جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شهروند شهر شهریار


شهروند شهر شهریار

جدال حقیقت و گمان در تفکر روشنفکران ایران

چندی پیش آقای محمد میلانی در سرمقاله ضمیمه روزنامه اعتماد نسبت به عدم مشارکت عملی فلاسفه و اهالی فکر در سیاست نقدی نوشته بودند که از نکات جالب توجهی برخوردار بود اما درست چند ماه پیش بود که دکتر سیدجواد طباطبایی متفکر اندیشه شناس که به پژوهش آسیب شناسی و تبیین دلالت های معنایی انحطاط تمدن دیرین از دیدگاه فلسفه و تاریخ پرداخته است،به انگیزه دهمین انتخابات ریاست جمهوری در مصاحبه یی با روزنامه اعتماد ملی شرکت کردند و ترجیحات فردی و برنامه یی کاندیدای مطلوب خود را اعلام کردند و کاندیدای اصلاح طلب دیگر را مورد نقد شخصیتی و برنامه یی قرار دادند.این واقعه موجب شادی و اندوه توامان این شهروند شد. استاد طباطبایی بی دلیل، از حوزه نظرورزی سیاسی به حوزه عمل سیاسی مهاجرت نکرده است و مطمئناً اقدام عملی و رفتار سیاسی ایشان، در گزینش کاندیدا، از دیدگاه مفهوم ایران شناسی معنادار است. چون کاندیدای مورد نظر من در نظریه منتقدانه آقای طباطبایی از دیدگاه برنامه یی و فردی برای تصدی مقام ریاست جمهوری مورد نقد تام و نفی کامل قرار گرفته بود، لذا با استفاده از حق شهروندی خود در زیستگاه ایرانشهر که سرای همه ایرانیان است، حق دارم پرسش هایی از ایشان داشته باشم. هر نظر و تحلیلی که در مورد شخصیت حقیقی فرد منتخب داشته باشم ایشان با حقوق مساوی با سایر شهروندان در ایران خواهد زیست.

از لحاظ ایفای نقش رئیس دولت، البته از مواضع شخصیت حقوقی، رئیس جمهوری ایران به تنظیم رابطه های سه گانه «شهر، شهریار، شهروندان» خواهد پرداخت که کارآمدی و مقبولیت آن می تواند در آینده با ضابطه اصول محکمات ملی، در رابطه با توسعه پایدار ایران بر مبنای خرد جمعی منبعث از منافع ملی، مورد تحلیل و نقد علمی قرار گیرد. اما پرسش های وارده بر انتقادات آقای طباطبایی از جنبه صرفاً ترجیح مصداقی کاندیدا نبوده، بلکه پرسش هایی مفهومی اند که از دیدگاه فلسفه تاریخ ایران مرتبط با شیوه پاسخگویی به پرسش از گفتمان چیستی ایران اند لذا در عبور از انحطاط تمدنی و فرهنگی، نظام شخصیت کاندیدای منصب شهریاری (رئیس دولت) باید چنان از شرایط ضروری الحدوث لازم و مکفی سه گانه «دانایی، توانایی، خواست حقیقت و تعالی» اشباع شده باشد تا به سرشاری بینش فرهیخته مداری، امور کلانشهر را با احترام به حقوق شهروندی و رعایت منافع شهروندان به طور موزون هدایت کند. شخصیت حقیقی رئیس جمهوری، از موضع یک شهروند با حقوق مساوی با سایر شهروندان، البته از مواضع شخصیت حقوقی رئیس جمهور ایران به تنظیم رابطه «شهر»، «شهریار (رئیس دولت)»، «شهروندان» خواهد پرداخت. این ارتباط سه گانه نشان دهنده نقش فعال رئیس جمهور منتخب در فرآیند ارتباط متقابل و تعامل مثبت یا منفی دولت با حقوق شهروندان و مدیریت ایرانشهر از جهت بقا و توسعه ملی خواهد بود.

