جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
بودن یا نبودن مساله این است
پیروان مکتب مینیمال معتقدند اختصار روح اصلی قوه تعقل و استعداد است. آنان بر این مساله تاکید دارند که نویسنده باید در استفاده از واژهها خست به خرج دهد و برای بیشترین تاثیر از کمترین کلمات استفاده کند.
موجزگویی از ویژگیهای پررنگ داستانهای آمریکایی است. داستانهای همینگوی، کارور، بورخس، بعضی داستانهای جی. دی سلینجر و برخی نمایشنامههای ساموئل بکت از موفقترین نمونههای ادبیات مینیمال هستند. مختصرگویی، واقعبینی، برونگرایی، پرهیز از توصیف و به کار بردن قید و صفت، غیرمستقیم طرح کردن مسائل و... از خصوصیات داستانهای مینیمالیستی است که در شیوه سنتی قصهگویی جای ندارد.
سیامک گلشیری را نویسندهای مدرن با نگاهی آمریکایی به داستان میشناسیم. برخی منتقدان ادبی داستانها و رمانهای او را در قالب و فرم داستان مینیمال جای میدهند. داستانمینیمال بر پایه سادگی بیان و دوری از بازیهای زبانی و پیچیدگیهای معمول فلسفی یا شبهفلسفی استوار است؛ چیزی که در شیوه قصهگویی گلشیری بهشدت محسوس است.
بحث رابطه آدمهای معمولی و خصوصیاتی چون دیالوگمحوری، ایجاز و کمرنگ بودن نقش حادثه در رمان نفرینشدگان - که اینروزها به چاپ دوم رسیده ـ بیش از پیش صحت این ادعا را تایید میکند. هنری جیمز مینویسد: <سعی کنید چیزی را توصیف نکنید، بلکه آن را نشان دهید.> سیامک گلشیری با دوری جستن از تعریفهای کسلکننده، نمایش رابطه نه تعریف کردن آن و حرکت به سمت مرگ مولف در داستان نشان میدهد که تا چه اندازه به سبک و سیاق نویسندگان مدرن آمریکایی پایبند است.
شرایط همهچیز را تعیین میکند
روابط محور اصلی رمان <نفرینشدگان> است. در واقع نویسنده علاقهزیادی به تصویر رابطه میان انسانها دارد. او در این پروسه از گفتوگوهای زنده استفاده میکند و داستان را لابهلای دیالوگ بین شخصیتها پیش میبرد.
<نفرینشدگان> قصه آدمهای معمولی است که در نهایت به فاجعه ختم نمیشود اما زیر نقاب سادگی روایت، مردد بودن قهرمانان بین بودن و نبودن، واگذارکردن خود به مسیر زندگی و در نهایت تسلیم در برابر جبر زمانه دنیای داستانی نویسنده را دنیای آدمهایی با کشمکشهای درونی معرفی میکند.
رویا پس از ۸ سال از آلمان برمیگردد و با راوی ـ بهزاد ـ تماس میگیرد. عشق دوران دانشجویی او با مسافرت به خارج از کشور نافرجام مانده و حالا این زن شکستخورده به دنبال انگیزهای است تا بین ماندن یا رفتن تصمیم بگیرد. <باز تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم. چند بار گفتم الو. دست آخر هم گفتم: ببین من خوابم میاد.
آمدم گوشی را بگذارم که صدای زنی گفت: کسی جلوتو نگرفته.
گفتم: شما؟
چیزی نگفت. گفتم: هاله!
ـ منتظر هاله بودی؟
ـ شما؟
ـ نباید هم بشناسی.
ـ صداتون خیلی آشناس.
ـ واقعا که!
ـ رویا!
چیزی نگفت، باز گفتم: رویا!
-آره خودمم
خندید. گفتم: ایرانی؟
ـ نه، دارم از ناف هانفر باهات حرف میزنم.(>ص۲۷)
حادثه محرک داستان با آمدن رویا شکل میگیرد. به این ترتیب تعادل زندگی راوی به هم میخورد و نظم زندگی او برهم میریزد. بهزاد تمایلی ناخودآگاه به رویا پیدا میکند که در ابتدای قصه خودآگاه از او امتناع کرده است.
این تقابل بین خواستن و نخواستن در شخصیتهایی بروز میکند که از وضع موجود راضی نیستند. بهزاد به همان اندازه درگیر کشمکش درونی است که رفیقش بهرام، هاله، آفرین و رویا با خود درگیرند. هر کدام از این آدمهای جستوجوگر در تلاش برای بازگرداندن تعادل به زندگی خویش هستند و نکته همینجاست که خواننده مایل است داستان شخصیتی را دنبال کند که برای سر و سامان دادن به وضع موجود دقیقا عکس چیزی را طلب میکند که آگاهانه دنبال آن است.
<آفرین> خواهر رویا که ما با کمک خردهروایتهای رویا از زندگی او آگاه میشویم، با اینکه حضور فیزیکی ندارد، در کنار شخصیتهای اصلی داستان مجموعه آدمهای سرگردان گلشیری را کامل کرده است.
بیقراری و تصمیمهای ناگهانی شخصیتهای رمان <نفرینشدگان> از آنها چهرههایی ساخته که دائم در فکر رفتن و سفر هستند. بلاتکلیفی وادارشان میکند به هر آنچه سر راهشان قرار میگیرد، تن دهند و این همان چیزی است که دنیای داستان را به مشخصات رئالیسم کثیف نزدیک میکند.
بهزاد با وجود امتناع از دوستی و ارتباط دوباره با رویا، خود را به دست سرنوشت میسپارد و در پایان نیز آنچه را که برایش پیش میآید به سادگی میپذیرد. رویا نیز تصویر انسان ناآرامی است که هرگز قرار نیست به آنچه میخواهد دست پیدا کند. چه شاید هنوز نمیداند که به دنبال چیست.
<پا شد رفت توی اتاق. مدتی بعد دیدم بیرون آمد. مانتو پوشیده بود. گفت: من دیگه باید برم.
ـ یعنی من حق ندارم بدونم چرا نمیخوای باهام ازدواج کنی؟
ـ دیگه فکر نکنم بخوام بگم.
ـ ولی من میخوام بدونم. تا نگی از اینجا نمیرم.
ـ تورو خدا اینقدر کنار اون پنجره وانیسا، داد بزن.
آمدم نشستم روی مبل. کنار در ایستاده بود. گفتم: چرا از همون اول نگفتی؟
ـ چی رو بگم بهزاد؟ چیزی نبوده که بگم. من نمیخوام اینجا بمونم. همین.
ـ به همین راحتی. من که میدونم تو منو دوست داری. از قیافهت میفهمم. تو عاشق منی.
ـ آره. دوستت دارم. به خاطر همینه که نمیخوام بمونم.
ـ چرا رویا؟
ـ برای اینکه نمیخوام زندگیتو جهنم کنم.(>ص۳۲۶)
در کنار بهزاد و رویا، بهرام نیز شخصیتی است که چاره را در دور ریختن همه گذشته میبیند. در <نفرینشدگان> تقریبا همه چیز را شرایط تعیین میکند و موقعیت است که برای آدمها تصمیم میگیرد.
در یک نگاه کلی می توان این طور قضاوت کرد که روایت رابطه بهزاد و رویا و به موازات آن بهرام و هاله، آفرین و همسرش و عالیه و شوهر سابقش نمادی از رابطه انسان معاصر در جامعه امروز است که گرچه با ارزشهای انسانی غریبه نیست، فردمحوری را مهمترین اولویت زندگی خود میداند و سرخوردگی جزء لاینفک شخصیت اوست.
● سلاح انتظار
داستانی که در آن حرکت و پیشروی احساس نشود، نه فقط فاقد تداوم است بلکه موجب کسالت خواننده میشود. داستان باید ترغیبکننده باشد و خواننده مدام با این سوال مواجه شود که <بعد چه خواهد شد؟>
<نفرینشدگان> بیش از هر چیز از امتیاز مهم کشش داستانی بهره برده است. شخصیتها در هر فصل با مشکل جدیدی روبهرو میشوند و خواننده لابهلای این مشکلات به رمزگشایی و کشف گذشته آنها میپردازد. گلشیری بدون روایت قصه آدمهایش آنها را وادار میکند، حرف بزنند. از طرفی سفر اتفاقی است که در بیشتر داستانهای گلشیری جریان دارد. جابهجایی آدمها از شهری به شهر دیگر نهتنها داستان را از یکنواختی احتمالی دور میکند، بلکه به خواننده کمک میکند تا از همپاشیدگی درونی شخصیتها را بیشتر درککند.
<نفرینشدگان> خواننده را از تهران به اصفهان میبرد و با معرفی اصفهان به عنوان یک شهر تاریخی، استفاده از اسامی واقعی مناطق و اماکن و گریزی به ایران دوره صفوی جدا از داستان رابطه، مضامین اجتماعی و تاریخی را نیز دربر دارد. گلشیری با انتخاب بهرام در کسوت یک داستاننویس و روزنامهنگار از دغدغههای نسل نویسندگان همدوره خود غافل نمانده و به تصویرسازی گرفتاریهای آنها پرداخته است. جدا از اینها، نگاه بیطرفانه او به زن با وجود راوی اولشخص داستان، از توجه او به مشکلات و محدودیتهای زن جامعه امروز ایران خبر میدهد.
● گریزی در کار نیست
شکسپیر مینویسد: <ما را با پیروزیهای اندک میفریبند تا برای شکستهای بزرگ آماده کنند.> داستان <نفرینشدگان> بهشدت به زندگی واقعی وفادار است. عشق به شکلی نامتعارف آغاز میشود و در طول کتاب رفتهرفته شکل میگیرد. موفقیت رویا در دوباره به دست آوردن بهزاد یا به مقصود رسیدن هاله در همراهی بهرام هنگام سفر به اصفهان، همچنین کورسوی امید به موفقیت شخصیتها در قالب موقعیتهای کاری و اجتماعی پیروزیهای ناچیز آدمهای گلشیری است که عمر چندانی ندارد. شخصیتهای رمان <نفرین شدگان> تمام نمیشوند. نویسنده آنها را رها میکند تا با تردیدهای خود زندگی کنند. قطعیت سرنوشت چیزی است که گلشیری سودای آن را ندارد. با وجود این، حس پایانی نهچندان خوش برای تکتک آدمها، خواننده را در برمی گیرد و اینکه هرگز گریزی در کار نیست. چه کسی میداند زیر پوشش سبز مرداب، مغاک مخوفی نهفته است!
مهرک زیادلو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست