جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

یک نمایش ِ با مزه


یک نمایش ِ با مزه

نگاهی به نمایش ”سوکاریس” نوشته ”عباس عبدالله زاده” و کارگردانی ”حمیدرضا فلاحی”

"سوکاریس" در چهارچوب کمدی‌های متداول قرار می‌گیرد. با این تفاوت که در آن زرق و برق ظاهری کمی بیش‌تر است و همچنین جغرافیا و فرهنگ خاصی در آن لحاظ نشده است.

با این که اسم‌ها فرنگی است اما این ترفند چندان پاسخگوی فضای حاکم بر متن و اجرا نیست و به عبارت بهتر ضرورتی برای این کار دیده نمی‌شده است.

● نویسنده متقلب

نمایش درباره مردی است که خود را یک نویسنده معروف می‌پندارد و این خود انگیزه‌ای شده برای سر کیسه کردن همه! مثلاً رمان صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز را به ناشری سپرده که تنها او و کارشناسانش از هویت چنین رمانی بی‌اطلاع بوده‌اند. این مرد متقلب پول کلانی را از ناشر گرفته و حالا همه حشر و نشرش هوس‌آلود و دروغین است. او همه را سر کیسه می‌کند تا یکی از قهرمانان رمان‌هایش شود. حالا در یکی از همین روزها نامزدش از راه می‌رسد. او دو دختر جوان را از خانه‌اش بیرون می‌کند. یکی می‌رود و دومی از ترس در جایش می‌خشکد و مجبور می‌شود این دختر را در کمد لباس قایم کند. زن وارد می‌شود، حال و روز خوشی ندارد چراکه ازدواج‌شان به درازا کشیده و دیگر طاقت‌اش به سر آمده و می‌خواهد از این مرد دروغگو و متقلب دل بکند. مرد به او باز وعده سر خرمن می‌دهد که با فروش دومین رمانش وضع تغییر می‌کند و همه چیز به نفع آنان خواهد شد. اما نامزدش دیگر بار گول این حرف‌های دلخوش‌کن را نمی‌خورد و مرد را برای همیشه ترک می‌کند. بعد صاحب‌خانه با حالت عصبی نزد مرد می‌آید. زن از مرد متقلب به خاطر تعویق در اجاره بها تقاضا می‌کند که خانه‌اش را تخلیه کند.

مرد که نمی‌تواند با فروش رمان دوم زن را متقاعد کند، به دسیسه شوم و دست و پاگیری می‌پردازد. مرد از زن صاحب‌خانه یک چهره زیبا و دلنشین می‌سازد در حالی که او اصلاً اینگونه نیست. بعد از او نوبت به ناشر می‌رسد که با وسائل به ظاهر شکنجه وارد این خانه می‌شود و مرد را برای فروش کتاب دیگران در کمد به زنجیر می‌کشد. بعد هم به ظاهر مرد را شکنجه می‌کند. ناشر به دلیل آنکه شوهر مادر این مرد است و این زن در شب عروسی‌اش فوت کرده است، تا فردا به او فرصت می‌دهد آخرین برگ رمان دوم‌اش را تمام کند. مرد متقلب بسته به زنجیر در خانه‌اش حبس شده که سروکله زن صاحب‌خانه برای بار دوم پیدا می‌شود. این زن مرد متقلب را از زنجیر باز می‌کند و طبق قرارشان از او می‌خواهد هم اینک به محضر و برای انجام عقد و عروسی بروند. در پایان زن تا فردا صبح به مرد متقلب برای دادن جواب مثبت فرصت می‌دهد. اما مرد آرزوی مرگ می‌کند برای گریز از چنگ ناشر و زن صاحب‌خانه! سوکاریس یا فرشته مرگ در مصر باستان به داد او می‌رسد. او در زمان شلیک گلوله می‌آید تا روح مرد را با خود ببرد. اما مرد متقلب هنوز به دنبال راه نجات است تا بلکه همچنان زندگی کند. در عین حال انتظار دارد که در صورت رفتن سر از بهشت درآورد بی‌خبر از این که جایش فقط در جهنم است.

● لذت ناشی از بازی

نمایش در متن به جای بایسته‌ای نمی‌رسد و همه چیز در حد یک نمایش لذت‌بخش پایان می‌یابد. این لذت هم نه ناشی از متن که ناشی از بازی است. آنچه حمیدرضا فلاحی در نقش مرد متقلب، امیر کربلایی‌زاده در نقش مرد ناشر و ژاکلین آواره در نقش زن صاحب‌خانه ارائه می‌کنند، هم‌خوانی با جنس کمدی‌های دلچسب دارد. امیر کربلایی‌زاده که در نمایش‌های طنز و کمدی چندین تجربه را تاکنون سپری کرده این بار بازی متفاوتی را ارائه می‌کند. او نقش یک آدم شیک و جدی را بازی می‌کند بی‌آنکه به ظاهر نشان دهد اهل طنز و شوخی است. اما در واقع او یکی از شوخ‌ترین مردهای روی زمین است. مثلاً آب دور کمد می‌پاشد و به مرد متقلب می‌گوید مواظب باش تا آتش سیگارت را بر زمین نیندازدی. همچنین نحوه شکنجه کردن مرد متقلب نیز یک شوخی بزرگ است و در آن تماشاگر احساس بدی نمی‌بیند.

انگار که قرار است همه چیز غیر جدی باشد. اما دو صحنه آمدن نامزد و سوکاریس نیاز به بازنگری دارد. یعنی آنچه برای این دو نقش در بازی طراحی شده منجر به لذت و همان شکل کمدی مدنظر نمی‌شود. این دیگر وظیفه کارگردان است که با اصلاح و تغییر، این دو نقش را تا سر حد یک کمدی محض بالا بیاورد. حرکات علیرضا ناصحی بسیار تند است و کمی ترس هم لازمه بازی‌اش است. یعنی این بازی یک چاشنی به نام ترس و دلهره کم دارد تا به جنس کمدی نزدیک‌تر شود. او باید مرد متقلب و تماشاگران را بهراساند. ملیحه کیادربند سری هم در ارائه نقش نامزد بهتر است کمی لطیف‌تر از حال حاضر این نقش را ایفا کند. اصلاً لازم نیست هولناک باشد. نامزد مرد متقلب با بالا بردن غلظت در مثبت بودن نقش، تماشاگر را جذب خود می‌کند؛ چراکه او از یک موقعیت کاذب و دروغین با رفتن‌اش می‌گریزد! این خود رفتن‌اش را منطقی‌تر جلوه می‌دهد.

اما ژاکلین آواره در ارائه زن صاحب‌خانه بسیار کوشیده و تمام رفتارهایش در القای حس‌ها و پیش برندگی یک جریان کمدی درست و کارآمد است. حمیدرضا فلاحی هم با عرق‌ریزان مرد متقلب را بازی می‌کند چون او مرکز ثقل تمام اتفاقات و جریانات است، کم آوردنش ضرباهنگ را از بین خواهد برد. این اصلی است که خود کارگردان در گرفتن نقش محوری رعایت کرده و چون نخی زنجیروار همه آدم‌ها و رویدادها را به هم گره می‌زند.

● نقطه‌های رنگی

طراحی صحنه آروند دشت‌آرای هم اصطلاحاً اندکی گل منگلی شده است. از آنجا که جریان نمایش قرار است با بازی پیش برود دیگر نیازی به آن همه نقطه‌های رنگی در کف صحنه نیست. یعنی ضرورتی ندارد که چشم تماشاگر معطوف به کف صحنه شود. بلکه همه چیز در پیش بردن بازی شکل و اساس نمایشی به خود می‌گیرد. حتا آن تابلوی انتزاعی مگس‌ها هم کمکی به بالارفتن غلظت نمایش نمی‌کند.

رضا آشفته