روز انتخابات و لحظه انتخاب کاندیدا، فقط لحظه یی از پروسه تاریخی، در فرآیند «دولت - ملت» بودن ایرانیان است که جهت بهبودبخشی به مدیریت کلان دولت طبق قانون اساسی و به منظور تثبیت ارکان دموکراسی خواهی در وطن عزیز انجام می گیرد. مفاهیم سه گانه «شهر، شهریار، شهروندان» نشان می دهد برای اینکه نبض زندگی در پیکره ایران بزرگ برای همه ایرانیان به لحاظ تامین استقلال، آزادی، عدالت، آرامش، رفاه و تعالی دائماً در تپش باشد، لازم است شهروندان، قلب وطن ایرانشهر باشند و رئیس جمهور و دولت مغز آن و در ارتباط متقابل با هم و با اجرای حقوق مندرج در قانون اساسی از افق خرد و عواطف انسانی مجتمع، روح کلی ملت را رعایت و مراقبت کنند.

تحرک سیاست ورزی عملی آقای طباطبایی از لحاظ تصمیم گیری برای شرکت در انتخابات، به لحاظ اینکه روشنفکران و بالاخص ایشان در گروه های مرجع فکری و هادی جامعه هستند، تحسین برانگیز بود و از آن مهم تر اینکه، به عنوان الگوی سیاست ورزی عملی جهت انتخاب رئیس جمهوری با صلاحیت اعلام کردند کاراکتر فردی و شخصی کاندیدا، کمتر از برنامه او اهمیت دارد و برنامه کاندیدای موردنظر خود را، جهت اداره ایرانشهر به لحاظ رعایت حقوق شهروندان دقیق تر یافتند. البته جناب آقای طباطبایی غیر از دو مفهوم «فرد رئیس جمهور» و «برنامه او»، مقولات و مفاهیم کثیری جهت توضیح و توجیه کاندیدای مرجح خود ابراز داشتند که از دیدگاه مطالعه تاریخ تحول مفاهیم، به منظور شناخت صحیح وضعیت و لحظه کنونی سیاست و قدرت در ایران ارزشمند است. تلاش من بر آن است که با احترام و دوستی صادقانه به ایشان و نیز عبور از تنش اگزیستانسی که با خواندن مصاحبه ایشان رخ داد، به منظور حقیقت پژوهی از دیدگاه فلسفه سیاسی و از دیدگاه تحلیل مفهوم نظریه پردازانه، پشتوانه های تاملی نظری ایشان در انتخاب کاندیدایشان را به پرسش بخوانم. البته خوانندگان باید بدانند این جدال در واقع جدال حقیقت جویی و گمان پروری است و بی شباهت با نبرد سهراب و رستم نیست.

اولین نکته از لحاظ تحلیل انتقادی نسبت به مصاحبه، هجمه سنگین سوالات جهت ناگزیر شدن استاد از اتخاذ مواضع عملی و مشخص در سیاست است. البته تردیدی ندارم با رندی هوشیارانه و رسالت ژرف استاد، این وضع به معنی به بازی رفتن ایشان در فضایی که آفریده شده، نیست. بدیهی است مصاحبه گر با توانمندی حرفه یی از عهده نقش خود در هدایت مصاحبه به نحو کامل برآمده بود اما نکته محتوایی در هجمه سنگین نسبت به کاندیدای مورد انتقاد، از طرف خود استاد محترم رخ داده و با تعمد کارگردانی شده بود. توضیح آنکه اولاً تمام مفاهیم و مقولاتی را که استاد گام به گام، ذره به ذره و با عرق ریزان روح به آنها دست یافته است، به منظور گنجاندن در مضمون مصاحبه ، جهت نمایش حقانیت خود و برنامه مورد تاییدش به کار گرفته شده بود. ثانیاً طبق روش همیشگی خودشان معمولاً در مدخل تحقیقات آکادمیکی، نقدی به عناصر، اشخاص و مفاهیم بیناذهنی خود با دیگران، که فکری غیر از فکر او داشته باشند، مطرح می کنند و با به حاشیه راندن طرف های صحبت و موضوعات بیناذهن به طرح متن اصلی خود اقدام می کنند و این به معنی آن است که همه حقیقت را مستتر در طرح و پروژه خود می دانند.

یادآور می شوم در این لحظه قصدم فقط بیان روشن گفتار و نوشتار استاد است و... و معترض حق ایشان برای نقد دیگران از موضع جامعیت اندیشی و هگل نگری مبتنی بر فلسفه تاریخ ایران نمی شوم و فقط انتظار گشوده بودن ایشان در برخورد محترمانه و پاسخگویی به امر دیگری دارم. دومین نکته یی که در نقد مصاحبه استاد بزرگوار از محتوای صحبت ایشان برخاسته بود، مربوط به طرح مفاهیم کلان اصیل و موثر و جهت بخش عامل های سیاسی، در ساختارها و فرآیندهای سیاسی در وضعیت کنونی ایران است ولی به علت گزینش فرازبان و فرامتنی گسترده از مفاهیم، از طرف استاد برای صحبت در موضوع مشخص کاندیداتوری و رفت و برگشت مداوم از مقولات عام نظری سیاسی، فلسفی، ملی، جامعه مدنی، اصلاحات، قانون گرایی، شهروندی، خردگرایی و... به مقوله خاص کاندیداتوری و برعکس، گفتمان مربوط به سیاست ورزی عملی، مجدداً به گفتمان سیاست ورزی نظری تبدیل شده بود. البته باید ذات این رخداد را به دیده منت پذیرفت ولی چون عبور از کاتاگوری های عام به یکدیگر یا به موارد خاص، به روش سیستماتیک انجام نگرفته بود، لذا خواننده اگر سواد پیچیدگی شناسانه نداشته باشد، درمی ماند که زیر بار این همه مفاهیم چه باید بکند؟ و به این طریق وعده دستیابی به حقیقت سیاسی و فضیلت مندانه، از طریق مشارکت در تحول معنی مفاهیم، تبدیل به تهاجم گمانه ها و بسط و تعمیم تصورات مصداقی ناشی از آزمون های سوژه شخصی استاد شده است و این دور از انصاف و اشراف تحلیلی، آکادمیکی، تعهد روشنفکرانه و حقیقت پژوهانه است که در آسیب شناسی تاریخی، مواضع و تعامل بیناذهنیت روشنفکران ایرانی و از منظر جامعه شناختی و روانشناختی باید مورد رسیدگی قرار گیرد.

متذکر می شوم تعامل مخل سوژه استاد با سوژه کاندیدای مورد نقدش ناشی از اختلال اسکیزوفرنیک فرهنگی و پارانوئید سوژه ایرانی است و مطمئناً به نحو عمیق تر استاد عزیز به این عارضه شناسی خواهد پرداخت. عدم تفکیک جوانب توصیفی، توضیحی، تشریحی و تبیینی مضامین و مفاهیم مصاحبه از لحاظ انتقاد اپیستمولوژیکی با انتقاد آسیب شناسی کارشناسانه (در تمام موارد از جمله امر انقلاب، امر اصلاحات، افراد منتخب، مقایسه برنامه ها و جامعه مدنی) و نیز عدم تمایز و تفاوت گذاری گفتمان کلان ایران شناسی و پارادایم ضروری آن که دقیقاً مورد توجه ایشان است، با مسائل استراتژیکی و تاکتیکی رقابت های حزبی، اشخاص و کاندیداها، موجب شده به لحاظ تحلیل مفاهیم، آشفتگی روش شناختی در آموزش سیاسی این استاد رخ دهد که غیرقابل بخشش است و با شأن معرفت ساز استاد تناسب ندارد.

اطناب سخن تا این لحظه به منظور فضاآفرینی بحث انتقادی صحیح بوده است. اینک به نقد اپیستمیک و آسیب شناسانه صحبت ایشان، در ارتباط با مقوله «شهروند، شهر، شهریاری (رئیس جمهور)» که کنشگران درون شهر و طراحان فرآیندهای شهری و نیز ساخت دهندگان اجزا و ساختارهای «شهری، سوژه های شهروندی» هستند و شخصیت رئیس جمهور هم در کنار ایشان یکی از همین سوژه هاست که بعداً با انتخاب ما ایرانیان به ریاست جمهوری به سوژه کلی (شهریار/ دولت) تبدیل می شود و حلقه رابط بین شهروند و شهر می شود، می پردازیم. باید گفت ذات هر سوژه شهروندی از خصیصه «نظام دانایی، نظام توانایی، نظام خواست اراده معطوف به قدرت و حقیقت» برخوردار است.

سوژه شهروندی با انگیزش های محیطی، انگیزش های ارگانیکی و انگیزش های یادزادی (سمبلیک و زبانی) دارای نظام خواست و اراده می شود و به نظام دانایی خود یعنی دارندگی دانش محیط زاد، دانش یادزاد و دانش ژنتیک دست می یابد. از تعامل نظام دانایی و نظام شناختی سوژه، نظام توانایی بالقوه او، بالفعل می شود و با توانایی ارگانیکی، توانایی شناختی و توانایی ژنتیکی و نوعی خود، برحسب نظام انگیزایی و افق نظام شناختی گفتمان های کلان حاکم، با سوژه های دیگر و درون نظام شهر و شهریاری (دولت) به کنش و واکنش می پردازد که از مجموعه نامتناهی تعامل های متقابل، سرمایه گفتمان های فرهنگی و تمدنی زاییده می شود. سوژه های ایرانی در فرآیند ملت سازی برحسب طراحی غایت عقلانی و اسطوره یی و راه حل متناظر با آن، فرهنگ و ملت ایران را ساخته اند و با زبان، دین، آیین ها و مناسک هویتی و تدوین قانون اساسی، تمدن و فرهنگ ملی خود را به جهان اهدا کرده اند.

امروز در افق هم آمیزی دوران مدرن و پست مدرن، هنوز سنت «ایرانی - اسلامی» در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران در چالش یافتن مدل توسعه پایدار است و فرزندان خویش را به یاری طلبیده است. با الهام از نظر جامعه شناس بزرگ آقای وبر می گویم؛ «ایرانی هرگز سیاست را جز از نظر ملت و دین نمی تواند مورد توجه قرار دهد.» در دوران پسااستعماری تضاد ملیت و جهانی شدن مطرح است و «استعمار بدون استعمارچی» جهانی شدن را رهبری می کند. شناخت وظیفه حساس و مسوولیت مدار و پر کردن شکاف تضاد منافع ملی با جهانی شدن جهت توسعه پایدار ایجاب می کند که در موازنه بین المللی، فرزندان مام وطن بیشتر به حراست مرزها، ساختارهای ملی و فرهنگی و بهبود فرآیندهای ملت- دولت بپردازند تا مقوله کلان هویت ملی و تمایز و تفاوت با جهانی شدن جهت عبور از شکاف و برزخ تاریخی ایران معاصر برای توسعه پایدار امکانپذیر شود. در چنین میدان نبردی لازم است جهت تنظیم رابطه «شهروند، شهر، شهریاری (رئیس جمهور)» به منظور دستیابی به اهداف ملی ایران توسط سوژه ایرانی فرهمند و رئیس جمهوری فرهیخته که سرشار از «دانایی، توانایی و خواست» مجهز به پیچیدگی شناسانه باشد اداره شود تا بتواند کلان گفتمان فرهنگی و تمدنی را بر مبنای اصالت فلسفه تاریخی ایران در تعامل خلاق و موازنه شده بین المللی نگه دارد. پس تمام مفاهیم و مقولات مرتبط با رخدادهای بزرگ ملی در حوزه قدرت سیاسی زیرمجموعه این کلان گفتمانی تمدنی و فرهنگی باید باشد.

حسن پرویز