سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
تبعات منفی جنگ احتمالی علیه ایران بر روسیه و جهان
تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران که به معنی مواخذه و هشداری به این کشور از سوی جامعه جهانی است، به آمریکا و اتحادیه اروپا این بهانه را خواهد داد تا در آینده تحریمهای شدیدتری را علیه تهران اعمال کنند که در عمل به معنی اعلام جنگ اقتصادی علیه ایران است. در این میان، واشنگتن و برخی پایتختهای غربی فشار بر ایران را به حوزة اقتصادی محدود نکرده و در برخی مقاطع با کوبیدن به طبل جنگ علیه ایران فضا را بیش از پیش خطرناک جلوه میدهند.
اما با عنایت به وضعیت خاص ایران، مناطق پیرامونی آن و جهان کامل روشن است که حمله به ایران بینظمی جهانی را شدت بخشیده و تبعات منفی غیرقابل پیشبینی را در سطوح و حوزههای مختلف به دنبال خواهد داشت. از آنجا که روسیه نیز از این تبعات منفی بینصیب نخواهد بود، لذا مسکو نه تنها باید به عنوان وظیفهای بشردوستانه با هر گونه ادعای حمله به ایران مخالفت کند، بلکه باید این مهم را به عنوان اصلی اساسی در راستای منافع ملی خود مطمحنظر داشته باشد.
● تبعات منفی حمله به ایران
به علت وضعیت و حوزة جهانی تجارت در آمریکا و اروپا، تحریمهای آنها نیز علیه هر کشور و سازمانی حالت جهانی خواهد داشت. با این ملاحظه، کشورهای مورد تحریم از جمله ایران مشکل بتوانند از این تحریمها اجتناب کرده و متأثر نشوند. به عنوان مثال، برای ساخت یک پالایشگاه در ارمنستان که باید نیاز ایران به سوخت را تأمین کند (که سرگئی شماتکو، وزیر انرژی روسیه با همتایان خود درباره ساخت آن توافق کرده است)، سالها وقت لازم است. اعلام جنگ اقتصادی علیه ایران این برداشت را ایجاد میکند که در آستانه یک جنگ معمولی (و نه اقتصادی) قرار داریم. «فشار بنزینی» و ترتیب دادن جنگ در حوزة انرژی (که غربیها معمولاً روسیه را به این اقدام متهم میکنند)، شیوه عمل دیرینه ایالات متحده است. آمریکا در سال ۱۹۴۱ صدور محصولات نفتی به ژاپن را قطع کرد و در آن شرایط ژاپن مجبور شد بین تبعیت از منافع آمریکا یا حمله به آمریکا یکی را انتخاب کند. ناسازگاری کامل منافع ژاپن و آمریکا در اقیانوس آرام در سال ۱۹۴۱ آشکار بود، اما در مقطع حاضر چه مسئلهای باعث ناسازگاری آمریکا با ایران میشود؟
در غرب رسماً این گونه اعلام و تبلیغ میشود که غرب با امکان ساخت بمب اتم در ایران مخالفت است. رهبران غرب نیز بر این مهم تأکید میکنند که تهران قادر است در سالهای۲۰۱۲-۲۰۱۱ این بمب را تولید کند. عدم وابستگی مطلق ایران به ایالات متحده، تهران را به یک عنصر بیگانه برای غرب تبدیل میکند که قطعاً قابل فهم نیست و به همین علت ترس و وحشتی برانگیخته و اندیشه امکان دستیابی ایران بمب اتم غرب را به ترس و لرز میاندازد. به این اعتبار، مخالفت غرب با مسئلة هستهای ایران ناشی از پایبندی غرب به اندیشه عدم اشاعه سلاحهای هستهای نیست. وجود بمب اتم در اسراییل، هند، پاکستان و حتی کره شمالی آستانة آغاز جنگ هستهای را نزدیک نکرد.
در این ترس مسأله دیانت و مذهب نیز دخیل نیست. عربستان سعودی هم کشوری مذهبسالار است و حتی در این کشور معیارهای غربیِ دموکراسی و حقوق زن کمتر از ایران رعایت میشود. مخالفت غرب با ایران هستهای را با خصومت این کشور با اسراییل نیز نمیتوان توجیه کرد. بسیاری از کشورهای عربی طی مدت زیادی اسراییل را به رسمیت نشناخته و با آن میجنگیدند، ولی ایالات متحده این کشورها را طرف قابل قبول همکاری و معامله دانسته و هماکنون نیز با برخی از آنها روابط نزدیکی دارد.
مسأله اصلی در این بین، استقلال و غیرقابل فهم بودن ایران از منظر غرب است. با توجه به اینکه هیچ خطری از این جهت برای غرب قابل توجیه نیست، اما غرب با تأکید بر اینکه ایران میتواند در سال ۲۰۱۱ صاحب بمب اتم شود، امکان حمله به ایران تا پایان سال ۲۰۱۰ را تبلیغ میکند. ایالات متحده علاوه بر منافع راهبردی ناشی از ترس ابتدایی خود، بر اساس منافع مغرضانه سیاسی نیز میتواند به این حمله دست بزند. انتخابات میاندورهای نمایندگان کنگره آمریکا که اوایل ماه نوامبر سال جاری برگزار میشود، میتواند برای باراک اوباما راه به سوی پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ را صاف و هموار کرده و یا این راه کاملاً ببندد. در شرایط نومیدی عمومی از دموکراتها، اصلاحات مالی نیز به او کمک نمیکند. تنها برونرفت از این وضعیت، به نمایش گذاشتن توان بزرگ آمریکا است که هیچ حریفی نمیتواند جلوی آن را بگیرد.
این ضربه نظامی علاوه بر اوج گیری میهندوستی در جامعة امریکایی، باعث علاقه لابی اسراییلی به باراک اوباما خواهد شد. این گروه از رئیس جمهور فعلی آمریکا به خاطر برخورد خوب او با مسلمانان ناراضی هستند. همین عامل امکان تعیین دقیقتر زمان ضربه به ایران را به طور نسبی نشان میدهد. چرا که تا پایان ماه سپتامبر سلاحهای دقیق به خاطر گرمای هوا موثر نیست. بنابراین، خطرناکترین زمان از نظر احتمال حمله به ایران، سه هفته اول ماه اکتبر است. عواقب این ضربه نیز قابل پیشبینی است. ایران با یوگسلاوی و عراق فرق میکند و صرف نظر از شدت ضربه اولیه قطعاً پاسخ خواهد داد.
اسراییل، هدف قابل دسترسی و مورد تنفر ایران است. ضربه ایران به اسراییل (برخلاف ضربات صدام حسین در سال ۱۹۹۱) بدون اینکه مهلک و کشنده باشد، بسیار حساس خواهد بود.
اسراییل با درک این واقعیت در انتظار ضربه مقابله به مثل ایران نخواهد نشست، بلکه از ترس ناشی از ایران، همراه با ایالات متحده به اهدافی که برای اسراییل بزرگترین خطر را ایجاد میکنند، ضربه پیشگیرانهای وارد خواهد کرد و این ضربه به احتمال قوی هستهای خواهد بود. ایران علاوه بر ضربات موشکی به نیروهای مسلح آمریکا و اسراییل، حتماً یک سری عملیات تلافیجویانه در خاک ایالات متحده را تهیه دیده است. نیروهای ایرانی نمیتوانند به ایالات متحده خسارات جدی وارد کنند، اما میتوانند به یک سری اعمال تروریستی حساس از نظر روانشناختی دست بزنند.
از جمله میتوانند از مواد رادیواکتیو برای مسموم کردن مراکز تجاری و حمل و نقل شهرهای بزرگ استفاده کنند. احتمال می رود که سرویسهای ویژه آمریکا بخشی از مأموران ایرانی را تحت کنترل خود در آورده باشند تا از تلاشهای آنها برای اجرای اعمال تروریستی (در ازای اعمال تحریمها یا به دلیل دیگر) به عنوان بهانه برای آغاز جنگ علیه ایران استفاده کنند. بعد از آن میتوان با مقامات ایرانی همان کار را کرد که با طالبان در ازای عدم استرداد اسامه بن لادن کرده بودند.
● عواقب جنگ برای ایران: فروپاشی اقتصادی و بینظمی اجتماعی
برای اینکه چگونگی ضربه به ایران روشن شود، باید این نکته فهم شود که برنامه اتمی آن به ابعادی رسیده که نمیتواند به وسیله روشهای خاص نظامی نابود شود. ضربات موشکی و بمبارانها همراه با عملیات نیروهای ویژه میتوانند این برنامه را فقط برای مدت ۵-۳ سال متوقف کنند، ولی نمیتوانند به طور کامل جلوی آن را بگیرد. بنابراین، هدف اساسی ضربه ایالات متحده، تحریک تغییرات سازمانی و سیاسی در ایران خواهد بود تا ادامه برنامه اتمی اصولاً غیر ممکن شود. در این صورت ضربه به تأسیسات برنامه اتمی ایران باید ضربهای حتی نیرومندتر به نظام حکومتی ایران را به دنبال داشته باشد. هدف حداقلی آمریکا، بمباران کردن ایران و رساندن آن به «حالت عصر حجر» است که شامل از بین بردن رهبران، تحریک هرج و مرج و ویرانی زیرساخت کشور است که در این صورت ایران طی مدت زیادی به فکر برنامه اتمی نخواهد بود.
برای رسیدن به این هدف باید زیرساخت ایرانی را هرچه بیشتر ویران کرد. قبل از همه باید بخش انرژی و شبکه آبرسانی را از بین برد، زیرا همه کشورهای گرمسیر به مسأله آب حساساند. هدف حداکثری امریکا نیز شامل به قدرت رساندن رهبران وابسته به آمریکاست که فقط به خاطر آرزوی آمریکا حاضر باشند از برنامه هستهای دست بکشند. ناآرامیهای گسترده در تهران نشان داد که در این کشور (حد اقل در تهران) نیروها و روحیات لیبرال وجود دارد. آمریکاییها با عنایت به وضعیت چندقومیتی ایران میتوانند به فروپاشی و تجزیه این کشور و تحریک ناآرامیهای جدی قومی در آذربایجان و بلوچستان امیدوار باشند.
این مسئله واشنگتن اهمیت اصولی دارد که ایران در نبود سامانههای موشکی ضد هوایی روسی اس-۳۰۰ (سلاح دفاعی که مشمول هیچ گونه تحریمها نیست) نمیتواند حریم هوایی خود را به طور کامل کنترل کند. ایران برای جنگافزارهای مدرن آمریکا و اسراییل فقط یک هدف معمولی و نه بزرگ است. احتمال زیادی میرود که مقامات ایران که از تجربه مهم جنگی برخوردارند، در صورت وقوع جنگ بتوانند نه تنها امنیت خود، بلکه فعالیت مطمئن سیستمهای اداره امور کشور را تأمین کنند.
ولی آنها نمی توانند از تمام زیرساخت کشور در برابر بمبارانها دفاع کنند که این امر به معنی زیان عظیم اقتصادی و فاجعه واقعی اجتماعی خواهد بود. حفظ و تشدید احتمالی تحریمهای آمریکایی و اروپایی این عواقب عملیات جنگی را شدت خواهد بخشید. انقباض تجارت خارجی ایران بر اثر ویرانی ظرفیتهای بنادر، از دیگر خساراتهای مهم حمله نظامی به ایران است. ۸۰ درصد صادرات ایران را نفت تشکیل میدهد و ۴۰ درصد واردات ایران را نیز محصولات و فرآوردههای نفتی تشکیل میدهد. کاهش این جریانهای صادراتی و وارداتی باعث افت اقتصادی ایران به میزان ۳۰ درصد و حتی فاجعه واقعی اقتصادی در بلندمدت خواهد شد.
● عواقب جنگ برای اقتصاد جهانی: رکود
با وجود دورنمای تکاندهنده اولین جنگ هستهای در تاریخ بشریت (حتی اگر این جنگ محدود باشد)، عواقب اقتصادی جهانی ضربه به ایران از همه مهمتر است. اگر ایالات متحده سعی کند به اهداف نظامی و سیاسی فوق الذکر دست یابد، ایران دچار بینظمی و هرج و مرج شده و صادرات نفت آن به چین (که برای پکن اهمیت حیاتی دارد) قطع خواهد شد. تا اوایل سال ۲۰۱۰ ایران ۱۲ درصد نفت وارداتی چین را تأمین کرده و در مقام سوم بعد از عربستان سعودی (۱۴ درصد) و عمان (۱۳.۳ درصد) قرار داشت. در ماههای ژانویه فوریه، با عنایت به پیشبینی تشدید تحریمها علیه تهران (یا به خاطر شکست طرح انتقال نفت ایران به چین از طریق بندر نوسازی شده گوادار پاکستان به خاطر اوضاع نابسامان پاکستان)، صادرات نفت ایران به چین به میزان ۳۷ درصد کاهش یافت (طبق آمار طرف چینی).
در نتیجه این تحولات، ایران به چهارمین صادر کننده نفت به چین تبدیل شد و مقام سوم را به روسیه داد. چین در ماه مارس سال ۲۰۱۰ با امارات متحده عربی وارد مذاکرات شد تا «در صورت لزوم» بتواند واردات نفت این کشور را به سرعت افزایش داده و کمبود نفت از ناحیه ایران را جبران کند.این را نیز باید در نظر داشت که بخش قابل توجه نفت ایرانی که به چین صادر میشود، در قالب فرآوردههای نفتی به ایارن باز میگردد. به عنوان مثال، نیاز ایران به بنزین به میزان ۴۰ درصد از محل واردات تأمین میشود و در این میان، چین حد اقل یک سوم این میزان را تأمین میکند. بخش قابل توجه بنزینی که ایران از سنگاپور و دبی دریافت میکند، نیز ساخت چین است. ولی حتی با عنایت به این عوامل، نفت ایرانی برای چین اهمیت زیادی دارد و قطع صادرات آن و رشد ناگزیر قیمت نفت در شرایط جنگ به چین ضربه اقتصادی محکمی وارد خواهد کرد.
طول مدت قطع صادرات نفت ایران به عمق و مدت بینظمی در ایران بستگی دارد، ولی با عنایت به اینکه مقامات ایالات متحده بیش از پیش چین را حریف اساسی راهبردی خود محسوب میکنند، ممکن است آمریکا از بین بردن زیرساخت ایرانی صادرات نفت را به عنوان اولیتی جداگانه تلقی کند. اما همان طور که اشاره شد، حتی توقف نسبتاً کوتاه صادرات نفت ایرانی به چین برای پکن حساس بوده و توسعه اقتصاد این کشور را کند خواهد کرد. چین برای مدت معینی نقش تولید کننده تقاضای جهانی را که موجبات احیای اقتصاد جهانی بعد از بحران و ثبات اقتصاد جهان را تأمین میکند، از دست خواهد داد و این در حالی است که این تقاضای چینی بوده که مانع از فرو افتادن اقتصاد جهانی به ورطه رکود همهجانبه جدید شد.
عامل مهم دخیل در تشدید اوضاع اقتصادی جهانی این است که کند شدن توسعه چین حتی برای مدت کوتاه، ناگزیر مسایل اجتماعی و بین استانی چین را شدت خواهد بخشید. یک نوع بینظمی و افزایش هزینههای غیرتولیدی دولت که بر اثر این وضع پدید خواهد آمد، به عامل مستقل کاهش سرعت توسعه چین و حفظ رکود اقتصاد جهانی تبدیل خواهد شد.
در این میان، رکود اقتصادی و تشدید بیثباتی جهانی باید مواضع ایالات متحده را تقویت کند، زیرا آمریکا از نظر روانشناختی و مدیریتی به عنوان رهبر جهان و «پناهگاه آرام» تلقی خواهد شد. با این وجود و برخلاف برداشتهای تحلیلگران راهبردی آمریکا، ضربات ناشی از مقابله به مثل ایران میتواند بسیار حساس و ویرانگر (از نظر روانشناختی) باشد. آمریکاییها حریف خود را دست کم میگیرند و منافع جامعه آمریکایی را قربانی منافع طبقه اداری جهانی میکنند که خودشان بدان تعلق دارند. در واقع، آنها چارهای جز دست کم گرفتن دشمن ندارند.
اگر ضربه متقابل ایران (حتی ناچیز و ضعیف) سرمایهگذاران را بترساند، ایالات متحده موقعیت »پناهگاه آرام» خود را از دست داده و در پی آن دلار تضعیف شده یا وارد مرحلهای از نوسانات شدید خواهد شد. ارز بریتانیا هم در معرض خطر قرار خواهد گرفت، زیرا بریتانیا همیشه از آمریکا حمایت میکند و میتواند هدف دیگر ضربه متقابل ایران قرار گیرد. افزایش قیمتهای نفت، بیثباتی عمومی و رکود اقتصاد جهانی مشکلات اروپا را نیز شدت خواهد بخشید.
دور جدید وخامت اوضاع اقتصادی جهان میتواند آلمان و فرانسه را وادار کند که از مساعدت مالی به اعضای ضعیف منطقه یورو خودداری کنند. البته در این صورت نیز منطقه یورو از هم نخواهد پاشید، چرا که دولتهای ناکام اروپایی دچار انحطاط شده و از نظر سازمانی و فکری استعداد اداره مستقل امور مالی خود را از دست خواهند داد. با این وجود، کلیشههای ذهنی مربوط به همگرایی اروپایی، ارز یورو و ارزشهای اروپایی حتی برای کشورهای کمتر توسعه یافته اروپایی معنای خود را حفظ کرده و در اذهان نخبگان این کشورها جایگاه محکی دارند. این امر مانع از فروپاشی منطقه یورو خواهد شد. بر همین اساس، به احتمال قوی حق نفوذ در سیاست پولی منطقه یورو و حق دریافت کمکهای مالی کمابیش زیاد، از کشورهای اروپای جنوبی (غیر از ایتالیا) سلب خواهد شد. ولی این کشورها مانند مونتهنگرو در منطقه یورو باقی خواهند ماند. به هر تقدیر، آسیبپذیری عمومی اقتصاد اروپایی به معنی آسیب پذیری و ناپایداری یورو خواهد بود.
در این میان، تنها خروج فرانسه یا آلمان از منطقه یورو میتواند ارز واحد اروپایی را از بین ببرد که البته این امر احتمال ضعیف است. منطقه یورو برای این دو کشور که از همه بیشتر توسعه یافتهاند، عامل سودآوری است. همگرایی اروپایی (و بهرهکشی استعماری از قسمت کمتر توسعه یافته اتحادیه اروپا) هر روز به شرکتهای بزرگ فرانسوی و به خصوص آلمانی سود کلانی میدهد.
همین امر مانع از آن میشود که فعالیت این شرکتها زیانآور شود. به همین علت منطقه یورو احتمالاً حفظ خواهد شد، ولی ترس »خفه کننده» از احتمال ویرانی آن به یورو ضربه محکی وارد خواهد کرد. در این شرایط فرانک سوئیس و کرون نروژ (به خاطر گران شدن منابع انرژی) به ارزهای «پناهگاه» تبدیل و منطقهای در شعاع ۶۰۰-۳۰۰ کیلومتری سوئیس به منطقه امنیت اروپایی تبدیل خواهد شد. طبیعی است که علاقه به طلا که وسیله کلاسیک نگهداری اموال است، به شدت رشد خواهد کرد. از نظر اقتصاد عمومی، حمله به ایران به ایجاد «جهان چند قطبی» واقعی منجر خواهد شد که این امر به معنی مبارزه بینظم همه علیه همه است. فعالیت اقتصاد جهانی نظم خود را از دست داده و اقتصاد جهانی به اقتصاد منطقهای تجزیه خواهد شد.
● عواقب جنگ برای روسیه: نفت گران و همسایه فعال
جنگ آمریکا با ایران از نظر اقتصادی به نفع روسیه است، زیرا قیمتهای مواد و منابع انرژی را بالا برده و درآمدهای جاری شرکتهای نفتی، بودجه و بهرهوری کل اقتصاد روسیه را افزایش خواهد داد. پس از آن، نفوذ سیاسی روسیه در جهان نیز افزایش قابل توجهی خواهد یافت. وجود دلارهای نفتی اهمیت تجاری روسیه (مانند کشورهای نفتی عربی) را به عنوان بازار فروش محصولات مختلف ساخت کشورهای توسعه یافته بالا خواهد برد و این امر به حمایت کشورهای توسعه یافته از مقامات روسیه خواهد انجامید که از روسیه نه دموکراسی، بلکه ثبات و استقلال نسبی از چین را درخواست خواهند کرد.
همان طور که اشاره شد، قطع (حتی موقت) صادرات نفت ایران به چین، این کشور را به پیدا کردن منابع انرژی به هر بهایی که شده به تکاپو وا خواهد داشت. چین نه تنها در کشورهای حاشیه خلیج فارس، آفریقا و آمریکای لاتین، بلکه در کشورها و مناطق نزدیکتر به جستجوی این منابع خواهد پرداخت. کاهش صادرات نفتی ایرانی مسأله تأمین امنیت انرژی را برای مقامات حاکم چین مبرمتر خواهد کرد و در این شرایط، آنها به مبارزه فعالتر برای دسترسی جدی و مطمئن به منابع مواد خام ( و نه تنها انرژی) در سیبری و خاور دور روسیه علاقهمندتر خواهند شد.
این رشد فعالیت چین در شرایط ادامه انحطاط مناطق مذکور و یأس و نومیدی بخش عمده جمعیت روسی این سرزمین از بیتفاوتی مرکز به مسایل و مشکلات آنها میتواند ذهنیتی ناسازگار با حفظ تمامیت ارضی روسیه ایجاد کند. رشد کیفی اهمیت بالقوه منابع سیبری، ماورای بایکال و خاور دور روسیه برای چین میتواند به تغییرات جدی در تعادل جمعیتی این مناطق و حتی بروز تنش در روابط دوجانبه روسیه و چین منجر شود. بدیهی است که ایالات متحده از هر فرصتی برای تحریک این تنشها استفاده خواهد کرد و همان طور که روندها نیز نشان میدهد طی دو سال اخیر در این جهت تلاش فراوانی کرده است.
اگر کند شدن توسعه اقتصادی چین باعث نه فقط بروز مشکلات داخلی، بلکه بی نظمی و بیثباتی داخلی شود، این روندهای کنترل نشده به سرزمین روسیه از جمله به صورت مهاجرت گسترده نیز گسترش خواهند یافت. در این میان، ممکن است رهبران چین ترجیح دهند با استفاده از عوامل خارجی و از جمله روسیه، از شدت مشکلات داخلی بکاهند. مسأله دیگری که در رابطه با خطر جنگ علیه ایران برای روسیه مطرح میشود، تأکید بر تبدیل نشدن روسیه به شریک متجاوز از نظر مقامات ایرانی است.
این یک خطر جدی است زیرا تأخیر در راهاندازی نیروگاه اتمی بوشهر، عدم اجرای قرارداد درباره صدور سامانههای اس-۳۰۰ و رأی دادن به تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد (که این تحریمها با وجود ملایم بودن بهانهای برای اعمال تحریمهای مهلکتر برای ایران از سوی ایالات متحده و اتحادیه اروپا ایجاد کرد)، به حمایت آگاهانه و پیگیرانه روسیه از ایالات متحده در دشمنی آن با ایران شباهت دارد.
از سوی دیگر، روسیه از جنگ آمریکا در افغانستان پشتیبانی میکند. این نمونه آشکار از خود گذشتگی لیبرالهای روس است، زیرا ایالات متحده در پاسخ به این کمک نه تنها به روسیه هیچ امتیازی نداده، بلکه رسماً مبارزه با مواد مخدر را در افغانستان متوقف کرده است.
شایان ذکر است که مبارزه با قاچاق مواد مخدر از افغانستان هرگز موثر نبوده و بیشتر حالت لفظی داشت، ولی قطع رسمی آن یک اقدام غیر دوستانه نسبت به روسیه است که بیش از هر کشور دیگری از مواد مخدر افغانی در معرض آسیب است. در حال حاضر بخش قابل توجه محمولههای نظامی آمریکایی از طریق روسیه به افغانستان ارسال میشود. بدیهی است که آمریکاییها برای وارد کردن ضربات به ایران از همه منابع و امکانات خود و از جمله امکانات موجود در پایگاههای افغانی استفاده خواهد کرد.
در این صورت روسیه در وضعیت ناگواری قرار خواهد گرفت، زیرا به طور عینی از سوی ایران به عنوان شریک متجاوز شناسایی خواهد شد. احتمال کمی میرود که آمریکاییها به قدری با ملاحظه باشند که تنها بارهای مخصوص جنگ در افغانستان (و نه جنگ با ایران) را از خاک روسیه منتقل کنند، ولی مسکو نباید حداقل از نظر نظامی شریک آمریکا شود، زیرا در این صورت علاوه بر «تروریسم وهابی»، مزه «تروریسم شیعی» را نیز خواهید چشید. به اعتبار، میتوان مدعی شد که وضعیت امور پیرامون ایران و جنگ احتمالی عیه این کشور به طور کامل روشن و حاکی از آن است که حمله ایالات متحده به ایران بینظمی جهانی را شدت بخشیده و خطرات غیرقابل قبولی به وجود خواهد آورد. بنابراین، مقابله همه جانبه با خطر تجاوز جدید ایالات متحده، نه تنها وظیفه بشردوستانه، بلکه مهمترین هدف کوتاهمدت مسکو در زمینه تحقق بخشیدن منافع ملی روسیه میباشد.
نویسنده: میخاییل - دلیاگین
منبع: سایت - ایراس - تاریخ شمسی نشر ۲۱/۶/۱۳۸۹ - به نقل از مجله اودناکو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست