت زمانی که صرف نیل به گام های بازمانده می شود ، می تواند به طول انجامد . آن گام ها می توانند طی یک تولد ، دو تولد یا سه تولد تحقق یابند . از این تعویق استفاده های عالی می تواند به عمل آید .
پس از حصول فهم کامل ، به جز یکبار تولد ، دیگر هیچ امکانی برای به دنیا آمدن مجدد باقی نمی ماند . چنین روشن بینی ، آن سان نیست که بتواند در بیش از یک تولد تشریک مساعی کند یا که مفید افتد . اما پس از رسیدن به گام دوازدهم ، اگر کسی بتواند دو گام باقی مانده را کنار بگذارد ، چنین فردی می تواند برای چندین تولد به کار آید . امکان کنار گذاردن آن دو گام وجود دارد .
با رسیدن به دوازدهمین گام ، سفر « تقریبا » دارد به پایان می رسد . می گویم « تقریبا » ، این بدان معناست که تمامی دیوارها فرو ریخته اند ؛ تنها یک پرده ی شفاف باقی مانده است که از درونش همه چیز را می توان دید . به هر حال ، پرده آنجاست . پس از بالا زدن آن ، دیگر هیچ مشکلی برای رفتن به ماوراء وجود ندارد . پس از رفتن به ورای پرده ، آنچه را که معمولاً می توانستید ببینید ، از آن سوی نیز قابل رؤیت است ؛ در کل هیچ اختلاف و تفاوتی وجود ندارد .
بنابراین بدین جهت گفتم « تقریبا » چون که می توان با برداشتن یک گام بیشتر ، به آن سوی پرده رفت . در این صورت ، فقط امکان یک تولد دیگر وجود خواهد داشت . در صورتی که اگر کسی این سوی پرده باقی بماند ، می تواند هر چند تولدی را که بخواهد داشته باشد . پس از رفتن به ماوراء ، راهی برای بازگشت به این سوی پرده جز یک بار وجود ندارد ...
هفتصد سال پیش در زندگی پیشین من ، یک تمرین روحانی بیست و یک روزه برای پیش از مرگ وجود داشت . پس از یک روزه ی کامل بیست و یک روزه ، در حال ترک کالبد خود بودم . برای این کار دلیلی وجود داشت ، اما نتوانستم آن بیست و یک روز را به آخر برسانم . سه روز باقی ماند . آن سه روز را مجبورم در این زندگی کامل کنم . این زندگی از آنجا تداوم یافته است . مرحله ی میانی از این جهت واجد هیچ معنایی نیست . هنگامی که تنها سه روز از آن زندگی باقی مانده بود ، به قتل رسیدم . آن بیست و یک روز نتوانست به آخر برسد ، چون دقیقاً سه روز پیش از آن کشته شدم و آن سه روز از قلم افتاد . شخصی که مرا به قتل رسانید ، هیچ خصومتی با من نداشت ؛ گرچه خود دشمن بودن را برگزید و هم بدان سان نیز عمل کرد ، به عنوان یک دشمن . آن قتل ارزشمند شد ...
حال ، هنوز می توانم یک تولد دیگر هم داشته باشم . حالا دیگر امکان تولدی بیش از یک بار وجود ندارد . اما همین هم بدان بستگی دارد که احساس کنم آن تولد مفید فایدت خواهد بود . طی کل این زندگی که می باید سپری کنم ، بایست مجاهدت داشته باشم که دریابم آیا تولدی دیگر متضمن هیچ فایدتی خواهد بود یا خیر . آن گاه است که تولد ارزشمند خواهد گردید . بگذریم از اینکه حال دیگر موضوع سپری شده و هیچ تلاشی متضمن فایدت نخواهد بود . بنابراین آن قتل ارزشمند و مفید بود ...
در بازپسین لحظه ی زندگی قبلی ام ، آن کار باقی مانده می توانست فقط طی سه روز انجام شده باشد ، چون زمان بسیار متراکم بود . سن من یکصد و شش سال بود . زمان به سرعت در حرکت بود . داستان این سه روز ، در ایام کودکی ام در این تولد حالیه ادامه یافت . در زندگی قبلی ام ، آن کار در مراحل پایانی خود بود . اما برای اتمام همان کار در اینجا ، در این زندگی ، بیست و یک سال وقت صرف شد .
بسیاری از اوقات ، اگر یک فرصت از دست برود ، ممکن است لازم شود چنین زمان طویلی ،هفت سال در عرض یک روز ، برای جبران مافات صرف گردد . بنابراین ، من در این زندگی کاملاً دانسته و متحقق به دنیا نیامده ام ؛ « تقریبا » با فهم و تحقق کامل زاده شده ام .
اینکه چرا این قدر کم از زندگی گذشته ام گفتم ، بدان علت نبود که ارزشی نداشته باشد ، یا بدان سبب که احتمالاً شما برخی چیزها را درباره ی من از پیش می دانید ؛ نه ، بدین علت نبود . همین اندک را صرفاً گفتم ، چون متحمل است همین را بر زندگی خود منعکس کنید و به تحقیق زندگی های پیشین خود بر آیید . لحظه ای که زندگی های قبلی خود را بشناسید ، یک انقلاب و تحول روحانی روی خواهد داد . بعد از همانجا که در آخرین زندگی کنار گذارده اید ، آغاز خواهید کرد . بگذریم از این که در زندگی های بی پایان گم شده و به هیچ جایی نخواهید رسید . تنها و تنها یک تکرار خواهد بود و بس .
در آنجا اجباراً خطی میانی ، یک رابطه بین این زندگی و زندگی قبلی وجود خواهد داشت . هر آنچه طی زندگی پیشین یافته باشید ، می بایست شناخته شود و شما نیز باید ظرفیت برداشتن یک گام رو به جلو را داشته باشید ...
این روزها مشکل این است : خیلی سخت نیست کاری کرد تا شما زندگی های قبلی خود را به یاد آورید . اما آن چیزی که « شهامت » خوانده می شد ، امروزه روز گم شده است ؛ مشکل همین است . این امکان وجود دارد که بتوان شما را قادر ساخت تا زندگی های پیشین خود را به یاد آورید . این هم فقط در صورتی است که ظرفیت باقی ماندن در دل خاطرات بسیار سخت این زندگی را داشته باشید . وگرنه این کار هم ممکن نخواهد بود ...
وقتی هیچ خاطره ای از این زندگی نتواند سبب اضطراب شما شود ، فقط از آن زمان به بعد است که می توانید به زندگی های گذشته خود رهنمون شوید . در غیر این صورت ، آن خاطره ها می توانند موجب ضربه ی روحی و عاطفی سهمگینی برای شما بشوند . مدخل ضربه ای از این دست نمی تواند گشوده شود ، مگر آنکه ظرفیت و لیاقت رویارویی با آن را داشته باشید .
صدایم را می شنوید ؟ مرا می بینید ؟ من در آستانه ی در ایستاده ام و در می زنم . به سبب قولی که در زندگی دیگر ، در دورانی دیگر داده ام در می زنم .
این تعهدی بود که در زندگی پیشین به بسیاری از دوستان سپردم که هر گاه حقیقت احراز یابد ، به آنها اطلاع دهم .
از کتاب: اینک برکه ای کهن:
ترجمه سیروس سعدوندیان
سمه سیب
ترجمه سیروس سعدوندیان
سمه سیب
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست