شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا
داستان: نگهداری زرافه مهربان از بچه شیر
تبیان: زرافهی بزرگی برای نوشیدن آب به رودخانه نزدیک شد. او با دقت به اطراف نگاه کرد تا مبادا شیری در آن نزدیکی باشد. او بسیار مراقب بود؛ چون وقتی زرافهها مشغول نوشیدن آب بودند، شیرها به کمین آنها مینشستند و در لحظهای مناسب از پشت سر به آنها حمله میکردند.
زرافه برای اینکه بتواند گردن بلندش را پایین بیاورد و دهانش را به آب برساند، پاهای بلند جلوییاش را از هم باز کرد. در همین موقع سایهای دید و ترسید. ناگهان متوجه شیر کوچکی شد که پشت درختچهای پنهان شده است. بچه شیری که گم شده بود.
بچّه شیر با چشمهایی که از تعجب و ترس گرد شده بودند، گردن دراز زرافه را که انگار هیچوقت به آخر نمیرسید، دنبال میکرد. وقتی به سر زرافه رسید، دو چشم سیاه درشت را دید که با مهربانی به او نگاه میکردند.
بچه شیر سرش را پایین انداخت. زرافه آهسته و آرام قدمی به سوی او برداشت و پایش را به سمتش دراز کرد. بچه شیر پای او را بو کرد. حالا دیگر ترس هر دویشان ریخته بود.
زرافه پرسید: «چرا اینقدر از خانهات دور شدی؟» بچه شیر گفت: «من یک غزال را دنبال میکردم که ناگهان فمهیدم گم شدهام. فقط میخواستم با او بازی کنم؛ اما آنقدر تند دویدم که حسابی خسته شدم!»
زرافه پرسید: «خب، بعد چی شد؟»
- به اینجا که رسیدیم، غزال فرار کرد و من هم اینجا ماندم. خیلی ترسیده بودم؛ ولی من شیر شجاعی هستم و نمیخواستم گریه کنم! حالا هم خیلی خستهام.
زرافه گفت: «آن درخت را میبینی؟ برویم زیر سایهی آن استراحت کنیم.»
بچه شیر میان پاهای زرافه دراز کشید و هر دو به خواب رفتند و زرافه برای اینکه بچه شیر سردش نشود، پاهای درازش را دور او حلقه کرد.
روزهای زیادی گذاشت. زرافهی مهربان از بچه شیر نگه داری میکرد، به او غذا میداد و مانند مادرش به او مهربانی میکرد.
روزی زرافه به بچه شیر گفت: «تو هر زمان که بخواهی، میتوانی پیش شیرها بروی و با آنها زندگی کنی، این برای یک بچه شیر بهتر است!» یک روز صبح، وقتی بچه شیر کنار رودخانه آب میخورد، دستهای از شیرها به او نزدیک شدند. زرافه از بالا آنها را زیر نظر گرفت و از رفتار بچه شیری که حالا بزرگتر هم شده بود، متوجه شد که او مایل است با شیرها زندگی کند.
بچه شیر از همانجا به زرافه نگاهی کرد. زرافه هم با سراز او خداحافظی کرد.
زرافه میدید که چطور بچه شیر برای همیشه از او دور میشود. با این همه، خوشحال بود؛ چون بچه شیر خانوادهی تازهای پیدا کرده بود و حالا میتوانست مثل همهی شیرها زندگی کند.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس انتخابات ایران مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم مجلس دوازدهم مجلس ستاد انتخابات کشور رهبر انقلاب رئیس جمهور دولت دولت سیزدهم
تهران هواشناسی شهرداری تهران تعطیلی مدارس هلال احمر حوادث سیل پلیس تصادف قتل بارش باران آموزش و پرورش
قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو گاز خودرو بانک مرکزی نمایشگاه نفت مالیات نفت پالایش و پتروشیمی مسکن بازار خودرو
نمایشگاه کتاب فضای مجازی کتاب نمایشگاه کتاب تهران سینمای ایران رضا عطاران تلویزیون سینما دفاع مقدس سریال مهران مدیری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
فناوری
فلسطین رژیم صهیونیستی غزه آمریکا جنگ غزه روسیه حماس سازمان ملل رفح اوکراین نوار غزه طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر رئال مادرید سپاهان باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر ایران بازی
هوش مصنوعی اپل ناسا گوگل ماهواره ایلان ماسک فیبرنوری سامسونگ
ورزش چاقی فشار خون توت فرنگی آسم حیوانات کبد چرب